شاعران معبر خواب‌های جهان اند‌، معبر رویا ها و کابوس‌های آشفته‌ی جهان و شعر تعبیر این پریشان خوابی‌هاست‌. شعر آینه در برابر جهان می‌گیرد و همواره شعاع رنج و غربت و درد است که در این آینه تیغ می‌کشد‌..

محمد کاظم کاظمی که به گفته‌ی خود: :«رگی از جانب هندوی تخیل برده ست /رگی از جانب رندان خراسان دارد » یکی از این آینه دارانی است که تصویر آزرده و رنج کشیده‌ی مهاجرافغان را با حجم انبوه غربت و زخم هایش به آشکارگی درشعر نمایانده است و با اینکه راوی «قصه‌ی سنگ و خشت» است هم چنان با روح بلند و اصیل هراتی اش از «روزنه»‌، «رصد صبح» می‌کند. مثنوی بازگشت او شعر بلندی است که به تنهایی، غم نامه‌ی تمام سالیان مهجوری است .درد دلی است با میزبان و گلایه‌ای، شکوه‌ای و کنایتی هم.

سال 1370 بود که محمد کاظم کاظمی مثنوی «بازگشت» را سرود. تاثیر این شعر بر شاعران و مخاطبان شعر معاصر شگفت بود. حدود ده شاعر از شاعران ایرانی و افغان برای این شعر پاسخ نوشتند که معروف‌ترین آن پاسخ محمد علی بهمنی است که هر دو شعر در ادامه آمده است :

بازگشت

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه!‌
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!‌
همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت‌
و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت‌

***
منم تمام افق را به رنج گردیده‌،
منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده‌
منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود
و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌
به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است‌
اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌
تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌
من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد

***
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

***
چگونه باز نگردم‌، که سنگرم آنجاست‌
چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب‌
و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست‌
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام‌ بستن و الله اکبرم آنجاست‌
شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست‌
کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست‌
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم‌
مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست‌

***
شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم‌
شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌
تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی‌
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی‌
تویی که کوچه غربت سپرده‌ای با من‌
و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

***
اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت‌
و چند بوته مستوجب درو هم داشت‌
اگرچه تلخ شد آرامش همیشه‌تان
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه‌تان‌
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ‌، عزیزان‌! بحل کنید مرا
تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌
به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌
و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد

مشهد ـ 27 / 1 / 1370

پاسخ محمدعلی بهمنی‌

به عمر مثنوی‌ات با تو زیستم‌، شاعر
و سخت بدرقه‌ات را گریستم‌، شاعر
اگر چه در همه‌جا آسمان همین‌رنگ است‌،
قبول می‌کنم‌، اینجا دل شما تنگ است‌
درنگ کن که دلم با تو همسفر شده‌است‌
سفر؟ نه‌، آه‌... دلم با تو دربه‌در شده‌است‌
تو ساده گفتی و من نیز ساده می‌گویم‌
پیاده‌ام و رفیقی پیاده می‌جویم‌

طلسم غربت شاعر شکستنی است مگر؟
عزیز من‌! مگر این سفره بستنی است دگر؟
تو و گرسنگی‌ات جاودانه‌اید، عزیز!
همیشه راوی این تازیانه‌اید، عزیز!
صدای گریة تو زیر سقف من باقی است‌
فقط برای من و تو گریستن باقی است‌

چه فرق می‌کند این بار در حوالی عید
تو خنده‌کردی و همسایه‌ای دگر گریید
چه کودکان که به تاراج رفت قلّکشان‌
چه جامه‌ها که دریدند از عروسکشان‌
دوباره باغ‌ِ من و این شکوفه‌های یتیم‌
و سفره‌ای که کریمانه می‌شود تقسیم‌

چگونه می‌شود ای همزبان‌! زبان را کشت‌
سکوت کرد و به لب بغض بی‌امان را کشت‌
چگونه می‌شود آیا گلایه نیز نکرد
که میهمان به سر سفره میزبان را کشت‌
میان گندم و جو فرق آنچنانی نیست‌
کسی به مزرع ما اعتبار نان را کشت‌
هر آنچه میوه در این باغ‌، رایگان شما
ولی عزیز من‌! این فصل‌، باغبان را کشت‌

ببخش‌، با همۀ درد و داغ‌، می‌دانم‌
نمی‌توان به یکی ابر، آسمان را کشت

1370/10/2

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
25 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.