دو استاد برجسته علوم سیاسی در مقالهای تحلیلی برای نشریه «فارین افرز» هشدار میدهند که وسوسهی جدید واشنگتن برای سرنگونی نیکولاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا، میتواند به تکرار چرخهای از شکست، خشونت و بیثباتی منجر شود؛ همان اشتباهی که ایالات متحده پیشتر در عراق، لیبی و سایر کشورها مرتکب شده بود.
الکساندر بی. داونز* و لیندزی ای. اورورک* اساتید برجسته علوم سیاسی در یادداشتی هشدار آمیز در فارن افرز نوشتند: آنچه در اوایل سپتامبر بهعنوان یک سری حملات هوایی آمریکا به قایقهای ونزوئلا در دریای کارائیب آغاز شد — قایقهایی که مقامات آمریکایی ادعا میکردند حامل مواد مخدر قاچاق از ونزوئلا هستند — اکنون به نظر میرسد که به کارزاری برای سرنگونی رییس جمهور ونزوئلا، نیکولاس مادورو، تبدیل شده است. در طول دو ماه، دولت دونالد ترامپ ۱۰٬۰۰۰ سرباز آمریکایی را به منطقه اعزام کرد، حداقل هشت کشتی جنگی نیروی دریایی ایالات متحده و یک زیردریایی را در اطراف سواحل شمالی آمریکای جنوبی مستقر نمود. او دستور داده است که بمبافکنهای B-52 و B-1 برای پرواز در نزدیکی خط ساحلی ونزوئلا قرار گیرند و مرکز مسئولیت فرماندهی جنوبی ایالات متحده را در گروه ضربت ناو هواپیمابر «جرالد فورد» (که نیروی دریایی ایالات متحده آن را «توانمندترین، قابل تنظیمترین و مرگبارترین سکوی رزمی جهان» مینامد) قرار داده است.
این اقدامات نشاندهندهٔ تغییرات گستردهٔ اخیر در سیاست دولت در قبال ونزوئلا است. همانطور که چندین رسانهٔ خبری مهم گزارش دادهاند، ماهها پس از مراسم تحلیف ترامپ در ژانویه، در بحثهای داخلی دولت ترامپ، حامیان دیرینهٔ تغییر رژیم — به رهبری مارکو روبیو، وزیر امور خارجه — در برابر مقاماتی که طرفدار توافق و مذاکره با کاراکاس بودند، از جمله ریچارد گرنل، فرستادهٔ ویژهٔ رئیسجمهور، قرار گرفتند. در نیمهٔ اول سال ۲۰۲۵، مذاکرهکنندگان دست بالا را داشتند: گرنل با مادورو دیداری داشت و در ازای اصلاحات اقتصادی و آزادی زندانیان سیاسی، قراردادهایی را برای باز کردن بخشهای گستردهٔ نفت و معادن ونزوئلا به روی شرکتهای آمریکایی منعقد نمود. اما در اواسط ژوئیه، روبیو ابتکار عمل را در دست گرفت؛ او با تکیه بر خطرات حکومت مادورو استدلال کرد که برکناری مادورو نه تنها مسئلهٔ ترویج دموکراسی نیست، بلکه یک مسئلهٔ امنیت داخلی آمریکا است. روبیو، رهبر ونزوئلا را بهعنوان «یک سلطان تروریست مواد مخدر» معرفی نمود که به بحران مواد مخدر و مهاجرت غیرقانونی ایالات متحده دامن میزند، او را به باند «ترن د آراگوئه» (the Tren de Aragua) وصل کرد و ادعا نمود که ونزوئلا اکنون «توسط یک سازمان قاچاق مواد مخدر اداره میشود که با بهدست گرفتن یک دولت، صاحب قدرتِ بیشتری است.»
به نظر میرسد این روایت مورد تأیید ترامپ قرار گرفت؛ ترامپ در ماه ژوئیه به پنتاگون دستور داد تا از نیروی نظامی علیه برخی از کارتلهای مواد مخدر در منطقه، از جمله ترن د آراگوئه و کارتل دِ لوس سولس، که دولت ترامپ ادعا میکند توسط مادورو و معاونان ارشد او رهبری میشوند، استفاده شود. دو هفته بعد، دولت جایزهٔ تعیینشده برای دستگیری مادورو را از ۲۵ میلیون دلار به ۵۰ میلیون دلار افزایش داد. در ۱۵ اکتبر، ترامپ به خبرنگاران گفت که به سیا اجازه داده است تا عملیات مخفیانه در ونزوئلا انجام دهد. ترامپ در پاسخ به سوالی دربارهٔ گامهای بعدیاش گفت: «ما مطمئناً اکنون به خشکی نگاه میکنیم، زیرا دریا را به خوبی تحت کنترل داریم.» بهگفتهٔ نیویورک تایمز، «مقامات آمریکایی بهطور خصوصی گفتهاند که هدف نهایی بیرونراندن آقای مادورو از قدرت است.»
اما چه با عملیات سری و چه با جنگ آشکار، هر تلاشی برای تغییر نظام در ونزوئلا با چالشهای بزرگی روبهرو خواهد شد. روشهای براندازی مخفیانه در گذشته بیشتر شکست خوردهاند تا موفق، و بعید است که تهدید یا اعمال زور با استفاده از حملات هوایی بتواند مادورو را برای فرار تحت فشار قرار دهد. و حتی اگر واشنگتن در سرنگونی مادورو موفق شود، سرنوشت درازمدت تغییر رژیم همچنان با خطرات زیادی مواجه خواهد بود. از منظر تاریخی، پیامدهای چنین عملیاتی در گذشته خشونتآمیز و همراه با بینظمی شدید بودهاند.
اگر در ابتدا موفق نشدید؟
دولت ترامپ چندین گزینهٔ پنهانی برای تغییر رژیم در ونزوئلا دارد. اما با علنی کردن چنین عملیات سری از پیش، مزیت اصلی اقدام مخفیانه را از دست داده است؛ او بعداً شاید بتواند با حفظِ انکار عملیات در قالب قابلقبولی، هزینههای سیاسی و نظامی این عملیات را به حداقل برساند. علنی کردن این عملیات سری، در حالی که واشنگتن را صاحب توانایی کسب کامل نتایج این مأموریت نمایش میدهد، امکان دارد کنترل رویدادها را در صورت خرابشدن اوضاع کاهش دهد. در عمل، این روش باعث اقداماتی ناقص میشود که خیلی آشکارند و نمیتوان آنها را انکار کرد، و در عین حال خیلی بیاهمیتاند که ارزش تعیینکنندهای داشته باشند.
اما حتی اگر ترامپ پنهانکاری را حفظ کند، سابقهٔ مداخلات پنهانی ایالات متحده نشاندهندهٔ خوشبینیِ بیجا نسبت به این عملیات نیست. واشنگتن میتواند از عملیات مختلف مثل: حمایت مخفیانه از مخالفان مسلح محلی، تلاش برای ترور مادورو، یا کودتا علیه رژیم او استفاده کند. با این حال، در گذشته استفاده از هر یک از این تاکتیکها نتیجهٔ خوبی نداشته است. یک مطالعه در سال ۲۰۱۸ توسط یکی از ما (اورورک) که ۶۴ تلاش مخفیانه برای تغییر رژیم تحت حمایت ایالات متحده در طول جنگ سرد را تجزیه و تحلیل کرد، نشان داد که تلاش برای حمایت از مخالفان خارجی برای سرنگونی رژیم تنها در حدود ده درصد موارد موفق بودهاند و نتیجهٔ تلاشهای ترور هم بهتر از این نبوده است. تلاشهای عمدی واشنگتن برای کشتن مخفیانهٔ رهبران خارجی — بدنامترینِ آنها رهبر کوبا، فیدل کاسترو — بارها شکست خورد، اگرچه چند رهبر، مانند نگو دین دیم (Ngo Dinh Diem) در ویتنام جنوبی در سال ۱۹۶۳، در کودتاهای تحت حمایت خارجی کشته شدند. دامنزدن به کودتاها و بهقدرترساندن نیروهای مورد حمایت آمریکا، از جمله در ایران در سال ۱۹۵۳ و گواتمالا در سال ۱۹۵۴، مؤثرتر بوده است. اما هیچیک از اینها منجر به ثبات بلندمدت حکومتهای دستنشانده نگردید. بعلاوه، مادورو نیروهای مسلح ونزوئلا را چنان در برابر کودتا مصون کرده است که استفاده از این گزینه کمتر قابلاجرا به نظر میرسد.
ایالات متحده هرگز نتوانسته است یک رهبر خارجی را تنها از طریق نیروی هوایی برکنار کند.
برخی از این تاکتیکها حتی قبلاً در ونزوئلا آزمایش شده و شکست خوردهاند. در سال ۲۰۱۹، ایالات متحده خوان گوایدو، رهبر اپوزیسیون را بهعنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از قیام مردمی علیه رژیم مادورو حمایت کرد. اما این تلاش با ادامهٔ وفاداری ارتش به مادورو شکست خورد. سال بعد، گروهی متشکل از حدود ۶۰ مخالف ونزوئلایی و چند پیمانکار آمریکایی، یک تهاجم آبیخاکی ناموفق را برای حمله به پایتخت و تصرف کاخ مادورو و دستگیری وی آغاز کردند که «عملیات گیدئون» (Operation Gedeon) نامیده شد. اما این عملیات به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا رهگیری شد.
تاریخ نشان میدهد که عملیات مخفیانهٔ ناموفق برای تغییر رژیم معمولاً وضعیت را بدتر میکند. روابط بین قوای مداخلهگر و عناصر داخلی کشور هدف بهسرعت تیره میشود؛ همانطور که در تحقیقات خود دریافتیم، احتمال درگیریهای نظامی بین آنها افزایش مییابد. چنین تلاشهایی منجر به خشونت بیشتر، از جمله جنگ داخلی، و خطر کشتار گستردهٔ غیرنظامیان توسط رژیم در کشور هدف میشود.
ایالات متحده مدتهاست که مداخلات پنهانی در سیاست داخلی کشورهای دیگر انجام میدهد — در افغانستان، آلبانی و آنگولا. اما این الگو بهویژه در آمریکای لاتین معمولتر بود، جایی که واشنگتن حداقل ۱۸ تغییر رژیم مخفیانه را در طول جنگ سرد اجرا کرد. در سال ۱۹۵۴، دولت منتخب دموکراتیک گواتمالا را سرنگون و یک رژیم نظامی را جانشین آن کرد که سبب ایجاد هزاران مخالف و منجر به یک جنگ داخلی ۳۶ ساله شد که حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر را کشت. در سال ۱۹۶۱، ایالات متحده از تهاجم نافرجام خلیج خوکها به کوبا حمایت کرد و در جمهوری دومینیکن کودتایی را آغاز نمود که ناخواسته باعث ترور دیکتاتور رافائل تروخیو شد؛ سپس پسر تروخیو به جای کودتاچیان مورد حمایت ایالات متحده قدرت را بهدست گرفت. واشنگتن بعداً او را نیز تبعید کرد. در طول دههٔ ۱۹۶۰ در انتخابات دومینیکن و همچنین در بولیوی و گویان نیز دخالت کرد. همچنین از کودتاها در برزیل در سال ۱۹۶۴، بولیوی در سال ۱۹۷۱ و شیلی در سال ۱۹۷۳ حمایت کرد و شورشیان «کنترا» در نیکاراگوئه را در طول دههٔ ۱۹۸۰ تأمین مالی نمود.
با تمام این اقدامات، هیچیک از این عملیات نتوانستند دموکراسی پایدار و طرفدار آمریکا ایجاد کنند. غالباً، مداخلات ایالات متحده رژیمهای اقتدارگرا را بهقدرت رساندند و چرخههای سرکوب و خشونت را به دنبال داشتند. حتی زمانی که واشنگتن یک متحد ضدکمونیستی سرسخت مانند آگوستو پینوشه در شیلی یافت، روابط در نهایت بهخاطر خشونت و نقض حقوق بشر آن رژیم تیره شد. بهطور گستردهتر، افشای علنی نقش واشنگتن در این عملیات مخفیانه، به آمریکاستیزی عمیق و پایدار دامن زد که همچنان سیاستگذاری ایالات متحده در منطقه را آزار میدهد. در عمل میبینیم که مادورو مرتباً به این تاریخ استناد میکند تا فشار کنونی ایالات متحده را بهعنوان ادامهٔ گذشتهٔ امپریالیستی واشنگتن تصویر کند.
تهدید و اقدام آشکارا
در میان گزینههای غیرمخفیانه برای تغییر رژیم، ایالات متحده میتواند سعی کند مادورو را با تهدید به زور بترساند تا قدرت را ترک کند. این تکنیک گاهی کارساز بوده است، وقتی علیه دولتهای کوچک که در برابر دشمنی قدرتمند و توانایی تهاجم زمینی آسیبپذیرند بهکار رفته است. بهعنوان مثال، در سال ۱۹۴۰، ژوزف استالین از تهدید به تهاجم برای برکناری رهبران کشورهای همسایهٔ استونی، لتونی و لیتوانی استفاده کرد. ایالات متحده تنها توانست با استفاده از تهدید به زور علیه اهداف اساساً بیدفاع، مانند نیکاراگوئه در سالهای ۱۹۰۹–۱۹۱۰، تغییر رژیم اجباری ایجاد کند. در سالهای اخیر، تهدیدهای نظامی ایالات متحده علیه صدام حسین در عراق و معمر قذافی در لیبی نتوانست هیچیک از این رهبران را متقاعد کند که از ریاست حکومت کنارهگیری کنند.
ابزار دومی که واشنگتن میتواند برای تغییر رژیم استفاده کند، نیروی هوایی است، اما گفتنش آسانتر از انجامش است. بهطور فرضی، حملات هوایی میتواند با کشتن رهبران، قطع توانایی ارتش برای فرماندهی نیروها، یا ایجاد کودتای نظامی یا قیام مردمی، باعث تغییر رژیم شود. با این حال، ایالات متحده هرگز نتوانسته است یک رهبر خارجی را تنها از طریق نیروی هوایی برکنار کند. حتی با توسعهٔ سلاحهای دقیق، ردیابی و حمله به سران کشورها دشوار بوده است و گسترش فناوریهای ارتباطی، پروژهٔ منزویکردن رهبران از ارتشهایشان را بسیار دشوار ساخته است. ارتشها، به نوبهٔ خود، بعید است که در حین مبارزه با دشمن خارجی مانند ایالات متحده، کودتا کنند؛ و در زمان حملات هوایی، غیرنظامیان ترجیح میدهند از بمباران به پناهگاههای امن فرار کنند تا به بسیج عمومی برای سرنگونی رژیم روی بیاورند.
در نهایت، ایالات متحده میتواند به ونزوئلا حمله کند. اگر ایالات متحده تصمیم بگیرد که این مسیر را طی کند، با نیروهایی که در حال آمادهباش قرار داده است، نخواهد توانست بهراحتی کاری انجام دهد. در اوایل اکتبر، مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی تخمین زد که برای تهاجم زمینی، دستکم به ۵۰٬۰۰۰ سرباز نیاز است. ترامپ از نظر تئوری میتواند چنین نیرویی را گرد آورد؛ اما یک حملهٔ تهاجمی بزرگ در حال حاضر با مخالفتهای شدید و مکرر قبلی او با اعزام سربازان آمریکایی به ماجراجوییهای خارجی در تضاد است؛ همچنین وی در معرض از دستدادن پایگاه اصلی سیاسی خود در ایالات متحده قرار خواهد گرفت. اکثر ناظران به سناریوی تهاجم اهمیت چندانی نمیدهند. همانطور که کارشناسان نظامی در ماه اکتبر به نشریهٔ The Atlantic گفتند: «دکمه را فشار دهید، انفجارها را تماشا کنید.» در این رابطه، لازم به یادآوری است که ایالات متحده نتوانست عراق را کنترل کند — کشوری به وسعتی که نیمی از ونزوئلا است — حتی با اینکه در سال ۲۰۰۳، ایالات متحده بیش از سه برابر این نیروی نظامی را در عراق مستقر کرده بود.
وسوسه است که به تهاجمات قبلی ایالات متحده برای دستیابی به تغییر رژیم در کارائیب — مانند حملهٔ سال ۱۹۸۳ به گرانادا که رژیم مارکسیستی آن را سرنگون کرد، یا حمله به پاناما در سال ۱۹۸۹ که واشنگتن دیکتاتور مانوئل نوریگا را سرنگون و به آمریکا آورد — بهعنوان الگویی برای ونزوئلا استناد کنیم. اما هر دو مقایسه عمیقاً گمراهکنندهاند. گرانادا یک کشور جزیرهای کوچک بود که در زمان تهاجم تقریباً ۹۰٬۰۰۰ نفر جمعیت داشت. پاناما مقایسهٔ بهتری است، اما حتی اندازهاش به ونزوئلا نزدیک نیست: ونزوئلا بیش از ۱۲ برابر پاناما بزرگتر است و جمعیتی تقریباً دهبرابر بیشتر از پاناما در سال ۱۹۸۹ دارد. برخلاف پاناما، ونزوئلا کشوری وسیع و کوهستانی با مراکز شهری متعدد، زمینهای جنگلی ناهموار و مرزهای متخلخل است که شورشیان و نیروهای نامنظم میتوانند از آن بهره ببرند. ارتش ایالات متحده در برابر شورشیان در شرایط مشابه، در ویتنام و افغانستان، عملکرد خوبی نداشته است.
جنبههای منفیِ موفقیت
حتی اگر عملیات تغییر رژیم در ابتدا موفقیتآمیز باشد، تاریخ نشان میدهد که نتایج درازمدت آن غالباً ناامیدکننده است. مطالعات هر یک از ما (و بسیاری دیگر) نشان داده است که تلاشها برای ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیم تحمیلشده توسط خارجیها به ندرت موفق میشوند؛ نکتهای که با مداخلات اخیر ایالات متحده در افغانستان، عراق و لیبی بهطرز دردناکی روشن شده است. تغییر رژیم اغلب خشونت بیشتری به همراه دارد — برای مثال، احتمال جنگ داخلی در کشورهای هدف را بهطور چشمگیری افزایش میدهد. حتی اگر تغییر رژیم ناشی از پیروزیهای حملهٔ قاطع زمینی باشد، ممکن است نیروهای مسلح کشور مقابل بهجای تسلیم، پراکنده شوند و سپس مقاومتِ منسجم تشکیل دهند و باعث شورش علیه رژیم جدید شوند، همانطور که در عراق اتفاق افتاد.
چشمانداز داخلی ونزوئلا نشان میدهد که این یک احتمال واقعی است. همانطور که خوان دیوید روخاس (Juan David Rojas)، تحلیلگر آمریکای لاتین، خاطرنشان کرده است، ونزوئلا شامل «کالیدوسکوپی از بازیگران مسلح پیچیده» است، از جمله شبهنظامیان طرفدار رژیم معروف به کولکتیوها و گروههای مسلح فراملی مانند ارتش آزادیبخش ملی (ELN) و بقایای فارک (نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا). فیل گانسون (Phil Gunson)، تحلیلگر گروه بینالمللی بحران مستقر در کاراکاس، در اوایل اکتبر به گاردین گفت که ونزوئلا «کاملاً مملو از گروههای مسلح از انواع مختلف است که هیچیک انگیزهای برای تسلیمشدن یا متوقفکردن کاری که انجام میدهند ندارند» و پیامدهای احتمالی برای اشتباهات ایالات متحده نیز بسیار زیاد است.
بعید است که ارتشها در حین مبارزه با دشمن خارجی کودتا کنند.
هر کسی که جایگزین مادورو شود، با موانع مهمی روبهرو خواهد شد — بهخصوص اگر ایالات متحده او را به قدرت رسانده باشد. رهبرانی که توسط بازیگران خارجی به قدرت میرسند بیش از دیگران با خشونت از کار برکنار خواهند شد؛ تحقیقات ما نشان داده است که تقریباً نیمی از رهبران تحمیلشده از خارج بعداً با زور برکنار میشوند. این رهبران غالباً ضعیف یا نامشروع تلقی میشوند، یا از حمایت گستردهٔ داخلی برخوردار نیستند، یا بهعنوان «عروسکِ خیمهشببازی» یک دولت خارجی دیده میشوند — این رهبران تلاش زیادی برای تحکیم قدرت خود میکنند. مطمئناً ونزوئلا دارای یک اپوزیسیون دموکراتیک پرجنبوجوش است و رهبر این اپوزیسیون، ماریا کورینا ماچادو، برندهٔ جایزهٔ نوبل، بخش عمدهای از حمایت عمومی را بهدست آورده است. در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیهٔ ۲۰۲۴ این کشور، ادموندو گونزالس — که پس از منع ماچادو، نامزد اپوزیسیون شد — بیش از دو برابر مادورو رای کسب کرده بود، نتیجهای که دولت بلافاصله آن را سرکوب کرد.
طرفداران تغییر رژیم استدلال میکنند که خواهند توانست اکثریت دموکراتیک را تقویت کنند و ماچادو را به قدرت برسانند. اما حتی نظرسنجیهای عمومی به نفع ماچادو نشان میدهد که مادورو هنوز وفاداری تقریباً یکسوم جمعیت را حفظ کرده است. این اقلیت مهم است؛ آنها شامل ستونهای اصلی دستگاه قهری رژیماند و مواضع و امتیازاتشان به بقای نظام فعلی وابسته است. در سال ۲۰۲۳، مطالعهای توسط مؤسسهٔ رَند (RAND) هشدار داد که مداخلهٔ نظامی ایالات متحده در ونزوئلا «طولانی خواهد بود و پس از شروع درگیریها، برای ایالات متحده آسان نخواهد بود که خود را از آن خارج کند.»
همهٔ اینها به درس گستردهتری اشاره میکند: انقلابهای دموکراتیک زمانی با احتمال موفقیت بیشتری همراهاند که بومی باشند. اگر ماچادو واقعاً از حمایت گسترده برخوردار است و اپوزیسیون واقعاً احساسات اکثریت را دارد، بهترین شانس آنها برای موفقیت این است که این حمایت را از درون به قدرت تبدیل کنند. همسوسازی جنبش آنها با قدرت خارجی، خطر مشروعیتزدایی از آرمانشان و دعوت به واکنشهای ملیگرایانه را به همراه دارد. علاوه بر این، این واقعیت که اپوزیسیون اکنون به دنبال کمک نظامی ایالات متحده است باید سیاستگذاران آمریکایی را محتاط کند: اگر تعادل سیاسی واقعاً به نفع آنهاست، چرا برای سرنگونی مادورو به کمک خارجی نیاز دارند؟ البته پاسخ این است که رژیم مادورو هنوز اسلحهها را در اختیار دارد. اگر اپوزیسیون برای بهدستگرفتن قدرت به حمایت خارجی نیاز داشته باشد، احتمالاً برای حفظ آن نیز با مشکل مواجه خواهد شد.
تاریخ پر است از داستانهای هشداردهنده. کسانی که مصمم به تغییر رژیماند، بارها بر اطلاعات مغرضانه و مفروضات خوشبینانه در مورد پیامدهای این عملیات تکیه کردهاند. بهعنوان مثال، ناپلئون سوم فرانسه هنگام ارزیابی چشماندازش برای استقرار یک رژیم دستنشانده در مکزیک در دههٔ ۱۸۶۰ به مشاورهٔ محافظهکاران مکزیکی تبعیدی اعتماد کرد که به او اطمینان دادند هموطنانشان از حکومت یک «آرشیدوک اتریشی» استقبال خواهند کرد. درست همانطور که دولت جورج دبلیو. بوش به اطمینانهای احمد چلبی، تبعیدی برجستهٔ عراقی، دربارهٔ اینکه پس از سرنگونی صدام حسین همهچیز خوب خواهد بود، باور کرد. هر دو مداخلهگر در نهایت با شورشیان قدرتمندی روبهرو شدند. مشکل اصلی این است که مداخلهگران تمایل دارند بهطور کوتهبینانه بر چگونگی سرنگونی یک رژیم تمرکز کنند، بدون اینکه به آنچه پس از آن خواهد آمد بیندیشند. همانطور که بنجامین فرانکلین یکبار گفت: «اگر برنامهریزی درستی نکنید، در واقع دارید برای شکست برنامهریزی میکنید.» دولت ترامپ با غفلت از برنامهریزی، خطر تکرار فجایع عراق و لیبی را بهجان میخرد.
آمریکا اول
سیاست آمریکا برای تغییر رژیم، فارغ از شانس موفقیت آن، تمام اصول سیاست خارجی را که ترامپ از آن دفاع کرده نقض میکند. ترامپ مدتهاست علیه «جنگهای ابدی» ایالات متحده در افغانستان و عراق اعتراض کرده، و بهطور گسترده وعده داده که به «دوران جنگهای بیپایان» پایان خواهد داد. او بارها خود را بهعنوان «یک صلحآفرین» معرفی کرده و ادعا میکند که در طول نه ماه به «هشت جنگ بینالمللی» پایان داده است. در ماه مه، ترامپ در یک سخنرانی در ریاض، حق تعیین سرنوشت منطقه را ستود و اعلام کرد: «تولد یک خاورمیانهٔ مدرن توسط خود مردم منطقه به ارمغان آمده است.... بهاصطلاح ‘ملتسازان’ ملتها را بیشتر از آنچه میساختند ویران کردهاند — و مداخلهگران در جوامع پیچیدهای مداخله میکردند که حتی خودشان آن را درک نمیکردند.»
تلاش مهندسیشدهٔ ایالات متحده برای سرنگونی مادورو با این دیدگاه در تضاد است. این امر بالقوه ایالات متحده را در یک درگیری بیپایان دیگر گرفتار خواهد کرد، شرکای منطقهای را در بحبوحهٔ رقابت گستردهتر با چین برای نفوذ در منطقه از خود دور میسازد، و خواستههای مردم آمریکا را به چالش میکشد. نظرسنجی YouGov که در ماه سپتامبر انجام شد نشان داد که ۶۲ درصد از بزرگسالان آمریکایی «بهشدت یا تا حدودی با استفادهٔ ایالات متحده از نیروی نظامی برای حمله به ونزوئلا مخالف هستند» و ۵۳ درصد «بهشدت یا تا حدودی مخالفِ استفادهٔ ایالات متحده از نیروی نظامی برای سرنگونی نیکولاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا» بودند. (حمایت از اعزام نیروی دریایی ایالات متحده پیچیدهتر بود، بهطوری که ۳۶ درصد بهشدت یا تا حدودی «اعزام کشتیهای نیروی دریایی ایالات متحده به دریای اطراف ونزوئلا» را تأیید کردند و ۳۸ درصد بهشدت یا تا حدودی مخالف بودند.) یک نظرسنجی در اوایل اکتبر نشان داد که حتی در منطقهٔ میامی-دِید فلوریدا، که بزرگترین دیاسپورای ونزوئلایی در ایالات متحده را در خود جای داده، نسبت بیشتری از ساکنان مخالف استفاده از ارتش ایالات متحده برای برکناری مادورو بودند تا طرفداران حملهٔ نظامی — ۴۲٪ در مقابل ۳۵٪.
تغییر رژیم همچنین اهداف اعلامشدهٔ دولت در نیمکرهٔ غربی را پیش نمیبرد: مهار قاچاق مواد مخدر، برچیدن کارتلها، و کاهش مهاجرت غیرقانونی. اولاً، ونزوئلا تأمینکنندهٔ اصلی مواد مخدر به ایالات متحده نیست. در واقع، ارزیابی ملی تهدید مواد مخدر (DEA) در سال ۲۰۲۴ به هیچوجه به ونزوئلا اشاره نمیکند و این آژانس تخمین میزند که تنها هشت درصد از کوکائینی که به مقصد ایالات متحده میرود، از خاک ونزوئلا عبور میکند. تهدید مطرحشده توسط ترن د آراگوئه نیز اغراقآمیز به نظر میرسد. یک یادداشت محرمانه در ماه آوریل از دفتر مدیر اطلاعات ملی به این نتیجه رسید که «بهعلت اندازهٔ کوچک، بسیار بعید است که این گروه توانایی هماهنگکردن قاچاق انسانی یا مهاجرت با حجم زیاد را داشته باشد.» همچنین هیچ دلیل روشنی وجود ندارد که باور کنیم تغییر رژیم بتواند مهاجرت گسترده از ونزوئلا را متوقف یا معکوس کند. اگر چیزی وجود داشته باشد، بیثباتکردن بیشتر رژیم ممکن است تعداد پناهجویانی را که از کشور فرار میکنند افزایش دهد.
با وجود همهٔ اینها، برخی هنوز ممکن است استدلال کنند که تغییر رژیم، با منافع استراتژیک ایالات متحده در ذخایر نفتی ونزوئلا — که بزرگترین ذخایر نفت جهان است — توجیهپذیر است. اما مذاکرات بر سر دسترسی ایالات متحده به این منابع در گذشته نزدیک این مشکل را حل کرده بود. همانطور که نیویورک تایمز در ماه اکتبر گزارش داد، بر اساس توافقی که در تابستان مورد بحث قرار گرفت، مادورو «پیشنهاد کرده بود که تمام پروژههای موجود و آیندهٔ نفت و طلا را به روی شرکتهای آمریکایی باز کند، قراردادهای ترجیحی به شرکتهای آمریکایی خواهد داد، همچنین جریان صادرات نفت ونزوئلا از چین را به ایالات متحده معکوس خواهد کرد، و قراردادهای انرژی و معدن کشورش را با شرکتهای چینی، ایرانی و روسی کاهش خواهد دهد.» این احتمالاً سخاوتمندانهترین بستهٔ امتیازاتی بود که یک دشمن خارجی به دولت ایالات متحده در دهههای اخیر ارائه کرده است. لذا، استفاده از دیپلماسی در حالی که ترامپ بهطور ناگهانی از آن کنار رفت از بین نرفته است. اگر هدف دولت تضمین منافع ایالات متحده در منطقه است، عاقلانهتر آن است که به میز مذاکره بازگردیم، نه اینکه روی هرجومرج حاصل از تغییر رژیم قمار کنیم.
*الکساندر بی. داونز استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل در دانشگاه جرج واشینگتن است و نویسندهٔ کتاب «موفقیت فاجعهبار: چرا تغییر رژیم تحمیلشده از خارج به خطا میرود».
*لیندزی ای. اورورک دانشیار علوم سیاسی در کالج بوستون، عضو غیرمقیم مؤسسهٔ کوئینسی برای سیاستورزی مسئولانه، و نویسندهٔ کتاب «تغییر رژیم پنهانی: جنگ سرد محرمانهٔ آمریکا» است.