گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گوهایی مطرح شد؛

پدر معنوی شیعیان جنوب شرق آسیا که بود؟

* آیت الله حاج شیخ مصطفی دوستی زنجانی: متخلّق به اخلاق فاضله بود/ * آیت الله‌هاشم نیازی: بسیار شوخ‌طبع و کریم بود/ * زهرا حجت نجفی: بسیار شجاع و مردم‌دار بود/ * سید حامد شاهرخی: در جنوب شرق آسیا به عنوان پدر معنوی شیعیان معروف بودند/ * سید احسان حسین حسینی: فعالیت های ایشان باعث‌شخصیت گرفتن شیعه در این منطقه شد/ * سید محمد ابراهیم پورموسوی: یک لحظه هم به خاطر پست و مقام قدم برنداشتند

به گزارش جماران، نشریه «حریم امام» در 347 شماره خود به زندگی، سوابق مبارزاتی و تحصیلی و ... مرحوم آیت الله سید محمّدنقی شاهرخی(ره) پدر معنوی شیعیان جنوب شرق آسیا، در گفت و گو با آیت الله مصطفی دوستی زنجانی، آیت الله هاشم نیازی، سید احمد رضا شاهرخی و ...  پرداخته است.

مجموعه مطالب و گفت و گوهای این شماره حریم امام در ادامه می آید:

زندگی‌نامه آیت الله سید محمّد نقی شاهرخی خرم‌آبادی(ره)

مرحوم آیت الله سید محمّدنقی شاهرخی فرزند حجت الاسلام سید علی نقی شاهرخی از سادات شاهرخی لرستان، یکی از هفت تیره سادات آهوقلندری از ذریه عبدالله بن موسی بن جعفر (علیهم السلام) در سال 1313 ه.ش در خرم‌آباد دیده به جهان گشودند.

ایشان سال 1344 با نوه آیت الله العظمی سید محمد حجت کوه کمری (قدس سره) ازدواج نمودند که حاصل این ازدواج 4 فرزند پسر و یک دختر می باشد که همگی مدارج بالای تحصیلی را طی نموده اند.

تحصیلات

ایشان تحصیلات اولیه، قرآن و ریاضیات را نزد پدر خود – که استاد ریاضیات، ادبیات و علوم قرآنی بودند و افراد زیادی از محضر ایشان استفاده کردند- آموختند و سال 1327 ه.ش برای تحصیل علوم حوزوی وارد حوزه علمیه بروجرد شده و ادبیات عرب را در بروجرد نزد آیات جواهری ، فیضیان و حاج میرزا لطف الله خواندند. یک سال بعد به دعوت آیت الله کمالوند برای راه اندازی حوزه علمیه خرم آباد به این شهر رهسپار شدند و پس از یک سال و نیم در سال 1329 در سن 16 سالگی وارد حوزه علمیه قم شدند و دروس سطح را در قم نزد علمایی چون آیات صدوقی یزدی، فکوری یزدی، مجاهدی تبریزی، سلطانی طباطبایی و مرعشی نجفی تلمذ نمودند.

ایشان بطور همزمان دروس سیکل و سپس دروس دیپلم را خودشان مطالعه کردند و به صورت آزاد امتحانات دیپلم را شرکت کردند و دیپلم گرفتند که آن زمان این کار بین طلاب رایج نبود.

بیشتر دروس خارج را نزد امام خمینی بودند و حدود 12 سال در درس خارج و غیر خارج از محضر امام خمینی بهره بردند و همزمان حدود 2 سال هم درس آقای آیت الله العظمی بروجردی را شرکت نمودند. در درس خارج علمای دیگری همچون حضرات آیات عظام گلپایگانی و محقق داماد هم به صورت موردی و کوتاه تر شرکت نمودند.

در دروس معقول هم منظومه و منطق را نزد آیت الله شیخ اسدالله اصفهانی و بخشی از منظومه حکمت را نزد آیت الله سید رضا صدر-برادر امام موسی صدر-خواندند. بیشترین استفاده را در دروس معقول از علامه طباطبایی بردند و اسفار و شفا را نزد ایشان تلمذ نمودند و از ایشان بهره های بسیاری بردند به طوری که همواره از سکنات و رفتار ایشان تعریف می کردند.

ایشان اولین تاییدیه اجتهادشان را در 27 سالگی از آیت الله العظمی حاج شیخ مرتضی حائری دریافت نمودند.

هم مباحثه ها:

از علمایی که آیت الله شاهرخی دروس حوزوی را با آنها مباحثه می نمودند می توان به بزرگان زیر اشاره نمود:

• شیخ محمد علی حیدری نهاوندی (هم بحث دوره سطح)

• آیت الله شیخ موسی سلیمی (هم مباحثه درس خارج فقه مرحوم امام خمینی)

• آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی (هم مباحثه درس کفایه و مکاسب آیت الله العظمی مرعشی نجفی)

• آیت الله شیخ محمد آل اسحاق (هم مباحثه دروس اصول و فقه امام خمینی و اشارات علامه طباطبایی)

همچنین از حضرات آیات شیخ یوسف صانعی، شیخ محمد مومن قمی، شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی و شیخ محمد علی گرامی قمی به عنوان هم دوره ای های خود یاد کرده اند.

سوابق تدریس

ایشان در زمان آیت الله العظمی بروجردی، رسائل، مکاسب و کفایه، اسفار و شفا را تدریس می نمودند و در سال های آخر حیات شان نیز کلاس های اخلاق، منطق، فلسفه، خارج اصول و فقه را برای طلاب خارجی برگزار می نمودند.

سوابق مبارزاتی

آیت الله شاهرخی با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام راحل(ره) در سال 42 به همراه فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم وارد صحنه مبارزات مردم علیه رژیم استبداد شدند و در طول این مبارزات بارها تحت تعقیب قرار گرفتند. ایشان سه بار به زندان افتادند که آخرین مرحله در ماه مبارک رمضان سال 1357 پس از سخنرانی در مسجد ارک تهران بود، که راهی زندان مخوف کمیته مشترک ضد خرابکاری شدند و در آنجا با شخصیت هایی همچون آیت الله روحانی، شهید دستغیب، علامه یحیی نوری و واعظ شهیر مرحوم فلسفی هم‌بند بودند. در واپسین روزهای انقلاب ایشان رهبری مبارزات علیه رژیم شاه در شهرستان بروجن چهارمحال و بختیاری را بر عهده داشتند که به پایین کشیدن مجسمه شاه در این شهر در زمان حضور شاه در ایران منجر شد.

برخی مسئولیت‌های پس از انقلاب

ایشان اوایل انقلاب تا حدود یک سال و نیم نماینده ویژه حضرت امام(ره) در بروجرد و حاکم شرع این شهر بودند. همچنین ایشان در سال های اول انقلاب اسلامی، نماینده ویژه امام (ره) در شهرستان بروجن بودند و توانستند آرامش را به این شهر بازگردانند. نماینده اوّلین دوره مجلس شورای اسلامی از خرم آباد و اولین امام جمعه خرم آباد از دیگر مسئولیت های ایشان پس از انقلاب بود. ایشان نماینده دوره‌های سوم و چهارم مجلس خبرگان رهبری از استان لرستان بودند.

پدر معنوی شیعیان جنوب شرق آسیا

ایشان از سال 1369 نماینده رهبری در کشورهای جنوب شرق آسیا (تایلند، میانمار، بنگلادش، سریلانکا و ...) بودند و حدود 25 سال از عمر شریف خود را صرف خدمت به شیعیان این مناطق نمودند و پایگاهی بسیار قوی برای مسلمانان خصوصاً شیعیان در تمامی این کشورها ایجاد نمودند تا جایی که شیعیان این کشورها لقب « پدر معنوی شیعیان » را به ایشان دادند.

اهداف اصلی ایشان در سفر به جنوب شرق آسیا

•معرفی اسلام ناب محمّدی(ص)

•زدودن شبهات و اتهامات از چهره پر فروغ اسلام و مکتب راستین اهل بیت

•جهالت زدایی و مبارزه با تحجرگرایی و خرافه پرستی

•ترغیب مسلمانان و به ویژه شیعیان برای صعود به قله های رفیع علم و دانش و آشنا کردن آنان با معارف اسلامی

•تنش زدایی و خشونت ستیزی

•تقویت روحیه خودباوری و اعتماد سازی شیعیان در این کشورها که شیعیان در اقلیت هستند

•کوشش برای تقریب بین مذاهب و تعامل و همکاری با مکتب ها، فرهنگ ها و تمدن های بشری با استفاده از مشترکات

•ایجاد فرهنگ کتاب و کتاب خوانی در تمام مراکز شیعیان با ساخت و اهدای کتاب و ترغیب به مطالعه

!آثار معنوی و وحدت آفرین در راستای تعاملات

 با اهل تسنن

•انصراف برخی از مفتیان اهل سنت از صدور فتوای تکفیر و مباح دانستن خون و اموال شیعیان

•اظهار رضایت علمای اهل سنت از فعالیت های ایشان

•انصراف برخی ائمه جمعه و جماعات از اهانت به شیعه

•شناخته شدن مذهب شیعه به عنوان یکی از مذاهب اسلامی با وجود در اقلیت بودن این مذهب و ایجاد جایگاه درخور شأن شیعه

!وفات

ایشان پس از عمری مجاهدت و تلاش در شب 28 صفر سال 1438 ق ، برابر با 7 آذر 1395 شمسی دارفانی را وداع گفت و پس از تشییعی باشکوه در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.


آیت الله حاج شیخ مصطفی دوستی زنجانی: متخلّق به اخلاق فاضله بود

دوستی زنجانی

آیت الله حاج شیخ مصطفی دوستی زنجانی در این مصاحبه به بخشی از تحصیلات علمی آیت الله شاهرخی(ره) و نیز تلاش های تبلیغی ایشان در بنگلادش و همراهی ایشان با نهضت امام خمینی اشاره کردند.

از دیدگاه حضرت عالی بارزترین ویژگی اخلاقی و رفتاری آیت الله شاهرخی چه بود؟

من آن مقداری که با ایشان انس گرفته بودم ایشان را یک انسان خالص، پاکدل و سلیم النفس می ‌دیدم. بسیار متخلق به اخلاق‌ فاضله و اخلاق‌ انسانی بودند، غالباً سکوت داشتند و وقتی هم حرف می ‌زدند حرف‌ های تبلیغی و حرف‌ های علمی بود.

از اساتید ایشان اطلاعی دارید؟

استاد مشترک همزمان نداشتیم، چون سن من اقتضا نمی‌کرد که همزمان با ایشان درسی رفته باشم. ایشان به طوری که معلوم است رسائل یا کفایه را پیش آقای مرعشی خواندند. از محضر آیت الله العظمی بروجردی حدود دو سال استفاده کردند و بعد حدود دوازده سال در درس‌های خارج فقه و اصول امام قدس الله سره شرکت کرده اند و از نظر تحصیلات معقول و فلسفی هم از محضر سیدنا الاستاد علامه‌ی طباطبایی قدس الله سره استفاده کردند. از محضر علامه ظاهراً «اسفار» و «شفا» را تلمذ کردند.  مدتی هم درس آقای محقق داماد حاضر می شدند. آن زمان فضلای حوزه درس آقای داماد می‌ رفتند؛ مثلاً  بعضی از فضلایی که من یادم می‌آید که در درس آقای داماد حاضر می شدند عبارت بودند از آقای شبیری زنجانی،آقای مکارم شیرازی، آقای سبحانی ، آقای جوادی آملی و آقایان دیگر. در آن زمان سن ما اقتضا نمی‌کرد درس ایشان را برویم ولی ظاهراً حاج آقای شاهرخی رحمه الله علیه یکی از اساتیدی که از محضرشان استفاده کردند آقای محقق داماد بوده است.

البته بیش‌تر تلمذ ایشان محضر امام بوده و حضرت امام را که تبعید می کنند ایشان از محضر مراجع دیگر از جمله حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی استفاده و تلمذ کردند. من درس آقای گلپایگانی حدود 6-7 سال رفته ام ولی نه زمانی که حضرت آیت الله شاهرخی بودند، آن زمانی که ایشان رفته بودند من او را درک نکردم ولی بعدها در درس آقای گلپایگانی شرکت کردم.

از نظر حضرتعالی شخصیت ایشان بیشتر متاثر از کدام یک از اساتیدشان بود؟

از نظر بحث ‌های عقلانی بیش‌تر از علامه ‌ی طباطبایی متأثر بودند و از نظر بحث‌های فقه و اصول ظاهراً بیش‌تر از محضر امام استفاده کردند، البته محضر آیت الله بروجردی را دو سال درک کردند.

از تدریس ایشان و شاگردان شان مطلبی شنیده اید؟

من این ‌جور به دست آوردم که ایشان از آن موقع هایی که مشغول دروس سطح بوده اند،تدریس هم داشته اند. در درس‌ های سطح و خارج هم شاگردانی داشتند؛ از جمله یک نفر که من می‌ شناسم جناب آقای آیت الله نیازی است که شنیدم در درس های ایشان از اول شرکت داشته و حتی مقدمات را هم پیش ایشان تلمذ کرده است.

ایشان سال 69 برای تبلیغ دین اسلام و تشیع به کشورهای جنوب شرق آسیا رهسپار شدند ، به نظر شما چرا با وجود کهولت سن، ایشان این پیشنهاد را پذیرفتند و بیش از 25 سال به این کشورها سفر نمودند؟

چند جهت داشته یکی این‌که ایشان از نظر بحث‌های علمی، مسئله ی تبلیغ را بسیار اهمیت می‌ دادند و برای تبلیغ آماده بودند، مخصوصاً برای گسترش تشیع در جهان اسلام و کشورهای خارج آمادگی بیش‌تری داشتند و دانش‌هایی را که بر اساس بحث‌های عقلانی و استدلالی برای یک مبلغ لازم بود، ایشان جمع کرده بودند  و دارا بودند.  از این جهات چون آماده‌ی تبلیغ بودند و تشیع در بنگلادش و میانمار در اقلیت قرار گرفته بود و آن مناطق  از نظر اقتصادی هم کشورهای ضعیفی بودند و معمولاً آن ‌جور جاها مبلغین کمتر می‌روند و استقرار پیدا می‌ کنند، شاید این جهات باعث شده بود که ایشان آن‌جا را انتخاب کرده بودند که یک جایگاه تبلیغی برای شیعه درست کنند.

از فعالیت های ایشان در جنوب شرق آسیا به خصوص بنگلادش اطّلاع دارید؟

تا آن‌جایی که من اطلاع به دست آوردم در زمانی که ایشان سفرهای تبلیغی به آن مناطق داشتند، تعدادی از مفتیان بنگلادش فتوا به تکفیر شیعیان داده بودند و بنا بود که فقهای دیگری هم یک شورای فتوا تشکیل بدهند و همین فتوا را که آن مفتی داده بود، تأیید کنند. خُب این خبر ناگواری بود و اگر پا می‌ گرفت برای تشیع خیلی زیان آور بود و ممکن بود جان شیعیان بنگلادش و آن مناطق در خطر قرار بگیرد. وقتی این خبر به ایشان که در ایران بودند، رسید ، ایشان فعالیت کردند که این تأییدِ فتوا سر نگیرد. برای این جهت یک مقاله ‌هایی را از شخصیت‌های شیعی مثل آیت الله العظمی مکارم شیرازی، آیت الله العظمی سبحانی و آقای معرفت مبنی بر این‌که قرآن تحریف نشده است و شیعه قائل به تحریف قرآن نیست، تهیه کردند و قرآن های چاپ ایران را جمع آوری کردند و با خود به بنگلادش بردند و با آن مفتی بزرگ بنگلادش ارتباط برقرار کردند و در آن جلسه برای ایشان ثابت کردند ما قرآن دیگری نداریم و قرآنی که ما شیعه ‌ها داریم با قرآن شما یکی است و  وقتی ما اهل قرآن هستیم دیگر مبنایی نمی‌ ماند که شما شیعه را تکفیر کنید. همچنین بحث هایی هم در باب رد پرستش ائمه توسط شیعه داشتند و بالاخره ایشان را قانع کردند که از آن تأیید فتوا دست برداشتند و این خیلی به نفع شیعیان بنگلادش و بلکه مناطق دیگر هم شد.

بعداً آن مفتی اهل سنت به ایران آمدند و از طریق آقای شاهرخی با بعضی از آقایان مثل آیت الله العظمی شبیری و آیت الله سید مهدی روحانی تماس داشتند و بعد از آن دیگر باب رفاقت باز شده بود و این‌جا می ‌آمدند و آن قضیه خیلی به نفع شیعه تمام شده بود. رحمت الله علیه.

ایشان با نوه آیت الله العظمی حجت ازدواج کردند. شما با بیت آیت الله حجت آشنایی داشتید؟

من خودم محضر مرحوم آیت الله العظمی حجت کوه کمری نرسیده بودم و ایشان را ندیده بودم، یعنی سن من اقتضا نمی‌ کرد ولی بعدها که قم آمدم آقازاده ‌های ایشان را شناختم؛ آن‌ که من بیش‌تر دیده بودم همان آقا سید محسن حجت بودند که خاطره ‌ای از ایشان دارم این است که یک دفعه منزل ایشان رفتیم،خیلی زندگی ساده و قدیمی ای داشتند به طوری که فکر نمی‌ کنم  الان نازل ‌ترین طلبه به آن زندگی قانع بشود،خیلی زندگی ساده و با معنویتی داشتند و خود ایشان هم بسیار متواضع و خوش برخورد بودند. رحمت الله علیه.  و خب حضرت آیت الله شاهرخی با این خانواده‌ ی بزرگ مرجعیت وصلت پیدا کرد و با نوه آیت الله حجت که همان صبیه‌ ی آقا سید محسن حجت بودند، ازدواج کردند.

از آقای آیت الله العظمی حجت هم داستان معروفی هست. در آن موقعی که بیماری ایشان بالا گرفته بود به ایشان مطالبی را پیشنهاد کردند، ایشان فرمود که قرآن را بیاورید من استخاره بکنم و وقتی که قرآن را باز کرده بودند ظاهراً این آیه آمده بود «له دعوه الحق» و ایشان از این آیه این ‌جور استنباط و استحضار کرده بودند که زمان وفات ایشان فرا رسیده است و حتی فرموده بودند که مهر من را بیاورید بشکنید و وقتی هم که اطرافیان در جلسه استنکاف کرده بودند تأکید فرموده بود که مهر را بیاورید در همین جا جلوی من بشکنید. می شود گفت که این یکی از کراماتی است که از ایشان ظهور کرده است.

مطلبی  از همراهی حاج آقای شاهرخی و امام خمینی شنیدهاید؟

منزل حضرت امام قدس سره در همسایگی همین منزل فعلی ما است البته ما آن وقت اینجا نبودیم؛ ولی آن وقت اوایل طلبگی ما بود و گاهی منزل حضرت امام می ‌آمدیم. آن موقع منزل امام ظاهراً آخرین منزلی بود که در این منطقه قرار گرفته بود و پشت آن یک باغ انار بود. گاهی اوقات که امام خمینی سخنرانی داشتند و جمعیت زیاد بودند، ما در همان باغ می‌آمدیم و حرف‌ه ای ایشان را استماع می‌کردیم. من این‌طور شنیده ‌ام که حضرت آقای شاهرخی رحمه الله علیه فعالیتی کرده بودند و از استان لرستان عده‌ای به ایشان پیشنهاد کرده بودند که ما حاضر هستیم مسلح خدمت امام و محضر امام بیاییم و از ایشان دفاع بکنیم؛ چون منتشر شده بود که رژیم پهلوی قصد دارد که به امام سوء قصد کند و ایشان را دستگیر کنند. این‌ها آمده بودند مدتی در آن باغ مستقر شده بودند و آیت الله شاهرخی از جانب ایشان برای امام پیغامی آوردند و گفتند که این‌ها حاضر هستند افراد بیش‌تری را از استان لرستان به صورت مسلح در این‌جا برای دفاع از شما حاضر کنند؛  امام فرموده بودند که نه شما سلام من را به ایشان برسانید بگویید که برگردند و جان خود را به خطر نیندازند و حتی یک نفر هم این‌جا نماند و بعد آقای شاهرخی این پیام را رسانده بود و آن‌ها را به استان لرستان باز گردانده بودند.


آیت اللههاشم نیازی: بسیار شوخ‌طبع و کریم بود

IMG18071603

آیت الله هاشم نیازی عضو مجلس خبرگان رهبری از استان لرستان و از شاگردان مرحوم آیت الله شاهرخی در این مصاحبه ضمن بیان خاطراتی از تلمّذ ایشان در محضر بزرگان، به ارتباط صمیمی ایشان با طلّاب نیز اشاره کردند.

از سابقه آشنایی و تلمّذتان در محضر آیت الله شاهرخی بفرمایید؟

حدود قبل از سال 42 یک تابستانی آقای شاهرخی آمدند خرم آباد، ایشان آن زمان ساکن قم بودند و ما در خرّم آباد طلبه مقدماتی بودیم؛ ایشان برای ما در تابستان شروع کردند به تدریس سیوطی، گاهی می شد در روز 16 صفحه درس می دادند که بسیار زیاد بود و این باعث شد که همه غیر از من از درس سنگین ایشان فراری شدند؛ من تا آخر ماندم و از ایشان استفاده کردم. دروس مقدماتی را زیاد از محضر ایشان استفاده کردم.

شاید سال 1342 بود که ما در خدمت ایشان و با هدایت و حمایت ایشان برای شروع تحصیلات حوزوی آمدیم قم، آن زمان من 15 سال داشتم؛ چند ماهی در مدرسه فیضیه بودیم؛ بعد ایشان از باب آقایی و کرامتی که داشتند، یک مقدماتی فراهم کردند و حجره شان در مدرسه خان را  به من و آقای شهیّد سید فخرالدّین رحیمی و مرحوم مبشّر واگذار کردند و ما 3 نفر در حجره ایشان مستقر شدیم و خودشان به طبقه سوم مدرسه خان رفتند. سن ایشان از ما خیلی بیشتر بود و در حقیقت ایشان از بنده، آقا فخرالدین رحیمی، آقای مبشر و برخی دیگر از خرم آبادی ها که بچه و کوچک بودیم، حمایت می کرد و ما را تحت پوشش حمایتی خودشان قرار دادند و همیشه در محضرشان بودیم.

آن زمان مرحوم آیت الله حاج آقا عیسی جزایری (ره) که از بزرگترین علمای لرستان بودند، به حجره آقای شاهرخی وارد می شدند و مهمان ایشان می شدند؛ شاید مکررا این اتفاق افتاده بود. بعد علمایی مانند آقای آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) و آقای آیت الله العظمی مرعشی(ره) و مراجع دیگر برای دیدن آقای جزایری به همان حجره ایشان-حجره 3 مدرسه خان که بعد ما آمدیم- می آمدند. حاج آقا عیسی جزایری هم انسان خوش محضر و خوش مشربی بود و یک معنویتی داشتند، اهل دعا و حتما بین الطلوعین بیدار بودند؛ ایشان تعریف می کردند که زمان قدیم که در مدرسه فیضیه بودند، زمان سحر که بیدار می شدیم می دیدیدیم تمام حجره ها روشن بود و طلبه ها مشغول نماز شب و راز و نیاز بودند.

چه ویژگی های اخلاقی و رفتاری آیت الله شاهرخی برای شما جالب بود؟

 خلوص نیت و رعایت تقوی شاید بارزترین ویژگی های رفتاری و اخلاقی ایشان بود.

ایشان شجاع و دلیر بودند و دغدغه مردم استان لرستان و تمام شیعیان را داشتند. از طرفی علاقه مند به تحصیل و یادگیری بودند و به هرکسی برای تحصیل و یادگیری توصیه می کردند و هم اگر لازم بود کمک مالی می کردند. به خصوص به بانوان برای تحصیل و کسب دانش توصیه می کردند.

از نظر برخورد هم بسیار شوخ طبع بودند و معمولاً با همه شوخی می کردند و سخنان نغز می گفتند. بسیار انسان کریم و بزرگواری بودند و هر وقت طلبه های جوان تر از ایشان چیزی می خواستند، دریغ نمی کردند. متخلق به اخلاق حسنه بودند.

ایشان تحصیلات خارج فقه و اصول خود را نزد چه کسی طی کی کردند؟

بیشتر دروس خارج را نزد امام خمینی بودند، البتّه از دروس آقای آیت الله العظمی بروجردی و علمای دیگری همچون حضرات آیات عظام گلپایگانی و محقق داماد هم استفاده کرده بودند. ایشان مورد عنایت و توجه اساتیدشان بودند به طوری که برخی از این آیات عظام مثل آیت الله فرید اراکی(ره) برای ایشان درس خصوصی داشتند.

یک بار در امتحان خارج فقه که آن زمان احتمالا باب الصلاه را درس می دادند، حضرت آقای بروجردی تقریرات شاگردان را جمع می کنند تا ارزیابی ای از آنها داشته باشند. برخی جزوات خیلی ضعیف بوده است و حتی ظاهرا ایشان ناراحت شده بودند. درس ایشان به زبان فارسی بود. حاج آقای شاهرخی درس ایشان را همانجا به عربی ترجمه می کرده و می نوشتند. بعد هم در حجره مجدد غلط یابی و با قلم و دوات با خط زیبا پاک نویس می کردند. آقای بروجردی جزوه ایشان را گرفته بودند و مطالعه نموده و پسندیده بودند. برای بررسی دقیق تر به حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی که آن زمان ممتحن درس خارج آقای بروجردی بودند، دادند. ایشان هم دقیق بررسی کرده بودند و به آقای بروجردی گفته بودند که من اشکالی پیدا نکردم. آقای بروجردی هم حاج آقای شاهرخی را تشویق کرده بودند و به ایشان پیشنهاد کرده بودند که به مدرسه خان بروند و یک جایزه هم برای ایشان فرستادند.

بعداً ایشان این جزوه خطی و همچنین تایپ شده آن را به من دادند و امر فرمودند قسمت قسمت ببینم که با شروع بیماری و کسالت ایشان به لحاظ مراعات حال ایشان، جلسات مقابله نسخه خطی و تایپی انجام نشد. بعداً آقازاده ایشان ویرایش هایی روی کتاب انجام داده و به چاپ رساندند.

ارتباط ایشان با لرستانیها و بخصوص طلاب لرستانی چگونه بود؟

ایشان همواره طلاب لرستانی را مورد تفقد خود قرار می دادند و از آن ها حمایت می کردند و شاید در دوره هایی که نماینده خبرگان از استان لرستان بودند به طلاب لرستانی گاهی کمک های مالی هم می کردند؛ البته نه بصورت رسمی و طولانی مدت.

ایشان چه دروسی را تدریس می کردند؟

اوایل طلبگی برای برخی مقدمات تدریس کرده بودند. در زمان آیت الله العظمی بروجردی دروس سطح از جمله کفایه، رسائل و مکاسب را تدریس می کردند. به فلسفه هم علاقه داشتند و مدتی اسفار تدریس می کردند. این اواخر هم سال ها درس خارج اصول و فقه را معمولا برای طلاب خارجی داشتند.

ایشان علاقه مند به مطالعه و تحقیق در علوم غیر تخصصی حوزه نیز بودند. زمانی اوایل طلبگی برای ما کلیله و دمنه می خواندند. آن زمان رایج نبود طلبه ها زبان خارجی بخوانند ولی ایشان خودشان هم زبان انگلیسی، هم زبان فرانسوی و هم آلمانی را مختصری خوانده بودند. ایشان به همه طلبه ها و جوانتر ها توصیه می کردند که از علوم روز بهره ببرند.

با ابوالزّوجه ایشان مرحوم آیت الله سیّد محسن حجـت(ره) ارتباطی داشتید؟

بارها در خدمت حاج آقای شاهرخی خدمت آیت الله سید محسن حجت (ره) مشرف شدم و به منزل ایشان رفته بودم و از نظر تربیتی به لحاظ اینکه آثاری از زهد و معنویت و جلالت شأنی در بیت آیت الله العظمی سید محمد حجت کوه کمری (قدس سره) احساس می شد، برای هر بیننده ای تاثیر گذار بود.

در زمان شروع فعالیت های خارج از کشور، ایشان کشور بنگلادش را به عنوان پایگاه اصلی فعالیت های خود انتخاب نمودند، دلیل این انتخاب از نظر شما چیست؟

وجود اقلیت شیعه در مقابل تعداد بسیار زیاد اهل تسنن در این کشور فقیر نشین باعث شد تا ایشان برای خدمت در این وادی علاقمند شوند.

انجام فعالیت فرهنگی در کشورهای متمکن که شیعیان امکانات فراوان دارند بسیار ساده تر است و پیش از این نیز مبلغان زیادی به این کشورها رفته اند، ولی کشورهای فقیر نشین بسیار مشکلات بیشتری دارند. ایشان به عنوان یک فقیه مجتهد عازم این کشورها شدند و پایگاهی برای تشیع ایجاد کردند و شنیدم که شیعیان کشورهای این منطقه به ایشان لقب « پدر معنوی شیعیان » منطقه داده بودند. هم چنین شنیدم که پیش از رحلت ایشان و زمانی که در بیمارستان بستری بودند، شیعیان این مناطق، مجالس قرائت قرآن جهت شفای ایشان برگزار کرده بودند و پس از رحلت ایشان هم قبل از اینکه از طرف ایران مجلسی برای ایشان برگزار شود، به صورت خودجوش در کشورها و شهرهای مختلف مجالس بزرگداشتی برای ایشان برگزار شده بود.

اگر خاطرهای از ایشان دارید،  بفرمایید.

یک بار فرمودند در زمانی که توده ای ها در ایران خیلی فعّالیّت داشتند و نوشته ها و انتشاراتی از آن ها منتشر می شد، من نوشته های آن ها را می خواندم بعد یک روز رفتم متوسل شدم به حضرت فاطمه معصومه (س) گفتم من می خواهم با چشم خودم یک صحنه ای را ببینم که هیچ گونه تفسیر مادی نداشته باشد. گفت  همین را که گفتم، از حرم آمدیم بیرون، دیدم که طلبه ها دور یک پیرمردی را گرفته اند و میگویند این شخص سواد ندارد ولی قرآن حفظش شده است. ایشان کربلایی کاظم ساروقی بود. گفت کربلایی کاظم را بردم به حجره ام؛ به نحو احتمال گفتم ممکن است این بسیار آدم نابغه ای بوده، یکبار قرآن را خوانده و حفظ شده؛ ولی دیدم نه این حفظ قرآن ایشان چیز عادی ای نیست. به انحاء مختلف آزمایشش کردم. مثلاً وقتی بهش می گفتم که چند تا «تعلمون» در قرآن هست؟ عددش را می گفت بعد همین جور که قرآن را باز می کرد یا یک صفحه سمت راست یا سمت چپ می گفت این یکی؛ دوباره قرآن را باز می کرد می گفت این دو، این سه و تا آخر همه موارد نشان می داد. گفت دیدیم نه این واقعاً از جهت مادی هیچ قابل تفسیر نیست و این جریان برای من خیلی خوب بود چون من آن زمان طلبه بودم و آن کتاب ها را می خواندم و می خواستم یک اعجاز را ببینم.گفت مثلاً کتاب مغنی را دستش می دادم می گفت من این نوشته ها را نمی توانم بخوانم ولی این آیه قرآن است؛ می گفتیم چه فرقی بین این خط و آن خط است، می گفت این جلوی چشمم نورانی است.

در انتها اگر مطلب خاصی در مورد ایشان دارید بفرمایید؟

لازم می دانم به عنوان ادای بخشی از حقوق معنوی و تربیتی معظم له یادآور شوم که ایشان از بذل توجه به طلاب بخصوص طلاب خرم آبادی تا وقتی که عارضه کسالت شان پیش نیامده بود، دریغ نمی کردند و هر روز خیلی با محبت و چهره باز تا مادامی که طلبه ها در مدرسه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بودند، از آن ها سرکشی می کردند و این بذل توجه باعث می شد که آقایان طلاب احساس غربت و افسردگی نکنند ضمن این که گاهی با بیانات روشن گرانه ایشان، افراد ساخته می شدند و دستور تصمیم گیری های مبارزاتی را در همان حجره ها طراحی می فرمودند که نمونه هایی از آنها بعداً در اسناد ساواک کشف شد و ای کاش این سنت حسنه در بین بزرگان همه شهرستان ها باشد و طلبه ها را مورد تفقد قرار دهند. چه بسیار طلبه هایی که سال ها از ما جوان تر هستند ولی در اثر احساس افسردگی و غربت و عدم توجه بزرگان‌شان گرفتار بیماری های صعب العلاج حاصل از افسردگی هستند. رضوان الله تعالی علیه.


فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی مرحوم آیت الله ‌سید محمد نقی شاهرخی

اقدامات انقلابی و فعالیت‌های مبارزاتی این روحانی کوشا و جهادگر تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری امام راحل به اشکال مختلف بوده است. برخی از این موارد جزیی و موردی، برخی دیگر در قالب سخنرانی‌ های آتشین بود که شخص شاه و دستگاه طاغوتی او و اعوان و انصار او را با دلیل و برهان محکوم می‌نماید که در مواردی منجر به تعقیب و دستگیری و بازجویی و محاکمه و زندان و تفتیش منزل و به همراه بردن کتاب‌ها و نوشته ‌های ایشان می‌گردد. برخی دیگر از فعالیت‌ های ایشان برنامه‌ریزی و پشتیبانی از مبارزان و انقلابیون و دعوت مردم برای حضور در راهپیمایی علیه شاه و دولت طاغوتی و رهبری این اجتماعات می‌شود که در نهایت در میدان شهر بروجن مجسمه‌ی شاه را پایین می‌کشند و بر فراز آن مجسمه برای مردم سخنرانی می‌کنند.

بررسی اقدامات این روحانی پر تلاش نیازمند ساعت‌ها و روزها گفتگو و نوشتن کتاب‌ها و برگزاری نشست‌های متعددی است که مجال دیگری را می‌طلبد اما اگر بخواهیم به طور فهرست وار برخی از اقدامات ایشان را برشماریم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

یک روز قبل از ورود شاه به قم، مأموران دولتی برای ورود او طاق نصرت درست می‌کنند. ایشان به همراه جمعی طاق نصرتی که روبه‌روی بازار شیخان نصب شده را تخریب می‌کنند. این در حالی بود که مأموران با تفنگ و سرنیزه‌های مجهز، صحنه‌ی تخریب را تماشا می‌کردند که در نهایت ایشان طاق نصرت را تخریب می‌کند و در درگیری  ای که با مأموران پیدا می‌کند باتوم را از مأموری که به جمعیت حمله می‌کند با صلابت و قدرت و فاتحانه می‌گیرد.

به همراه جمعی از طلاب در حجره مدرسه‌ خان که محل سکونت ایشان بود، اعلامیه‌ های حضرت امام راحل را مبنی بر خودداری از برگزاری جشن عید نوروز در سال1342  به دلیل شهادت روحانیون و طلاب در مدرسه‌ فیضیه را در نسخه‌های متعددی تکثیر می‌کنند و آن را در قم و سایر شهرستان‌ها پخش می‌کنند.

سخنرانی در یکی از مراکز تبلیغاتی علیه حکومت دیکتاتوری شاه به نام انصار الحسین در تهران که حضرات آیات شهید استاد مطهری، شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، مرحوم هاشمی رفسنجانی هم سخنرانی می‌کردند. وقتی خود را برای سخنرانی در این مرکز تبلیغاتی آماده می‌کرد مرحوم آقای فلسفی سخنور و خطیب شهیر به ایشان خبر دادند که قصد دستگیری شما را مانند دیگر آیاتی که از آن‌ها نام بردیم، دارند لذا از شرکت در این جلسه خودداری می‌کند.

حمایت از طلاب و خانواده ‌های آن‌ها که رژیم شاه آن‌ها را به سربازی برده بودکه در مواردی هم از طریق بانک برای آن‌ها پول ارسال می‌کند و با پیگیری ساواک مورد پی گرد و بازجویی قرار می‌گیرد که با زیرکی از این تعقیب رهایی پیدا می‌کند.

پانزدهم خرداد

پس از دستگیری حضرت امام خمینی در شب پانزدهم خرداد از روی احساس تکلیف به کوهدشت یکی از شهرهای استان لرستان می‌رود تا ضمن عمل به وظایف تبلیغی، مردم را با مظالم شاه آشنا کند. در سخنرانی‌های خود به حادثه ‌ی مدرسه فیضیه و دستگیری حضرت امام و ریختن کماندوها به منزل ایشان اشاره می‌کند که مردم از شدت ناراحتی گریه می‌کنند. در این سفر تبلیغی لبه تیز حملات خود را متوجه اساس سلطنت و حکومت دیکتاتوری شاه می کند. در نهایت پس از مدتی کش و قوس با مسئولین ژاندارمری، دستگیر و به خرم آباد منتقل می‌شود. چند روزی در زندان ساواک در بازداشت به سر می‌برد اما با فشار عشایر و اقوام و بستگان و ترس از حمله آنان به هنگ ژاندارمری و پیغام مرحوم آیت الله کمالوند مبنی بر این‌که اگر آقای شاهرخی را آزاد نکنید شهر را به هم می‌ریزیم، او را آزاد می کنند.

دیدار با امام

پس از آزادی حضرت امام رحمه الله از زندان در حالی که هوا هنوز تاریک است خود را به منزل امام می‌رساند. مرحوم آیت الله شاهرخی می‌گوید که حضرت امام راحل به من فرمودند که به نظر شما در این اوضاع و احوال چه باید کرد؟ (البته روش امام این بود که در اتفاقات مهم با دیگران مشورت می‌کرد.) جناب آقای شاهرخی هم در پاسخ مطالبی را عرض می‌کند.امام پس از آزادی برای بازدید علمایی که به دیدار ایشان رفته بودند اقدام کردند و لذا اعلام کردند برای دیدار با برخی مردم و علما بالاخص بازدید از عشایر لرستان به حجره‌ی آقای شاهرخی در مدرسه‌ی خان تشریف می‌برند.

برگزاری مجلس ختمی در مدرسه‌ی فیضیه در شبستانی پشت دارالشفا به مناسبت شهادت آیت الله شهید سعیدی و سپس حضور در وادی السلام و قرائت فاتحه برای آن شهید بزرگوار که در برگشت موجب درگیری و تعقیب و گریز با مأمورین شاه می‌شود.

شرکت در تظاهرات و اعتراض به دو تن از سناتورهای مجلس سنای مجلس پهلوی به نام جمشید اعلم و محمد علی علامه وحیدی در سال 1352 که به شخصیت حضرت امام اهانت کردند. در این تظاهرات که با حضور طلاب و روحانیون در مقابل مدرسه ‌ی فیضیه و جلوی گذر خان برگزار شد، شرکت می‌کند؛ در این بین یکی فریاد می ‌زند که آقای شاهرخی طلبه‌ ها را تحریک کرده است ؛ دور ایشان حلقه می‌زنند که با مقاومت و مشت‌های گره کرده ایشان، مأموران محل را ترک می‌کنند.

سخنرانی و روشنگری

در سال 1352 به دعوت مرحوم شیخ علی محمد حیدری پدر شهید حیدری که در زمره علما و روحانیون شجاع نهاوند و لرستان بود به نهاوند می روند و در جلساتی که در آن جا برگزار می‌ شود جناب آقای شاهرخی با نام مستعار موسوی سخنرانی‌های تندی می‌ کند. پس از اتمام سخنرانی، ساواک در صدد دستگیری ایشان برمی‌ آید که محل را ترک می‌کند و به قم می ‌آید و مدتی در اختفا به سر می‌ برد. به قول خود او وقتی در خرم آباد سخنرانی می ‌کردم و ساواک در صدد دستگیری من بود به قم می‌ گریختم و وقتی در قم به دنبال دستگیری من بودند به خرم آباد فرار می ‌کردم؛ این روش برای من و خانواده ‌ی من و همه ‌ی انقلابیون معمول شده بود.

سخنرانی در جمع مردم پر شور اهواز و روحانیون انقلابی آن شهر منجر به تعقیب و دستگیری ایشان می ‌شود. مدتی که تحت نظر هستند به طور اجباری  ایشان را به بازدید از سد دز می ‌برند و در نهایت او را مجبور به ترک اهواز می‌ کنند. این‌گونه سخنرانی‌ها در اهواز و خرمشهر به طور مکرر به عمل می ‌آمد که از جمله‌ی آن‌ها سخنرانی در اهواز در حضور علما و اصناف گوناگون بود و در آن جلسه که قبل از ظهرهای روز جمعه برگزار می‌شد مردمی از شهرهای آبادان، اهواز، خرمشهر و بهبهان شرکت می‌ کردند. در این جلسه که یکی از گویندگان بزرگ و با جرأت و شهامت سخنرانی می‌ کرد، به ایشان پیشنهاد کردند که در این جلسه‌ی مهم سخنرانی کند که ایشان هم سخنرانی می کند و هر از چند گاهی هم خود را از قم برای سخنرانی در این جلسه مهم به اهواز می ‌رسانید. در یکی از این جلسات مهم درباره کسانی که به شاه سوء قصد کرده بودند ،بحث می‌ کند و اعدام آن‌ها را خلاف موازین می ‌داند و انتخابات شاه در مورد لوایح ششگانه را به تمسخر می‌گیرد که سبب خنده ‌ی مردم می‌ شود. در این جلسه‌ مأمورین شهربانی با مردم شرکت کننده درگیر می شوند و مدتی ایشان را در شهربانی زندانی می‌ کنند. ایشان با سرسختی تمام از سخنان و مواضع خود دفاع می ‌کند و عقب نشینی نمی‌کند. حتی مأمورین شهربانی از سر نصیحت برمی ‌آیند و می‌گویند این حرف ‌های شما به اعدام شما منجر می‌شود که ایشان خود را آماده‌ برای شهادت اعلام می‌کند ولی در نهایت با پا درمیانی علمای بزرگ آن شهر-که برخی مرجع تقلید بودند- و فشار مردم آزاد می‌شود و به قم برمی‌ گردد. ایشان سفرهای متعدد این‌چنینی به شوش، تویسرکان، کرمانشاه، نهاوند، اسلام آباد، یزد، کرمان، هفت تپه ‌ی خوزستان، خرم آباد و خیلی از شهرها، دارند و با نام‌ های مستعار، سخنرانی‌ های مهیج و انقلابی داشتند که در نهایت به تعقیب و دستگیری منجر شده و مدتی هم زندانی می ‌شود.

تبیین اهداف نهضت

سخنرانی در مدرسه غیاثی تهران به پیشنهاد آیت الله سعیدی و حشر و نشر و مشورت در خصوص مبارزه با رژیم با آن شهید عزیز و دیگر علما و بزرگانی که جمعی از آن‌ها به درجه‌ رفیع شهادت نائل شدند و در جوار حق آرمیدند، از دیگر خصوصیات ایشان است. آن‌چه فصل مشترک سخنرانی ‌های ایشان است تبیین آموزه‌ های اعتقادی و اخلاقی و احکام اسلامی به همراه بررسی مسائل سیاسی و اجتماعی روز و تطبیق آن‌ها با اهداف و راه حضرت امام راحل بود. در ادامه سخنرانی با برمَلا کردن فساد در دستگاه رژیم پهلوی از شخص شاه تا دولت دست نشانده ی رژیم پهلوی سخنرانی ‌های خود را به پایان می ‌رسانیدند. این‌گونه سخنرانی ‌ها بعد از سال‌های 1342 و در سال‌ های اختناق تا 1357 کاری بسیار سخت و نیازمند جانفشانی بود. ایشان در این سخنرانی‌ ها با صلابت و قاطعیت و به دور از تسامح و دو پهلو گفتن، مطالب را بیان می‌ کرد. به طوری که وقتی دستگیر می شد خیلی روشن و شفاف پای همه آن‌چه در سخنرانی بیان کرده بود، می‌ایستاد و از آن دفاع می‌کرد و گاهی سیر بازجویی به سمتی می‌ رفت که جای متهم و بازجو عوض می ‌شد و این روحانی مبارز آن‌ها را بازجویی می‌ کرد و در نهایت یا به دستگیری ایشان منجر می‌شد و یا با پا درمیانی علمای موقر شهر، ایشان را به قم یا به شهر دیگری می ‌فرستادند.

زندان و ادامه مبارزات

در بحبوحه انقلاب به دعوت آیت الله شیخ مهدی حائری تهرانی که ظهرها در مسجد ارک نماز می‌ خواندند در آن مسجد سخنرانی می‌ کرد. شب‌ ها هم بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد فرشته که امام جماعت آن‌جا آیت الله سید ابوالحسن موسوی دبستانی بود سخنرانی می‌ کرد. مسجد ارک پایگاه مهمی برای تقویت نیروهای انقلابی بود. سخنرانی ‌های ایشان تا هجدهم ماه رمضان سال   57 ادامه می ‌یابد ولی در آن روز مأموران نظامی اطراف مسجد را محاصره می‌ کنند. در روز هجدهم رمضان پنجاه و هفت در یکی از خیابان‌ های تهران ایشان را دستگیر می ‌کنند و مستقیماً به کمیته مشترک ضد خرابکاری می‌برند که در چندین مرحله توسط بازجویان شکنجه‌گر و ماهر بازجویی می ‌شود. در هفته یک بار ایشان و بقیه زندانیان از جمله شهید آیت الله دستغیب را از سلول بیرون می ‌بردند تا از فضای آزاد استفاده کنند. ایشان مدتی با شهید دستغیب هم سلول بود و می‌گفت در ابتدا به لحاظ تاریک بودن محیط به رؤیت یکدیگر موفق نمی‌شدیم ولی بعد از یک مدت که چشمان ما عادت کرد یکدیگر را مشاهده کردیم.

تشکیل نماز جماعت و پاسخ به سؤال‌ها و پرسش‌های مذهبی یکی از برنامه‌هایی بود که در زندان ترتیب داده بود. از این رو مورد اعتراض منوچهری شکنجه‌گر معروف قرار می‌ گیرد و در برخوردی که با هم دارند مشت محکمی به سینه‌ی آقای شاهرخی می ‌زند که ایشان با سرعت مشت متقابلی به سینه‌ی منوچهری می‌ زند که نزدیک است با پشت به زمین بیفتد.

در آخر پاییز سال 57 که از زندان آزاد شد رهبری تظاهرات مردم شهرستان بروجن که از دلدادگان به اسلام و اهل بیت بودند را به عهده گرفت تمام تلاش ‌ها در راستای اسلام و اهداف امام راحل بود. تا این‌که در تاسوعا و عاشورای همان سال با همراهی جوانان پر شور انقلابی با تهیه جرثقیل مجسمه شاه را پایین می‌کشند و بدون درگیری این امر مهم را انجام می‌دهد.

بازگشت امام به ایران

در بازگشت حضرت امام راحل در سال 57 مکان خاصی را هم برای این روحانی جهادگر در فرودگاه و مراسم استقبال آماده می‌ کنند ولی به علت بسته بودن راه تهران نمی‌ تواند حضور پیدا کند اما با تأخیر خود را به سخنرانی امام در بهشت زهرا و سپس مدرسه‌ی رفاه می‌ رساند و در مدرسه رفاه همان شب امام را ملاقات می ‌کند و نماز صبح را به امامت ایشان می ‌خوانند. در همان حال با توجه به سوابقی که در چهارمحال و بختیاری و در بروجرد و بروجن و خرم آباد دارند زمینه ملاقات قشرهای مختلف مردم این شهرها را با حضرت امام فراهم می‌ کند. این در حالی بود که هنوز شاپور بختیار بر سر کار بود.

دلبسته‌امام خمینی

با توجه به علاقمندی ایشان نسبت به تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ملت‌ ها خصوصاً کشور ایران از این‌که یک روحانی مجتهد در سرنوشت کشور دخالت کند در خود احساس خرسندی می‌ کرده است و به خود می‌بالیده است و آن را باعث افتخار روحانیت می‌ دانسته است.

حضور این روحانی متفکر در اتفاقات سیاسی و اجتماعی که در زمان مرجعیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی به وقوع پیوست در دفاع از اسلام و حوزه ‌های علمیه و مرجعیت شیعه پررنگ و آشکار بود. ایشان که قبل از ورود به حوزه ‌ی علمیه ی قم اوصاف حضرت امام خمینی را شنیده بود و ارادت غائبانه‌ای به ایشان پیدا کرده بود، پس از ورود به حوزه ‌ی علمیه ‌ی قم دوازده سال در محضر آن فقیه، فیلسوف و عارف درس خواند و از اخلاق ایشان درس‌ها آموخت. خصوصیات ویژه اخلاقی امام، قاطعیت، طرز ورود و خروج به مباحث علمی، سرعت انتقال، احاطه به نظرات علما و وقت شناسی از نکات مهمی بود که آیت الله شاهرخی و بسیاری از فضلا به محفل درس امام راحل روی آوردند و حلقه درسی امام پرجمعیت شد. آیت الله شاهرخی ایده‌ ها و افکار امام راحل را در حدی می‌دانست که عده‌ای توان هضم آن را نداشتند و با شنیدن ایده‌ های آن مرجع عالی قدر وحشت می ‌کردند. ایشان نقل می‌ کنند که در یک گفتگوی خصوصی که با امام راحل داشتم عرض کردم که اگر مخالفت با مصوبه مجلس و دولت طاغوت مقدمه ‌ای برای سرنگونی رژیم شاه باشد و این مخالفت ‌ها تنها مقدمه ‌ای برای رسیدن به آن هدف مهم باشد این خیلی ارزش دارد و ما تا سرحد شهادت و جانبازی آماده هستیم. حضرت امام در پاسخ مطالبی فرمودند که معنی آن این بود که مخالفت با مصوبه دولت و مجلس را مقدمه برای سرنگونی رژیم می‌داند. آیت الله شاهرخی عرض می‌ کند حالا که مقصود شما براندازی رژیم شاه است راه آن این است که حکم تکفیر او را صادر کنید و ما در آن صورت با آمادگی برای جهاد و شهادت با رژیم می ‌جنگیم و او را ساقط می‌ کنیم. حضرت امام تبسمی می‌کند و می‌فرماید:«شما خیلی تند هستید! قدری آرام‌تر، ما به آن هدف هم که شما گفتید ان‌شاءالله می‌رسیم.» با این سخنان حضرت امام، جناب آقای شاهرخی در لزوم مبارزه با شاه در هیچ مرحله ‌ای دچار تردید نشد. از این رو حجره ایشان علاوه بر این‌که مرکز پخش اعلامیه به خیلی از نقاط کشور بود، محل اجتماع اساتید و دانشگاهیانی بود که از تهران و جاهای دیگر به قم می ‌آمدند و به همراه این روحانی مبارز به دیدار حضرت امام راحل می‌ رفتند و با سخنان و اهداف مبارزه امام آشنا می‌شدند. حضرت آیت الله شاهرخی در خاطرات خود که مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ کرده است چنین آورده است که « پس از پیروزی انقلاب برخی از سیاسیون مانند مهندس بازرگان مدعی شدند که تشکیل حکومت اسلامی از اهداف مبارزه آنان نبوده است. ولی من به آنان گفتم که اشتباه می‌کنید زیرا خود من مستقیماً از امام شنیدم که فرمودند شما تلاش خود را بکنید و به حکومت اسلامی هم خواهیم رسید.»

مسئولیت‌های بعد از انقلاب

از دیگر فعالیت‌ های ایشان که هر یک جای بررسی و تحلیل دارد انتصاب از سوی حضرت امام راحل به سمت امام جمعه شهر خرم آباد، نماینده ی دوره اول مجلس شورای اسلامی، نماینده‌ی امام در شهرستان بروجن استان چهارمحال و بختیاری، نماینده امام در شهرستان بروجرد استان لرستان، نماینده ‌ی دور سوم و چهارم مجلس خبرگان رهبری از استان لرستان و نماینده مقام معظم رهبری در جنوب شرق آسیا می باشد.

این انسان فرزانه در راستای تلاش خستگی ناپذیر خویش در جنوب شرق آسیا با معرفی اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و معارف اهل بیت (علیهم السلام) همراه با تنش زدایی و تقویت همه جانبه‌ی شیعیان در عین زندگی مسالمت آمیز در کنار دیگر فرق مسلمان و آیین‌‌های غیر اسلامی، تحول بزرگی را به وجود آوردند که آثار ارزشمند آن روز به روز نمایان ‌تر خواهد شد. گرچه فقدان این روحانی پر تلاش مصائب و مشکلاتی را برای مردم آن سامان به وجود آورد که به عنوان مثال به این اتفاقاتی که در میانمار به وجود آمده است، می‌ توانیم اشاره کنیم.

باید گفت مجموعه این تلاش و کوشش ‌ها به صورت معمول و عادی از توان یک یا چند نفر خارج است. چنین از خودگذشتگی الحق و الانصاف مصداق بارز جهاد و ایثار در راه خدا هست و فقط با همت و تلاش مضاعف امکان دارد که مدد و توفیقات الهی را هم به همراه داشته باشد. در پایان باید اضافه کرد توفیقات چنین مردان الهی در سایه‌ی حمایت، صبر، بردباری و تدبیر همسران آن‌ها بوده است و مرحوم حضرت آیت الله شاهرخی خرم آبادی هم چنین همسر فداکاری داشته ‌اند که خود از بیت علم و ایمان برخاسته و نوه‌ی مرحوم آیت الله العظمی سید محمد حجت کوه کمری است. همسری که در تمام فراز و نشیب‌ها و سختی و دشواری‌ ها در کنار همسر گرامی خود بود و قطعاً در نزد خداوند از اجر بیکران الهی برخوردار خواهد بود.


سرکارخانم زهرا حجت نجفی: بسیار شجاع و مردم‌دار بود

سرکار خانم زهرا حجت نجفی همسر مرحوم آیت الله سید محمد نقی شاهرخی (ره) در این مصاحبه به خاطراتی از اخلاق شخصی و اجتماعی و نیز تلاش های مبارزاتی ایشان اشاره کردند.

سرکار عالی در چه سالی  با آیت الله شاهرخی ازدواج کردید؟ واسطه ازدواج شما چه کسی بود؟

سال 1344 بود. آقای آیت الله کبیر، آیت الله شیخ مرتضی حایری و آیت الله سلطانی طباطبایی بروجردی افرادی بودند که مرتبط بین پدر بنده یعنی آقا سید محسن حجت و حاج آقا بودند و هر کدام نقشی در این ازدواج داشتند.

آقای سلطانی طباطبایی پیش پدرم آمده بودند و به پدرم یعنی آیت الله سید محسن حجت گفته بودند "من دختری ندارم که به درد این آقا بخوره (دخترشان کوچک بودند آن زمان) وگرنه خودم دخترم رو بهش می دادم". اینطوری به پدر من اطمینان داده بودند.

همسر آقای سلطانی طباطبایی هم که صبیه آقای آیت الله صدر بودند و با خانواده ما رفت و آمد داشتند.

رفتار ایشان در خانه با شما و فرزندان چگونه بود؟

رفتارشان خیلی خوب و بامتانت بود. هیچ وقت با بچه ها تندی نمی کردند، همیشه با ملاطفت برخورد می کردند. البته ایشان جذبه ای هم داشتند و وقتی با کاری مخالفت می کردند، کسی معترض شان نمی شد ولی همواره آرام، خوب و مهربانانه برخورد می کردند. اصلا اهل جر و بحث نبودند.

وضعیت مالی ایشان پس از ازدواج چطور بود و کجا ساکن شدید؟

بعد از ازدواج یعنی سال 1345 ایشان پولی نداشتند ولی این مسئله آن زمان طبیعی بود و به خصوص معمولا طلبه ها پولی نداشتند و با یک شهریه‌طلبگی زندگی شان رو می گذراندند؛ ایشان هم همین طور بود. بعد از ازدواج یک خانه در کوچه ای نزدیک حرم کرایه کردیم. ماهی 150 تومان کرایه می دادیم که برای حاج آقا تهیه این پول خیلی سخت بود. بعد از آن، مقداری پول قرض گرفتند، فرش هایمان را فروختیم. یک وام هم از بانک مسکن گرفتیم و خانه‌کوچکی به قیمت 14000 تومان در یکی از کوچه های خیابان صفاییه خریدیم. بقیه پول صاحب خانه هم مدت زیادی طول کشید تا پرداختش کردند.

چه خاطره ای از دورهمبارزات انقلابی ایشان دارید؟

خاطرات از دوره انقلاب که بسیار زیاد است. به چند مورد اشاره می کنم. ایشان قبل از ازدواج، فعالیت و مبارزه را شروع کرده بودند. برای دادگاه های آیت الله طالقانی به تهران می رفتند و در جلسات حاضر می شدند.

یکبار زمانی که طلبه ها را به اجبار به سربازی می فرستادند، حاج آقای مروجی از علمای کوهدشت آمدند پیش حاج آقای شاهرخی و گفتند که برادر زاده من، محمد کریم مروجی- نماینده‌اسبق بروجرد در مجلس شورای اسلامی که آن زمان طلبه بود - را برده اند برای سربازی و نمی دانیم ایشان را به کجا برده اند، برای شما مقدور هست که ایشان را پیدا کنید؟ حاج آقا هم رفتند پیش همسایه‌ که گروهبان بود. او با این که در ژاندارمری کار می کرد، ولی فردی بسیار مؤمن بود. او هم محل پادگان را پیدا کرده بود و گفته بود که کازرون هستند. حاج آقا هم برای شان پولی فرستادند و پیغام دادند که از پادگان فرار کنید.

بعد از این ماجرا ساواک شک کرده بود که حاج آقا در این پرونده دست داشته اند، از شهربانی بارها آمدند درب منزل که حاج آقا را ببرند ولی ایشان معمولا نبودند. بالاخره یک بار رفتند شهربانی قم، به ایشان گفته بودند که شما یک طلبه را از سربازی فراری داده اید. حاج آقا گفتند پرونده را بیاورید من ببینم چی نوشته اند تا بفهمم موضوع چی بوده. در پرونده نوشته بودند "شیخ نقی شاهرخی باعث فراری دادن این طلبه شده". حاج آقا گفتند خدا پدرتون رو بیامرزه، این شیخه ، من سیدم! گفتند خب چه فرقی داره؟ گفته بودند خب شما که نمی دونید برا چی اومدید دنبال من؟! ما سیدها عمامه سیاه می ذاریم؛ شیخ عمامه‌سفید داره. از حاج آقا عذرخواهی کردند که اشتباهی به شهربانی احضارشان کرده اند و تا دم در شهربانی هم ایشان را بدرقه کردند!!

ایشان در زمان مبارزه علیه طاغوت، چند بار دستگیر شده و به زندان افتادند. از آن دوران خاطراتی را بازگو کنید.

آخرین دستگیری ایشان مربوط به سخنرانی در مسجد ارک تهران بود که در کتاب خاطرات شان ماجرای سخنرانی و دستگیری و بعدا انتقال به کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک آمده است. بعد از دستگیری، آقای آیت الله حائری تهرانی که امام جماعت مسجد ارک تهران بودند و خودشان حاج آقا را برای سخنرانی علیه رژیم دعوت کرده بودند، تماس گرفتند با منزلی که ما ساکن بودیم در تهران (منزل حاج آقای توسلی) و گفتند که حاج آقا را بعد از سخنرانی به همراه یک کارگر به نام مشهدی رسول گرفتند و بردند. بعدا مشهدی رسول را آزاد کردند. ما همان جا بودیم. کمتر از یک ساعت پس از تماس ایشان، شاید حدود 20 نفر ساواکی ریختند به منزلی که ما ساکن بودیم. این افراد از هر نوع تیپی بودند،از جمله تیپ دانشجو، تیپ پلیس داشتند. بعضی های شان مودب بودن، بعضی نه. نمی دانستند که آن منزل ما نیست و ما موقتی آنجا ساکن هستیم.

خانم صاحب خانه پس از تماس آقای حائری گفت اگر نوار یا اعلامیه ای دارید به من بدهید که پنهان کنم. چند تا نوار از سخنرانی های خود حاج آقا علیه رژیم بود که  ایشان برداشت که ببرد و پنهان کند. همان اول که ساواکی ها وارد شدند  دو نفرشان دنبال خانم صاحب خانه فوراً رفتند داخل باغ منزل پشتی. وقتی می خواست نوارها را پشت آجرهای دیوار پنهان کند، ساواکی ها متوجه شدند و دستگیرش کردند. یکی از ساواکی ها از من پرسید شما این نوارها را دادید به این خانم؟ گفتم بله؛ اینها مال ما بوده. گفت نترسیدی این خانم رو 2 ماه بیندازند زندان؟ گفتم دیگه زندانی کردن نداره؛ این نوارها همه جا هست. گفت کجا هست؟ گفتم داخل خیابان ها! گفت:"اون خمینی تون رو هم می گیریم و می کُشیمش!!".  به ساواکی ها اعتراض کردم و گفتم "این هم عبادت شب نوزدهم ماه رمضان شما باشه!!". بعضی از آن ها سرشان را به زیر انداختند و بحساب خجالت کشیدند و گفتند هر کس وظیفه ای دارد و ما مأموریم و معذور.

حاج آقا 2 ماه در کمیته مشترک ضد خرابکاری زندانی بودند. چند بار در معیت آقای آیت الله موسوی دبستانی(ره) که از دوستان حاج آقا بودند برای ملاقات رفتیم،  دفعات بعدی خودمان به تنهایی ملاقات شان می رفتیم. مادرم و بچه ها را هم بردم. آنجا که می رفتیم حاج آقا را با چشم بسته می آوردند. البته پیش ما چشم شان باز بود. خودشان اصلا ناراحت نبودند. به خاطر ما و مادرشان ناراحت و نگران بودند. چندبار مادرشان را بردم ملاقات.

برای ملاقات صبح زود از قم به سمت تهران حرکت می کردیم؛ ابتدا می رفتیم امام زاده سید ناصرالدین در خیابان خیام، آنجا نان و پنیر همراه مان می بردیم و می خوردیم؛ نماز ظهر و عصر را می خواندیم و حدود ساعت 2 می رفتیم برای ملاقات. جلوی زندان کمیته روی زمین می نشستیم تا از داخل صدا بزنند که چه کسانی اجازه ملاقات دارند. افراد زیادی مثل ما بودند. بعضی وقت ها هم می شد که حاج آقا اجازه ملاقات نداشتند، بدون دیدن شان شب بر می گشتیم قم. برای برگشت هم باید سریع بر می گشتیم که به ساعت شروع حکومت نظامی که 9 یا 10 شب بود بر نخوریم. بعد از 2 ماه حاج آقا آزاد شدند.

در دوران مبارزات انقلابی ایشان در بروجن چهارمحال و بختیاری، شما هم همراه ایشان بودید؟

بله؛ بعد از این که ایشان آزاد شدند، رفتیم بروجن. شاید منزل آقای برجیان بودیم که با امکانات کامل در اختیار بود. شاید یک ماه آنجا بودیم. حاج آقا می رفتند برای هدایت مبارزات و فعالیت های خودشان که داستان مفصلش که به پایین کشیدن مجسمه شاه در شهر ختم شد، در کتاب خاطرات شان هست.

بعد از پایین انداختن مجسمه شاه، یک شب نیمه شب که حاج آقا خواب بودند، یک نفر زنگ درب منزل را زد. من رفتم و ایشان را بیدار کردم. در را باز کردند. سرهنگی بود، رئیس شهربانی بروجن، همراهان زیادی داشت. تنها آمد داخل منزل و در را بست. افتاد به پای حاج آقا. گفت :« از شما خواهش می کنم که این جا را ترک کنید؛ به من دستور داده اند که باید شما را دستگیر کنیم. پدر من روحانی بوده و نمی توانم شما را دستگیر کنم. شما از این جا بروید که من فردا که می آیم، شما نباشید ». بعد از رفتن رئیس شهربانی، رفتیم منزل یک نفر دیگر. وقت سحر با یکی دو ماشین که برای ما آوردند از شهر خارج شدیم و از بیراهه آمدیم به سمت قم.

از واپسین روزهای انقلاب بفرمایید که ایشان به چه فعالیتی مشغول بودند؟

ایشان در این روزها درگیر وقایع و هدایت مبارزات بروجن بودند. قبل از آن شاید 19 دیماه بود که نیروهای شاه حمله هایی کرده بودند. مردم قم هم مشغول مبارزات بودند که راه ها را بستند. حاج آقا از صبح بیرون رفته بودند. من نگران بودم چون درگیری ها خیلی شدید شده بود. مرتب صدای تیراندازی شنیده می شد. برای این که جلوی راهپیمایی مردم را بگیرند چهار راه بیمارستان را بسته بودند. منزل ما آن زمان در کوچه های خیابان صفاییه بود. حاج آقا تا دیر وقت منزل نیامدند و ما هم نگرانشان بودیم. وقتی آمدند، فهمیدیم کارهای زیادی انجام داده بودند. چون خیلی شجاع و نترس بودند. مردمی که جایی گیر کرده بودند و ترسیده بودند را همراهی می کردند. تیراندازی هم می شده است. مثلا یک خانمی که  یک بچه همراه داشته و بچه گریه می کرده، می خواسته برود درمانگاه قرآن و عترت-که الان هم هست - از ترس ماموران جرات نمی کرده حرکت کند و گوشه ای پنهان شده بود. حال بچه هم بد بوده. ایشان کمکشان کرده بودند و رسانده بودش به درمانگاه، مسیر زیادی نبود ولی حاج آقا وارد بودند که چطور از بین ماموران، افراد را عبور بدهند. بارها و بارها هم با ماموران شاه درگیر شده بودند.

از دوران حضور ایشان در اوایل انقلاب در بروجرد به عنوان حاکم شرع و نماینده  امام خاطره ای دارید؟

بله ما هم همراه ایشان رفتیم بروجرد. البته حاج آقا از قبل می رفتند و مدت زیادی درگیر مسائل بروجرد بودند. یک خانه در اختیارمان گذاشتند،ولی یک هفته بیشتر نتوانستیم بمانیم. حاج آقا همیشه بیرون درگیر کنترل شهر بودند؛ حاکم شرع بودند و تمام مسئولیت شهر با ایشان بود. تیراندازی زیاد انجام می شد و شب ها معمولا اطراف منزل ما تیراندازی می کردند.

ما برگشتیم قم. بعدا شنیدم که زمانی که حاج آقا در کمیته انقلاب اسلامی بودند، افرادی می خواستند به ایشان سوء قصد کنند که موفق نشدند. ظاهرا کمیته در زمین بزرگ باغ مانندی بوده، اول برقها را قطع می کنند که حمله کنند و کمیته را تصرف و به ایشان سؤقصد کنند. تیراندازی هایی شده بود ولی موفق نشدند و فرار کردند.

 در دوران جنگ هم ایشان فعّالیتی داشتند؟

ایشان آن زمان نماینده مجلس و نماینده امام بودند و مرتب جهت سرکشی به جبهه می رفتند. حقوق ایشان در مجلس شورای اسلامی آن زمان ماهی 12000 تومان بود که تمام آن را به حساب های خاص برای هزینه های جبهه واریز می کردند.

معمول بود که وقتی وسایل برای جبهه ارسال می شد، پتو، کمپوت و غذا ارسال می شد. حاج آقا یک بار یک محموله بزرگ رادیو های 3 موج بردند جبهه و به رزمندگان دادند. خیلی از این کار ایشان استقبال کرده بودند. رزمندگان در جبهه از همه جا بی خبر بودند و لذا با رادیو می توانستند اخبار مهم را بشنوند.

یک بار چند روزی بود که از ایشان خبری نداشتیم. با خرم آباد تماس گرفتم و از کسانی که اطلاع داشتند پرسیدم. گفتند:« ایشان رفتند مرز مهران». همان بار برای سرکشی به یک پادگان با هلیکوپتر رفته بودند نزدیک خط مقدم و نزدیک بود که هلیکوپترشان به وسیله‌نیروهای عراقی ساقط شود که به خیر گذشته بود.

خاطره ای در مورد تحصیل ایشان نزد علامه  طباطبایی دارید؟

ایشان خصوصیات اخلاقی علامه را خیلی دوست داشتند. تعریف کردند که یک بار پس از کلاس درس داشتیم نزدیک گذرخان با هم راه می رفتیم. یک جوان دوچرخه سواری آمد و یک دفعه به علامه برخورد کرد و ایشان به زمین افتادند. ما رفتیم تا کمک بدهیم که ایشان بلند بشوند، ایشان بلند شدند و حتی برنگشتند به آن جوان نگاه کنند؛ یک کلمه هم حرفی نزدند، چون نمی خواستند که شرمنده شود یا حتی او را ببینند. به مسیرشان همانطور ادامه دادند. این نوع برخوردی که علامه طباطبایی داشتند خیلی سعه صدر می خواهد.

خاطره خاصی از علاقه حاج آقا به امام دارید؟

حاج آقا از زمان طلبگی همیشه منزل امام می رفتند. پس از بازگشت امام به ایران و اوایل انقلاب هم حاج آقا ارتباط نزدیکی با امام داشتند. شاید سال 58 یا 59 بود که امام قم بودند و بیمار شدند، پزشکان صلاح دیدند ایشان را به بیمارستان قلب تهران ببرند، یادم هست یکبار سر سفره نشسته بودیم، از تلویزیون خبری در مورد بیماری امام اعلام شد؛ حاج آقا 7 عدد گوسفند برای سلامتی امام نذر کردند، به تعداد افراد خانواده شان که 7 نفر بودند و بعدا گوسفندها را قربانی کردند و به فقرا و مستضعفین که می شناختیم دادیم.

ارتباط آیت الله شاهرخی با فامیل و سادات لرستان چگونه بود و چقدر به صله رحم اعتقاد داشتند؟

حاج آقا خیلی اهل صله رحم بودند، حتی برخی از اقوام که مشکلاتی داشتند و بعضی که حتی خیلی هم با حاج آقا نزدیک نبودند، ایشان می رفتند و به آن ها سر می زدند؛ به خصوص زن ها و مرد های مُسِن فامیل که تحت حمایت کسی نبودند، به اینها بیشتر سر می زدند و به آن ها رسیدگی می کردند.

مرحوم آیت الله شاهرخی چه ویژگی های اخلاقی داشتند؟

ایشان یک آدم خود ساخته و اهل تقوا بودند و توکلشان همیشه به خدا بود. دست و دل باز بودند و خیلی راحت از داشته های شان به دیگران می بخشیدند. امتیازات اخلاقی خاصی داشتند که من در کمتر کسی مشاهده کردم.

ایشان بسیار شجاع و نترس بودند ولی در عین حال، خیلی دل مهربانی داشتند. کلا برای هیچ اتفاقی در زندگی نشده بود که ایشان بترسند امّا با این وجود با زیردستان و کوچک ترها خیلی مهربان بودند.

ایشان شدیدا علاقه به تحصیل داشتند و برای دیگران هم همیشه مشوق و حامی تحصیل بودند. شاید حدود 30 سال قبل یک خانمی از آشنایان بود که قالی بافی می کرد و اکابر (نهضت سواد آموزی) می رفت ولی پول نداشت که کتاب و دفتر بخرد. حاج آقا وقتی از این مطلب مطلع شدند، به من گفتند به او بگویم که هزینه کتاب و دفتر و تحصیلش را من می دهم. این خانم هم اکابر رفت و باسواد شد.

ایشان به خصوص به طلبه های جوان که از نظر مالی ضعیف بودند، کمک می کردند که بتوانند به تحصیل خود ادامه دهند. حتی برای مدتی به طلاب لرستانی شهریه می دادند.

یک بار کمی پس از انقلاب، افرادی برای کاری آمده بودند منزل ما. آن ها داروخانه ای در خیابان ارم داشتند و می گفتند حاج آقا زمان قدیم که طلبه ها پولی نداشتند، تعداد زیادی طلبه ها را به داروخانه ما معرفی کرده بودند و گفتند این طلبه ها که بیشتر لرستانی بودند، هر وقت آمدند و نسخه داشتند، نسخه ها را به ایشان بدهید و با من حساب کنید. این داستان برای سال ها پیش بود و ایشان به من نگفته بودند که به طلاب جوان تر که توان مالی خوبی نداشتند، این گونه کمک می کردند و این داستان را هم من اتفاقی شنیدم. یعنی ایشان اگر کمکی می کردند، اهل بازگو کردن نبودند.

در واقع حاج آقا در زندگی، در رفتارشان و بخصوص در کارهایشان که مربوط به مردم و مستضعفین بود، قرآن را عمل می کردند و به جای اینکه بنشینند و فقط مطالعه کنند، به تعالیم و دستورات قرآن عمل می کردند.


سید حامد شاهرخی: در جنوب شرق آسیا به عنوان پدر معنوی شیعیان معروف بودند

Untitled-1سید حامد شاهرخی فرزند آیت الله شاهرخی خرم آبادی (ره) کارشناسی ارشد مدیریت و مسئول دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله شاهرخی(ره)  در این مصاحبه گزارشی از آثار چاپ شده و در دست چاپ ایشان ارائه و نیز به گوشه ای از روش های تبلیغی ایشان اشاره کردند.

انگیزه ی شما از تشکیل دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله شاهرخی چه بوده است؟

بنده به همراه اخوی ها در طول سال های مختلف همواره همراه و همیار ابوی راحل بودیم و در سال های آخر عمر شریف شان، بنده به جهت سکونت در قم توفیق خدمت به ایشان را داشتم. پس از رحلت ایشان، به عنوان ادای بخشی از دینی که به ایشان داشته و دارم، مصمم شدم که بخشی از آثار خطی و دست نویس ایشان که می تواند تاثیر مثبتی در جامعه داشته باشد و به عنوان حسنات برای ایشان محسوب شود، را به زیور طبع آراسته کنم و همچنین ایشان در طول عمرشان -که مصداق بارز روایت «عاش حمیداً و مات سعیداً» بودند – فعالیت های بسیار زیادی داشتند و نیاز بود که اثرات خدمات ایشان مکتوب گردد تا چراغ راهی برای علاقه مندان باشد، به همین جهات این دفتر را راه اندازی کردیم که در این راه اخوان بنده هم یاری کردند.

غیر از آثار و جزوات ایشان، چه اطلاعاتی از ایشان در دست دارید که می تواند برای علاقه مندان مفید باشد؟

مطالب و آثار بسیار زیادی وجود دارد. سخنرانی های ایشان قبل از انقلاب که بخشی نوارهای کاست بوده و بخشی هم نوارهای قدیمی تر که بخش دوم هنوز تبدیل نشده است؛ فیلم های فراوانی که از سفرهای ایشان به جنوب شرق آسیا داریم و همچنین شاید بیش از 15000 قطعه عکس که عمده ی آن مربوط به سفرهای ایشان به جنوب شرق آسیا در تمام سالهای فعالیت شان است. این عکس ها گویای فعالیت های ایشان می باشد که نیاز است با کمک افراد مطلع از هر کشور، بررسی شده و در تاریخ ثبت گردد. ویدیو های مصاحبه های ایشان هم همگی جمع آوری شده است. عمده ی فعالیت ما در این بخش به احیای آثار ایشان در جنوب شرق آسیا معطوف است که با توجه به اینکه هیچ کسی غیر از خودشان در تمام این سالها، در جریان جزییات قرار نداشته است، در این زمینه کار دشواری پیش روی ما قرار دارد. برای مثال نوارهایی صوتی از ایشان پیدا کردیم که به زبان عربی با یکی از علمای اهل سنت مباحثه علمی می کنند و در نهایت ایشان را در مورد واقعه ای که در ایران اتفاق افتاده بوده و برای این مفتی به عنوان پرستش ائمه تلقی شده بوده است، روشن می کند که این واقعه به آن شکل نبوده است. این مفتی یکی از کسانی بود که قرار بود در جلسه شورای فقهی حکم تکفیر شیعیان را بدهد.

از این دست آثار که حتی ما هم در جریان جزییات آن نبودیم ، فراوان وجود دارد.

چه آثاری از ایشان یا در مورد ایشان تا به حال به چاپ رسیده است؟

آثار چاپ شده در مورد ایشان یا به قلم ایشان تا به امروز به شرح زیر است:

1-‌کتاب "خاطرات آیت الله سید محمد نقی شاهرخی خرم آبادی"، تدوین رضا شیخ محمدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول سال 1385، چاپ دوم سال 1393

این کتاب جامع ترین مجموعه در مورد فعالیت های قبل از انقلاب ایشان است. فصل اول این کتاب به زندگینامه و تحصیلات حوزوی ایشان پرداخته است. بقیه ی فصول به مبارزات ایشان در دوره پهلوی اول تا واپسین روزهای انقلاب پرداخته است. در بین این مطالب به فراخور زمان، خاطرات بسیاری از علما و روحانیون بزرگ معاصر آمده است. اسناد و تصاویر مربوط به این دوره از زندگی ایشان در انتهای کتاب آمده است.

2-‌کتاب "اسوه اجتهاد و منادی وحدت – آیت الله سید محمد نقی شاهرخی خرم آبادی(ره)" نویسنده: میرزا علی سلیمانی بروجردی، ناشر: انتشارات اندیشه و فرهنگ جاویدان، سال 1395

این کتاب حاوی خلاصه ای از زندگی نامه ایشان به همراه بخش اعظمی از اجازات علمیه ی ایشان که در زمان حیات ابوی راحل، ایشان علاقه نداشتند که چاپ و منتشر شود و همچنین خلاصه ای از فعالیت ها و خدمات ایشان و پیام های تسلیت صادر شده در پی ارتحال ایشان در این کتاب کوچک آورده شده است.

3-‌کتاب "مدافع حریم عترت، یادنامه اولین سالگرد ارتحال آیت الله سید محمد نقی شاهرخی (ره)" که توسط دفتر حفظ و نشر آثار ایشان تهیه و توسط انتشارات اندیشه و فرهنگ جاویدان در سال 1396 به چاپ رسیده است. کتاب حاضر جامع ترین کتاب درمورد زندگی ابوی راحل می باشد و تمام مباحث کتاب "اسوه اجتهاد و منادی وحدت – آیت الله سید محمد نقی شاهرخی (ره)" هم در آن گنجانده شده است. کتاب حاضر یکی از 4 کتابی است که در اولین سالگرد رحلت ایشان رونمایی شد.

4-‌کتاب "نماز جمعه و مسائل آن" تالیف آیت الله شاهرخی(ره)، که در دفتر حفظ و نشر آثار معظم له تهیه شد و توسط انتشارات اندیشه و فرهنگ جاویدان در سال 1396 به چاپ رسید. این کتاب قبل از رحلت ایشان در دست چاپ بود ولی بعد از رحلت شان به چاپ رسید و در اولین سالگرد ارتحال ایشان رونمایی شد. کار تدوین و تحقیق این مجموعه توسط میرزا علی سلیمانی بروجردی انجام شده است. بخش اول کتاب به فضائل و اعمال روز جمعه اختصاص یافته و بخش دوم به احکام نماز جمعه با توجه به نظر 18 تن از مراجع معاصر پرداخته شده است.

5-‌کتاب " نبذة حول صلاة الجماعة"، تالیف آیت الله شاهرخی(ره) به زبان عربی که حاصل تقریرات ایشان از درس آیت الله العظمی بروجردی است. کتاب حاضر در سال 1393 توسط انتشارات نصایح به چاپ رسید.

ابوی راحل خط بسیار زیبایی داشتند و خطاطی هم می کردند. درس خارج آیت الله العظمی بروجردی به زبان فارسی ارائه می شده است ولی ایشان در زمان حضور در درس مرحوم آیت الله بروجردی همزمان درس را به عربی بر می گرداندند و سپس در حجره خودشان آن را با قلم و دوات پاک نویس می کردند. نسخه خطی این کتاب که با قلم و دوات در سال 1336 نوشته شده است در حال حاضر موجود است و بصورت دیجیتال هم در اختیار کتابخانه آیت الله العظمی بروجردی قرار گرفته است.

6-‌کتاب مصور هوشمند "منادی وحدت – آیت الله سید محمد نقی شاهرخی خرم آبادی(ره)" که در دفتر حفظ و نشر آثار معظم له تهیه و توسط انتشارات اندیشه و فرهنگ جاویدان به چاپ رسیده است.

کتاب فوق مجموعه ای است دیجیتال از عکس ها و فایل های صوتی که مروری است گذرا بر زندگی پربار و سراسر مجاهدت آیت الله شاهرخی(ره) که توسط دفتر حفظ و نشر آثار ایشان جمع آوری و با همکاری موسسه فرهنگی هنری یاسین به صورت سازگار با قلم هوشمند نگار طراحی شده است. این کتاب هوشمند حاوی گاهشمار زندگی، خانواده، تحصیلات حوزوی و اساتید، مبارزات انقلابی، مسئولیت های سیاسی، سفرهای تبلیغی به خارج از کشور و ارتحال ایشان می باشد.

کتاب حاضر که تمام ایده پردازی و طراحی و تحقیق آن توسط دفتر حفظ و نشر آثار ایشان انجام شده است، ایده ی جدیدی بود که برای علما تابه حال سابقه نداشته است.

این کتاب سازگار با قلم قرآنی نگار موسسه یاسین طراحی شده است. قلم های قرآنی به این صورت کار می کنند که قلم را روی آیات قرآن یا بخش هایی از صفحات کتب ادعیه مثل منتخب مفاتیح الجنان که توسط همین مجموعه چاپ شده است ، قرار می دهیم تا همان بخش از کتاب قرائت شود. در این کتاب ما تمام بخش های زندگی ایشان را در صفحات مختلف کتاب مصور طراحی کردیم و به هر بخش توسط یک کد که روی صفحه کتاب چاپ شده است یک صوت اختصاص یافته است. به این صورت هرگاه قلم را روی تصویری از این مجموعه قرار دهیم، صوت مربوط به آن تصویر پخش می شود.

برای جمع آوری این کتاب، ماه ها وقت گذاشته شده تا مطالبی جذاب که اکثرا با صدای ابوی راحل می باشد به سمع و نظر خواننده برسد. بعضی از نوارهای سخنرانی قبل از انقلاب ایشان در این مجموعه گنجانده شده است.

در مجموع حدود 185 قطعه ی صوتی که بیش از نیمی از آن از فایل های صوتی خود ابوی راحل  است و در سال های مختلف ذخیره شده است،در آن موجود می باشد. ایده ی مجموعه فوق ابتکاری است و می توان از این ایده برای ساخت مجموعه ای مشابه برای مراجع و سایر علما استفاده کرد.

7-‌کتاب "مبلغ نستوه – فعالیت ها و خدمات آیت الله سید محمد نقی شاهرخی خرم آبادی(ره) در جنوب شرق آسیا – جلد اول – بنگلادش" که توسط دفتر حفظ و نشر آثار معظم له تالیف شده و در سال 1396 توسط انتشارات فرهنگ و اندیشه جاویدان به چاپ رسید و در اولین سالگرد ارتحال معظم له رونمایی شد. کتاب حاضر اولین جلد از مجموعه کتابهای مبلغ نستوه است که بر اساس سفرهای تبلیغی آیت الله شاهرخی به کشورهای جنوب شرق آسیا تالیف شده است. این کتاب بر پایه ی گزارشات سفرهای ایشان تهیه و سعی شده است که به روش تبلیغی خاص و منحصر به فرد معظم له اشاره شود تا برای مبلغین مورد استفاده قرار گیرد.

ابوی راحل از سال 1369 تا سال 1391 سفرهای زیادی به این منطقه داشتند و به طور معمول سالی 2 یا 3 بار عازم سفر می شدند و هر سفر ایشان هم بین یک تا دو ماه و نیم به طول می انجامید که در کل، حدود 70 سفر به این کشورها داشته و جمع زمان های حضور ایشان در این مناطق به 10 سال می رسد که بیش از 70 درصد این زمان را در بنگلادش بوده اند.

کار تحقیقاتی و پژوهشی این کتاب از سال 1394 به اشاره ابوی راحل و در زمان حیات ایشان آغاز شد و چون حجم گزارشات سفرهای ایشان شاید بیش از 15000 صفحه بود، تهیه مطالب جالب و قابل درک برای خواننده ای که به مسائل خاص کشور بنگلادش آشنا نیست زمان بسیار طولانی برد. برای حل نکات نامفهوم گزارشات که برخی از آنها مربوط به سال های اولیه سفرهای ایشان بوده و همواره توسط همراه ایشان که از دفتر رهبری و یا از جامعه المصطفی العالمیه (سازمان مدارس سابق) بودند نوشته می شد، مصاحبه ها و سوالات زیادی از طلاب و روحانیون و برخی ایرانیان که در زمان های مختلف در بنگلادش حضور داشتند گرفته شد تا مطالب برای خواننده ملموس باشد.

کتاب حاضر به اشاره مرحوم ابوی شروع شد و ایشان نیز پیشنهاداتی برای جمع آوری و نکاتی که باید نوشته شود، به ما ارائه دادند که تماما مورد استفاده قرار گرفت ولی متاسفانه چاپ آن در زمان حیات ایشان میسر نشد و بعد از رحلت ایشان به چاپ رسید.

کار تالیف جلد دوم کتاب که مربوط به میانمار است، شروع شده ولی زمان بسیار طولانی برای تکمیل آن مورد نیاز است و مجلدات سوم و چهارم که در مورد سفرهای ایشان به تایلند و سریلانکا می باشد هنوز آغاز نشده است. متاسفانه با وضع اسفبار صنعت نشر و فرهنگ کتاب و کتابخوانی، استقبال از خرید کتاب بسیار کم شده است و باز هم متاسفانه با افزایش قیمت در صنعت چاپ، از سال گذشته این مشکلات بیشتر نیز شد. امیدواریم که مجموعه های مرتبط با این موضوع مانند معاونت بین الملل دفتر رهبری، جامعه المصطفی العالمیه، مدیریت حوزه، سازمان تبلیغات اسلامی، مجمع جهانی تقریب مذاهب و سازمان ها و ارگان های ذیربط با پیگیری بیشتر از تالیف مجموعه های آثار این چنینی حمایت کنند. این مجموعه تجربیات فوق العاده خاص و ذی قیمت یک فقیه و مجتهد است که در امر تبلیغ صاحب سبک بوده و در جنوب شرق آسیا به پدر معنوی شیعیان این مناطق شناخته می شدند و حتی در بین علما اهل سنت این مناطق نیز کاملا شناخته شده بودند. این گونه آثار می تواند چراغ راهی برای تمامی مبلغان و طلاب حوزه های علمیه و همه علاقمندان به مذهب حقه شیعه باشد که متاسفانه تابه حال مورد اقبال درخور و شایسته  قرار نگرفته است.

چه آثاری را در دست چاپ و تدوین دارید؟

آثاری که توسط دفتر حفظ و نشر آثار ایشان در دست بررسی، تدوین یا تالیف است به شرح زیر می باشد:

•‌جلد دوم کتاب "مبلغ نستوه" راجع به کشور میانمار

•‌شجره نامه جامع سادات شاهرخی، تالیف و تدوین دفتر حفظ و نشر آثار معظم له با همکاری تعدادی از سادات شاهرخی که قبلا با زحمات فراوان مجموعه هایی را آماده کرده اند.

•‌موقعیت انسان در مکاتب الهی و غیر الهی؛ تالیف آیت الله شاهرخی(ره)

•‌مجموعه آیات و روایات موضوعی؛تالیف آیت الله شاهرخی(ره)

•‌زندگی نامه آیت الله سید محسن حجت نجفی (پدربزرگ مادری بنده)

آیا آثار دست نویس دیگری از ایشان به جای مانده است؟

آثار دستنویس بسیار زیادی از ایشان به جای مانده است که اگر عمری باقی باشد و توفیق الهی شامل حال مان شود، برنامه داریم که تعدادی از آنها را به چاپ برسانیم.

مجموعه های دست نویس تالیف شده توسط ایشان به شرح زیر است:

•‌جزوه ای در اخلاق استدلالی

•‌عاقبت قاتلان کربلا

•‌علل عقب ماندگی مسلمانان

•‌پیش به سوی انقلاب

•‌جبر و اختیار

•‌مجموعه دیوان اشعار

همچنین یک دوره کامل اصول، فقه و خارج اصول و خارج فقه که تقریرات درس آیت الله شاهرخی است و توسط یکی از شاگردان بنگلادشی ایشان نگارش شده است موجود می باشد و کارهای اولیه چاپ آن هم انجام شده و حدود 10 جلد آن آماده شده است ولی به علت حجم بسیار زیاد مطالب و نیاز به ویرایش فنی و ویراستاری ادبی و مأخذ شناسی، فعلا در دستور چاپ قرار ندارد.

در پایان اگر مطلبی پیرامون سبک تبلیغی ایشان باقی است، بفرمایید.

برای بررسی دقیق نظرات و روش های ایشان در امر تبلیغ نیاز است که جلسات متعدد برگزار و کتاب های زیادی نوشته شود و با افراد زیادی مصاحبه شود. سبک ایشان یک سبک خلاصه و ساده نیست که با چند جمله بتوان آن را توضیح داد ولی در حد جواب یک سوال و تا آن جا که بنده اطلاع دارم عرض می کنم. همچنین این نکته باید در نظر گرفته شود که با این که ایشان به نسل قدیم تعلق داشته و رویکردشان بیشتر حوزوی و مذهبی بوده است، با این حال از بسیاری از روش های به روز و پیشرفته هم غافل نبودند.

ایشان شگردها و روشهای تبیلغی ارزشمندی داشتند که تلفیقی از اخلاق و سیاست در آن به وضوح مشهود بود. از طرفی همواره با خرافه پرستی و تحجر گرایی مخالف بودند و با آن مبارزه می کردند و سعی داشتند باورهای عوامانه را از مردم دور کنند.

ایشان در هر منطقه ای که وارد می شدند کتابخانه و سالن مطالعه راه اندازی می کردند و به واسطه علاقه وصف ناپذیری که به کتاب و مطالعه داشتند، همه را تشویق به مطالعه می کردند.

هم چنین علاقه مند به علوم روز بودند و همواره از روش های جدید در کار خود استفاده می کردند. برای مثال ایشان حدود سال 1373 در حسینیه دالان بنگلادش، کلاس آموزش علوم کامپیوتر راه اندازی کردند که به شیعیان آموزش داده شود در حالی که در آن سالها حتی در ایران هم عموم مردم رایانه نداشتند و فقط خواص یا تعداد معدودی از دانشگاهیان و مهندسین رایانه داشتند. به طلاب هم توصیه می کردند اگر می توانند به دانشگاه هم بروند و حتما زبان انگلیسی یاد بگیرند. همیشه از تنش و درگیری بین مسلمانان فاصله می گرفتند و به همه مبلغان هم همین توصیه را داشتند.

به مبلغان توصیه می کردند که حتما به دانش لازم برای تبلیغ تسلط داشته باشند. جمله ای از ایشان در ذهنم هست که خطاب به تعدادی از مبلغان فرمودند "شما نماینده شیعه هستید و اگر عملی انجام دهید که اشتباه باشد، به اسم شیعه تمام می شود، پس سعی کنید به علوم حوزوی و علوم مورد نیاز تبلیغ مسلط باشید و رفتار یک شیعه واقعی را داشته باشید"


حجت الاسلام والمسلمین سید احسان حسین حسینی: فعالیت های ایشان باعث‌شخصیت گرفتن شیعه در این منطقه شد

Untitled-2حجت الاسلام والمسلمین سید احسان حسین حسینی از روحانیون شیعه اهل کشور بنگلادش و از شاگردان مرحوم آیت الله شاهرخی در این مصاحبه به برخی تلاش های ایشان در جهت گسترش تشیّع در بنگلادش و تعامل با اهل سنّت اشاره نمودند.

شما  چند سال نزد مرحوم آیت الله شاهرخی تلمّذ نموده اید؟

بنده به همراه 12 نفر دیگر از روحانیون حدود 5 سال در درس خارج اصول و فقه ایشان شرکت می کردم. درس ایشان گرچه مختصر بود ولی بسیار عالی و روان بود. خیلی دوستانه برخورد می کردند و معمولا در انتهای درس بحثی اخلاقی مطرح می کردند.

چند درصد از جمعیّت بنگلادش مسلمان اند و از میان مسلمانان چند درصد شیعه اند؟

کشور بنگلادش کشور کوچکی در نزدیکی هندوستان است که حدود 160 میلیون نفر جمعیت دارد. حدود 85 درصد از این جمعیت اهل سنت و بقیه هندو، مسیحی و بودایی هستند. شیعیان شاید 30000 نفر باشند. البته آمار دقیقی از تعداد شیعیان وجود ندارد. در سال 69 که آیت الله شاهرخی فعّالیت های خود را در این کشور آغاز نمودند، تعداد شیعیان شاید بین 5 تا 10 هزار نفر بود.

به نظر شما انگیزه مرحوم آیت الله شاهرخی از پذیرفتن مسئولیت نمایندگی رهبری در کشورهای جنوب شرق آسیا چه بود؟

تا آنجا که من می‌دانم بنگلادش برای تبلیغ یک کشور حاصلخیز است و مردم آرامی هم دارد و چون اغلب حنفی مذهب هستند و از لحاظ فکری به تشیع نزدیک اند، اگر می‌شد مستقیما تبلیغ تشیع کرد، شاید افراد زیادی به اهل بیت و تشیع گرایش پیدا کنند؛ شاید به این علت حاج آقا آن‌جا رفتند و توانستند دوام هم بیاورند. این‌طور نبود که دو سال یا چهار سال بروند و بعد دیگر نیایند. احترام و عزت زیادی هم به حاج آقا گذاشته می شد و حاج آقا هم به مردمی که آن ها را مخاطب قرار می دادند ،عزت و احترام زیادی می‌گذاشتند. هر جایی هم که می‌رفتند همین طور بود؛ یعنی تعامل دو جانبه ای بین حاج آقا و مردم و اهل سنت و تشیع بود. فکر می‌کنم که این محبت، عشق مردم و موثر بودن کارهای تبلیغی، حاج آقا را به اینجا آورد و ایشان راحت می ‌توانستند برنامه‌های خود را پیاده کنند. بنگلادش کشوری بود که هم غریب بود و هم از لحاظ اقتصادی فقیر بود و دولت هم به شیعیان چندان کاری نداشت، از طرفی اهل سنت هم آن‌هایی که تندرو بودند به کنار، ولی حاج آقا با همه با تعامل مثبت برخورد می‌کردند. فکر می‌کنم تعامل دو طرفه باعث شد حاج آقا آن‌جا بمانند. می‌شود گفت که حاج آقا یک جوری زندگی کردند که ما در آخر می‌گفتیم حاج آقا بنگلادشی شدند؛ یعنی خود را از آن سرزمین می‌دانستند. یادم هست به کلاس درس ایشان که می ‌آمدیم، ایشان بعد از درس می‌نشستند و می‌گفتند از بنگلادش چه خبر؟ مستقیماً خبر می‌گرفتند که فلان جا چی شده؟ چی نشده؟ چه اتفاقی افتاده؟ فلانی از بزرگان مریض شده؟ علّت مریضی اش چیست؟ این همه ایشان به فکر بنگلادش بود و همیشه بنگلادشی‌ها را که می‌دیدند سؤال می‌کردند و از مشکلات  جویا می‌شدند یا از کارهایی که انجام می‌شد خبر می‌گرفتند.

مهمترین خدمات و فعالیت های آیت الله شاهرخی در کشورهای جنوب شرق آسیا و بخصوص بنگلادش چه بوده است؟

کشور بنگلادش یک کشور مسلمان است ولی شیعیان در اقلیت قرار دارند و اکثریت اهل سنت کشور هم حنفی مذهب هستند. وضعیت معیشتی مردم در کشور بنگلادش خوب نیست و اکثرا در فقر به سر می برند و به شیعیان توجهی نمی شد. حضور و فعالیت های ایشان باعث شد شیعیان در این کشور شخصیت بگیرند. اولین مشکل، این بود که صلاحیت علمی روحانیون شیعه پایین بود؛ ایشان سعی کردند سطح علمی تمام مردم همچنین طلاب علوم دینی شیعه را افزایش دهند و در این زمینه موفق شدند. در زمان شروع به کار ایشان، حوزه علمیه ای در کشور بنگلادش وجود نداشت و حتی مدارس تا حد دیپلم نیز بسیار کم بود. ایشان به خانواده های فقیری که بچه های شان به خاطر بی پولی نمی توانسستند تحصیل کنند، کمک می کردند که بتوانند تحصیل کنند.

ایشان ارتباط بسیار خوبی با امام جمعه ی بیت المکرم -مسجد ملی بنگلادش- برقرار کردند و همیشه روابط خوبی با تمامی علمای اهل سنت بنگلادش داشتند و این باعث شد که شیعه در برابر اهل سنت دیده شود.

ایشان از طلبه های شیعه حمایت می کردند و به تمام شهرهای شیعه نشین بنگلادش سفر کردند تا از نزدیک با وضع آن ها آشنا شوند. چندین حسینیه و تعداد کمی مساجد بود که ایشان به آن ها کمک کردند و آن ها را تعمیر کردند و با برنامه ریزی هایی که کردند آن حسینیه هارا فعال تر می کردند. هر حسینیه یا مرکزی که راه اندازی یا بازسازی می کردند، حتما کتابخانه و سالن مطالعه هم در کنارش قرار می دادند و معمولا کتاب های فارسی و عربی را همراه خودشان از کتابخانه شخصی خود می آوردند و به آن ها کتاب اهدا می کردند. از باب مثال کتابخانه مرکز للدراسات الاسلامیه در شهر کولنا را ایشان کامل کردند وبیشتر کتاب ها را هم از کتابخانه شخصی خود از ایران آوردند.

بزرگترین کتابخانه ای که ایشان راه اندازی کردند، کتابخانه دارالقرآن در حسینیه دالان شهر داکا بود که الان هم فعال هست دارالقرآن موسسه ای بود که ایشان و به نام خودشان راه اندازی کردند و تعدادی از روحانیون و بزرگان شیعه هم در آن عضو شدند و اکثر فعالیت های ایشان توسط این NGO که ثبت بین المللی هم شده انجام می شد. برای کتابخانه حسینیه محمدپور نیز تعدادی از کتاب‌های شخصی خودشان را آوردند.

با حضور آقای شاهرخی یک کمیته‌ای درست شده بود به نام کمیته‌ی«نور الثقلین» که نخست قرار بود کار آن چاپ و ترجمه کتاب و این قبیل موارد باشد ولی بعداً توسعه پیدا کرد و کارهای دیگری را هم انجام داد. این نور الثقلین را حاج آقا نام گذاری کردند.

فعالیت های ایشان باعث شخصیت گرفتن شیعیان و کم کردن اختلافات بین شیعه و سنی شد و اهل سنت هم گرایشی به اهل بیت، معارف اهل بیت و جمهوری اسلامی ایران پیدا کردند.

در مورد وضعیت حسینیه دالان پیش از حضور ایشان و وضعیت کنونی آن توضیح دهید؟

حسینیه دالان حدود 400 سال پیش توسط تاجرهای ایرانی که به آنجا رفت و آمد داشته اند، ساخته شده است. این حسینیه اگر چه مرکز شیعیان بنگلادش است ولی نمی‌شود گفت این مرکز فقط مختص شیعیان است چون بیش‌تر از شیعیان، سنی‌ها به آن جا مراجعه دارند. خصوصاً ماه محرم که می‌آید در هیئت ‌ها و در سینه‌زنی‌ها حضور سنی‌ها بیش‌تر از شیعه هستند و خصوصاً بعضی‌نذر می‌کنند که عزاداری کنند، سینه بزنند یا قربانی کنند. اطراف ساختمان این حسینیه اکثراً اهل سنت هستند و روبه‌روی آن ، مسجد جامع اهل سنت هست. نماز جمعه و جماعت همواره در حسینیه ی دالان برگزار می شود.

ولی همین ساختمانی که الان جلوی درب ورودی است و به عنوان کتابخانه استفاده می ‌شود، چون قدیم در و پنجره نداشته، سگ و گربه‌های ولگرد می ‌آمدند و حتی آدم های‌ولگرد و معتادها شب ‌ها را آن‌جا می گذراندند؛ یعنی به آن صورت اداره نمی‌شد و آن ساختمانی که الان کمیته‌هست و کارهای مربوطه را آن جا انجام می دهند، باز بود و حفاظ آن‌چنانی نداشت .

حاج آقا که آمدند با رئیس کمیته آن زمان که آقای صدری اصفهانی بوده صحبت می‌کنند و از ایشان هم یک کمکی می‌گیرند و خود حاج آقا هم یک پولی می‌گذارند و در و پنجره و دیوارهای این کتابخانه را دوباره درست می کنند و گچ کاری می‌کنند. یعنی اصل ساختمان همان بود ولی آن را بازسازی و رنگ کاری کردند که به عنوان کتابخانه قابل استفاده شد.

در زمان قدیم آنجا مکتب بوده و آموزش قرآن داده می شده ولی این فعالیت ها متوقف شده بود. حاج آقای شاهرخی آن را دوباره احیا کردند. کتابخانه ‌ای نبود، کتابخانه درست کردند؛ شفاخانه نبود شفاخانه درست کردند. بعد از لحاظ فکری، اقتصادی و مشورتی خیلی به اوضاع روحانیون به امام جماعت و روحانیون آن‌جا رسیدند و روحانی هم می‌توانست راحت خدمت کند؛ حتی بعضی وقت‌ها که طلبه‌ها از قم برای تبلیغ می‌رفتند و برای جوانان درس می‌گذاشتند، حاج آقا کمک می‌کردند و بعد خانه روحانی مقیم آن‌جا را هم درست کردند. این شفاخانه ‌ای که عرض کردم یک ساختمان کوچکی بود و حاج آقا ساختمان دو طبقه‌ای از نو ساختند. این رسیدگی فراوان به حسینیه ادامه داشت و حتی آن زمان که رئیس جمهور اسلامی ایران آقای خاتمی بودند، صحبت کردند و یک کمکی - تا آن‌جا که من اطلاع دارم - از دولت درخواست کردند و یک کمکی از ایران برای کاشی‌کاری حسینیه دالان، شد و  این کاشی‌ها و کاشی کارها را از ایران فرستادند و نمای بیرونی قدیمی حسینیه ی دالان را که یک ساختمان قدیمی بوده و هست ، به سبک ایرانی کاشی‌کاری کردند که این کاشی کاری نما تازه‌ای به حسینیه دالان بخشید.

این کارها را به آقای کاظم سعادتی آقازاده  آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی سپرده بودند و ایشان  می ‌آمد، می‌دید و کارها را انجام می داد و الان هر کسی می‌آید این کاشی کاری را که می‌بیند تحسین می کند.

حسینیه دالان زمین بزرگی است و وسط آن یک ساختمان بزرگی است، ورودی آن کتابخانه است و آخر آن هم برکه است. یک قسمت از وسط آن هم به عنوان قبرستان استفاده می‌شود و مرده ‌هایی مانند خدام قبلی آن‌جا دفن می‌شوند و مقبره‌ای هم در آن جا هست، چون این‌ها باز بودند و بعضی از قبرها مثلاً خراب شده بود، یک دیواری اطراف آن کشیدند که این طرح کشیدن دیوارها و درخت کاری کردن در حسینیه دالان نمای تازه‌ای به حسینیه دالان بخشید. ایشان همچنین نمایشگاه دائمی قرآن در حسینیه دالان راه اندازی کردند.

زمانی که هنوز کامپیوتر زیاد رایج نبود، ایشان در حسینیه ی دالان آموزش کامپیوتر و آموزش قرآن راه انداختند و برخی جاها هم برای تدریس قرآن برای بانوان استاد خانم گذاشتند که این را می‌شود ازیادگارهای حاج آقا در حسینیه دالان تلقی کرد.

بسیاری از مساجد و حسینیه ها ضعیف اداره میشد؛مثلا حتی اذان نمی گفتند. ایشان برای هر مسجدی موذن تعیین کردند و مدیریت آن ها را به دست شیعیان و معمولا طلاب دادند.

شفاخانه (درمانگاه) های بسیاری هم در داکا و حسینیه دالان و هم در شهرهای دیگر از جمله کولنا، شاتخیرا و نورنگر راه اندازی کردند. در این شفاخانه ها پزشک، دندان پزشک، تجهیزات و دارو هست. تمامی اینها را ایشان راه اندازی کردند و افرادی را قرار دادند تا آنها را مدیریت کنند. برخی ایرانیان مقیم بنگلادش هم در این کارها فعالیت می کردند.

در شفاخانه ی حسینیه دالان در داکا هر روز یک دندانپزشک می ‌آید و با مختصر هزینه ای درمان می‌کند. توجه ایشان فقط به درمان و دارو و این چیزها نبود؛ بلکه اشتغال زایی برای بچه های فقرا هم در برنامه کار ایشان بود.

در مورد عزاداری اهل سنت در آن منطقه بفرمایید.

اهل سنتی که در بنگلادش هستند اکثراً حنفی مذهب هستند و از لحاظ فکری کمی به تشیع نزدیک تر هستند؛ از طرفی صوفی گری هم در کشور ما هست و صوفی گراها هم اکثراً به امام علی(ع) علاقه مندند. البته تندرو هم بین شان هست ولی اکثر مردم به پنج تن آل عبا و اهل بیت احترام می‌گذارند و ‌همان طور که گفتم در حسینیه دالان نذر اهل سنت بیش‌تر است و وقتی در حسینیه دالان چیزی مورد احتیاج است، اهل سنت پیش قدم می‌شوند که خرج آن را ما می‌دهیم؛ حتی در محرم و عزاداری اکثراً اهل سنت فعال هستند تا شیعیان، و روز عاشورا ضریح مانندی بیرون می‌آورند و جمعیتی که در هیئت و در خیابان عزاداری می‌کنند و سینه می‌زنند حدوداً پانصد هزار نفر می‌شوند که شیعیان در بین آن‌ها شاید حداکثر دو هزار نفر باشند.


 Untitled-3حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید محمد ابراهیم پورموسوی: یک لحظه هم به خاطر پست و مقام قدم برنداشتند

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید محمد ابراهیم پورموسوی تحصیل کرده حوزه و دانشگاه و رئیس شعبه دو دادگاه کیفری یک استان قم به خاطراتی از بی تکلّفی و شجاعت مرحوم آیت الله شاهرخی اشاره کردند.

در مورد آشنایی خود با مرحوم آیت الله شاهرخی توضیحاتی بفرمایید.

حاج آقای شاهرخی رحمت الله علیه خیلی فامیل دوست بودند و پدر من سید شمس الدین شاهرخی که از اقوام حاج آقای شاهرخی هستند، با ایشان دوست بودند، لذا ایشان گاهی اوقات می آمدند منزل ما و ما از دیدن ایشان خیلی خوشحال می شدیم. چهره ای بشاش و نورانی داشتند. زمانی که همشیره بزرگ ما با حاج آقای رهبرپور- رئیس سابق دادگاه انقلاب و معاون دیوان عدالت- ازدواج کردند ،حاج آقای شاهرخی در سفری بودند، وقتی متوجه شدند که ایشان ازدواج کرده اند، برای شان یک هدیه گرفتند که این قضیه به عنوان یک خاطره شیرین در ذهن همشیره و داماد ما باقی ماند و وقتی حاج آقا رحلت کردند حاج آقای رهبرپور هنگام دفن تلقین شان را خواندند و گفتند حاج آقای شاهرخی گردن ما حق داشتند، خوشحالم که توفیق شد به عنوان ادای حق ایشان، تلقین شان را خواندم.

مرحوم والده ما در همان خانه که حاج آقای شاهرخی به دنیا آمدند، زندگی می کردند. این خانه که قدمت بسیار زیادی دارد، در محله درب دلاکان شهر خرّم آباد قرار دارد و بسیار بزرگ است و خانوارهای زیادی از سادات شاهرخی در آن زندگی می کردند. والده ما تعریف می کردند که مرحوم ابوی حاج آقای شاهرخی یعنی سید علی نقی شاهرخی در آن منزل بخشی را به مکتب خانه اختصاص داده بودند و درس های اولیه، قرآن و ریاضیات را در آنجا تدریس می کردند و بسیاری از بزرگان شهر، بچه هایشان را به آنجا می آوردند تا قرآن فرا بگیرند.

بارزترین ویژگی اخلاقی و رفتاری آیت الله شاهرخی را چه چیزی می دانید؟

ایشان علاوه بر علم و تقوا، مهذب و متخلق به اخلاق الهی بودند و به همین علت متمایز بودند. خیلی اهل صله رحم بودند و احوال فامیل را جویا می شدند و اگر کسی مشکلی داشت مخصوصا در فامیل پیگیری می کردند و در حد وسعشان کمک می کردند. اهل جود و سخی بودند.

ایشان خیلی متواضع بودند، اهل تکبر نبودند. اهل دنیا نبودند؛ من می توانم قسم جلاله یاد کنم حتی یک لحظه هم به خاطر پست و مقام قدم برنداشتند؛ چون من از نزدیک می دیدم که ایشان با وجود کهولت سن فقط و فقط به خاطر خدا و حفظ نظام خدمت می کردند.

ایشان بسیار اجتماعی بودند. مهربان بودند. با وجود مشغله کاری و کهولت سن، و لیکن اگر مراسمی بود، از علما کسی فوت می کرد، حتما شرکت می کردند. مرحوم ابوی ما که فوت کردند، با اینکه فاصله زیاد بود ولی ایشان به سختی آمدند و در مراسم ما شرکت کردند که باعث تسلی خاطر همه ما بود.

متاسفانه خیلی از مسئولین روحانی و غیر روحانی پس از انقلاب از ساده زیستی فاصله گرفتند، امّا ایشان بسیار ساده زیست بودند. زمانی که ایشان در مجلس بودند، امام جمعه هم بودند، وضع امنیت آن زمان مثل الان نبود و منافقین فعال بودند و هر از چندگاهی شخصیتی را ترور می کردند و ایشان هم چندبار مورد ترور قرار گرفتند که البته خوشبختانه نافرجام بود؛ امّا ایشان به جای اینکه از محافظ و پاسدار استفاده کنند، از اقوام خودمان که خیلی هم روی ایشان تعصب داشتند ، استفاده می کردند و حتی خیلی ساده و بی آلایش با یک پیکان سبزی که داشتند، به خرم آباد می رفتند.

خاطره ای از فعالیت های مبارزاتی ایشان در انقلاب اسلامی دارید.

زمانی که هویدا نخست وزیر بود، حاج آقای شاهرخی و جمعی از بزرگان از جمله ابوی ما نامه ای به هویدا نوشتند و کاملا او را تهدید کرده بودند که دست از کارهایش بردارد. در انتهای این نامه که در جلد پنجم کتاب "نهضت روحانیون ایران " نوشته علی دوانی آمده است، نوشته اند که"تذکر می دهیم که لازم است هر چه زودتر تصویب نامه های ضد دینی را الغاء، مرجع تقلید شیعیان را ارجاع، زندانیان بی گناه را آزاد و خفقان عمومی را برطرف کنید. از طرف فضلا و محصلین خرم آبادی مقیم قم". این نوع ادبیات بی پروا فقط از روحانیون شجاعی مثل ایشان بر می آمد. ابوی بنده ماجرای این نامه را کامل تعریف کرده بودند.

ایشان در دوره اول انقلاب سمت های مختلفی داشتند. از آن دوره و خاطراتی که از ایشان دارید بفرمایید.

ایشان چون مورد اعتماد امام بودند هم نماینده ایشان در بروجرد و هم بروجن بودند و می شنیدیم که به این شهرها رفت و آمد دارند. همچنین ایشان از طرف امام به سمت امام جمعه خرم آباد منصوب شده بودند که در دوره اول انقلاب کار بسیار خطیری بود. نماز جمعه با حضور ایشان بسیار پر شکوه برگزار می شد. در زمان جنگ هم ایشان مثل همه بزرگان، راهنمایی می کردند. من سال سوم طلبگی ام بود. رفتم خدمت ایشان و سوال کردم که درس واجب است یا جبهه؟ ایشان گفتند اگر مسئولین و فرماندهی کل قوا تشخیص دهند که نیاز است بروند جبهه، باید به جبهه رفت. بخاطر صحبت های ایشان، وقتی دیدیم مسئولین اعلام نیاز کردند و حتی مدرسه طلبگی ما به حالت نیمه تعطیل درآمد، ما هم به همراه تعدادی از طلاب جمع شده و عازم جبهه شدیم.

خاطره ای از ارتباط ایشان با امام خمینی دارید؟

یک بار بعد از دستگیری و تبعید امام ظاهرا علما در مسجد اعظم تحصن کردند. حاج آقای شاهرخی به سمت عشایر لرستان رفته بودند و با خودکار سرخ نامه ای به شاه نوشته بودند و عشایر آن را امضا کرده بودند که اگر مویی از سر امام کم شود، ما عشایر لُر جلوی شما می ایستیم و با شما مبارزه خواهیم کرد. ابوی ما تعریف کردند که همراه حاج آقای شاهرخی آمدیم مسجد اعظم که علما را ببینیم آقای گلپایگانی به ما گفتند:« آن نامه تان به دست شاه رسیده و موثر بوده؛  شما سعی کنید از این حربه استفاده کنید». آقای گلپایگانی خیلی به ایشان و ابوی ما علاقه داشتند.

هم چنین یک بار مرحوم پدرم گفتند:«ما پس از انقلاب رفته بودیم قم خدمت امام، ایشان به حاج آقای شاهرخی و بنده با این تعبیر فرمودند " مواظب باشید لرستان کردستان نشود"؛ چون امام می دانست که سادات شاهرخی از جمله ایشان در بین مردم نفوذ دارند و مورد مقبولیت عامه هستند، این طور به ما سفارش می کردند.»

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.