با گذشت سیصد روز از آغاز دور دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، شکاف میان ادعاها و واقعیتهای سیاست خارجی او آشکارتر شده است. ترامپ خود را معمار نظم تازه جهانی و پایاندهنده جنگها معرفی میکند، اما بررسی عملکرد او نشان میدهد بسیاری از این دستاوردهای ادعایی یا ناپایدار بودهاند یا هزینههای سنگینی برای اتحادهای سنتی آمریکا و ساختار بینالمللی به همراه داشتهاند.
به گزارش سرویس بینالملل جماران، پولیتیکو نوشت: سیصد روز از آغاز دومین دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ گذشته و بحث درباره تأثیر سیاست خارجی او بر نظم جهانی همچنان داغ است. ترامپ و هوادارانش معتقدند جهان — دستکم از منظر منافع ایالات متحده — در بهترین وضعیت ممکن قرار دارد. اما بررسی دقیقتر ادعاهای کاخ سفید نشان میدهد این روایت تنها بخشی از واقعیت را بازتاب میدهد.
ترامپ خود را سیاستمداری معرفی میکند که با فشار بر اروپا و دیگر متحدان برای افزایش هزینههای دفاعی، مشارکت بیشتر در حمایت از اوکراین و خرید تسلیحات آمریکایی، توان جمعی غرب را به سطحی بیسابقه رسانده است. این در حالی است که واشنگتن امسال بودجه دفاعی خود را با افزایشی ۱۳ درصدی به هزار میلیارد دلار رسانده و اعضای ناتو نیز — پس از سالها انتقاد آمریکا — متعهد شدهاند ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف دفاع کنند؛ رقمی که حتی از سهم خود آمریکا نیز بالاتر است. رابرت اوبرایان، مشاور امنیت ملی ترامپ در دوره اول، مدعی است رئیسجمهور «به چهرهای بیبدیل در دیپلماسی جهانی» تبدیل شده و ابتکار عمل را در حل منازعات طولانی و دوردست در دست گرفته است. ترامپ نیز بارها اعلام کرده که «هشت جنگ را در هشت ماه» پایان داده و از قدرت اهرم فشار برای تحمیل توافقها استفاده کرده است؛ ادعایی که برخی تحولات خاورمیانه، از جمله آتشبس در غزه و بازگشت گروگانهای زنده به اسرائیل، آن را تقویت میکند.
در حوزه اقتصاد جهانی نیز دولت ترامپ میگوید با بازطراحی نظم تجاری، تعرفهگذاری تهاجمی و تهدید به بستن بازارها، کشورها را وادار کرده درهای خود را به روی کالاهای آمریکایی بگشایند و برای دسترسی به بازار مصرفی آمریکا هزینه بپردازند؛ اقدامی که بهزعم واشنگتن به احیای صنعتیسازی ایالات متحده کمک کرده است.
اما این روایتِ ظاهراً موفق، تنها بخش جذاب ماجراست. در عمل، تصویر بسیار پیچیدهتر و کمثباتتر است.
نمونه روشن آن، روابط آمریکا با متحدان اروپایی است. درست است که بسیاری از اعضای ناتو هزینههای دفاعی خود را افزایش دادهاند، اما دلیل اصلی این تغییر نه اعتماد به رهبری واشنگتن، بلکه ترس از کاهش تعهد آمریکا به ماده ۵ ناتو و نگرانی از رفتار غیرقابلپیشبینی ترامپ است. همانطور که مارک روته، دبیرکل ناتو، در پیامی خصوصی به ترامپ نوشت، او به اهدافی رسیده که «هیچ رئیسجمهور آمریکا طی دههها موفق به تحققش نشده بود» — اما روته اشاره نکرد که هیچ رئیسجمهوری پیش از ترامپ، موجودیت ناتو را تا این حد زیر سؤال نبرده بود.
رویکرد ترامپ به جنگ اوکراین شاید بهترین نمونه از این تغییر پارادایم باشد. او تمامی کمکهای نظامی و اقتصادی به کییف را قطع کرد و تنها زمانی از سرگیری ارسال سلاح را پذیرفت که اروپا هزینه آن را بپردازد. ترامپ دولت اوکراین را تحت فشار گذاشت تا بخشی از منابع طبیعی کشور را در ازای کمکهایی که پیشتر رایگان ارائه میشد، واگذار کند و حتی خواستار امضای توافقی شد که عملاً به معنای پذیرش شروط روسیه بود. این رفتار بیش از آنکه به یک اتحاد استراتژیک شبیه باشد، یادآور «چتر حمایتی در برابر پرداخت پول» است؛ چیزی که بسیاری از کارشناسان آن را تبدیل شدن ناتو از یک اتحاد مبتنی بر منافع مشترک به یک سازوکار باجخواهانه توصیف میکنند.
با کنار هم گذاشتن این موارد، کارنامه سیاست خارجی ترامپ — هرچند پر سروصدا — ترکیبی است از موفقیتهای مورد ادعای کاخ سفید، اهرمفشاری کوتاهمدت، و پیامدهایی که ممکن است در بلندمدت هزینههای سنگینی برای نظام بینالملل داشته باشد. مسیر ادامه این وضعیت، اکنون یکی از مهمترین پرسشهای سیاست جهانی است.
ادعای دونالد ترامپ درباره تواناییاش در ایجاد صلح جهانی، با واقعیتهای میدانی فاصله زیادی دارد. ترامپ میگوید میانجیگریهای او منجر به پایان جنگها و تثبیت آرامش شده، اما بررسی عملکرد او طی ماههای گذشته تصویر دیگری را نشان میدهد. آتشبسی که او میان اسرائیل و حماس برقرار کرد و بازگشت گروگانها را ممکن ساخت، از نگاه کاخ سفید یک موفقیت تاریخی معرفی شد؛ اما این آتشبس نه به صلح پایدار منجر شده و نه شکاف عمیق میان فلسطینیها و اسرائیلیها را کاهش داده است. برعکس، تنشها اکنون در یکی از خطرناکترین سطوح دهههای اخیر قرار گرفته و احتمال بازگشت خشونت بسیار بیشتر از امکان دستیابی به یک راهحل بلندمدت است.
دیگر پروندههایی که ترامپ مدعی پایان دادن به آنهاست نیز همین الگو را تکرار میکنند. هند و پاکستان همچنان در آستانه شعلهور شدن یک درگیری تازه قرار دارند. توافق کامبوج و تایلند کمتر از یک ماه پس از امضای آن به حالت تعلیق درآمد. روآندا و کنگو نیز هیچیک به تعهداتی که در واشنگتن پذیرفته بودند، عمل نمیکنند. مجموعه این تحولات یادآور این واقعیت است که «توقف شلیک» با «صلح» تفاوت بنیادین دارد.
در حوزه تجارت جهانی نیز ترامپ ساختار موجود را کاملاً به هم زده است، اما پرسش اصلی این است: برای چه نتیجهای؟ جنگ تعرفهای با چین اکنون در وضعیتی قرار دارد که عملاً تفاوت چندانی با شرایط زمان آغاز دور دوم ریاستجمهوری او ندارد. بسیاری از توافقهای بزرگ، از جمله با اتحادیه اروپا، همچنان بلاتکلیف ماندهاند؛ زیرا رئیسجمهور بیشتر به اعلام پیروزیهای سیاسی علاقهمند است تا مذاکره درباره جزئیات واقعی توافقها. نامشخص است که آیا اروپا، ژاپن یا کره جنوبی سرمایهگذاریهایی را که ترامپ وعده داده، واقعاً انجام دهند یا نه. در همین حال، دولت آمریکا هفته گذشته برای مقابله با نارضایتی داخلی ناشی از گرانی مواد غذایی، از بخشی از تعرفهها عقبنشینی کرد و صدها قلم کالای خوراکی و اساسی را از فهرست تعرفهها خارج ساخت.
جمعبندی عملکرد ماههای اخیر نشان میدهد ترامپ در ویران کردن نظمهای جهانی بسیار موفقتر از بازسازی آنها بوده است. او ساختاری بینالمللی را تخریب کرده که طی چند دهه توسط روسایجمهور پیشین آمریکا بهتدریج شکل گرفته بود؛ ساختاری که در طول سالها به افزایش رفاه، ارتقای امنیت و گسترش آزادی برای آمریکاییها کمک کرده بود. این نظام جهانی بینقص نبود و نیاز به اصلاح داشت، اما کنار گذاشتن آن بدون طرحی روشن برای جایگزین، ریسکی بزرگ است؛ ریسکی که نهتنها جهان، بلکه خود آمریکاییها نیز هزینه نهایی آن را پرداخت خواهند کرد.