چند روزی همقدم با شهید هاشمی-8

چرا شهادت سردار سال ها در پرده ای از ابهام باقی ماند؟

شب پیش از حمله صدام به جزیره مجنون، علی در میان یارانش گفته بود: دشمن باید از نعش من رد بشود تا بتواند جزایر را بگیرد…

چند روزی همقدم با شهید هاشمی-5

ماجرای سقف سست سنگر فرماندهی

هر وقت کم می آوردم و دلتنگ می شدم مانند بچه ای که به دنبال مادرش می گردد سراغ علی آقا می رفتم.

چند روزی همقدم با شهید هاشمی-4

نان های سردی که مال بیت المال بود

با دو سه تا نان سرد وارد شد و گفت یادت باشد به جای آنها نان ببرم.

چند روزی همقدم با شهید هاشمی-2

سید چگونه دل زینب کوچولویش را به دست می‌آورد؟

برای اینکه دل زینب را به دست بیاورد از خانه خارج می شد و یک بار دیگر زنگ در را می‌زد.

چه شد که رزمندگان فرماندهانشان را حاجی خطاب کردند؟

از حج برگشته بودند و بچه ها دیگر به آنها می گفتند حاج احمد و حاج همت.

نیروهای آقا مهدی چگونه دستوراتش را اجرا می کردند؟

همه ریختند دور و برش و هر کسی یک جور او را می بوسید و دست به سر و رویش می کشید طوری که او چند باری به زمین خورد و باز…

شهید دستواره:

حاج احمد باعث شد که به سپاهی گری به عنوان یک شغل نگاه نکنم

حاج رضا می گفت: حاج احمد استاد من است. او مرا بار آورده! «مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَرَنی عَبدَاً!» حاج احمد حرف…

شیران روز و پارسایان شب در وجود مهدی معنا پیدا می کرد

روز که می شد، آنقدر بچه ها را می خنداند که کمتر کسی می توانست تصور کند، او فرمانده است و شب هنگام و در خلوت، چنان به…

روزهایی که خنده را از لب حاج همت گرفته بودند

از آن همت با نشاط خبری نبود، فقط می گفت: از نیروهایت با حساب و کتاب استفاده کن و آنها را اینجا نیاور.

حمید، جبهه، دانشگاه و شهادت

جزیره مجنون، فکه، ام الرصاص و دست آخر هم فاو شاهد رشادت هایش شد و او را به یاران شهیدش رساند.

امید ورزش باستانی کشور کیست؟!

ورزشکاری تمام عیار شده بود و در اوج شهرت بود که نام و نشان را کنار گذاشت و رفت.