دلنوشته؛

در فراق سید مصطفی!

آن زمان که برای شنیدن خبر سلامتی ات با شمارش لحظه ها بی قرار و ناآرام قدم میزدم، تماس میگرفتم و به جستجوی پیام و نشانی از تو بودم به دختر نازدانه ات میگفتم: ببین چگونه منتظر بازگشت پدرت هستیم، باید همینگونه هم منتظر ظهور امام زمان (عج) باشیم.اما افسوس که چنین نیستیم...

لینک کوتاه کپی شد

دکتر بتول کریمی همسر داغدیده استاد تازه پرکشیده دانشگاه دکتر سید مصطفی فاطمی در دلنوشته ای آورده است:

* فَصَبر جَمیل وَ للهُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون*

میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت

خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست

خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت

سلام بر *مصطفیِ* خوبِ و برگزیده ام

به یاد میآوری هنگام رفتن، گفتم برایت ناهار آماده کرده ام تا با خود ببری و تو در پاسخ گفتی: نه بازمیگردم تا ناهار باهم باشیم و در کنار هم....

و من در دل پنداشتم که نهایت تا ۵ بعدازظهر بازمیگردی و منتظرت خواهم ماند...

نمیدانستم که روزگار نامهربان و دست بی مهر تقدیر، این انتظار را به بلندای آسمانها وسعت میدهد و آرزوی دوباره دیدنت را به همنشینی ام با خاک سرد قرین میسازد که اگر نبود عُلقه مادری و امانت دویادگار عزیز و دُردانه ات، از خداوند میخواستم هم اکنون به این انتظاری که * اشَدُ مِنَ الموت* است پایان بخشد و دوباره در کنارت بودن را به چشیدن طعم مرگ پذیرا شوم...

اما چه توان کرد جز صبوری و چه میتوان گفت جز:

* ما رَایتُ الّا جَمیلا*

این آزمون بزرگ زندگی من است تا بر ثبات ادعای ایمانم انگشت صحت زنم و بر اعتقادم به آن عهد الست گواه باشم

که قول الله تعالی: 

* احَسِبَ الناس ان یُترکوا اَن یَقولوا آمَّنا و هُم لا یُفتَنون*

و ازین روست که : 

مقام عیش میسر نمی شود بی رنج

بلی به حکم بلا بسته اند روز الست

به حقیقت چه آزمون سختی و چه ابتلاء حزن آوری

و مرا درین راه و سربلندی این مسیر مگر لطف حق رهنمون باشد و دلخوشی به پاداش وعید و روز موعود و دعای تو تا مرا یاری نمایی که فرزندانمان را آنگونه که دوست داشتی به ثمر بنشانم،

همچون خودِ خوبت؛ 

برگزیده و بلند نظر، مهربان و مهرآفرین، مصمم و معتقد

و آنچه خوبان همه دارند و تو یکجا داشتی...

به راستی چقدر کلمه انتظار ثقیل و دردآور است

آن زمان که برای شنیدن خبر سلامتی ات با شمارش لحظه ها بی قرار و ناآرام قدم میزدم، تماس میگرفتم و به جستجوی پیام و نشانی از تو بودم به دختر نازدانه ات میگفتم: ببین چگونه منتظر بازگشت پدرت هستیم، باید همینگونه هم منتظر ظهور امام زمان (عج) باشیم.اما افسوس که چنین نیستیم...

آن لحظات به واقع دریافتم که مضطر واقعی اوست و مصداق حقیقی آیه * امَّن یُجیب* هم اوست.... 

تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر

کز غمت دیده مردم همه دریا باشد

راستی * مصطفی* جان

برای دوستانت هم دعا کن

رسم رفاقت و آئین جوانمردی و معرفت را به اتم و اکمل پاس داشتند و مرا شرمنده بزرگواری خود نمودند.برای یافتن پیکر آسمانی ات و بعد از آن خاکسپاری و سپس تجلیل و گرامیداشت محاسن و مفاخری که داشتی سنگ تمام گذاشتند. به پاس قدردانی ازین همه محبت، درین لحظات تلخ و سخت با دلی شکسته و زبانی الکن به دعاگویی شان نشسته ام. امید که روزگار به طَمَع هیچ گُلی از باغ وجود خود و عزیزانشان نباشد که حقیقتا جانکاه و طاقت فرساست...

لیک با این شعر حافظ دلخوشم که گفت: 

حافظ حکایت شب هجران چه میکنی

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

 

دیدگاه تان را بنویسید