پایگاه خبری جماران،  سال ها پیش، وقتی معلم می خواست اجتماع و اشتراک در ریاضی را یادمان بدهد مثالی زد که هنوز در ذهنم مانده است. گفت: یادتان باشد که وقتی می خواهیم افراد را به جمع شدن فرابخوانیم دستهایمان را مانند U به بالا می بریم، این علامت اجتماع است. حالا به پل فکر کنید، پل برقرار کننده ارتباط و عامل اشتراک دو طرف رودخانه یا دره است، نماد ∩ علامت اشتراک است، این نماد را به خاطر بسپارید.
 
من اهل سیاه نمایی یا گفتن و نوشتن صرف تلخی ها و غلو در مشکلات - خصوصا به صورت مکتوب - نیستم. مشکلات را باید به صورت واقعی دید و به صورت واقعی تبیین و ترسیم کرد، تا بلکه دلی بلرزد، وجدانی بیدار شود و راه حل هایی که اتفاقا آنها هم به صورت واقعی و کاملا قابل مشاهده و در بسیاری از موارد قابل اجرا هستند، عملا اجرا شوند. با اغراق در بیان و تبیین مصایب، شاید دل هایی بشکند اما الزاما مشکلی حل نمی شود که اگر می شد، کارمان به اینجا نمی رسید.
 
هفته پیش با خواندن پیش بینی هواشناسی از احتمال بارش نزولات آسمانی به شکل باران و حتی در ارتفاعات به صورت برف و وقوع سیلاب ها و هشدارهای آن بیشتر از هر چیز خوشحال شدم. طبیعی است که در انبوه اخبار خشکسالی، وقتی خبر بارش و سیلاب به گوش برسد، همه ما بیش از هر چیز خوشحال می شویم اما واقعا باور نمی کردم که چند روز بعد عده ای از هم وطنانمان در اثر همین بارش، داغدار بشوند، به آنان تسلیت گفته و خود را شریک در غمشان می دانم که عمر دست خداست و بلایای طبیعی هم در همه جای دنیا متاسفانه کم یا بیش قربانی می گیرد.
ولی آنچه شگفت زده ام کرد اخبار و تصاویر شکستن پل ها و فرو ریختن آنها در اثر سیلاب بود. پل هایی که همگی بر روی رودخانه های جاری و در یکی از پر بارش ترین مناطق کشور یعنی شمال ایران و در پربارش ترین مناطق شمال یعنی غرب مازندران و شرق گیلان ساخته شده و قاعدتا باید تمامی محاسبات برای مقاومت مصالح و سازه در برابر جریان شدید آب را در خود می داشتند. 
سال ها پیش از دوستی که مسئول بازدید از برخی پروژه های در حال ساخت بعد از دوران جنگ تحمیلی بود، بارها شنیدم که از تقصیر مجریان پروژهای مختلف اعم از راه و پل و ساختمان سازی گرفته تا آب رسانی و خطوط انتقال نیرو و... و اهمال ناظران و گذشت و نادیده گرفتن کارفرمایان می گفت. البته درصدی از این قبیل تخلفات در همه جای دنیا هست اما با اظهار تاسف، وقتی تخلف و قانون شکنی؛ از استثنا می گذرد و به قاعده تبدیل می شود، دیگر اسم آن را نمی توان صرفا دله دزدی یک پیمانکار یا رشوه دادن و گرفتن اندکی از افراد گذاشت.
در همه پروژها خصوصا آنها که بودجه دولتی دارند، موافقتنامه مبادله می شود و در همه موافقتنامه ها، کارفرما و مجری و ناظر مشخص است و از آنجاییکه اجرای پروژه زمانبر و فاز بندی شده است، به جز پیش پرداخت که در برخی موارد، مرسوم بود، در اتمام هر مرحله و پیش از آغاز مرحله بعدی حتما کمیت و کیفیت پروژه باید به تایید ناظر یا ناظران و دستگاههای مسئول می برسد.
پس اشکال کار در کجاست؟ در اکثر پروژه ها امضای ناظران و تایید کارفرما وجود دارد ولی اشکالات متعدد نیز دیده می شود. البته در این عالم هر چیز عمر مفیدی دارد ولی کم ندیده ایم مواردی را که در ایجاد و ساخت آن دقت و گاه سختگیری لازم به وقوع پیوسته و تا سالها خروجی آن به خوبی کارآیی داشته و نیز مواردی که در آن قصور و تقصیر بوده و هنوز مدت زمانی از افتتاح پروژه نگذشته، عیب و ایرادها نمایان می شوند. پل هایی که در همین چند روز پیش فروریخت به گمان نگارنده از همین دست پروژه ها هست.
پل نماد اشتراک و ارتباط است و شکستن و فروریختن آن هشداریست که گسست ها و گسل ها را در برابرمان به نمایش می گذارد. نباید به اخبار و عکس های فروریختن پل ها عادی نگاه و از آن عبور کرد.
وای به روزی که شکستن و فروریختن نمادهای اشتراک و اجتماع در جامعه ای عادی شده و به فراموشی سپرده شوند!
 
کودک مظهر شادی و شور است و مدرسه نماد پیشرفت و سازندگی آینده.
خبر کوتاه اما اندوهبار بود: «دنیا ویسی» دانش آموز کلاس اول دبستان روستای «گرماش» سنندج بر اثر فرو ریختن دیوار  فرسوده مدرسه، جان سپرد!
این همه تضاد و تناقض در یک عبارت خبری چگونه است؟ مگر جمع نقیضین محال نبود؟!
دنیا با لبخندی بر لب و پدر و مادرش حتما با هزاران امید و آرزو روزهای نخستین اولین سال تحصیلی او را شروع کرده بودند، پس چگونه آن لبخند معصوم کودکانه به سردی و خاموشی گرایید و آن همه امید و آرزو بر باد رفت؟ مگر مدرسه قرار نبود محل شکفتن گل های بوستانی باشد که فردای زیبای جامعه مان را نشان می دهد، پس چرا غنچه ما نشکفته پر پر شد؟ این که دیگر بلای آسمانی نیست!
چند نفرمان با دیدن عکس دنیای خندان، زیر آوار وجدان درد فردی و جمعی، محبوس شدیم که اگر می مُردیم هم دور از انتظار نبود!
چند کودک و نوجوان دیگر باید پرپر شوند، چند دیوار و سقف فرسوده دیگر باید فروریزد، چند خانواده دیگر باید داغدار شود تا ما باور کنیم که مدرسه و آموزش و پرورش که نماد فردای جامعه و جامعه فرداست، باید اولویت اول تخصیص بودجه و دغدغه و نظم و دقت باشد؟
چند دنیای دیگر باید از دست برود تا آخرت را باور کنیم تا باور کنیم ان الموت حق ... و ان الحساب حق و ان المیزان حق...
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.