امام (س) در کسوت یک رهبر مقبول بود اما خود را در جایگاه رهبری نمی دید، بلکه در صف "خدمتگزار" قرار داده بود. بدین سان؛ فرمانده کل قوا هم بود، اما نه تنها خود را فرماندهی مستقر بر بالاترین نقطه پادگان بنام اطاق فرماندهی نمی دید، بلکه ماموریت خود را در مدرسه ای بنام "مدرسه عشق" تعریف می کرد .

اجازه دهید در این باره بگویم؛ این است که در تاریخ جنگ ها (به استثناء حضرت امیر(ع) و امام حسین(ع) اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است .

چون؛ با اینکه خود در جماران بود اما در متن جبهه و خط مقدم بود،  یعنی؛ در آن حال و هوا و با آن حس مقدس و عینی حرف می زد...

گاهی می گفت: دزدی سنگی از بالای دیوار انداخته ...

گاهی می گفت: شما از اصحاب رسوال الله(ص) بالاترید ...

گاهی می گفت: مانند امام حسین(ع) وارد شده ایم و مانند او خارج می شویم ...

گاهی هم کمی از خط مقدم فاصله می گرفت تا سربازانِ فداکارش دیده شوند، و بعد می گفت: دست و بازوی شما را می بوسم ...

درعین حال او، از تقویت روحیه ملکوتی و توانایی معنوی سپاه غرورآفرینش نه که غافل نبود، بلکه سحرآمیز حرف می زد و می گفت: قدم بعدی را، انشاالله بر روی سینه دشمن خواهید گذاشت....

و مهمترازهمه: در مسیر الهی و مقدس جهاد نشان داد که نه تنها حاضر است تن دهد و بلکه حاضر است جان به جانان دهد، و بلکه خیلی بالاتر حاضر است با صداقت تمام، با قبول قطعنامه و پذیرش آن، در مقابل انبوهی از وعده های پیروزی ظاهری بر دشمن، "آبرو" دهد!

و این بود که او را با این جهادِ مردانه اش، در ردیف مجاهدان صف اول اسلام بعد از معصومین قرار داد‌ ...

سلام الله علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.