جی پلاس/به مناسبت سالروز ربوده شدن؛

با حاج احمد متوسلیان از کار در قنادی تا اسارت به دست فالانژها

حاج احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در خانواده ای مذهبی در تهران به دنیا آمد. او از فعالان در پیشبرد نهضت امام خمینی بود و مدتها در زندان ساواک به سر برد. وی فرمانده پیروز تیپ محمد رسول الله(ص) بود و در چهاردهم تیر ۱۳۶۱به اسارت نیروهای فالانژ درآمد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، چهاردهم تیر ماه سال ۶۱ بود که حاج احمد متوسلیان به همراه سه نفر دیگر از برادران ایرانی به اسارت نیروهای فالانژ در آمدند و سال هاست که از سرنوشت آنها که در زندان های رژیم اشغالگر قدس به سر می برند، هیچ خبری در دست نیست. اکنون به مناسبت سالروز ربوده شدنش مروری داریم بر زندگینامه او.

 

درسال 1358 ماموریت برای آزادسازی جاده پاوه کرمانشاه

سال 1359 ماموریت برای آزادسازی شهر مریوان

دیماه 1360 عملیات سرنوشت ساز محمد رسول الله

تاسیس تیپ 27 محمد رسول الله

ساعت 11 صبح روز سوم خرداد سال 1361 تیپ 27 حضرت رسول به فرماندهی ایشان وارد خرمشهر شد

 

زندگینامه احمد متوسلیان 

 حاج احمد متوسلیان

فرزند محمدرحیم

به سال 1332 هجری شمسی در خانواده ای مومن و مذهبی در یکی از محلات جنوب تهران به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان برد. ضمن تحصیل به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت کمک می کرد. احمد به همان سالهای نوجوانی با شرکت فعال در هیات های مذهبی و کلاس های قرآن در مساجد جنوب شهر از ظلم و جنایت رژیم منحوس پهلوی آگاه شد و با سن و سالی که داشت قدم به میدان مبارزه با طاغوت گذاشت. پس از پایان دوره ابتدایی در هنرستان صنعتی شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ دیپلم شد. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن به سرپل ذهاب اعزام شد. او در دوران سربازی فردی مذهبی و مومن بود و پس از اتمام خدمت در یک شرکت تاسیساتی خصوصی استخدام و بعد از چند ماه به خرم آباد منتقل شد و به فعالیت های سیاسی تبلیغاتی خود ادامه داد تا اینکه پس از مدت ها تعقیب و گریز در سال 1354 توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت 5 ماه در سلول و 9 ماه هم در بند عمومی گذراند. به روایت همرزمانش با وجود تحمل شکنجه های جسمی و روحی فراوان، حسرت شنیدن یک آخ را بر دل سیاه آنان گذاشت و با بالا گرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به آغوش ملت بازگردید.

 

در شروع قیام های خونین قم و تبریز در سال 1356 نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوب تهران عهده دار بود. رابطه های تنگاتنگ با حرکت های مکتبی دانشجویی و روحانیت را داشت در روزهای 21 و 22 بهمن 1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد. با پیروزی انقلاب مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی محل خود را عهده دار شد و پس از تشکیل سپاه به این ارگان پیوست و با دوستان و همرزمانش با حداقل امکان به سازماندهی نیروها همت گماشت.

 

مروری بر دلاوری های حاج احمد

درسال 1358 ماموریت برای آزادسازی جاده پاوه کرمانشاه

سال 1359 ماموریت برای آزادسازی شهر مریوان

دیماه 1360 عملیات سرنوشت ساز محمد رسول الله

تاسیس تیپ 27 محمد رسول الله

ساعت 11 صبح روز سوم خرداد سال 1361 تیپ 27 حضرت رسول به فرماندهی ایشان وارد خرمشهر شد.

اواخر خرداد سال 1361 ماموریت به لبنان برای سرکوب رژیم غاصب صهیونیستی

 

چگونگی اسارت

در چهاردهم تیر ۱۳۶۱ اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور توسط آدم ربایان دست نشانده رژیم تروریستی تل آویو گروگان گرفته شدند و پس از شکنجه و بازجویی به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند که از سرنوشت آنان تا کنون اطلاعی در دست نیست.

 

ویژگی های اخلاقی او

آگاهی و شناخت بالای ایشان در مسائل سیاسی اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تصمیم گیری هایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار بر دل ها فرماندهی می کرد و همواره در بطن مشکلات حضور داشت به همین دلیل در سخت ترین شرایط کسی او را تنها نمی گذاشت. علاقه به مطالعه و بحث درباره اخبار و رویدادها از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش درباره مسائل اعتقادی بحث می شد و حاج احمد نسبت به شهدا و خانواده های محترمشان احترام خاصی قائل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا می رفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانواده های این عزیزان تلاش می کرد و در غم همرزمانش می سوخت.

 

نقل می کنند هنگامی که بر مزار شهید جهان آرا حاضر می شد آنچنان از خود بیخود می شد که تا ساعت ها بی وقفه اشک می ریخت و یکی از برادرها نقل می کند شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب سلام الله علیها تا صبح به گریه و راز و نیاز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ سوال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند گفته بود از سرشب داشتم در فراق برادران شهیدم مخصوصاً شهید حمید توسلی اشک می ریختم به عمه سادات متوسل شدم تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرماید. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی با محاسن سفید و لباس بسیجی بر تن کنارم آمد و ایستاد و گفت پسرم بی تابی نکن لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.

 

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

 

دیدگاه تان را بنویسید