تصویب طرحی آمریکایی و آشکارا همسو با منافع اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل، اگرچه در ظاهر یک موفقیت دیپلماتیک برای تل‌آویو به‌شمار می‌آید، اما هم‌زمان نشانه‌ای از تعمیق شکاف در سیاست داخلی ایالات متحده است؛ شکافی که حمایت سنتی و بی‌چون‌وچرای واشینگتن از اسرائیل را، حتی در سایه قدرتمندترین لابی‌ها، به موضوعی مناقشه‌برانگیز، نسلی و رو به افول در افکار عمومی آمریکا بدل کرده است.

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، لوموند نوشت: تصویب طرحی آمریکایی و بسیار مساعد برای اسرائیل درباره غزه در شورای امنیت سازمان ملل، در هفدهم اکتبر ۲۰۲۵، یک موفقیت دیپلماتیک برای اسرائیل است. اما هم‌زمان، دفاع از منافع اسرائیل در ایالات متحده، به‌رغم وجود لابیِ هوادارِ نیرومند، روزبه‌روز نامحبوب‌تر می‌شود. مسئله‌ی اسرائیل با سیاست آمریکا تصادم می‌کند. این مسئله در درون هر دو حزب بزرگ [دموکرات و جمهوری‌خواه]، هم از نگاه رسانه‌ای و هم از منظر نسلی، خط گسستی ایجاد کرده است. شدیدترین صداهای مخالف با حکومت اسرائیل اغلب از جوانان بلند می‌شود که در شبکه‌های اجتماعی و کانال‌های یوتیوب خبر کسب می‌کنند. طرفداران اسرائیل که کهن‌سال‌تر هستند، از طریق تبلیغات سنتی، از تلویزیون فاکس‌نیوز تا روزنامه نیویورک‌تایمز، شکل می‌گیرند؛ رسانه‌هایی که از دهه‌ها پیش رهبران دموکرات و جمهوری‌خواه را از لحاظ خبری تغذیه می‌کنند.

کنگره آمریکا این ارتباط را تا حد کاریکاتور به تصویر می‌کشد. روز ۲ فوریه ۲۰۲۱ را مثال بزنیم. در این روز، سنای آمریکا با ۹۷ رأی موافق در برابر ۳ رأی مخالف، حفظ محل سفارت آمریکا در اسرائیل را در شهر بیت‌المقدس به تصویب رساند. تصمیم انتقال محل سفارت را چهار سال پیش‌تر دونالد ترامپ گرفته بود (پیش از آن، همه سفارت‌خانه‌های کشورهای دیگر در تل‌آویو قرار داشت). در آن زمان، او از حقوق بین‌الملل و گزینه‌ی رؤسای جمهور پیش از خود در هفتاد سال گذشته سرپیچی کرده بود.

برعکس، در فوریه ۲۰۲۱ تداوم رویه پیشین پیروز شد. دموکرات‌ها پس از بازگشت به قدرت، با تبعیت از خواسته حکومت اسرائیل، محل سفارت را تغییر ندادند. دست‌کم در این مورد، جوزف بایدن، رئیس‌جمهور دموکرات، به سیاست ترامپ ادامه داد. چند سال پیش از آن، او در بزرگداشت جشن ملی اسرائیل در واشینگتن، سخنانش را با این واژه‌ها آغاز کرده بود: «من جو بایدن هستم و همه می‌دانند که عاشق اسرائیل‌ام».

از آن زمان، در اردوگاه وی شور و شوق کمتری دیده می‌شود. یک لحظه‌ی کلیدی تأثیری ماندگار بر افکار عمومی گذاشته است. در جریان یک مناظره تلویزیونی میان نامزدهای حزب دموکرات برای شهرداری نیویورک، زُهران ممدانی، همچون دیگر کاندیداها، مجبور شد به پرسشی پاسخ دهد (که تله‌ای برای او به حساب می‌آمد): «برای نخستین دیدار، به‌عنوان شهردار نیویورک، از چه کشوری بازدید خواهید کرد؟» هیچ‌کس در مورد مقصد مورد انتظار دچار تردید نبود. خانم آدریان آدامز زود پاسخ داد: «نخستین دیدار، سرزمین مقدس». پاسخی کاملاً مطلوب. اندرو کومو، فرماندار پیشین ایالت نیویورک که در آن زمان [در نظرسنجی‌ها] برنده احتمالی انتخابات محسوب می‌شد، کاری جز تکمیل پاسخ قبلی نکرد: «با در نظر گرفتن دشمنی و یهودستیزی که در نیویورک وجود دارد، من به اسرائیل خواهم رفت». ویتنی تیلسون نیز چند کلمه افزود، البته برای گفتن همان مضمون: «آری، من سفر چهارم به اسرائیل را انجام خواهم داد و سپس برای پنجمین بار به اوکراین خواهم رفت، نزد دو نزدیک‌ترین متحد که در صحنه جنگ سرتاسری با تروریسم می‌جنگند». این بار فقط یک دکمه دیگر برای بستن گِتر باقی مانده بود. مجادله خوب پیش می‌رفت و هر نامزد از امتحان تحمیلی سربلند بیرون آمده بود.

سپس نوبت به ممدانی رسید: «من در نیویورک خواهم ماند تا به خواست‌های اهالی پنج ناحیه پاسخ دهم». زنجیره پاسخ‌های پیشین هیچ واکنشی ایجاد نکرده بود. اما در این‌جا یک روزنامه‌نگار واقعی باید کارش را انجام دهد: «آقای ممدانی، اجازه می‌دهید دخالت کنم؟ اگر برنده شدید، از اسرائیل دیدار خواهید کرد؟» شاگرد بد این جمع، ممدانی که ظاهراً گیج شده بود، تکرار کرد که اولویت او نیویورک خواهد بود. خانم روزنامه‌نگار اصرار کرد و حتی خواست پاسخ درست را به او تلقین کند: «به ما بگویید آره یا نه. آیا شما نسبت به اسرائیل، دولت یهود، نظر مساعد دارید؟» ممدانی که از جنگ غزه به‌عنوان نسل‌کشی یاد کرده بود، کوتاه نیامد: «اسرائیل حق حیات دارد، با حقوق برابر برای همه شهروندانش». روی صحنه، کومو با پرخاش گفت: «او پاسخ داد نه؛ او به اسرائیل نخواهد رفت!» فرماندار پیشین و وزیر سابق مسکن و شهرسازی در دولت بیل کلینتون اطمینان داشت که رقیب مسلمانش دچار خطای بی‌تجربگی شده است، آن هم در کلان‌شهری که یک میلیون و سیصد هزار یهودی در آن زندگی می‌کنند. اما کومو اشتباه می‌کرد. ابتدا در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات و سپس در انتخابات عمومی چهارم نوامبر شکست خورد. در روز انتخابات، یک‌سوم یهودیان به ممدانی رأی دادند و ۶۰ درصد رأی‌دهندگان دموکرات، تسلیم‌نشدن او—یعنی خودداری از رفتن به اسرائیل—را معیار رأی خود دانستند. «بوسیدن دیوار نُدبه» در بیت‌المقدس به‌مثابه دگردیسی انقیاد تلقی شد؛ مخالفت با آن، نشانه شجاعت.

«ارتشی از لابی‌گران»

اکنون، دگرگونی مشابهی را در حزب جمهوری‌خواه نیز شاهدیم، به‌ویژه در میان کنش‌گران طرفدار ترامپ و شعار «اولویت با آمریکا». یکی از هدف‌های منفور آنان لیندسی گراهام، سناتور کارولینای جنوبی است. او که یک «نئوکان» [نومحافظه‌کار] بی‌اختیار است، شخصیت‌های گستاخ و فاسد ایالت‌های جنوبی را که ویلیام فاکنر و تنسی ویلیامز به تصویر کشیده‌اند، تداعی می‌کند. زیرا گراهام جنگ‌ها را — در عراق، در سوریه، در اوکراین، در ایران، در غزه، در ویتنام، در همه‌جا — و همان‌قدر نیز کارتل‌های نظامی–صنعتی را که به کارزار انتخاباتی او کمک مالی می‌کنند، دوست دارد. او همچنین شیفته بنیامین نتانیاهو است. در یک نوار ویدئویی در مارس ۲۰۲۴، بسیار بشاش در کنار نتانیاهو دیده می‌شود: «این پنجمین دیدار من پس از ۷ اکتبر است. دوست عزیز من، آمده‌ام تا حمایتم را ثابت کنم. من همچنین برای مبارزه با شکلی از افسانه‌ی “تهمتِ خون” که مدعی است دولت اسرائیل از گرسنگی به‌عنوان سلاح جنگی استفاده می‌کند، در اینجا هستم».

[تهمت خون، تهمت افسانه‌ای به یهودیان است و مدعی است آنان فرزندان غیریهودیان (جنتیل) را می‌دزدیدند و می‌کشتند تا از خون‌شان در بخشی از آیین مذهبی عید پسح استفاده کنند. ـ م]

تاکر کارلسون، اینفلوئنسر راست افراطی که از نومحافظه‌کاران بیزار است، با هرگونه کمک آمریکا به اسرائیل و به‌ویژه هر مداخله نظامی ایالات متحده در خاورمیانه مخالف است. او کلیپ ویدئویی گراهام را به‌طور گسترده پخش کرد تا بهتر بتواند او را بی‌اعتبار کند: «این کار مثل یک “اینفومرشل” است؛ تبلیغات طولانی تلویزیونی. او نقش روابط عمومی یک ملت بیگانه را ایفا می‌کند. آیا این وظیفه یک سناتور آمریکایی است؟ پنج دیدار از اسرائیل در پنج ماه؛ یعنی یک دیدار در ماه». گراهام در ماه نوامبر ۲۰۲۶ برای انتخاب مجدد نامزد خواهد شد؛ از هم‌اکنون، ترامپ از او پشتیبانی می‌کند. کارلسون می‌خواهد او شکستی تحقیرآمیز را تحمل کند و در انتخابات مقدماتی حزب جمهوری‌خواه از رقیب گراهام پشتیبانی می‌کند.

حتی با کانال یوتیوبی پربازتاب و استعداد جدلی‌اش، کارلسون شرط‌بندی را نبرده است. زیرا فقط از روی بدخواهی نیست که کنگره آمریکا را «سرزمین اشغالی اسرائیل» نامیده‌اند. یک لابی هوادار نیرومند، مؤثر و مهیب، یعنی آیپک AIPAC (کمیته روابط عمومی آمریکا–اسرائیل)، در آن‌جا حرف آخر را می‌زند. در نتیجه، اسرائیل رژیمی است که بیشترین کمک ایالات متحده را دریافت می‌کند: ۲۲ میلیارد دلار از ۷ اکتبر ۲۰۲۳؛ یعنی هر مالیات‌دهنده آمریکایی ۱۱۲ دلار برای تجهیز ارتش نتانیاهو پرداخت می‌کند.

تاکنون، چنین ولخرجی نسبت به رژیمی که تولید سرانه ناخالص داخلی‌اش به آلمان نزدیک است، کوچک‌ترین بحثی ایجاد نمی‌کرد. حتی در سال ۲۰۱۶، باراک اوباما اندکی پیش از ترک کاخ سفید، میزان کمک‌های وعده‌داده‌شده به اسرائیل را افزایش داد و به ۳۸ میلیارد دلار برای دوره ده‌ساله ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۸ رساند. در آن زمان، گراهام ریاست کمیته فرعی سنا برای کمک‌های خارجی را بر عهده داشت. او، مثل همیشه، خواستار کمک بیشتری بود. از ۷ اکتبر، آرزوی او برآورده شده است: ایالات متحده ۷۰ درصد از هزینه‌های جنگ غزه را تأمین کرده است.

این رقم‌ها، به‌رغم بزرگی‌شان، عظمت مساعدت آمریکا به اسرائیل را به‌درستی نشان نمی‌دهد. در واقع، برای تکمیل آن باید کمک آمریکا به مصر (یک میلیارد و چهارصد میلیون دلار در سال) و به اردن (یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار در سال ۲۰۲۴) را نیز افزود؛ زیرا این کمک‌ها به دو کشور یادشده پس از امضای پیمان صلح با اسرائیل — و منحصراً به خاطر امضای آن — اعطا شد. اعطای این کمک‌ها آزادی عمل این دو کشور برای مخالفت با همسایه‌شان، جنگ‌های او و پدرخوانده آمریکایی‌اش را به‌شدت کاهش می‌دهد. در ماه فوریه گذشته، هنگامی که آمریکا می‌خواست جمعیت غزه را تخلیه کند تا در آن‌جا یک «ریویرا» بسازد، ترامپ تهدید کرد در صورتی که مصر و اردن از پذیرفتن دائمی فلسطینیان اخراجی از سرزمین‌شان امتناع کنند، کمک مالی پرداختی به این دو کشور را مورد بازبینی قرار خواهد داد. در همان زمان، او از کنگره درخواست کرد با یک وام اضافی ۱۲ میلیارد دلاری به ارتش اسرائیل موافقت کند.

چنین برمی‌آید که این چاه بی‌انتها برای مالیات‌دهندگان آمریکایی، در نقطه مقابل طرح ترامپ قرار دارد؛ طرحی که هدفش بیرون کشیدن پول اهدایی آمریکا از گلوی کشورهایی است که از جانب ترامپ متهم به سوءاستفاده از سخاوتمندی ایالات متحده شده‌اند. نتیجه منطقی آن، آب به آسیاب وکیل‌مدافعان «اولویت با آمریکا» ریختن است؛ از جمله کارلسون که در جریان یک مباحثه با یک اینفلوئنسر هوادار اسرائیل در ماه ژوئن گذشته معتقد بود: «اسرائیل بدون حمایت آمریکا نمی‌تواند وجود داشته باشد. برنامه هسته‌ای آن کشور از آمریکا می‌آید. اقتصادش مورد حمایت ایالات متحده است. من به اسرائیل حمله نمی‌کنم، واقعیت‌ها را می‌گویم. از سوی دیگر، خود اسرائیل هم به آن آگاه است و دلیل آن این است که در این‌جا ارتشی از لابی‌گران هوادار و اینفلوئنسر دارد. و خود بی‌بی [نتانیاهو] نیز در سه ماه، دوبار به این‌جا آمده است».

برعکس، خانم نیماراتا («نیکی») هیلی، که همراه با گراهام مظهر شاخه نومحافظه‌کار حزب جمهوری‌خواه است، معتقد است که «این اسرائیل نیست که به ایالات متحده نیازمند است، بلکه ایالات متحده به اسرائیل نیاز دارد». در سفری به اسرائیل در ۲۹ مه ۲۰۲۴، او حرفش را به واقعیت بدل کرد و بر روی بمبی که قرار بود روی غزه پرتاب شود نوشت: «کارشان را یک‌سره کنید؛ آمریکا اسرائیل را دوست دارد». امری که کارلسون و چند تن دیگر را وامی‌دارد از خود بپرسند چگونه «یک دولت خیلی کوچک و فی‌نفسه ناچیز» که «قدرت اقتصادی هم‌تراز با ایالت آریزونا و جمعیتی برابر با بوروندی دارد»، می‌تواند این‌چنین آمریکا را «در حالت ارعاب ابدی نگه دارد».

چگونه؟ در سال ۲۰۰۷، جان میرشایمر و استفن والت، دو ژئوپولیتولوگ نامدار و به‌ترتیب استاد دانشگاه شیکاگو و هاروارد، در کتابی با عنوان «لابی هوادار اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا» به این پرسش پاسخ داده‌اند. این کتاب سروصدا فراوانی ایجاد کرد. تزّی را که در ۵۰۰ صفحه و با نزدیک به ۱۵۰۰ یادداشت شرح داده شده است، می‌توان چنین خلاصه کرد: «پشتیبانی بزرگِ تجهیزاتی و دیپلماتیکی که ایالات متحده به اسرائیل ارائه می‌دهد» را نمی‌توان فقط از طریق «هدف‌های استراتژیک و اخلاقی» توضیح داد. «این پشتیبانی، به‌طور عمده، مدیون نفوذ سیاسی لابی طرفدار اسرائیل، مجموعه‌ای از شخصیت‌ها و سازمان‌هاست که فعالانه برای سمت‌وسو دادن به سیاست خارجی آمریکا تلاش می‌کنند».

از همان زمان، کارنامه فعالیت نفوذی این لابی بسیار منفی ارزیابی شده است: «علاوه بر تشویق ایالات متحده برای پشتیبانی تقریباً بی‌قیدوشرط از اسرائیل، برخی از گروه‌ها و افراد آن در شکل‌گیری سیاست آمریکا در مورد کشمکش اسرائیل–فلسطین، تهاجم ویرانگر به عراق و تنش کنونی با سوریه و ایران نقش کلیدی ایفا کرده‌اند». سیاست منطقه‌ای ایالات متحده، برخلاف منافع آن کشور، همچنین «برای منافع درازمدت اسرائیل زیان‌بار» ارزیابی شده است.

از دو سال پیش، هم راست‌گرایان و هم چپ‌گرایان، مانند پیروان ممدانی و نیز کارلسون، مرتباً از این کتاب نام برده‌اند. و امروز، پوشش تحلیل‌های نویسندگان آن از مرزهای روزنامه‌نگاری تخصصی ویژه کنشگران سیاسی و دانشگاهیان فراتر می‌رود. این تحلیل‌ها در شبکه‌های یوتیوب پوشش فوق‌العاده گسترده‌ای یافته‌اند (برخی از برنامه‌ها بیش از ده‌ها هزار بیننده دارند). از آن‌جا که ایده‌هایی که این دو استاد دانشگاه طرح کردند، در ابتدا با حمله‌های شدید برای خنثی‌سازی روبه‌رو شد، پژواکی غیرمنتظره یافت و حتی با سانسور نیز مواجه شد. در سال ۲۰۰۵، ماهنامه Atlantic Monthly از انتشار مقاله آنان خودداری کرد، در حالی که خود سه سال پیش‌تر آن را سفارش داده بود. اما پس از پخش دروغ‌های بزرگی که به جنگ عراق انجامید، این مجله شاید متأسف بود که به‌موقع و زودتر برای افشای لابی قطر، روسیه یا امارات اقدام نکرده است.

میرشایمر و والت از بیست سال پیش بر دو ویژگی آمریکایی لابی مورد پژوهش خود تأکید می‌کنند: نخست، پایداری و تاب‌آوری بی‌همتای آن در تاریخ ایالات متحده؛ دوم، این حقیقت که نباید آن را «لابی یهودی» نامید، زیرا شامل بخش فزاینده‌ای از مسیحیان اوانجلیک نیز می‌شود. با این وجود، ویژگی رابطه اسرائیل–آمریکا قدیمی‌تر از قدرت این گروه فشار است. برای مثال، پری اندرسون، مورخ بریتانیایی، توضیح می‌دهد که ایالات متحده، پس از آن‌که کوشید به امپراتوری‌های استعماری اروپایی وابسته نشود — دستاوردی که در قرن‌های هجدهم و نوزدهم به‌دست آمد — سرانجام سرنوشت خود را به کشوری توسعه‌طلب پیوند زد که در بحبوحه موج استعمارزدایی شکل گرفت. آمریکا با قرار گرفتن کامل در کنار دولتی که بر بستری صریحاً مذهبی، در منطقه‌ای از جهان بنا شد که در آن این دین در اقلیت مطلق بود، خطرپذیری خود را افزایش داد. اندرسون جمع‌بندی می‌کند که «به دشواری می‌شد معجونی چنین آتش‌زا را تصور کرد».

دستاوردهایی که آیپک به‌دست آورده، بسیار درخشان است. همان‌گونه که اریک آلترمن، یکی از کارشناسان این موضوع، یادآوری می‌کند، لابی طرفدار اسرائیل «نفوذش را از طریق روش‌هایی غیر از پول اعمال می‌کند. در کنگره یارگیری می‌کند؛ هنگامی که آنان انتخاب شدند، به ایشان کمک می‌کند تا دستیار پارلمانی بیابند؛ لایحه‌های قانونی برای آنان تهیه می‌کند؛ سفر سازمان می‌دهد؛ کنفرانس مطبوعاتی به راه می‌اندازد؛ و هر که را در برابرشان قد علم کند، بی‌آبرو می‌کند. قدرت آیپک و نفوذش در کاپیتول فضایی ایجاد می‌کند که نیازی ندارد برای رسیدن به آنچه می‌خواهد، تکاپو کند. پیش‌بینی واکنش منفی این کمیته کافی است تا برخی پیشنهادهای سیاسی کنار گذاشته شوند». به این منوال، آیپک در سایت اینترنتی خود به این می‌بالد که توانسته است ایالات متحده را مجاب کند میلیاردها دلار به اسرائیل کمک کند، مجازات‌های ایران را تشدید کند، شرکت‌هایی را که منافع اسرائیل را منظور نمی‌دارند مجازات کند و تا نابودی حماس، از جنگ در غزه پشتیبانی کند؛ چه مجموعه نفیسی از پیروزی‌ها.

شبکه‌های اجتماعی، پیش‌آهنگان انتقاد

از اکتبر ۲۰۲۳، انتقادها از این سیاست شدت گرفته است. دهان‌ها به سخن باز شده‌اند؛ یا دقیق‌تر بگوییم، صداها از طریق پادکست‌ها و شبکه‌های اجتماعی رله شده و بهتر شنیده می‌شوند. زیرا مطبوعات جریان اصلی مشتاق افشای ابرقدرتی آیپک نبودند، در حالی که نفوذ و فشار آن با چشم نیز مشهود بود. افشاگری‌های مت گائتز نمونه‌ای از این وضعیت است. او، که چنان طرفدار بی‌قیدوشرط ترامپ است که گفته می‌شود ترامپ پس از انتخاب مجدد می‌خواست او را به وزارت دادگستری منصوب کند، به یاد می‌آورد که وقتی عضو مجلس نمایندگان هستید، «رهبری جمهوری‌خواهان در کنگره و حتی رؤسای کمیسیون‌ها بر شما فشار وارد می‌کنند. اگر عضو کمیسیون وزارت خارجه، دفاع یا اطلاعات باشید، مجبورید در سفرهایی که آیپک سازمان‌دهی می‌کند شرکت کنید». او در این سفرها همراهان عالی‌مقامی داشته است، زیرا از سال ۲۰۱۲ بیش از یک‌چهارم ۴۱۰۰ سفر حرفه‌ای نمایندگان مجلس آمریکا و دستیاران‌شان به خارج، به مقصد اسرائیل بوده است؛ رقمی که برای تنها یک کشور، از مجموع سفرها به کانادا، آمریکای لاتین و آفریقا بیشتر است.

گائتز ادامه می‌دهد که هنگامی که نمایندگان مجلس به اسرائیل می‌رسند، به روش‌های مختلف مورد پذیرایی قرار می‌گیرند. او روایت می‌کند: «در هتل کینگ دیوید بودم. ناگهان مجبور شدم به اتاقم برگردم، در حالی که بقیه گروه سرگرم برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده بودند. در اتاق فردی را دیدم که می‌گفت کارمند هتل است و فهرست‌برداری می‌کند، در حالی که برای این کار چیزی در دست نداشت». شور و شوق سرویس‌های مخفی اسرائیل برای جاسوسی حتی متحدان و کمک‌رسانان مالی را نیز در امان نمی‌گذارد. بوریس جانسون، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا، در خاطراتش می‌نویسد که نتانیاهو در سفری به لندن در سال ۲۰۱۷ شخصاً سیستم شنود در توالت آپارتمان خصوصی او کار گذاشته بود. دو سال بعد، اقدامی مشابه کاخ سفید را هدف قرار داد؛ سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا اسرائیل را متهم کردند، اما ترامپ واکنشی نشان نداد. رسانه‌های آمریکایی نیز که در ماجرای «روسیه‌گیت» افسارگسیخته داستان‌پردازی می‌کردند، با شوخ‌طبعی از کنار کشف یک پرونده جاسوسی واقعی در پایتخت آمریکا گذشتند. روز ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۹، خبرنگار مسئول پرونده‌های امنیتی در شبکه CBS این ماجرا را چنین جمع‌بندی کرد: «بیشتر مقام‌های آمریکایی می‌گویند آزاردهنده است، اما چندان شگفت‌آور نیست و بدترین سناریوی ممکن هم به شمار نمی‌آید. سرویس‌های اطلاعاتی کشورهایی که تمایل بسیار کمتری نسبت به ما دارند نیز علاقه‌مندند بدانند در کاخ سفید چه می‌گذرد». نتیجه‌گیری ساده بود: «همه جاسوسی می‌کنند؛ رقیبان، رقیبان را، و متحدان نیز متحدان را جاسوسی می‌کنند». خلاصه، اهمیتی ندارد، زیرا پای اسرائیل در میان است.

گائتز همچنین تعریف می‌کند که هنگام پاسخ‌گویی به سناتورها برای کسب رضایت آنان در مسیر نامزدی وزارت دادگستری، از برخی پرسش‌ها شگفت‌زده شد: «چند محصول اسرائیلی باید در خانه داشته باشم تا به بایکوت اسرائیل متهم نشوم؟ از خود پرسیدم چرا نماینده غرب میانه آمریکا چنین پرسشی از من می‌پرسد، در حالی که این موضوع برای رأی‌دهندگان او اهمیتی ندارد و انتظار دیگری از وزیر دادگستری دارند».

جلب رضایت خانم ادلسون

منتقدان سیاست آمریکا در خاورنزدیک پاسخ این پرسش را می‌دانند: ترس و پول. از سال ۱۹۸۲، لابی طرفدار اسرائیل نشان داده که قادر است کسانی را که از گزینه‌های آن تبعیت نمی‌کنند تنبیه کند. در آن سال، این لابی با حمایت از نامزد رقیب، موجب شکست پل فیندلی، نماینده مجلس، شد؛ تنها به این دلیل که او با یاسر عرفات دیدار کرده بود. دو سال بعد، چارلز پرسی، سناتور جمهوری‌خواه ایالت ایلینوی و رئیس کمیسیون روابط خارجی سنا، به‌شدت تحقیر شد، زیرا آیپک در انتخابات مقدماتی از رقیب حزبی او حمایت کرد و سپس در انتخابات عمومی به نامزد دموکرات یاری رساند. هر دو نماینده منتقد اسرائیل از صحنه سیاست حذف شدند. فیندلی از این دوران اجباری کناره‌گیری برای نوشتن کتابی درباره آن تجربه تلخ استفاده کرد.

در انتخابات مجلس نوامبر ۲۰۲۴، آیپک ۴۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار هزینه کرد تا دو نماینده پیشرو، جمال بومن از نیویورک و کوری بوش از میزوری، را شکست دهد. گناه آن‌ها درخواست آتش‌بس در غزه بود. در کنگره کنونی، ۳۴۹ نماینده، یعنی ۶۵ درصد کل نمایندگان، از یکی از گروه‌های لابی طرفدار اسرائیل — از جمله آیپک، لیگ ضدافترا و United Democracy Project — پول دریافت کرده‌اند. آیپک نمایندگان حزب دموکرات را بیش از جمهوری‌خواهان مورد حمایت مالی قرار داده است. رئیس جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان، مایک جانسون، ۶۴۵ هزار دلار دریافت کرده و حکیم جفریز، رهبر دموکرات‌ها، ۹۳۳ هزار دلار. اگر جفریز از ممدانی حمایت کرد، این کار کمتر از یک هفته پیش از انتخابات و شبیه رفتن به کشتارگاه بود. همتای او در سنا، چارلز شومر، ترجیح داد موضعی علنی نگیرد.

ترامپ مهارتی ویژه در نمایش فساد دموکراسی آمریکایی دارد. دو ماه پیش از انتخاب مجددش، در حضور خانم میریام ادلسون در شورای اسرائیل–آمریکا سخنرانی کرد. ادلسون، متولد اسرائیل و همسر شلدون ادلسون، میلیاردر و سلطان کازینو، مهم‌ترین حامی مالی ترامپ است. ترامپ در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴ سیاست خاورمیانه‌ای خود را چنین توصیف کرد: «من حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را به رسمیت شناختم… هر بار چیزی به اسرائیل می‌دادم، بیشتر می‌خواستند… بلندی‌های جولان را دادم؛ حتی شلدون جرئت نداشت آن را از من بخواهد… در یک ربع ساعت، مسئله فیصله یافت».

کمی پیش‌تر، ترامپ بالاترین نشان غیرنظامی آمریکا، مدال آزادی ریاست‌جمهوری، را به خانم ادلسون اعطا کرده بود. با توجه به کمک‌های مالی عظیم این خانواده به حزب جمهوری‌خواه، شاید روزی بتوانند الحاق کرانه باختری را نیز مطالبه کنند.

با این حال، چنین گزینه‌ای با دو مانع داخلی روبه‌روست: افکار عمومی و روزنامه‌نگاران مستقل و فعالان یوتیوبی که جوانان جمهوری‌خواه شیفته آن‌ها هستند. افکار عمومی دیگر تحت تأثیر آیپک قرار نمی‌گیرد. مسئله اسرائیل در آمریکا «رادیواکتیو» شده است. ۶۲ درصد آمریکایی‌ها عملیات اسرائیل در غزه را تأیید نمی‌کنند و برای نخستین بار از سال ۱۹۹۸، تعداد حامیان فلسطین از حامیان اسرائیل پیشی گرفته است. این چرخش حتی در میان یهودیان آمریکا نیز دیده می‌شود.

در حزب جمهوری‌خواه، شکاف حتی عمیق‌تر است. دو جناح آشتی‌ناپذیر یکدیگر را خائن یا نئونازی می‌نامند. جناح جوان‌تر و ناسیونالیست از حمایت بی‌چون‌وچرای نتانیاهو خشمگین است؛ جناح دیگر وفاداری دوجانبه را رد می‌کند و گاه MAGA را با MIGA جایگزین می‌سازد. برای آنان، دو نبرد یکی است و حتی رنگ مذهبی دارد. لیندسی گراهام هشدار می‌دهد: «اگر آمریکا اسرائیل را رها کند، خدا ما را رها خواهد کرد». تد کروز نیز گفته است که با هدف دفاع از منافع اسرائیل وارد کنگره شده؛ اعترافی که برای کارلسون مفتضحانه بود.

اتهام یهودستیزی به‌دلیل استفاده افراطی، اعتبار خود را از دست داده است. با دور شدن یهودیان آمریکایی از اسرائیل و پیوند خوردن این آرمان با مسیحیان اوانجلیک، این اتهام کارایی گذشته را ندارد. حتی وحدت اوانجلیک‌ها نیز ترک برداشته است. قتل چارلی کرک در سپتامبر گذشته، که بدون مدرک به سرویس‌های اسرائیلی نسبت داده شد، موجی از تردید و بدگمانی آفرید. نتانیاهو ناچار شد در یک پادکست این اتهام را رد کند، اما تلاش او برای خاموش کردن آتش، شک و تردید را شعله‌ورتر کرد.

ماجرای جفری اپستین نیز وضعیت را بدتر کرد. خودکشی مشکوک او، ارتباطات گسترده‌اش با نخبگان سیاسی و اتهام ارتباط با موساد، تصویری از طبقه سیاسی آمریکا ساخت که بیش از منافع مردم، به فشارهای یک لابی خارجی حساس است. ترامپ که در این پرونده نامش مطرح بود، عقب‌نشینی کرد تا پایگاه خود را آرام کند؛ پایگاهی که از نزدیکی او به اسرائیل و فشار بر شبکه‌های اجتماعی ناراضی است.

در حزب دموکرات، وضعیت روشن‌تر است. سیاست سنتی طرفدار اسرائیل دیگر حمایت مردمی ندارد. نامزدهای بالقوه ریاست‌جمهوری می‌دانند که این سیاست «زهرآلود» شده است. حتی برخی نمایندگان، مانند ست مولتون، اعلام کرده‌اند کمک‌های آیپک را بازمی‌گردانند. با این حال، تا زمانی که اسرائیل به کمک آمریکا وابسته است، این تغییر الزاماً در کوتاه‌مدت به نفع فلسطینیان تمام نمی‌شود. نتانیاهو و متحدانش ممکن است نتیجه بگیرند که «چک سفید» آمریکا رو به پایان است و بنابراین باید با شتاب بیشتری پروژه «اسرائیل بزرگ» را تکمیل کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.