امام خمینی هرگاه در مبادی علم عرفان سخن می‌گفت، از کلام و قلم ثقیلی بهره می‌برد. در پاره‌ای موارد، کلام ایشان پیچیده به نظر می‌رسد و فهم آن دشوار است. ولی ایشان در همین مواقع دست به دامان حافظ شیرازی می‌شود و با ارائۀ ابیاتی از وی، دست‌یابی به فهم معنا را آسان می‌کند.

پایگاه خبری جماران: روز بیستم مهر، روز بزرگداشت حافظ است. این روز را گرامی می‌داریم با نگاهی به آثار عرفانی امام خمینی و تأثیرپذیری ایشان از شعرهای عرفانی حافظ.

خواجه شمس‌الدین محمد، حافظ شیرازی از شعرا و عرفای سدۀ هشتم قمری‌ست. او که از دوران جوانی با قرآن و قرائت آن آشنا و مأنوس بود، در حکمت و ادبیات عربی و فارسی نیز سرآمد روزگار خود شد. حافظ با این‌که تعالیم و اندیشه‌های عرفان و تصوف را می‌پسندید و رویکرد عرفانی و تصوفی او در شعرش بازتاب دارد؛ اما، چون روزگارش پر از ریا و تزویر و خودنمایی بود، صوفیۀ متظاهر را نمی‌پسندید و به شدّت به زهد و زهّاد زمانه حمله کرده و نقد می‌کند.

تأثیرپذیری امام خمینی از حافظ

همان روحیّه و رویّه و نگاه حافظ را در پندار و گفتار و رفتار امام خمینی نیز می‌بینیم. او نیز در عین رویکر مثبت به عرفان و تصوف از متظاهران به زهد و ریاکاران به دین و مذهب و مقدس‌مآبی بیزار بود و برنمی‌تابید. همین رویکر زمینۀ نزدیکی و پیوند این دو عارف را به هم آسان می‌کند. امام خمینی ازجمله افرادی است که هرگاه به شعر حافظ نظر می‌کند، دلخواهش سویه‌های عرفانی آن است. ایشان بارها و بارها در نوشتار و گفتار به اشعار حافظ استناد می‌کند و از دیدگاه و کلام خود، گره گشوده و به آن لطافت می‌دهد. به‌ویژه در مواضعی که کلامی عرفانی را تبیین می‌کند.

در کتاب آداب الصلاة، پس از آن‌که پاره‌ای از مراحل سیر إلی الله را در پیش چشم قرار می‌دهد، دست به دامان حافظ شیرازی می‌شود و این‌گونه بیان می‌کند: «پس ای طالب حق و سالک الی الله! چون طائر خیال را رام نمودی و شیطان واهمه را به زنجیر کشیدی و خلع نعلینِ حب زن و فرزند و دیگر شئون دنیوی را نمودی و با جذوه (پاره آتش) نار عشق فطره الهی مأنوس شدی و «إنی آنست نار» گفتی و خود را خالی از موانع دیدی و اسباب سفر را آماده کردی، از جای برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبور گاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله‌های زمان را بگسلان و از این زندان، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده. «تو را ز کنگره‌ی عرش می‌زنند صفیر/ ندانمت که در این دامگه چه افتاده‌‌ست.» (امام خمینی، آداب الصلاة، ص 52)

امام خمینی هرگاه در مبادی علم عرفان سخن می‌گفت، از کلام و قلم ثقیلی بهره می‌برد. در پاره‌ای موارد، کلام ایشان پیچیده به نظر می‌رسد و فهم آن دشواریاب است. ولی ایشان در همین مواقع دست به دامان حافظ شیرازی می‌شود و با ارائۀ ابیاتی از وی، دست‌یابی به فهم معنا را آسان می‌کند. وی در تبیین پاره‌ای از اندیشه‌های خود این‌گونه می‌آورد: «اگر بخواهی از جنابت پدر که اصل تو است خارج شوی و لایق لقای حضرت محبوب شوی و استعداد وصول به مقام انس و حضرت قدس پیدا کنی، باید با آب رحمت حق، باطن دل را غسل دهی و از اقبال به دنیا که از مظاهر شجره منهیه است، توبه کنی و قلب خود را که محفل جناب جمیل و جمال جمیل است، از حب دنیا و شئون خبیثه آن، که رجز شیطان است شست‌وشو دهی که جنت لقای حق، جای پاکان است، شست‌وشویی کن و آنگه به خرابات خرام» (امام خمینی، آداب الصلاة، ص 76) در اصل با استناد به این شعر، معنای نهایی عبارات خود را مکشوف کرده است. این بیت از حافظ شیرازی است: شست‌و شویی کن و آنگه به خرابات خرام/ تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده.

این روش و روحیه‌ی امام خمینی تنها برای دوران جوانی و آثار عرفانی و فلسفی نبوده، بلکه در دوران کهن‌سالی و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داشته است. چنانچه در تفسیر سورۀ حمد در سال 1358شمسی هم از اشعار حافظ برای فهم فحوای کلام مدد می‌گیرد و این‌گونه می‌گوید: «و بدان که سالک الی الله و مجاهد فی سبیل‌الله نباید به حد علمی این معارف قناعت کند و تمام عمر را صرف استدلال، که حجاب بلکه حجاب اعظم است، کند. چون که طی این مرحله با پای چوبین، بلکه با مرغ سلیمان نیز نتوان کرد» (امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 30)  اشاره‌ی ایشان به این بیت حافظ است که «من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه/ قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم»

به نظر می‌رسد اشعار حافظ چنان در ذهن و ضمیر امام خمینی حضور داشته است که در جای‌جای مباحث خود، آن ابیات را به خاطر می‌آوردند و از آن یاد می‌کردند. البته در برخی از مواضع و مواقع نیز به تبیین و تفسیر اشعار حافظ می‌پرداخت و فهم ناصحیح از ابیات را تذکر می‌داد. ایشان هنگامی که در تبیین صفات خداوند سخن می‌گوید، فهم ناروا از ابیات حافظ را نیز گوشزد می‌کند: «یکی از اشکالاتی که کسی که اطلاع از مسائل ندارد مطرح می‌کند، این است که اهل عرفان می‌گویند «چون که بی‌رنگی اسیر رنگ شد» با این‌که آن شعر در اصل مربوط به این باب نیست. آنها اصلاً توجه هم نکرده‌اند که آن شعر مربوط به این باب نیست، مربوط به حقیقت نیست. مربوط به جنگی است که بین دو تا انسان واقع می‌شود، و مقصود او را چون متوجه نشده‌اند. از این جهت گفته‌اند که این کفر است با این‌که اصلاً ربطی به آن مسئله ندارد. مسالۀ دیگری است که این همه جنگ‌ها که در تمام عالم واقع می‌شود، چیست و اساساً چرا جنگ واقع می‌شود. این رنگی که اینجا می‌گوید تعلقی است که بعضی شعرای دیگر هم در تعبیراتشان دارند.

همچنین در تفسیر «از آنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» می‌گوید: بی‌رنگی آن است که تعلقی نداشته باشد به چیزی از طبیعت. وقتی تعلق نداشته باشد به طبیعت، نزاعی واقع نمی‌شود. تمام نزاع‌هایی که واقع می‌شود، مال این است که انسان‌ها تعلق‌ها دارند به طبیعت و طبیعت را هم به واسطه علقه‌هایی که دارند برای خودشان می‌خواهند. بنابراین، در هر شأنی از شئون، نزاع واقع می‌شود. ایشان این‌گونه ادامه می‌دهند که اگر در همه عالم انبیا جمع بودند، هیچ وقت دعوا نمی‌شد و این دعوا سر تعلقات است. همه دعواهایی که در عالم واقع می‌شود، سر این تعلقات است. «بی‌رنگی اسیر رنگ شد» یعنی این‌که فطرتی که رنگ نداشت، تعلق نداشت، وقتی اسیر تعلق شد، دعوایشان می‌شود. اگر این رنگ برداشته شود، موسی و فرعون هم آشتی می‌کنند. این باب، آن باب نیست. در عین حال آن کسی که این ایراد را می‌گیرد، متوجه نشده است که این راجع به دو تا موجودی است که با هم دعوا دارند، نه راجع به اصل مسئله. (امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 178 ـ 179)

پس امام خمینی در مواجهه با حافظ شیرازی که او را «عارف شیرازی» می‌نامید، از عرفان و شعرهای عرفانی او مدد می‌گیرد. انس امام خمینی با اشعار حافظ به گونه‌ای بود که در جای‌جای آثار خود و به کرّات از اشعار این شاعر عارف مدد می‌گرفت و برای گره‌گشایی از کلام خود به کار می‌بست.

حافظ و امام خمینی، در برخی از حالات و عناصر عرفانی دارای اندیشۀ مشترک بودند. جز این‌که حافظ در مقام زهد و توبه نظری متفاوت نسبت به امام خمینی داشت. حافظ معتقد است انسان باید از تمام مواهب و نعمت‌های خدادادی در حد نیاز استفاده کند. همچنین توبه را خاص عابدان می‌داند، نه سالکان عاشق؛ و همواره به طنز و انتقاد از آن یاد می‌کند. در حالی‌که امام خمینی بر این باور است که چشم‌پوشی از لذت‌های دنیوی نه تنها حجاب‌های ظلمانی را کنار می‌زند، بلکه پرده‌های نور را یکی پس از دیگری از میان برمی‌دارد.

در بحث داشتن پیر و مراد، هر دو عارف از بُعد عرفان نظری به آن معتقدند، اما در عمل و در عالم واقع هیچکدام پیر و مرشدی نداشتند.

از نظر مکتب و مشرب عرفانی نیز هر دو پیرو مکتب ابن‌عربی بودند. از بعد عرفان اجتماعی نیز می‌توان گفت عرفان حافظ، عرفانی فردی است و از نظر اجتماعی در حد انتقاد از اوضاع زمانه است. در حالی‌که عرفان امام خمینی جامع شریعت و طریقت و حقیقت است و به ظواهر شریعت هم اهتمام ویژه دارد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.