چند روزی همقدم با شهید بهداشت

ناصر چگونه به شهادت رسید؟

هر چه احمد اصرار کرد که همراه گروه شناسایی بیاید، ناصر قبول نکرد که نکرد و گفت او تازه داماد است.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: صبح زود یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال 64 بود. هنوز صدای مؤذن بلند نشده بود که ناصر[1] به سراغم آمد و بی هیچ پرسش و پاسخی به سوی مهران راهی شدیم.

در بین راه چندین بار مقصد و علتش را سؤال کردم که هیچ جوابی نشنیدم. به ستادی که نرسیده به مهران در اختیار گردانمان بود، رسیدیم. محمد،[2] بیژن[3] و احمد[4] آنجا بودند. نماز صبح را که خواندیم ناصر خواست که زودتر برای رفتن به شناسایی آماده شویم. گریه و زاری احمد کارساز نشد و ناصر از او خواست که حتماً در ستاد بماند چرا که بودنش در آنجا واجبتر بود و بقیه با جیپ به سمت منطقه چق اصغر[5] راهی شدیم.

به ناصر گفتم احمد گناه داشت چرا نگذاشتی با ما بیاید که جواب ناصر، دهانم را بست، گفت: او تازه داماد است، ان شاءالله به وقتش.

یک ساعتی میان منطقه در حال دور زدن بودیم که جایی برای پارک پیدا کنیم و مسیرمان را ادامه دهیم که ناگهان در کمین ضدانقلاب گیر کردیم و قطار شلیک هایشان، توان عکس العمل را از ما گرفته بود.

سرعت عملشان در غافلگیری ما کار خود را کرد، من دست و پایم زخمی شد و از جیپ به بیرون پرتاب شدم و آنها بالای سرم آمده و دیدند که هنوز نفس می کشم رهایم کردند و رفتند. شرایط بسیار نامناسبی بود و همین شوک بدی به من وارد کرد و نمی توانستم آنچه را که می بینم باور کنم. محمد شهید شد و ناصر هم در حالی که تیر به حنجره اش خورده بود، لحظات آخرش را می گذراند و من با اینکه شرایط خوبی نداشتم تنها به ناصر خیره شده بودم و همین نه می گذاشت فریاد بزنم و نه توان گریه داشتم، مات مات بودم. خونریزی پای بیژن، درد خودم را به فراموشی می سپرد.

من و بیژن را با همان شرایط مجبور به حرکت کردند اما من حواسم به پیکر ناصر بود تا زمانی که ضربه قنداقه تفنگ به سرم خورد و برای همیشه باید از ناصر خداحافظی می کردم.

من از جلو می رفتم و بیژن با 20 متری فاصله پشت سرم می آمد که خونریزی زیاد توانش را گرفته و به زمینش زد و همان جا بود که گلوله خلاص به او زدند و بیژن هم به ناصر پیوست.[6]

 

ادامه دارد...

 

 

 

 

 

 
  1. شهید ناصر بهداشت، فرمانده گردان حمزه (ع) لشکر 25 کربلا که در نوزدهم اردیبهشت ماه سال 64 در ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید و جنازه این شهید بزرگوار 10 روز مفقود بود که به وسیله جانشین و دوست دیرینه اش شهید بهروز شیرسوار مورد شناسایی قرار گرفت.
  2. محمد اسفندیاری از رزمندگان گردان حمزه (ع).
  3. بیژن احمدی از رزمندگان گردان حمزه (ع).
  4. احمد محمودی از رزمندگان گردان حمزه (ع).
  5.  منطقه ای کوهستانی با راه خاکی که به دشت عباس متصل است که آن زمان هم عراقی ها و هم ایرانی ها نسبت به آن اشراف داشتند.
  6. برگرفته از خاطره آزاده سرفراز محسن یزدی. او به عنوان آخرین بازمانده از گروه شناسایی، شاهد شهادت ناصر بهداشت، بیژن احمدی و محمد اسفندیاری بود.

 

دیدگاه تان را بنویسید