نویسندگان به موضع منفعلانه واشنگتن هنگامی که روسیه حریم هوایی لهستان و رومانی را نقض کرد، استناد می کنند، زیرا که دولت سکوت را ترجیح داد و این امر کشورهای اروپایی را مجبور کرد برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم به تنهایی با چالش های امنیتی روبرو شوند.
به گزارش جماران، پس از 8 دهه تکیه بر قدرت آمریکا به عنوان ضامن اصلی نظام بینالمللی، متحدان ایالات متحده با یک حقیقت نگرانکننده مواجه هستند و آن این است که واشنگتن دیگر این نقش را سرمایهگذاری نمیداند که ارزش هزینه سیاسی، اقتصادی و نظامی را داشته باشد.
فیلیپ گوردون، مشاور امنیت ملی کامالا هریس، معاون رئیس جمهور سابق آمریکا، و مارا کارلین، معاون سابق وزیر دفاع در امور استراتژیک و طرحها، در مقالهای مشترک در مجله فارن افرز، قرائتی پیشنگرانه و تیره از وضعیت فعلی ارائه میدهند.
نویسندگان نحوه پیشروی سریع دولت دونالد ترامپ در این تحول را تحلیل کردند و این امر متحدان آمریکا را به فکر جدی در مورد «طرح B» جایگزین در دنیایی آشفتهتر واداشت.
نویسندگان در مقاله خود با عنوان «متحدان پس از آمریکا: جستجوی طرح B»، بر این باورند که رؤسای جمهور پیدرپی ایالات متحده تقریباً به مدت 80 سال ایده اساسی را پذیرفتهاند که - علیرغم تناقضات و شکستها - امنیت و شکوفایی آمریکا با حفظ اتحادها، بازدارندگی تجاوز، حمایت از تجارت آزاد و سرمایهگذاری در نهادهای بینالمللی محقق میشود.
پایان عصر اعتماد
اما گوردون و کارلین معتقدند که دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ گسستی قاطع از این میراث است. برخلاف دوره اول که شامل شخصیتهای «جهانی» بود که جلوی انزواطلبی را میگرفتند، ترامپ امروز خود را با مسئولانی احاطه کرده است که اتحادها را بار میدانند و تعهدات خارجی را تخلیه غیرموجه منابع آمریکا بدون بازده ملموس میدانند.
نویسندگان به این نکته اشاره می کنند که تغییر اساسی در سیاست خارجی در ماهیت تیم اطراف رئیس جمهور نهفته است؛ اعضای تیم فعلی ترامپ - از جمله معاون او، جی دی ونس، وزیر جنگ، پیت هیگسث، و مدیر اطلاعات ملی، تولسی گابارد - شک و تردید عمیقی نسبت به رهبری آمریکا بر جهان دارند و این نگرانی ها تا حدودی ناشی از سرخوردگی های جنگ های قبلی است.
حتی شخصیتهایی - مانند وزیر خارجه فعلی، یعنی مارکو روبیو، که روزی از برجستهترین مدافعان حقوق بشر و سیاست خارجی قاطع بود - به نظر میرسد که از اعتقادات قبلی خود دست کشیدهاند تا با ترامپ و پایگاه سیاسی او هماهنگ بمانند.
دیدگاه غالب در داخل دولت - طبق این مقاله - مبتنی بر فرضیات روشنی است، به این معنا که اتحادها غیرضروری هستند، تعامل با رژیم های استبدادی آسان تر از دموکراسی ها است، نظام تجاری باز به منافع آمریکا آسیب می رساند، ایالات متحده می تواند بدون شریک از خود دفاع کند، و قدرت های بزرگ حق دارند بر همسایگان کوچکتر خود تسلط داشته باشند، و حتی اگر منافعشان اقتضا کند، سرزمین های جدیدی را ضمیمه کنند.
به این معنا، نویسندگان معتقدند که جهان پس از جنگ جهانی دوم، مبتنی بر اتحادهای دموکراتیک به رهبری واشنگتن، در حال زوال است.
چتر امنیتی پاره شده
این تحول به وضوح در نحوه برخورد دولت با اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) مشهود است. در حالی که رؤسای جمهور پیشین آمریکا بر تعهد جدی به ماده 5 منشور ائتلاف تاکید داشتند، ترامپ این تعهد را به موضوع «پرداخت صورتحساب ها» مرتبط کرد.
حتی تا آنجا پیش رفت که تهدید به کنترل جزیره گرینلند، وابسته به دانمارک، یک کشور متحد، حتی با نیروی نظامی کرد، که این امر احتمال استفاده ایالات متحده از نیروی خود علیه یک متحد آتلانتیکی به جای دفاع از آن را برانگیخت.
نویسندگان به موضع منفعلانه واشنگتن هنگامی که روسیه حریم هوایی لهستان و رومانی را نقض کرد، استناد می کنند، زیرا که دولت سکوت را ترجیح داد و این امر کشورهای اروپایی را مجبور کرد برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم به تنهایی با چالش های امنیتی روبرو شوند.
این خلاء رهبری رهبران اروپایی را به این درک رساند که چتر آمریکا دیگر از خطر روسیه محافظت نمی کند، بلکه شاید خود منبع خطر باشد اگر ترامپ ناگهان تصمیم به خروج نیروها بگیرد. به عقیده نویسندگان، این اقدامات توانایی بازدارندگی را تضعیف می کند و راه را برای دشمنان واشنگتن باز می کند.
نگرانی متحدان در آسیا نیز به اندازه همتایان اروپایی آنها است. نویسندگان خاطرنشان میکنند که در منطقه هند و اقیانوس آرام، شبکه مشارکتها همچنان به صورت اسمی وجود دارد، اما بسیار شکننده شده است. واشنگتن آمادگی خود را برای معاوضه امنیت متحدانی مانند تایوان در ازای «توافق بزرگ» با چین نشان داده است.
بارزترین گواه این امر، توقف تحویل سلاح به تایوان، محدود کردن ارتباطات دیپلماتیک با آن و امتناع از تعهد صریح به دفاع از آن توسط ترامپ بود که احساس عدم اطمینان را در یک منطقه بسیار حساس تقویت کرد.
اظهارات هوارد لوتنیک، وزیر بازرگانی مبنی بر اینکه دفاع از تایوان مشروط به انتقال نیمی از ظرفیتهای آن در صنعت نیمهرساناها به ایالات متحده است، گواهی قاطع بر تبدیل سیاست آمریکا به نوعی باجگیری اقتصادی آشکار است.
در خاورمیانه، ترامپ حمایت قاطعی از اسرائیل نشان میدهد، اما در مورد به خطر انداختن نیروهای آمریکایی برای دفاع از سایر شرکا تردید دارد.
مقاله فارن افرز تأکید میکند که واشنگتن تنها زمانی از نظر نظامی اقدام میکند که خطرات تشدید تنش محدود باشد، مانند حمله به قایقهای حامل مواد مخدر ونزوئلا.
در همین حال، دولت آمریکا از رویارویی با قدرتهای بزرگ اجتناب میکند، که این امر در عدم پاسخگویی به حملاتی که تأسیسات نفتی در منطقه را هدف قرار داد، آشکار شد و ترجیح داد بر معاملات املاک و سرمایهگذاریهای شخصی نزدیکان دولتش تمرکز کند.
نگرانی متحدان در آسیا کمتر از همتایانشان در اروپا نیست. در منطقه اقیانوس هند و آرام، این گزارش خاطرنشان میکند که شبکه مشارکتها همچنان اسماً وجود دارد، اما بسیار شکننده شده است.
شرط بندی بازنده
علیرغم این نشانههای انباشته شده، اکثر متحدان به طور جدی برای احتمال عقبنشینی آمریکا آماده نشدهاند. اروپا در ایجاد یک توانایی دفاعی مستقل تاخیر داشته است، در حالی که متحدان آسیایی و خاورمیانه به جای توسعه جایگزینها، بر راضی کردن واشنگتن تمرکز کردهاند.
امروزه، با محدود شدن گزینهها، بسیاری به امید حفظ حمایت ایالات متحده از آنها، به ستایش ترامپ، ارائه امتیازات تجاری و افزایش هزینههای نظامی خود متوسل میشوند.
اما گوردون و کارلین تاکید میکنند که این استراتژیها فایده محدودی دارند. به نظر آنها، ترامپ رهبری است که بر اساس اصل معامله عمل میکند و وفاداری دائمی بر او حاکم نیست. اعتماد جهانی به ایالات متحده از بین رفته است و برخی از متحدان آن را به عنوان یک قدرت بیتفاوت یا حتی خصمانه میبینند.
برنامه «ب»
نویسنده ادامه میدهد، در مقابل این واقعیت، نشانههای برنامه «ب» شروع به ظهور کرده است. کشورهای متحد در حال افزایش هزینههای دفاعی خود، تقویت همکاریهای منطقهای و تلاش برای کاهش وابستگی خود به صنایع نظامی آمریکا هستند.
برخی از آنها در حال گشودن بحثهای حساسی در مورد داشتن تواناییهای هستهای مستقل هستند، علیرغم هزینههای سیاسی، فنی و خطرات ناشی از آن.
از دیدگاه این مقاله، این مسیر چهره نقشه ژئوپلیتیکی را برای همیشه تغییر خواهد داد. این شامل تقویت استقلال استراتژیک با ترجیح دادن صنایع دفاعی داخلی به تامین کنندگان آمریکایی است. به عنوان مثال، دانمارک از شرکتهای آمریکایی فراتر رفت تا یک قرارداد دفاع هوایی بزرگ با شرکتهای اروپایی منعقد کند.
نویسندگان هشدار میدهند که عقبنشینی رهبری آمریکا پیامدهای اقتصادی عمیقی خواهد داشت، زیرا ممکن است متحدان را به سمت ایجاد سازماندهی تجاری جدید به دور از واشنگتن سوق دهد.
این مقاله نتیجه میگیرد که فروپاشی نظام اتحادهای آمریکا جهان را خطرناکتر خواهد کرد و درسهای انزواطلبی آمریکا در آغاز قرن بیستم را یادآوری میکند. اگرچه همکاری با ایالات متحده ادامه خواهد داشت، اما تکیه بر آن دیگر یک گزینه تضمین شده نیست و تهیه برنامه «ب» جایگزین را به یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل میکند.
به گفته گوردون و کارلین، بهترین کاری که متحدان می توانند در کوتاه مدت انجام دهند، ترکیب دو مسیر موازی است: اول، تلاش برای حفظ حداکثر همکاری عملی با واشنگتن از طریق کانال های نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک موجود، بدون توهم در مورد بازگشت قریب الوقوع به وضعیت سابق.
دوم، سرمایه گذاری جدی در ایجاد قابلیت های مستقل و ائتلاف های مکمل که در صورت تصمیم ایالات متحده به خروج کامل یا جزئی از تعهدات خود، حجم خطرات را کاهش دهد.
آنها هشدار می دهند که فقدان یک طرح جایگزین واقع بینانه، آسیب پذیری متحدان در برابر باج خواهی را افزایش می دهد و قدرت های رقیب را تشویق می کند تا مرزهای بازدارندگی را در جهانی که چتر حمایتی آمریکا دیگر تضمین شده و دائمی نیست، آزمایش کنند.
در چنین بستر متلاطمی، انعطاف پذیری استراتژیک، هماهنگی چندجانبه و تعریف مجدد منافع مشترک، به عناصر حیاتی برای بقا و ثبات در کوتاه مدت تبدیل می شوند.