شهید احمد امینی رنجبر

  • چند روزی همقدم با شهید امینی-6

    احمد و محمود کم کم بزرگ می شدند و سعی داشتند تا در جمع بزرگترها وارد شوند اذان که می شد هر دو سریع برای نماز آماده می شدند و پدر که نماز خواندنشان را می دید، سر به آسمان بلند می کرد و می گفت: خدایا شکرت.

  • چند روزی همقدم با شهید امینی-4

    در بخشی از وصیتنامه حاج احمد آمده است: توسل جستن به ائمه اطهار علیهم السلام توصیه ای است که من به تمام کسانی که خواهان رسیدن به این سعادت هستند و خود را آماده نمی بینند می نمایم.

  • چند روزی همقدم با شهید امینی-3

    پدر بی تاب به دنیا آمدنشان در اتاق قدم می زد که صدای اولی به گوش رسید و مژده دادند پسر است و دقایقی بعد ونگ ونگ دومی هم بلند شد و این بار هم پسر بود که شدند احمد و محمود.