امام خمینی(س) ضمن اشاره به اقسام سه گانه علم (آیه محکمه،یا فریضه عادله، یا سنّت قائمه)، به علم نافع و علم مذموم اشاره کرده و راه شناسایى آن را ارائه مى دهد و به هماهنگى علم و ایمان و تخصص و تعهد تأکید مى کنند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به نقل از ماهنامه معرفت، یکى از مسائلى که از دیرباز در حوزه دین پژوهى مطرح بوده، مسئله رابطه علم و دین و تعارض یا تعامل این دو است. سنجش مناسبات علم و دین از جمله مباحث کلام جدید نیز به شمار مى رود. این مقاله در پى آن است که با رویکرد توصیفى ـ تحلیلى، به بررسى مناسبات علم و دین از منظر امام خمینى قدس سره، به عنوان یکى از بزرگ ترین متفکران معاصر دینى، بپردازد.

بر اساس این تحقیق، امام خمینى قدس سره، کسانى را که قایل به تعارض میان علم و دین هستند به شدت مورد انتقاد قرار مى داده است. امام قدس سره تعارضاتى را که در برخى مواقع بین علم و دین به وجود مى آید، ظاهرى و صورى مى دانند. ایشان علم جداى از دین را نه تنها منشأ سعادت نمى داند، بلکه آن را عامل شقاوت انسان عنوان مى کنند. علم و دین همانند دو بال عمل کرده و این قابلیت را خواهند داشت که تمامى نیازهاى بشر را پاسخگو باشند. بر این اساس، ما برآنیم تا با ارائه کلیتى از مبانى علمى ـ دینى امام قدس سره، چگونگى رابطه این دو مقوله مهم را تبیین نماییم.

علم و دین، به عنوان مهم ترین مجراى هدایت بشر، در زمان هاى متمادى کنار هم قرار داشته و نقش اساسى در زندگى فردى و اجتماعى انسان ایفا نموده اند و ارزش و اعتبار هیچ کدام قابل انکار نیست. نسبت علم و دین در طول تاریخ براى پژوهشگران و مفسّران متون دینى کمابیش مطرح بوده و اوضاع فکرى سده بیستم نگاهى ویژه و سیمایى تازه بدان بخشیده و ابهام هایى را در دل پژوهشگران پدید آورده است. در دنیاى غرب، پس از قرون وسطا و بروز جریان مدرنیسم، بحث از جایگاه دین در زندگى و رابطه آن با علم، بخصوص پس از تحولات علوم جدید، مسئله اى بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت و نظریات مختلفى در این باب مطرح شد. البته روح غالب این نظریات ناظر به محدود کردن دین بوده است.

پس از توسعه مادى جهان غرب و بالتبع الگو قرار گرفتن براى بعضى جوامع دیگر، مسائل زندگى غربى نیز وارد زندگى مردم دیگر جوامع شد. جامعه ایرانى نیز از این امر مستثنا نبود. در نتیجه، پرسش هایى از جایگاه دین و رابطه آن با علم و... در مباحث نظرى و عملى زندگى در دوران معاصر در جامعه ایران، ذیل عناوینى مشابه آنچه در غرب بود و یا عناوینى دیگر همچون سنت و تجدد، سنت و مدرنیته، دین و زندگى در دوران جدید و... همواره مورد بحث قرار مى گرفت.البته با توجه به گرایش هاى مختلف موجود در کشور، مواضع متفاوتى در این باب اتخاذ شده است. در ادوار علمى تاریخ دنیاى اسلام نیز به این موضوع در مباحثات کلامى ـ فلسفى، ذیل مباحث رابطه نقل و عقل، وحى و عقل و موارد مشابه دیگر پرداخته مى شده است.

در این میان، استکبار جهانى، تمام سعى و تلاش خود را به کار گرفته تا با جدا انگاشتن این دو مقوله، از نقش و کارکرد «دین» در زندگى انسان بکاهد.در دوره اى که تعارض علوم تجربى با مفاهیم اعتقادى و دینى با پیشرفت هاى مادى توأم شده است، این شائبه اذهان ملل جهان را به خود مشغول کرده که سیر سعادت و تعالى انسان، از مجراى جدایى علم و دین خواهد بود و این تفکر سطحى و مادى نگر به اصلى ترین ابزار مبارزه با اصول معنوى در قرن حاضر تبدیل شده است.

در دوران معاصر بسیارى از متفکران معتقد و متدین، در راستاى روشن گرى و حل این معضل کوشیده اند و ثمراتى هرچند اندک را به بار آورده اند، اما مکاتبى که «دین و وحى الهى»، جزئى اساسى از شالوده فرهنگى و تاریخى آنها بوده، سر تسلیم بر ساخته هاى بى اساس تفکر غرب فرود نیاورده و چراغ اعتقاد را بار دیگر در مسیر تعالى بشر افروخته اند؛ از جمله کشور ما که در عصر حاضر پیشتاز حرکت هاى دینى و انقلابى بوده است. امام خمینى قدس سرهمهم ترین رکن بیدارى مبتنى بر فلسفه اعتقادى در جهان امروز به حساب مى آیند که در مقوله مورد بحث ما جامع ترین مباحث را تاکنون مطرح نموده اند.

هرچند پیرامون مباحث و نظریات امام راحل در حوزه هاى گوناگون، پژوهش هایى کلى انجام شده است و صاحب نظران بسیارى در راستاى تشریح افکار ایشان کوشیده اند و همچنین در باب رابطه علم و دین نیز مقالات و کتب ارزشمندى به تحریر درآمده است؛ لیکن تاکنون در زمینه مناسبات علم و دین از منظر امام خمینى قدس سره، به صورت دقیق و جزئى که با روش توصیفى ـ تحلیلى سعى در ارائه نظام مند منظومه فکرى ایشان داشته باشد، اثرى یافت نشد. از این رو، بر آن شدیم تا پژوهشى را با ویژگى هاى مطرح شده ارائه نماییم.

با توجه به اهمیت این مسئله و جایگاه امام خمینى قدس سرهدر دوران معاصر، در این مقاله سعى شده است به رابطه علم و دین از منظر امام خمینى قدس سرهپرداخته شود. امام راحل با اثبات رابطه حقیقى میان علم و دین، نقش بسیار مهم و کلیدى در برملا کردن توطئه هاى استعمار داشته اند.سؤال اصلى این مقاله این است که نظر امام قدس سره درباره رابطه علم و دین چیست؟

در ذیل این سؤال، سؤالات فرعى نیز مطرح مى شود؛ مانند: تعارض به وجود آمده میان علم و دین در غرب به چه نحو است؟ ریشه هاى جداانگارى علم و دین از منظر امام قدس سره چگونه تحلیل مى شود؟در این مقاله در راستاى تبیین این ارتباط، ذیل هر عنوان کلى مجزا، به جنبه هاى مختلف توجه شده و آنها را از منظر این رهبر فرزانه مورد بررسى قرار داده ایم.

1. نقد اندیشه تعارض علم و دین

امام خمینى قدس سره به عنوان یکى از متفکران مسلمان تأثیرگذارِ معاصر، بارها بر هماهنگى و تعاضد علم و دین تأکید کرده و بر ضرورت هوشیارى در مقابل تبلیغات شیطنت آمیز اندیشه جدایى علم و دین و عدم توانایى دین در اداره ملت ها و کشورها اصرار ورزیده اند. نیز به این نکته مهم که قوانین دینى و اسلامى بر معیار علم و عدل پى ریزى شده است، توجه نموده اند. ایشان در فرازى از وصیت نامه الهى ـ سیاسى مى فرمایند:

«از توطئه هاى مهمى که در قرن اخیر، خصوصا در دهه هاى معاصر و به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، آشکارا به چشم مى خورد، تبلیغات دامنه دار و با ابعاد مختلف براى مأیوس نمودن ملت ها و بخصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است. گاهى ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمى تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمى شود کشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغاتِ ابلهانه و گاهى موذیانه و شیطنت آمیز، به گونه اى [در شکل و لباس ]طرف دارى از قداستِ اسلام مى باشد. اسلام و دیگر ادیان الهى با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سروکار دارند که انسان را به خداى تعالى نزدیک و از دنیا دور مى کند و حکومت و سیاست و سررشته دارى، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است؛ چه اینها تمام براى تعمیر دنیاست و آن مخالفت، مسلک انبیاى عظام است و مع الاسف، تبلیغ به وجه دوم در بعضى از روحانیون و متدینان بى خبر از اسلام، تأثیر گذاشته که حتى دخالت در حکومت و سیاست را به مثابه یک گناه و فسق مى دانستند و شاید بعضى بدانند و این فاجعه بزرگى است که اسلام مبتلاى به آن بود.»1

امام خمینى قدس سره در نقد اندیشه تعارض علم و دین و اسلام و سیاست مى فرماید: «گروهى هستند که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرض مندانه خود را به بى اطلاعى مى زنند؛ زیرا اجراى قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع کجروى ها و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل براى جلوگیرى از فساد و تباهى یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود.»2

ایشان کلام خویش را با ذکر مثال هایى پى مى گیرد که به نوعى بیان استدلال به صورت برهان خلف نیز مى باشد که اگر تفکر «تعارض میان علم و دین، و اسلام و سیاست» را بپذیریم و بخواهیم آن را به عنوان اسلوب کلى قبول کنیم دچار مفاسد بسیارى مى شویم: «این دعوى به مثابه آن است که گفته شود: قواعد عقلى و ریاضى در قرن حاضر باید عوض شود و به جاى آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعى باید جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل باید جلوگیرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعاى آنکه اسلام با نوآورى ها مخالف است، همان سال که محمدرضا پهلوى مى گفت که اینان مى خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند، یک اتهام ابلهانه بیش نیست؛ زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآورى ها، اختراعات و ابتکارات و صنعت هاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچ گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد، بلکه علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است که بعضى روشن فکران حرفه اى مى گویند که آزادى در تمام منکرات و فحشا حتى همجنس بازى و از این قبیل، تمام ادیان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند، گرچه غرب و شرق زدگان به تقلید کورکورانه آن را ترویج مى کنند.»3

مسلم است که در حوزه فکرى غرب همواره تعارضاتى موردى، میان دو مقوله علم و دین وجود داشته است، اما سخن در این است که:

الف) آیا صرفا با مشاهده تعارض ظاهرى، باید به اندیشه جدایى علم و دین، تن داد؟ یا آنکه مى توان اغلب یا همه آن موارد خاص را، به گونه اى تبیین و توجیه کرد که تعارض به نحوى غیرجانبدارانه از بین برود.

ب) بر فرض پذیرش تعارضاتى موردى، آیا مى توان با وجود تنها چند مورد خاص از تعارض، آن را به حیطه یک دین یا مطلق حوزه دین سرایت داد و قایل به تعارض علم و دین، به طور مطلق شد؟

در ارزیابى اندیشه غربیان در باب تعارض علم و دین، توجه به این نکته ضرورى است که آنچه اکنون در غرب، تحت عنوان «جدایى یا تعارض علم و دین» مطرح است، در حقیقت، حوزه یک دین خاص را نشانه نگرفته، بلکه با تعمیم موارد تعارض به کلیت دین، اندیشه منافى بودن علم با مقوله هاى دینى را تبلیغ مى کند. در حقیقت، بانیان این اندیشه، درصددند تا با دلایل جزئى که در حیطه یک دین خاص وجود دارد، جداى از توجه به خصوصیات ویژه هر دینى، تمامى ادیان و از جمله اسلام را زیرسؤال ببرند. از این رو، پاسخ به سؤالات فوق از مهم ترین و اساسى ترین محورها در نقد و تحلیل این اندیشه توسعه طلبانه است که در زیر، بدان اشاره مى کنیم:

1. وجود ادیان باطل: در میان ادیان، ادیان باطلى وجود دارند که صرفا ساخته و پرداخته دست بشر و فاقد ریشه فطرى و الهى اند. این ادیان باطل، منشأ انحرافات عظیم و باعث برخى از این تعارض ها شده اند.

2. تحریف بعضى از ادیان غیرباطل: برخى از ادیان مانند مسیحیت و یهودیت گرچه ریشه هاى الهى و فطرى دارند، اما از تحریف و دستبرد بشر محفوظ و مصون نمانده اند.

3. تفسیر نادرست ادیان غیرباطل: ممکن است بعضى از تعالیم ادیان حق که ریشه فطرى و الهى دارند و از تصرف بشر و عناصر بشرى به دور مانده اند، به طور نادرست تفسیر شوند و بین آن تفاسیر و علم تعارض رخ دهد.

4. عدم تخصص در دین ویا ناآگاهى از گزاره هاى علمى: برخى دیگر از این تعارض ها، معلول پیش فرض ها و پیش داورى هاى افرادى است که یا در دین شناسى تخصص ندارند و یا در علوم، کارشناس نیستند.

5. عدم تدقیق و تأمّل: گاهى تعارض، بدوى است و با اندکى تأمّل و دقت برطرف مى شود و نظر به اینکه بشر به ابعاد مختلف قضیه توجه ندارد، تصور مى کند که تعارضى وجود دارد.

6. فرضیه علمى غیرقطعى: گاهى نظریه علمى صرفا فرضیه است؛ به همین دلیل، توانایى مقابله با نظریه قطعى دین را ندارد.4

7. نظریه دینى غیرقطعى: گاهى نیز نظریه دینى، قطعى نیست و صرفا ظنّى است. منشأ این قطعى نبودن نظریات دینى، گاه قطعى نبودن سند آنهاست و گاه قطعى نبودن دلالت آن. اینکه ما در بین روایات انواع دسته بندى ها را مى بینیم، بر اساس میزان وثاقت آنها خود دلیلى بر قطعى نبودن همه آن چیزى است که به دین نسبت داده مى شود.

حتى در باب عدم توجه به بعضى روایات هم دستورات بسیارى از ائمّه علیهم السلامرسیده است؛ از جمله، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده است: آنچه که با کتاب خدا موافقت دارد بگیرید و آنچه را که در مخالفت با کتاب خداست رها نمایید.5

استاد مطهّرى نیز مى فرمایند: «در اخبار متواتره وارد شده که پیغمبر اکرم و ائمّه اطهار از اینکه اخبار و احادیث مجعوله پیدا شده و به نام آنها شهرت یافته، نالیده و رنج برده اند و براى جلوگیرى از آنها مسئله "عرضه بر قرآن" را طرح کرده اند. فرموده اند که هر حدیثى که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید؛ اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید که ما نگفته ایم، آن را به دیوار بزنید.»6

بحث قطعى نبودن دلالت روایات در عین قطعى بودن اصل روایات و سند آنها نیز به همین گونه است. براى مثال، در دوران ائمّه اطهار علیهم السلام انواع مختلفى از تجارت شایع بوده که معصومان علیهم السلاماحکام آنها را مشخص نموده اند. اما در زمان هاى پس از آن، به اقتضاى اشکال مختلف جامعه و نیازهاى جوامع پسینى، انواع و انحاى دیگرى از تجارت و مبادلات نیز باب شده است. حال ممکن است حکم تجارت به شکل «الف» براساس روایت «1» قطعى بوده باشد، ولیکن محتمل است که شخصى در اینکه این شکل «ب» از تجارت نوین، مصداق روایت «1» و یا روایت «2» است، دچار شبهه شود و چه بسا در تعیین مصداق دلالت اشتباه نماید.7

باید دانست که منشأ اصلى اندیشه تعارض علم و دین در غرب، سه نکته اى است که در بندهاى 2، 3 و 4 بدان اشاره شد. در تمام مراحل تضاد علم و دین در غرب، ردّ پایى از این سه سهل انگارى و انحراف دیده مى شود. تحریف، تفسیر نابجا و پیش داورى هاى افراد بى صلاحیت موجب آن شده که در کلیه مراحل، میان نفسِ دین و علم، تعارض به نظر آید.8براى آنکه بهتر به حقیقت این نکته ها واقف شویم، باید دو عنصر علم و دین را در مراحل مختلفى بررسى کنیم. به طور مختصر، رابطه علم و دین را مى توان در چند مرحله بیان کرد:

1ـ1. رابطه علوم عقلى و دین

نظر به اینکه مسیحیت تحریف شده و اصول اعتقادى کلیسا صرفا بدعت و نوآورى انحرافى در دین است، با عقل در تعارض و تنافى است. عقایدى همچون تثلیث9 یا وحدت پدر، پسر و روح القدس، اینکه خداى پدر در آسمان یا بهشت است و مانند آن، با عقل و مبانى عقلى ناهماهنگ است؛ حال آنکه در نظام اندیشه اسلامى اینچنین افکارى باطل و مردود است. در آیات قرآنى آمده است: «لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ.»(مائده:73) در تفسیر این آیه و آیات مشابه پیرامون تفکرات و عقاید مسیحیان، در تفاسیر مختلف هم به نقد عقلى تثلیث پرداخته اند.10

2ـ1. رابطه علوم تجربى و دین

داستان تقابل کلیسا و دانشمندان در تاریخ اروپا معروف و شنیدنى است. مسائل طبیعى که در کتاب مقدس ذکر شده و تصویرى که از سوى متفکران یونان درباره عالم طبیعت ارائه شده است از طرف ارباب کلیسا، تفسیر صحیح و خلل ناپذیرى تلقّى مى شد و این آراى علمى به عنوان حقایق مقدس و دینى مطرح مى گردید. میان علوم طبیعى و عقاید دینى و فلسفى نوعى هماهنگى ایجاد شده بود که بطلان برخى از آنها مانند قضیه «زمین محورى» باعث دگرگونى در اجزاى دیگر علوم مى شد. در مقابلِ آراى جدید هیچ نرمشى نبود و در نهایت، علم، دین را کنار زد و عقیده نوینى به نام «جدایى علم و دین» پدید آمد.

3ـ1. دین و اندیشه هاى علمى و اجتماعى

در قرون وسطا، کلیسا و حکومت دینى مسیحیت در غرب، حاکم بود و نظر به اینکه دینى انحرافى بود،11 پیامدهاى وخیمى همچون بردگى، فئودالیسم، استبداد، جهل، جنگ هاى مذهبى و خشونت کلیسایى را به دنبال داشت. به همین دلایل، این دوره حکومت دینى براى غربیان ناخوشایند و رنج آور بود؛ از این رو، علیه آن قیام کردند و دوره جدید تاریخ غرب آغاز شد.

از مهم ترین مبانى فکرى انقلاب عصر نوین در غرب علیه نظام گذشته، سکولاریسم، یعنى جدایى دین از امور دنیا اعم از سیاست، مدیریت، حکومت، اقتصاد و دیگر عرصه هاى اجتماعى بود. در این دوره، سکولاریسم و لیبرالیسم حاکم شدند و دیگر، جایى براى برنامه ریزى هاى جامع و کلان دین در صحنه اجتماع نبود و تنها مرجع و حجت در امور، علوم انسانى و اجتماعى بود.

دین در حد یک احساس درونى شخصى و مراسمى منعزل از امور دنیا و فعالیت هاى اجتماعى خلاصه مى شد. این طرز تفکر را که مخالفان تفکر دینى ترویج مى کردند، به عللى متولیان امور دینى و مذهبى مسیحیت نیز قبول کردند و بدین ترتیب، نزاع دین و عقل بشرى و تعارض علم و دین در همه عرصه ها به پیروزى عقل بشرى و محصولش علم، و شکست و نابودى آنچه در غرب به دین موسوم بود گردید.

متأسفانه درک این نکته عمیق و دقیق، که آنچه در غرب با علم جنگید و شکست خورد، در واقع، دین الهى نبود، بلکه بدعت ها و نوآورى هاى دینى بود که هیچ سازگارى با دین حقیقى نداشت، بر دانشمندان علوم نیز مخفى ماند و به دلیل همین غفلت، موافق و مخالف، ضربه اى عظیم بر دین وارد کردند و در نهایت، دین و حاکمیت آن از صحنه اجتماع کنار رفت.

امروزه نیز فروغ ایمان و شمع فطرت خداجو در اعماق جان عده اى از مردم غرب وجود دارد و اکثر مردم، به خدا و معنویت ایمانى و متافیزیک عقیده دارند، هرچند نمود آن ضعیف است و نیاز به الگوى نوین منطق معرفت و تحولات عظیم، تحت رهبرى عالمان واقعى دین دارند. به هرحال، مشکل اصلى غرب و متفکران غربى، عدم درک صحیح از اسلام و مبانى آن است؛ اسلامى که ریشه در اعماق جان انسان دارد.

متفکران مسلمان، همواره با توجه به این نقاط کور در حوزه فکر دینى غرب و نیز عنایت به ویژگى هاى چالش زاى علم و تمدن جدید غرب، به نقد و تحلیل اندیشه تعارض علم و دین پرداخته و جامعه خویش را از گرفتارى در دامى بزرگ باز داشته اند. از جمله این اندیشمندان امام خمینى قدس سره، علّامه طباطبائى و شهید مطهّرى هستند که با وقوف کامل بدین امر، علاوه بر دورى از آفات اندیشه هاى غربى، سعى نمودند جایگاه علم و دین را با توجه به شرایط خاص معرفتى ما و در زمینه هاى باورهاى دینى ـ اسلامى، ترسیم کنند.

استاد مطهّرى، در کلام نقّادانه خویش همواره ریشه هاى جداانگارى علم و دین را در غرب مدنظر داشتند و با تبیین و توضیح مفصل این موارد، توانستند به خوبى از عهده دفاع از حریم دین و دیانت برآیند. از این رو، در باب نقد تفکر غرب، همواره دیدگاه هاى حکیمانه آن شهید فرزانه، برترین و بارزترین نظریات شمرده شده است.12

2. ریشه هاى جداانگارى علم و دین از منظر امام خمینى(س)

امام خمینى قدس سره در راستاى تحلیل تصور جدایى علم و دین، به بررسى ریشه هاى ایجاد و گسترش این تفکر مى پردازند.

1ـ2. نقش استعمار در جدایى علم و دین

امام خمینى قدس سره با آگاهى کامل از نقش سیاست هاى استعمارى در جدایى علم و دین و نیز جوانان دانشگاهى از روحانیان مى فرمایند: «تاکنون دست خیانت استعمار به وسایل مختلفه، فاصله عمیق بین طبقه جوان و مسائل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده و طبقه جوان را به روحانیون و اینها را به آنها، بد معرفى نموده و در نتیجه، وحدت فکرى و عملى از بین رفته و راه را براى مقاصد شوم اجانب باز نموده است و تأسف بیشتر، آنکه همین دستگاه هاى مزبور نگذاشته اند طبقه تحصیل کرده به احکام مقدسه اسلام بخصوص قوانین تشکیلاتى و اجتماعى و اقتصادى آن توجه کنند و با تبلیغات گوناگون وانمود نموده اند که اسلام جز احکام عبادى مطلبى ندارد، در صورتى که قواعد سیاسى و اجتماعى آن بیشتر از مطالب عبادى آن است.»13

امام خمینى قدس سره با تأکید بر شناسایى ریشه استبداد و استعمار و تلاش طبقه تحصیل کرده در برانداختن آن، به دانشگاهیان سفارش مى کنند براى شناخت اسلام، مطالعه کنند و تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه اجانب واقع نشوند: «اینجانب اکنون روزهاى آخر عمر را مى گذرانم و امید دارم که خداوند تعالى به شما طبقه تحصیل کرده توفیق دهد که در راه مقاصد اسلامى که یکى از آن، قطع ایادى ظالمانه و برانداختن ریشه استبداد و استعمار است کوشش کنید و قوانین آسمانى اسلام را که براى تمام شئون زندگى از مبدأ وحى نازل شده است و عملى تر و سودمندتر از تمام فرضیه هاست مطالعه کنید و در تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه اجانب واقع نشوید.»14

2ـ2. تبلیغات گسترده علیه منادیان دین

امام خمینى قدس سره ضمن تأکید بر هماهنگى منادیان علم و دین، به تبلیغات دامنه دار چند صدساله علیه دین و منادیان دینى اشاره کرده و یکى از ریشه هاى جداانگارى حوزه و دانشگاه را همین تبلیغات مسموم مى دانند: «مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد [روحانیت] شکسته شود و تبلیغات دامنه دار آنها و عمّال آنها در چند صدسال موجب شده که مقدارى از روشن فکران را از آنها جدا و به آنها بدبین کنند تا جبهه دشمن، بى معارض شود.»15

امام خمینى قدس سره در اینجا به تقریر پاسخ از اشکالى مقدر مى پردازند. اشکال مزبور این است: «ما در بین روحانیان افرادى را مى بینیم که بى صلاحیت هستند و با نام دین دست به فساد مى زنند؛ پس تبلیغات علیه روحانیت خیلى هم بى اساس نیست.» امام قدس سره هم در پاسخ، اصل امکان وجود بعضى افراد ناصالح را قبول مى کنند، لیکن نوع روحانیت را صالح و مورد احترام مى دانند.16

ایشان مى فرمایند: «اگر احیانا در بین آنها کسانى بى صلاحیت خود را جا بزنند، لکن نوع آنها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پایبند اصول و فروع دیانت نموده، به رغم اجانب و عمّال آنها باید این قدرت را تأیید و حفظ نمود و با دیده احترام نگریست.»17به باور امام خمینى قدس سره، «روحانیت قدرت بزرگى است که با از دست دادن آن، خداى نخواسته، پایه هاى اسلام فرو مى ریزد و قدرت جبار دشمن، بى معارض مى شود.»18

3ـ2. اختلاف انداختن بین دانشگاهى و روحانیت با هدف جلوگیرى از پیشرفت کشور

امام خمینى قدس سره یکى از ریشه هاى جداانگارى علم و دین و دانشگاه و حوزه را اختلافاتى مى داند که بین آنها مى اندازند. ایشان درباره منشأ مصیبت ها خطاب به دانشگاهیان مى فرمایند: «این مصیبت هایى که الان ما مى کشیم و کشیدیم، براى این بوده است که از هم جدا بوده ایم. ما و شما در یک مجمعى با هم صحبت نکردیم که ببینیم چه مى گوییم، شما چه مى گویید. ما با قضات دادگسترى از هم جدا بودیم، ما با دانشگاه از هم جدا بودیم، دانشگاهى ها را آنها جورى کرده بودند که ما به آنها بدبین بودیم و ما را جورى کرده بودند که آنها به ما بدبین بشوند، ما از هم جدا بودیم...»19 «دانشگاهى را با دانشگاه هاى ما از هم جدا کردند، آنها، اینها را یک جور طرد مى کردند و اینها [آنها را]، که تفصیلش زیاد است.»20 امام خمینى قدس سره به ضرورت شناسایى این عوامل و دفع آن به دست حوزه و دانشگاه تأکید مى کنند.21

ایشان از این معضل به شکل دیگرى نیز تعبیر مى کنند و آن هم جداسازى دو مرکز حساس حوزه و دانشگاه است. امام خمینى قدس سرهدر این باره مى فرماید: «مراکز علمى و فرهنگى قدیم و جدید و روحانیون و دانشمندان فرهنگى و طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاه ها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفکر جامعه هستند و از نقشه هاى اجانب، کوشش در جدایى این دو قطب و تفرقه اندازى بین این دو مرکز حساس آدم ساز بوده و هست. جدا کردن این دو مرکز، در مقابل یکدیگر قرار دادن آنها و در نتیجه، خنثا کردن فعالیت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگ ترین فاجعه هاى عصر حاضر است.»22ایشان در نهایت، این معضل را فاجعه بسیار خطرناک مى شمارند و مى فرمایند: «فاجعه اى که ما و کشور ما را تا آخر به تباهى و نسل جوان ما را که ارزنده ترین مخازن کشور است، به فساد مى کشند.»23

امام خمینى قدس سره هدف اختلاف افکنى را ممانعت از وحدت حوزه و دانشگاه مى دانند: «اساس این بود که اسلام را از بین ببرند، تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایى هستیم، تاریخ اسلام را مى خواست از بین ببرد، موفق نشد. همه چیز را اینها مى خواستند از بین ببرند، موفق نشدند. همه چیز را اینها مى خواستند از بین ببرند، اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهایى که براى اسلام کار مى کردند یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به اسم اینکه اینها مرتجع هستند. از این طرف هم دانشگاهى ها یک دسته فکلى آنجا نشستند براى خودشان چه مى کنند، به ما مى آمدند این طور تزریق مى کردند که اینها یک دسته بى دین و ریش تراش و فکلى، به شمار مى آمدند. از آن طرف، مى گفتند اینها یک دسته انگلیسى اند... مى خواستند وحدت کلمه اى که امکان داشت بین این دو قشر متفکر پیش بیاید، نگذارند. خدا خواست که در یک برهه از زمان، این دو قشر با هم شدند، هر دو یک قصد داشتند، هر دو یک مطلب داشتند. و حالا باز همان قضایا [را ]مى خواهند پیش بیاورند، باز دانشگاهى ها را از مدارس قدیمه جدا کنند.»24

ایشان همچنین در همین باب فرمودند: «در دانشگاه مى رفتند، این طورى گفتند که این روحانیون را... یا مى گفتند دربارى اند، یا مى گفتند انگلیس ها درستشان کردند، یا مى گفتند اینها افیونند، مثل افیون مى خواهند مردم را خواب بکنند تا آنها بچاپند. و گاهى هم براى تمام ادیان این را مى گفتند که "اصلاً دین افیون جامعه است. این دین مردم را خواب مى کند. همان طور که افیون، انسان را بى حال مى کند، اینها هم مغزهاى مردم را تهى مى کنند تا آنها بچاپند". در طرف ما که مى آمدند مى گفتند که یک مشت بى دینند اینها. این دانشگاهى ها یک مشت فُکلى بى دین، یک مشت بى اعتقاد به همه چیز. این طور این دو قشر را از هم جدا نگه مى داشتند، به جهت اینکه هر کدام به دیگرى بدبین بود. شاید شماها یادتان باشد که در دانشگاه اسم "آخوند" را نمى شد بیاورى. شعارها شاید در آنجا نوشته مى شد بر ضد قرآن، بر ضد اسلام، بر ضد روحانیون، منتها جوان ها غافل بودند، ما هم غافل بودیم. همه غافل بودند که نقشه است. نقشه این است که این دو تا قدرت از هم جدا باشند و دشمن هم باشند. خودشان به سر و کله هم بزنند و ما برداریم و بخوریم!»25

4ـ2. ترویج نظریه جدایى دین از سیاست

امام خمینى قدس سره یکى از ریشه هاى جداانگارى علم و دین و حوزه و دانشگاه را، تفکر انحرافى جدایى دین از سیاست مى دانند: «این معنا که دین از سیاست جداست، این مطلبى است که استعمارى ها انداخته اند در ذهن مردم و مى خواهند به واسطه این، دو فرقه [را ]از هم جدا کنند؛ یعنى آنهایى که عالم دینى هستند علیحده شان کنند و آنهایى که غیر عالم دینى هستند علیحده شان کنند.»26امام خمینى قدس سره بر عینیت سیاست و دیانت و هوشیارى حوزه و دانشگاه در برابر تفکر انحرافى سکولاریستى تأکید مى کردند.

5ـ2. بى خبرى مربیان تربیتى از اسلام

امام خمینى قدس سره یکى دیگر از ریشه هاى جداانگارى علم و دین را بى خبرى از اسلام و عدم تعهد به قوانین اسلامى و اخلاقى مى دانند و ریشه اصلى بدبینى جوانان به اسلام و عدم تربیت صحیح آنها را، عدم آگاهى مربیان آنها از اسلام برمى شمرند: «آنهایى که در تربیت بچه ها وارد بودند، اصلاً کارى [نداشتند] به اینکه این بچه تربیت اسلامى بشود تا یک روح بزرگ پیدا بکند که تحت سلطه اجانب واقع نشود و تحت سلطه داخل هم واقع نشود. وقتى اینها خودشان تعهد اسلامى نداشتند، بچه هاى ما هم همان طور تربیت مى شوند، گروه گروه در دانشگاه ها مى رفتند و گروه گروه از دانشگاه ها بیرون مى آمدند و از اسلام خبرى نبود و از تعهد اسلامى و اخلاق اسلامى خبرى نبود.»27

6ـ2. تفکر دوگانه باطلِ سراپا شرقى یا غربى

امام خمینى قدس سره یکى از ریشه هاى جدایى علم و دین را القاى تفکر سراپا شرقى یا غربى مى دانند و در این باره مى فرمایند: «درد این است که کشور ما را آن طور در این سنین زیادى که خارجى ها پا باز کردند به آن و خصوصا در این 50 سال دوره سیاه پهلوى آن طور تبلیغات کرده بودند و کردند که آنها مى خواهند در ذهن ملت ما و جوان هاى ما متمرکز کنند که ایران، اسلام از عهده اینکه یک علمى را، تخصصى را، یک صنعتى را ایجاد کند عاجز است... مى گویند که باید ما در تمامى چیزها از سرتا به پا غربى بشویم28 یا شرقى باشیم.»29

امام خمینى قدس سره ضمن تأکید بر ضرورت انقلاب فرهنگى و القاى اینکه دشمن مى گوید اینها (روحانیت) با تخصص مخالفند مى فرماید: «خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم، ما با علم مخالف نیستیم، با نوکرى اجانب مخالفیم. ما مى گوییم که تخصصى که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا به دامن شوروى بکشد یا چین، این تخصص، تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده. ما مى خواهیم متخصصینى در دانشگاه تربیت بشوند که براى ملت خودشان باشند، نه براى کشاندن دانشگاه به طرف شرق یا غرب.»30

7ـ2. آموزش هاى شرقى و غربى در دانشگاه ها

از منظر امام خمینى قدس سره یکى از ریشه هاى جدایى دانشگاه ها از دین، آموزش هاى شرقى و غربى است: «اتفاقى نیست که مراکز تربیت و تعلیم کشورها و از آن جمله کشور ایران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصا غربى ها و اخیرا آمریکا و شوروى قرار گرفت و زبان ها و قلم هاى غرب زدگان و شرق زدگان آگاهانه یا ناآگاه و اساتید غرب زده و شرق زده دانشگاه ها در طول مدت تأسیس دانشگاه ها خصوصا دهه هاى اخیر این خدمت بزرگ را براى غرب و شرق انجام دادند... هجوم دانشجویان پس از طى کردن دوره هاى تحصیلى با آموزش هاى غربى و شرقى در دبیرستان ها و دانشگاه هاى ایران به سوى غرب و احیانا شرق که رهاوردى جز فرهنگ غربى و شرقى نداشت، چنان فاجعه اى به بار آورد که همه ابعاد جامعه ما را بى قید و شرط وابسته، بلکه تسلیم به ابرقدرت ها کرد، به طورى که جامعه ما با ظاهرى ایرانى ـ اسلامى محتوایى سرشار از غرب و شرق زدگى داشت.»31

ایشان به انحراف تاریخى فرهنگ ما اشاره مى کند و مى فرماید: «البته انحراف فرهنگ ما ریشه تاریخى دارد و ما امروز مواجهیم با استادان و معلمانى بر پایه همین تربیت و با فرهنگ غربى که با مصالح اسلام و کشور ما به هیچ وجه وفق داده نمى شود. تمام وابستگان و انگل هاى خارجى، زاییده شده از این دانشگاه غربى بوده اند. اجانب با فعالیت خود، مدارس و دانشگاه هاى ما را از محتوا خالى کردند.»32

ایشان توصیه مى فرمایند که این نظام دانشگاهى باید به گونه اى تغییر کند که انسان هاى فارغ التحصیل از آن، براى جامعه خود مفید باشند: «باید یک مملکتى که عهده دار تربیتش دانشگاه است، چه دانشگاه روحانى و چه دانشگاه شما، عهده دار انسان سازى باشد، که وقتى این جوان ها از دانشگاه بیرون آمدند انسان بیرون آمده باشند؛ غربى نباشند؛اسلامى باشند.غربى بودن ملازم باهمان معانى است.»33

3. علم جداى از دین از منظر امام خمینى قدس سره

امام خمینى قدس سره ضمن تأکید بر نارسایى هاى علم و نیاز بشر به دین، بر این باور است که علم بدون ایمان، منشأ بسیارى از شقاوت ها مى شود: «اگر گمان کنید یا گمان کنیم که علم منشأ سعادت است، ولو هرچه باشد، این یک اشتباهى است، بلکه گاهى علم منشأ بسیارى از شقاوت هاست.»34

ایشان ضمن تأکید بر ارزش علم همراه با دین35 درباره «فساد علم بدون دین و ایمان»36 مى فرماید: «آن چیزى که ملت ها را مى سازد، فرهنگ صحیح است. آن چیزى که دانشگاه را بارور مى کند که براى ملت مفید است، براى کشور مفید است، آن عبارت از آن محتواى دانشگاه است، نه درس است. صنعت ماعداى ایمان فساد مى آورد، علم ماعداى ایمان فساد مى آورد، "اذا فَسَد العالِم فسد العالَم"37 هرچه علم بیشترشد،فسادش هم بیشتراست.»38

4. سنخ شناسى علم نافع از منظر امام خمینى قدس سره

امام خمینى قدس سره در شرح حدیث بیست و چهارم، در کتاب چهل حدیث بحثى مفید در راستاى انواع علوم مى نمایند. اصل حدیث از امام موسى بن جعفر علیه السلامنقل شده است که فرمودند: رسول خدا صلى الله علیه و آلهبه مسجدى داخل شد، ناگاه جماعتى را مشاهده فرمود که اطراف مردى دور مى زنند. فرمود: «چیست این؟» گفته شد: «علّامه است.» فرمود: «چیست علاّمه؟» گفتند به او: «داناترین مردم است به نسب هاى عرب و وقایع آن و روزگار جاهلیت و اشعار عربى.» فرمود پیغمبر: «این علمى است که از جهل او ضرر و زیانى نرسد و از علم او سودى حاصل نشود. همانا علم منحصر است به سه چیز: آیه محکمه، یا فریضه عادله، یا سنّت قائمه. (نشانه استوار یا واجب راست یا سنّت پابرجا) و غیر از اینها زیادت است.»39

امام خمینى قدس سره ضمن اشاره به اقسام سه گانه علم، به علم نافع و علم مذموم اشاره کرده و راه شناسایى آن را ارائه مى دهد و به هماهنگى علم و ایمان و تخصص و تعهد تأکید مى کنند: «بدان که بسیارى از علوم است که بر تقدیرى، داخل یکى از اقسام ثلاثه است که رسول اکرم صلى الله علیه و آله ذکر فرمودند؛ مثل علم طب، تشریح، نجوم، هیئت و امثال آن، در صورتى که نظر آیت و علامت به سوى آنها داشته باشیم. و علم تاریخ و امثال آنها، در صورتى که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم. پس آنها داخل شوند در "آیه محکمه" که به واسطه آنها علم به اللّه یا علم به معاد حاصل یا تقویت شود، و گاه شود که تحصیل آنها داخل در "فرضیه عادله" و گاه داخل در "سنت قائمه" شود. و اما اگر تحصیل آنها براى خود آنها یا استفادات دیگرى باشد. پس اگر ما را از علوم آخرت منصرف نمودند، به واسطه این انصراف بالغرض، مذموم شوند، و الّا ضرر و نفعى ندارند، چنانچه رسول اکرم صلى الله علیه و آلهفرمودند. پس کلیه علوم تقسیم مى شوند به سه قسمت. انسان عاقل پس از آنکه فهمید که با این عمرهاى کوتاه، وقت کم و موانع و حوادث بسیار نمى تواند جامع جمیع علوم و حایز همه فضایل شود، باید فکر کند که در علوم، کدام یک به حال او نافع تر است و خود را به آن مشغول کند و تکمیل آن نماید و البته در بین علوم آنچه به حال حیات ابدى و زندگانى جاویدان انسان نافع است، بهتر از همه است و مهم تر از جمیع آنهاست و آن علمى است که انبیا علیهم السلام و اولیا امر به آن نمودند و ترغیب به آن کردند و آن عبارت از علوم ثلاثه است، چنانچه ذکر شد.»40

در یک تقسیم بندى دیگر، امام خمینى قدس سره علوم را به طور مطلق به دو قسم دنیایى و اخروى تقسیم کرده و مى فرمایند: «علوم مطلقا منقسم مى شود به دو قسمت: یکى علوم دنیایى که غایت مقصود در آنها، رسیدن به مقاصد دنیویه است و دیگر علوم اخرویه که غایت مقصد در آنها، نیل به مقامات و درجات ملکوتیه و وصول به مدارج اخرویه است و پیش از این اشاره شد به اینکه غالبا امتیاز این دو نحوه علم، به امتیاز نیات و مقصود است.»41 توضیح اینکه کمال و نقصِ اعمال، تابع کمال و نقص نیات است؛ چراکه نیت صورت فعلیه و جنبه ملکوتیه عمل است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز در این رابطه مى فرمایند: «النیتة افضل من العمل.»42 بنابراین، بر اساس این تقسیم بندى، این نیت انسان است که درجه و اعتبار علوم (دنیوى و اخروى) را مشخص مى کند.

5. وحدت علم و دین، مهم ترین عامل براى رشد و تعالى انسان

امام خمینى قدس سره ضمن تأکید بر هماهنگى علم و دین، به عنوان عقل و شرع براى نیل انسان به زندگى شرافتمندانه، به نقشه هاى شوم استکبار اشاره کرده، مى فرماید: «از جمله نقشه ها که مع الاسف، تأثیر بزرگى در کشورها و کشور عزیزمان گذاشته و آثار آن باز تا حد زیادى به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهاى استعمارزده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است.»43 امام قدس سرهجامعه را به تکیه بر تعالیم دینى و الهى تشویق مى کند و معتقد است: پیشرفت و توسعه مادى با همراهى اندیشه هاى پاک دینى متضمن سعادت بشر خواهد بود.

بارى، امام خمینى قدس سره همواره سعادت و نجات را در پرتو وحدت علم و دین مى داند و مى فرماید: «... باید هوشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه هاى شیطانى، شما را به سوى این چپاولگران بین المللى نکشند و با اراده مصمم و فعالیت و پشتکار خود به وضع وابستگى ها قیام کنید و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروى کم ندارد و اگر خودى، خود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد و آنچه انسان هاى شبیه به اینان به آن رسیده اند، شما هم خواهید رسید، به شرط اتکال به خداوند تعالى و اتکا به نفس و قطع وابستگى به دیگران و تحمل سختى ها براى رسیدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب.»44

امام قدس سره اعتماد از دست رفته ملل متمدن را دوباره در اذهان بشر زنده مى کند و معتقد است: حاکمیت اقتصادى و سیاسى بر جهان، دلیل بر حقانیت نظریه ها و مکاتب پوچ مادى غرب نخواهد بود. اینجاست که پاى دین به میان مى آید و حضرت امام رمز موفقیت بشر را در پیوند اندام وار و منسجم این دو مقوله مى داند.

علّامه طباطبائى نیز در ترسیم راه کمال مى فرمایند: «علاوه بر هدایت تکوینى انسان، و بهره مندى او از عقل و تفکر، هدایت تشریعى انسان از راه وحى و نبوت، براى رسیدن به کمال و سعادت ضرورى و لازم است.»45

در نهایت، امام خمینى قدس سره ضمن تأکید بر هوشیارى به اندیشه جداسازى حوزه و دانشگاه و حوزه علم و دین، بر ضرورت همکارى و هماهنگى حوزه و دانشگاه براى نیل به وحدت علم و دین تأکید نموده و مى فرماید: «توصیه اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هرچه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامى پیوند دوستى و تفاهم را محکم تر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاى دشمن غدار غافل نباشند.»46

نتیجه گیرى

با توجه به مباحث مطرح شده در این پژوهش، مى توان چنین نتیجه گیرى نمود که از منظر امام خمینى قدس سره علم و دین دو نور الهى اند که رابطه آنها از نوع تعامل و تعاضد است. این دو عنصر معارض هم نیستند، بلکه مکمل یکدیگر محسوب مى شوند. در این نوع رابطه، علم و دین همانند دو بال عمل کرده و این قابلیت را خواهند داشت که تمامى نیازهاى بشر، اعم از نیازهاى فردى، اجتماعى، دنیوى، اخروى،... را پاسخگو باشند؛ و تنها در این صورت است که مى توان اساس یک جامعه مترقى را پایه گذارى نمود. اصولاً جدا نمودن علم و دین نتیجه اى جز انحطاط فرد و جامعه را در پى نخواهد داشت.

امام خمینى قدس سره ضمن بیان قلمرو علم و دین عامل عمده تعارضات به وجودآمده را شیطنت هاى موذیانه استکبار و استعمار مى داند و ریشه هاى دیگر را چنین برمى شمارد: تبلیغات گسترده علیه منادیان دین، اختلاف انداختن بین دانشگاهى و روحانیت با هدف جلوگیرى از پیشرفت کشور، ترویج نظریه جدایى دین از سیاست، بى خبرى مربیان تربیتى از اسلام، تفکر دوگانه باطلِ سراپا شرقى یا غربى، و آموزش هاى شرقى و غربى در دانشگاه ها.

امام خمینى قدس سره ضمن تأکید بر نارسایى هاى علم و نیاز بشر به دین، بر این باور است که علم بدون ایمان، منشأ بسیارى از شقاوت ها مى شود.ایشان ضمن اشاره به اقسام سه گانه علم (آیه محکمه، یا فریضه عادله، یا سنّت قائمه)، به علم نافع و علم مذموم اشاره کرده و راه شناسایى آن را ارائه مى دهد و به هماهنگى علم و ایمان و تخصص و تعهد تأکید مى کنند.

در نهایت، امام خمینى قدس سره، با دعوت دانشمندان عرصه هاى مختلف علم، به روى آوردن به قرآن و روایات ناب اسلامى، آنها را به رهایى از اسارت پندار متولد غرب، یعنى پندار تعارض علم و دین، رهنمون نموده و راه کارهاى مناسبى همچون آموزه وحدت حوزه و دانشگاه ارائه فرموده اند.

پی‌نوشت‌:

1ـ علیرضا اسماعیلى، وصیت‏نامه الهى ـ سیاسى امام، ص 20ـ21.

2ـ همان، ص 22.

3ـ همان، ص 23.

4ـ محمد فنائى اشکورى، معرفت‏شناسى دینى، ص 74ـ83.

5ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 6؛ یعقوب جعفرى، تفسیر کوثر، ج 6، ص 20؛ محمدبن حسن طوسى، التهذیب، ج 7، ص 27؛ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل‏الشیعه، ج 20، ص 46.

6ـ مرتضى مطهّرى، کلیات علوم اسلامى، ص 41.

7ـ اینکه به تجارت مثال زده‏ایم، بدین خاطر بوده که فهم آن آسان‏تر مى‏نموده است.

8ـ براى مطالعه بیشتر در باب حل تعارضات فرضى در باب گزاره‏هاى علمى و دینى، ر.ک: ابوالفضل ساجدى، «روش‏هاى حل تعارض علم و دین» معرفت، ش 51، ص 17ـ30؛ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى.

9ـ تفکراتى مثل تثلیث بین فرق مختلف مسلمان نفى شده است. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: محمدجواد بلاغى، التوحید و التثلیث.

10ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 60.

11ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت؛ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى.

12ـ براى مطالعه بیشتر پیرامون نظریات شهید مطهّرى در باب غرب و ریشه‏هاى تاریخى وضعیت فعلى غرب، ر.ک: مرتضى مطهّرى، علل گرایش به مادى‏گرى؛ همو، فلسفه تاریخ.

13ـ علیرضا اسماعیلى، همان، ص 3ـ20.

14ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 2، ص 355.

15ـ همان، ج 3، ص 325.

16ـ ر.ک: امام خمینى، جهاد اکبر.

17ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 3، ص 325.

18ـ همان.

19ـ همان، ج 6، ص 238.

20ـ همان، ص 89.

21ـ همان.

22ـ همان، ج 10، ص 82.

23ـ همان.

24ـ همان، ج 12، ص 24.

25ـ همان، ج 9، ص 233.

26ـ همان، ج 6، ص 202.

27ـ همان، ج 14، ص 345.

28ـ منشأ تفکراتى اینچنین به سخن معروف سیدحسن تقى‏زاده باز مى‏گردد که مى‏گفتند براى پیشرفت باید از فرق سر تا انگشت پا غربى بشویم.

29ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 14، ص 358.

30ـ همان، ص 359.

31ـ همان، ج 15، ص 243ـ244.

32ـ همان، ص 309.

33ـ همان، ج 8، ص 97.

34ـ همان، ج 7، ص 467.

35ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 17، ص 114.

36ـ همان.

37ـ ما عین این حدیث را نیافتیم، البته قریب به این مضمون در کتاب خصال آمده است: قال رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «صنفان من أمتى إذا صلحا صلحت أمتى و إذا فسدا فسدت أمتى. قیل: یا رسول‏اللّه و من هما؟ قال: الفقهاء و الأمراء.» محمدبن على صدوق، الخصال، ص 37، البته از امیرالمؤمنین علیه‏السلام هم نقل شده است که فرمودند: «زلة العالم تفسد عوالم.» (عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ص 48)

38ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 17، ص 248.

39ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 32؛ محمدبن على‏بن ابراهیم‏بن ابى‏جمهور احسائى، عوالى‏اللئالى، ج 4، ص 7؛ شهید ثانى، منیه‏المرید، ص 11.

40ـ امام خمینى،شرح چهل حدیث، ص 396ـ397.

41ـ همان، ص 412.

42ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 84.

43ـ علیرضا اسماعیلى، همان، ص 32.

44ـ همان، ص 35.

45ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 389.

46ـ علیرضا اسماعیلى، همان، ص 35.

على‏ اصغر افتخارى‏ نژاد / کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه قم.

مهران رضائى/دانشجوى کارشناسى ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه امام صادق علیه‏السلام.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.