«باوجود انتقادها به برخی روندهای حاکم بر انتخابات در ایران مانند نظارت استصوابی، اشخاصی مثل خاتمی یا روحانی با رأی مردم و برخلاف میل برخی در بدنه حاکمیت انتخاب می‌شوند»

به گزارش جماران، روزنامه ستاره صبح نوشت:  «بهزاد نبوی» 78 ساله که در عرصه سیاسی به «چریک پیر» معروف است، یکی از فعالان سیاسی مؤثر و کلیدی پیش و پس از انقلاب است و در میان مردم ایران از محبوبیت خاصی برخوردار است. وی که در دوران پهلوی، هفت سال از عمرش را در زندان سپری کرد، پس از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته مرکزی انقلاب اسلامی درآمد و یکی از مؤثرترین افراد در سازمان‌دهی کمیته‌ها، دولت و مقابله قانونی با ضدانقلاب بود. او سخنگو و وزیر مشاور در دوره نخست‌وزیری و ریاست جمهوری شهید رجایی بود. نبوی در دو دولت مهندس میرحسین موسوی وزیر صنایع سنگین بود. وی در اواخر دوران دفاع مقدس با حکم مرحوم هاشمی رفسنجانی، جانشین فرمانده کل قوا به‌عنوان مسئول پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا منصوب شد. مهندس بهزاد نبوی در مجلس ششم نماینده تهران و نایب‌رئیس آن مجلس بود که در اعتراض به موضوع «نظارت استصوابی» به همراه ۱۳۸ نماینده دیگر از سمت نمایندگی استعفا کرد. وی که در انتخابات جنجال‌برانگیز ریاست جمهوری 24 خرداد 1388 از طرفداران مهندس میرحسین موسوی و جزء مخالفان سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود، در جریان این انتخابات بازداشت و به 5 سال حبس محکوم‌شد، و در خرداد ۱۳۹۳ پس از پایان یافتن دوران محکومیتش از زندان اوین آزاد شد. بهزاد نبوی در زندان هم از مشی اصلاح‌طلبی خود دست نکشید و دغدغه‌اش مانند سال‌های مبارزه و استقرار، همچنان پایبندی به اصول اولیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی بوده و هست. وی چهارشنبه گذشته در کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب حضور پیدا کرد و با هم‌بندانش صریح و بی‌پرده درباره انقلاب‌های دنیا و انقلاب اسلامی سخن گفت. نبوی گفت در حال حاضر با هر انقلابی مخالف است و در هر وضعیتی اصلاح و صلح را بر انقلاب کردن ترجیح می‌دهد. به گزارش ستاره صبح، تعداد کثیری از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب ازجمله محمدرضا علی‌حسینی، دبیرکل فعلی کانون، و همچنین علیرضا صفاریان و علی صالح‌آبادی دبیران کل پیشین کانون در این مراسم که بیش از دو ساعت به طول انجامید حضور داشتند. به لحاظ اهمیت سخنان این انقلابی باتجربه و خیرخواه و توصیه‌های او به جوانان و معترضان کنونی جمهوری اسلامی، بخش‌هایی از سخنان وی در گزارشی که توسط مصطفا صباغ ، روزنامه‌‎نگار تدوین‌شده، در پی می‌آید.

 

انقلاب با تصمیم کسی رخ نمی‌دهد؛ انقلاب خودش پیش می‌آید. من و شما که در زندان بودیم، نقشی در بروز انقلاب نداشتیم؛ هرچند نمی‌توانیم از رخ دادن آن تبری بجوییم. من مدت‌هاست که هر جا می‌روم می‌گویم مخالف هر نوع انقلابی هستم، نه‌فقط انقلاب اسلامی ایران. یک‌بار خبرنگاری از من پرسید که اگر به آن دوران بازگردید، دیگر به مبارزه نمی‌پردازید؟ من در پاسخ گفتم که این موضوع به خواست من ارتباطی ندارد؛ اگر به دوران شاه بازگردیم و نظام سیاسی همان کارهایی را انجام دهد که آن سال‌ها می‌کرد، مردم بازهم انقلاب می‌کنند، بدون آن‌که کسی بخواهد. زیرا در آن سال‌ها شرایطی ایجادشده بود که زمینه‌ساز انقلاب شد.

دور انقلاب کردن را خط بکشید

من پس از آن‌که از دوران زندان جدید بیرون آمدم، به جوان‌هایی که به دیدارم آمده و می‌آیند، توصیه می‌کردم که دور انقلاب کردن را خط بکشند. در چنین شرایطی عده‌ای مرا به ضدانقلاب بودن متهم می‌کردند؛ درحالی‌که نگاه من همواره رو به آینده است، نه به گذشته. من در دوران حبس اخیرم فرصت مطالعه پیرامون انقلاب‌های دنیا و چرایی و چگونگی وقوع آن‌ها را پیدا کردم و درمجموع به این نتیجه رسیدم که انقلاب چیز خوبی نیست؛ زیرا انقلاب یعنی سرنگونی نظام حاکم با روش‌های قهرآمیز یا بعضاً مسالمت‌آمیز، مثل انقلاب‌های رنگی یا مخملی.

انقلاب فرانسه

سخن مشهوری از فرانتس فانون وجود دارد که می‌گوید انقلاب فرزندان خودش را می‌خورد. من به این فکر افتادم که بررسی کنم چرا چنین اتفاقی می‌افتد. بنابراین به سراغ مطالعات درباره سه دسته از انقلاب‌های مختلف دنیا رفتم و آن‌ها را بررسی کردم. ابتدا از انقلاب فرانسه آغاز کردم که این انقلاب سرمایه‌داری و بورژوازی را جایگزین فئودالیسم کرد؛ درحالی‌که بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی مثل انگلیس، آلمان، کشورهای حوزه اسکاندیناوی و... بدون طی کردن چنین فرایندی، شاهد سقوط فئودالیسم بودند. پس لزوماً دلیلی برای آن‌همه خونریزی و کشتار برای به ثمر رساندن انقلاب فرانسه نبود.

انقلاب روسیه

سپس به مطالعه انقلاب روسیه رسیدم که اوج فاجعه بود و من پس از فروپاشی شوروی و دیدن وضعیت کشورهای استقلال‌یافته به این نتیجه رسیدم که این کشور چه وضعیت خاص و تعجب‌آوری را پس از انقلاب تجربه کرده و چه فجایعی را از سر گذرانده است. «استالین» با گرفتن قدرت مطلقه و بدون اتکای به مردم، خود را مجاز به انجام هر کاری می‌دانست. فروپاشی شوروی سند محکومیت انقلاب روسیه است؛ زیرا بدون هیچ حمله خارجی، کودتای نظامی یا اعتراض داخلی دومین ابرقدرت جهان فروپاشید. درواقع یک نظام مبتنی بر زور و ظلم خودبه‌خود از هم پاشید.

انقلاب ویتنام

جلوتر که می‌آییم، شاهد سه انقلاب ضد استعماری دیگر در کشورهای ویتنام، الجزایر و کوبا هستیم که آنان نیز سرنوشت خوبی نداشتند. رژیم انقلابی ویتنام پس از 30سال جنگ این کشور با آمریکا به قدرت رسید. سفیر ایران که سال‌ها قبل در این کشور بود از قول یکی از مقامات ارشد ویتنامی به من گفت که ما 30سال جنگیدیم و 60هزار آمریکایی کشتیم، اما دو سال پس از پیروزی انقلاب که مردم از گرسنگی در حال مرگ بودند به سراغ همان آمریکایی‌ها رفتیم تا بیایند در کشور ما سرمایه‌گذاری کنند. الان هم اگر خوب دقت کنید، می‌بینید که نامی از ویتنام در محافل سیاسی نیست.

انقلاب الجزایر

مثال دیگر کشور الجزایر است که یک‌میلیون نفر از 9میلیون نفر جمعیت آن در مبارزات انقلاب کشته‌شده بودند، اما دولت الجزایر پس از بیست سال به‌جایی رسیده بود که در سال‌های سخت جنگ از ما نیز برای کمک و سرمایه‌گذاری در آن کشور طلب استمداد می‌کرد. من وقتی به‌عنوان وزیر صنایع سنگین به این کشور رفته بودم ‌دیدم که حتی سران این کشور دچار فقر و وضعیت ضعیف مالی هستند. در الجزایر برای به ثمر رسیدن انقلاب چهار حکومت عوض شد تا سرانجام به نتیجه رسید.

انقلاب کوبا

انقلاب کوبا هرچند به رهبری «فیدل کاسترو» صورت گرفت که هیچ‌کس در مورد شخصیت او نکته منفی‌ای نمی‌گوید، اما فقط کافی است تصاویر امروز کوبا را نگاه کنیم که دیدن‌شان انسان را به یاد تهران دوره قاجار می‌اندازد. با دیدن اوضاع گذشته و حال کوبا خواهیم دید که نهایتاً انقلاب در کوبا پس از 60سال به کجا رسیده است.

سرنوشت بهار عربی

سومین دسته انقلاب‌ها، انقلاب در کشورهای تونس، مصر، لیبی، سوریه، یمن و... در ابتدای دهه دوم قرن حاضر بود که به «بهار عربی» موسوم شد؛ اما امروز نامی از آن در هیچ کجا نیست. همه شاهد وضعیت بد فعلی این کشورها هستیم و می‌بینیم که به کجا رسیده‌اند؛ مصر که مجدداً به دست نظامی‌ها افتاده، در لیبی مطمئنم که مردم دربه‌در دنبال «قذافی» می‌گردند، یمن و سوریه که به وضعیتی دچار شده‌اند که یکی بدتر از دیگری است؛ فقط تونس بود که سر سالم به در برد و دچار ازهم‌پاشیدگی نشد.

عدم موفقیت انقلاب‌ها در دنیا

براساس آنچه گفته شد، می‌توان گفت که هیچ انقلابی در دنیا موفق نبوده است. البته تنها یک انقلاب موفق در دنیا وجود داشته که آن‌هم انقلاب چین است؛ از آن انقلاب هم چیزی جز استبداد و دیکتاتوری باقی نمانده است. آرمان «مائو» در چین به‌کلی فراموش‌شده و کتاب سرخ او در عتیقه‌فروشی‌های چین هم به‌سختی یافت می‌شود. چین امروز به یک نظام سرمایه‌داری دولتی تبدیل‌شده که تنها تفاوتش با آلمان دوران «هیتلر»، اداره آن توسط یک شورای مرکزی است. همان‌طوری که هیتلر در آن سال‌ها در حال پیشرفت بود و تمام اروپا را تصرف کرد، امروز هم چین در حال پیشرفت است و قدرت اقتصادی‌اش مرزها را درنوردیده است. لذا نه‌فقط انقلاب چین، که هیچ انقلابی سالم به مقصد نرسیده است.

دلایل توفیق انقلاب اسلامی ایران

در بین انقلاب‌های دنیا، انقلاب اسلامی یکی از بهترین‌ها بوده است. دلایل متعددی را می‌توان برای این امر برشمرد؛ نخست، انقلاب اسلامی ایران به‌نوعی یک انقلاب مخملی بود و به‌اندازه دیگر کشورها تلفات انسانی در جریان پیروزی‌اش نداشت. دوم، پس از پیروزی انقلاب هم چندان ویرانی و کشتار رخ نداد. سوم، پس از انقلاب نهادهای شبه دموکراتیک در کشور حاکم شدند و در فاصله کوتاهی به آرای عمومی و انتخابات مراجعه شد. در چهار دهه گذشته نیز همچنان حاکمیت نسبی آرای مردم در کشور وجود داشته است. حتی باوجود انتقادها به برخی روندهای حاکم بر انتخابات در ایران مانند نظارت استصوابی، اشخاصی مثل خاتمی یا روحانی با رأی مردم و برخلاف میل برخی در بدنه حاکمیت انتخاب می‌شوند. این‌ها نشانه‌هایی است بر این‌که انقلاب ما با سایر انقلاب‌های دنیا قدری تفاوت دارد؛ هرچند که هنوز با آنچه باید باشد، فاصله وجود دارد.

چه باید کرد؟

با توجه به این توضیحات من اکنون انقلاب کردن را نفی می‌کنم و هیچ انقلاب جدیدی را برای بهبود اوضاع تجویز نمی‌کنم. آنچه ما در دوران مبارزات انقلاب می‌خواستیم، این نبود. اکنون به آن وضعی رسیده‌ایم که بسیاری از فرزندان ما از ما می‌پرسند مگر در آن دوران چه کم داشتید که انقلاب کردید؟ برای همین من به جوان‌ترها می‌گفتم کاری نکنید که فرزندانتان بعد از چهل سال از شما چنین سؤالی بپرسند. البته اشاره من به برخی چالش‌های موجود مثل فساد به‌عنوان دلیل عدم نتیجه بخشی انقلاب نیست؛ زیرا چنین چالش‌هایی حتی در نظام‌های مردم‌سالار واقعی نیز وجود دارد، اما راه برخورد صحیح و اصلاح شرایط را باید از راهی به‌جز انقلاب جست. انقلاب نظم موجود را به‌کلی تغییر می‌دهد؛ درست شبیه ساختمانی که بر اساس یک منطق و نظم وجود دارد و ناگهان تصمیم به تخریب آن گرفته می‌شود، وقتی به تلی از خاک تبدیل می‌شود نمی‌توان آن را به حال خود رها کرد، اما از طرفی هم نباید آن را روی همان خاک و خاکستر ساخت. کشور بعد از انقلاب به دست نیروهای تازه‌کاری افتاد که هیچ‌گونه سابقه اجرایی نداشتند. باتجربه‌ترین نیروی انقلاب مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود که تجربه‌اش به ریاست سازمان آب تهران در زمان مصدق بازمی‌گشت. روحانیت هم که کار اجرایی نکرده بود. این‌گونه است که انقلاب برای خراب کردن کارش را راحت انجام می‌دهد، اما به مرحله ساختن که می‌رسد دچار چالش می‌شود. هیچ‌کدام از ما که در دوره‌ای مسئولیتی داشتیم، ضد مردم و کشورمان نبوده‌ایم، اما عملکردی بهتر از آن‌هم از عهده و توانمان برنمی‌آمد.

راه نجات چیست؟

به‌طورکلی سه‌راه برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب شناخته‌شده و وجود دارد؛ یکی انقلاب است که به دلایلی که بیان شد به‌کلی نفی می‌شود، دیگری دخالت خارجی است که بعد از حمله آمریکا به افغانستان و عراق و وضعیت امروز این دو کشور پس از دو دهه می‌توان گفت که این گزینه هم منتفی است. بنابراین از طریق برهان خلف می‌توان نتیجه گرفت که گزینه سوم یعنی «اصلاحات» تنها راه ما برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب است. نباید گمان کرد که اصلاحات بی هزینه است؛ به یاد بیاورید «امیرکبیر» را که اصلاح‌طلب بود و پس از دو سال و چند ماه در تبعید کشته شد. امروز هم بسیاری از افراد در کشور ما هزینه اصلاح‌طلبی‌شان را می‌دهند. بنابراین تنها راه معقول و منطقی همین اصلاحات است؛ یعنی «تغییر وضع موجود به وضع مطلوب با حفظ چارچوب نظام حاکم». این حرکت قانونی، مسالمت‌آمیز و تدریجی است و ممکن است نتیجه آن قابل‌مشاهده نباشد؛ اما به‌هرحال راهی جز این وجود ندارد. تنها ابزار اصلاحی برای این هدف نیز فقط صندوق رأی است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.