ما زیستن را زیسته ایم، مرگ را بارها به چشم دیده ایم، تهمت ها را به جان خریده ایم اما در کنار مردممان و برای اعتلای پرچم اسلام ناب و ایران سرفراز مانده ایم. روزنامه نگاران آزاده، به شهادت تاریخ معاصر ، بارها و بارها دین خود را به دین و میهن خود، ادا کرده اند اما هیچکس را مدیون خود نمی دانند.

... آه دیریست کاین قصه گویند:

از بر شاخه، مرغی پریده

مانده بر جای او، آشیانه 

غم و شادی، دو روی سکه زندگی هستند گویی اما دو روی سکه زندگی ما را  مهر غم زده اند!

همین دیروز جمعی از دوستان ایسنا برای تغییر و تحولی دورهمی داشتند. چهرهاشان خندان و امیدوار

امروز اما غم سنگین یک فقدان، جان به لبشان کرده است. 

ما خبرنگاران، سالهاست که نشستن در غم اما برخاستن امیدوارانه را با هم زیسته ایم. 

از پیچ ها و گردنه های هولناک زیادی در غرب و شرق عبور کرده ایم، برخی خون داده ایم و بسیاری خون دل خورده ایم.

ارتفاعات البرز و زاگرس را زیر پا گذاشته ایم، گاهی زیر آوار غم رفیقی در بهمن مانده،  و گاهی در غم سوختن درختان بلوط، آتش به جسممان افتاده...

در آذر ۸۴ ، هواپیمایی که هرگز فرود نیامد، دوستانمان را آسمانی کرد و آذر به جانمان انداخت و در تیر ۱۴۰۰ ، اتوبوسی که هرگز به مقصد نرسید، تیر فقدان همکارانمان را بر دلمان نشاند.

از دشتهای تفتیده جنوب تا ارتفاعات سر به فلک کشیده حاج عمران، از موستار* در بوسنی تا مزار* در افغانستان، هر جا قدم و قلم افراشته ی خبرنگاری به خون نشسته، در دفاع از آزادی، شرافت و کرامت انسانی بوده. هر جا  «قریب» ی و «کریمی» جانباخته و «مهشاد» و «ریحانه» ای پر پر شده، چه در راه گزارش رزمایش عاشقان ولایت بوده و چه در راه نظارت بر محیط زیست ، برای حفظ استقلال تحریری و مقابله با قلم فروشی بوده و زین پس نیز خواهد بود.

ما زیستن را زیسته ایم، مرگ را بارها به چشم دیده ایم، تهمت ها را به جان خریده ایم اما در کنار مردممان و برای اعتلای پرچم اسلام ناب و ایران سرفراز مانده ایم.

روزنامه نگاران آزاده، به شهادت تاریخ معاصر ، بارها و بارها دین خود را به دین و میهن خود، ادا کرده اند اما هیچکس را مدیون خود نمی دانند. 

رسانه های شناسنامه دار و دارای استقلال تحریری، همیشه ضامن استقلال و آزادی و در خط مقدم مبارزه با انواع فساد و بی بند و باری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بوه و خواهند بود و این مبارزه را مرهون شجاعت، سلامت، پاکی و ثابت قدمی جوانانی چون  مهشاد کریمی و ریحانه یاسینی هستند. 

باشد که مسئولان امروز و آینده پیگیری قاصران و مقصران این داغ بی پایان را مشمول مرور زمان نکنند و قدردان و حافظ استقلال و آزادی رسانه ها و اهالی شجاع و بی ادعای آن باشند شاید این غصه را مرهمی باشد گر چه که این قصه ادامه دارد... 

 

... آه دیریست کاین قصه گویند:

از بر شاخه، مرغی پریده

مانده بر جای او، آشیانه 

لیک این آشیانها سراسر

بر کف بادها اندر آیند.

رهروان اندرین راه هستند

کاندرین غم، به غم می سرایند.

او یکی نیز از رهروان بود

.

.

.

آه، افسانه! در من بهشتی است

همچو ویرانه ای در بر من

آبش، از چشمه چشم نمناک

خاکش، از مشت خاکستر من

تا ببینی به صورت خموشم 

من بسی دیده ام صبح روشن

گل به لبخند و جنگل سترده.

بس شبان اندرو ماه غمگین،

کاروان را جرس ها فسرده؛

پای من خسته، اندر بیابان

۰

۰

۰

هان به پیش آی از این دره تنگ

که بهین خوابگاه شبانهاست،

- که کسی را نه راهی بر آن است -

تا در این جا که، هر چیز، تنهاست

بسراییم دلتنگ با هم*

_____________________________

* شهری در بوسنی و هرزگوین، محل شهادت خبرنگار شهید سید محمد حسین نواب در ۸ شهریور ۱۳۷۳

* مزار شریف افغانستان، محل شهادت خبرنگار شهید محمود صارمی در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷

* قطعه ای از نیما یوشیج سروده در دیماه ۱۳۰۱

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
31 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.