گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

آیت‌الله خائفی: آیت‌الله العظمی محفوظی دست‌پرورده دروس امام خمینی(س) و از شاگردان برجسته ایشان بود/ متأسفانه شهرها از علمایی که محل رجوع مردم بودند، خالی شده است

آیت‌الله خائفی، شاگرد امام خمینی(س) در نجف، به خبرنگار جماران گفت: متأسفانه شهرها خالی شده از علمایی که محل رجوع مردم بودند. وجود امثال آیت‌الله محفوظی برای به ثمر نشستن نهضت و پیروزی انقلاب خیلی مؤثر بود.

پایگاه خبری جماران: آیت‌الله عبدالله خائفی در آذر ۱۳۴۳ (یک ماه پس از تبعید امام‌خمینی به خارج از کشور)، به عراق رفت و به تکمیل تحصیلات خود در حوزه علمیه نجف اشرف پرداخت. در آن حوزه ابتدا در درس خارج اصول سیدابوالقاسم خویی شرکت کرد و یک دوره کامل در آن درس حضور یافت. در تابستان‌ها هم در درس خارج فقه سیدمحسن طباطبایی حکیم حاضر می‌شد.

او پس از اطلاع از ورود امام خمینی(س) به عراق همراه با سیدمجتبی رودباری و میر عبدالعظیمی، به کاظمین رفت و با امام خمینی(س) دیدار کرد و در مسیر حرکت امام خمینی(س) از کاظمین به نجف، همراه ایشان بود. با تشکیل درس خارج فقه ایشان در مسجد شیخ انصاری، در آن درس حضور یافت و تا مهاجرت امام خمینی(س) به فرانسه در مهر ۱۳۵۷، از آن درس بهره‌مند شد.

به مناسبت اولین سالگرد  ارتحال آیت‌الله العظمی محفوظی با‌ ایشان گفت‌وگویی داشته‌ایم که مشروح آن را در  ادامه می‌خوانید:

 

در ابتدا علاقه مندیم درباره شخصیت مرجع فقید پارسا، مرحوم آیت‌الله العظمی محفوظی از زبان شما بشنویم.

در حالات و شخصیت فقیه بزرگ و مجاهد شیعه، فقیه انقلابی و تدبیر، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباس محفوظی، این نکته بارز است که ایشان بسیار خوش محضر و از حیث اخلاق نیک کم‌نظیر بودند. آن مرحوم دارای استعداد سرشار و در عقاید دینی و نقد نظر و فکر اثربخش بودند. ایشان دست‌پرورده دروس امام خمینی(س) و از شاگردان برجسته ایشان و مورد توجه خاص استادانشان‌ بودند. دارای اندیشه‌های کارآمد و در مسائل امور اجتماعی و عرفی محتاط بودند. آن مرحوم همواره با اهل علم و طلاب مهربان و در رفتار و کردار فروتن بودند. تشریفات و بلندپروازی نداشتند اهل تهجد و عرفان بودند با مخالفان ولایت فقیه سخت مخالفت می‌کردند. خداوند ایشان را با ائمه‌ معصومین علیهم‌السلام محشور فرماید.

 

در نجف اشرف کدام محله‌ها زندگی کردید؟

من به آن کوچه‌ای رفتم که آقایان مراجع در آنجا ساکن هستند.  چند سالی در محلۀ عماره و چند سالی هم هویس بودم. بعد به «جُدَیده» رفتم. یک خاطره از جدیده برایتان بگویم. حدود پانزده سال مستأجر بودم صاحب‌خانه آمد که اجاره‌اش را بگیرد، به من گفت بنا داشتم این خانه‌ام را بفروشم؛ اما هرچه فکر کردم که بفروشم، شیخ کجا برود؟ اینجا سال دیگر قیمت  بیشتر باید بدهید.

 

از همان اول به نجف تشریف بردید یا ابتدا وارد حوزۀ علمیۀ قم شدید؟ اول از کجا شروع کردید؟ 

یکی دو سالی در رشت بودم، بعد آمدم و قم ۱۰- ۱۵ سالی در قم بودم. بعد رفتم و ۲۷ سال تمام در نجف بودم. 

 

چه سالی مشرف شدید؟  

۱۳۴۳ رفتم و ۱۳۷۰ هم به ایران برگشتم.

 

یک سال بعد از اینکه حضرت امام رفتند نجف، شما رفتید؟

ما که به نجف رفتیم، حضرت امام نیامده بودند؛ ترکیه بودند. ما که به دیدن ایشان رفتیم ، امام سؤال کردند شما اینجا چه‌کار می‌کنید؟   ما هم گفتیم در نبود شما آمدیم. 

 

در قم هم شاگرد امام بودید؟ 

بله، شاگرد امام و مرحوم آقای بروجردی  بودم.

 

عمده اساتیدتان از رشت تا قم تا نجف چه کسانی بودند؟ 

 آیت الله مختار ظهیری داشتیم که اهل اصفهان بود، ادبیات را نزد ایشان خواندیم. استاد ما در قم حضرت امام و مرحوم آقای بروجردی بودند .

 

سطح را نزد چه کسانی خواندید؟ 

 سطح را نزد مرحوم آیت‌الله اردبیلی و مقداری هم نزد آیت‌الله نوری همدانی خواندم؛ جلدین کفایه را هم نزد مرحوم آیت‌الله مجاهدی خواندم.

 

بعد که نجف مشرف شدید، درس چه کسی رفتید؟ 

درس مرحوم آیت‌الله خویی و مرحوم امام خمینی(س) می‌رفتم و تابستان‌ها هم درس مرحوم آیت‌الله حکیم شرکت می‌کردم. آقای حکیم می‌فرمود: «من نمی‌خواهم حوزه تعطیل بشود».  چون من در نجف علاوه بر تدریس و درس و بحث و این‌ها، کارهای انقلابی هم انجام می‌دادم. وقتی بعثی‌ها می‌آمدند که برای جنگ ایران و عراق از جوانان نجف به جبهه ببرند، به مردم و جوان‌ها می‌گفتم در خانه‌هایتان یا در خانه‌های یکدیگر پنهان شوید که شما را پیدا نکنند. یا می‌گفتم حتی اگر شما را گرفتند و به جبهه بردند، در جبهه تیر به سوی برادران ایرانی‌تان، شلیک نکنید به هوا شلیک کنید.

 یکی از عراقی‌ها، روحانی هم بود، به من گفت: «من نمی‌دانم چه‌کار کنم. «مجبوریم به جبهه برویم». گفتم: «نمی‌توانی فرار کنی؟» گفت: «می‌توانم.» گفتم: «پولی داری که یکی شما را ببرد؟» گفت: «یک قاچاقچی هست، ۳۰۰۰ دینار می‌گیرد ما را می‌برد؛ اما برای پدر و مادرم نگرانم که مبادا صدام پدر و مادرم را بکشد». گفتم: «تو پدر و مادرت را به خدا بسپار. کاری نداشته باش. فرار کن برو ایران». بعدا که ایران آمدم، وقتی من را می‌دید، دستم را می‌بوسید و می‌گفت: «نجاتم دادید، پدر و مادرم هم نجات پیدا کردند».

‌زمان صدام عکسی از امام خمینی(س) دستم گرفتم و به صحن حرم امیرالمؤمنین(ع) رفتم. بعضی‌ها آنجا بودند که دوربین داشتند و عکس‌برداری می‌کردند و فیلم می‌گرفتند. من شعار می‌دادم: «لاشرقیه لاغربیه جمهوری اسلامیه». مردم هم جواب می‌دادند. سید بحرالعلوم کنارم بود؛ گفت : آقا! الآن وقت این حرف‌ها نیست. گفتم: «مردم باید بفهمند که ما چه می‌خواهیم؛ ما جمهوری اسلامی می‌خواهیم.» 

 

حضرتعالی قبلاً فرمودید که «حضرت امام در هر استانی، به آن‌هایی که مستعد بودند که در آینده مجتهد بشوند مقرری علی‌حده خاصی در نظر داشتند. در گیلان چه کسانی بودند؟

بله. علاوه بر اینکه شهریه می‌دادند، یک مقرری خاص هم می‌دادند.

بنده بودم و آیت‌الله محفوظی، مرحوم آقای ایمانی، امینیان و کاشفی بودند و از فومن مرحوم عظیم یکتا بود.

از ایران که برای امام وجوهات می‌آمد، امام توسط من جواب  می‌دادند؛ دو پاکت می دادند. یک پاکت قبض و پاکتی دیگر که محتوایش‌ را نمی‌دانستم هر دو پاکت را برای واسطه‌‌مان به تهران می‌فرستادم.

 

در جریان انتفاضه هم شرکت داشتید؟

زمان انتفاضه من بودم؛ شرکت می‌کردم. عکس امام را پخش می‌کردیم.  یکی از دوستان به من گفت: «آقا، رسیدی بالاخره به آنجا که خواستی. انقلابی بودی، بالأخره رسیدی».

 

بعثی‌ها شما را اذیت نکردند؟  

خانه من سر چهارراهی در جُدیده بود. یک شب من را آوردند سر چهارراه و  مأموری آمد اسلحه را به‌ طرفم گرفت. ماه مبارک رمضان بود. گفتم: «خدایا، من تسلیم امر تو هستم. کشته بشوم، تسلیم امر توام. زنده هم بمانم، باز تسلیم امر توام.» تیر خالی می‌کردند به هوا و به طرف من، اما به من نخورد.

 

ازدواج شما همان‌جا در نجف انجام گرفت یا در گیلان؟

نه، در ایران بود. قبل از تشرف به نجف با دخترعموی مرحوم آقای یاوری، ازدواج کردم. وقتی که خواستم حرکت کنم بیایم برای نجف، یکی از بزرگان‌ به من فرمود: «مجتهداً می‌روید، اعلم برمی‌گردید».

 

 چه سالی به دنیا آمده‌اید؟  

سال ۱۳۰۹؛ الآن ۹۵ را هم گذرانده‌ام.

 

خدا شما را حفظ کند.  با آیت‌الله محفوظی چطور آشنا شدید؟ 

با آیت‌الله محفوظی  قبل از رفتن و عزیمت به نجف آشنا بودم.

 

شخصیت‌هایی مثل آیت‌الله العظمی محفوظی چه تأثیری در جامعه و مردم دارند؟ 

 تأثیرات بسیار خوبی داشتند. متأسفانه شهرها خالی شده از علمایی که محل رجوع مردم بودند. وجود امثال آیت‌الله محفوظی برای به ثمر نشستن نهضت و پیروزی انقلاب خیلی مؤثر بود.

 

درباره شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی نکاتی به یاد دارید؟  

آیت‌الله سید مصطفی خمینی اگر شهید نمی‌شد، اول مرجع بود.  شبی در مسجد شیخ انصاری نجف، در بازار هویش، ایشان نشسته بود، من هم پهلویش بودم. دیدم صورتشان رنگ آجرهای معمولی زرد است. چیزی به ایشان نگفتم. صبح فردا ایشان را به بیمارستان می‌برند که جریان آن را حتما شنیده‌اید.

 

هم‌بحث‌های شما در قم و در نجف چه کسانی بودند؟

ما با مرحوم سید کاظم میر عبدالعظیمی و مرحوم سید مجتبی رودباری مباحثه می‌کردیم.

 

با آیت‌الله سیستانی همسایه بودید؟

بله؛ خانه به خانه. از داخل خانه دری داشتیم. یک روز در سرداب خدمت ایشان  رفتم . به من فرمود: «آقای خائفی، من کارهای علمی خودم را انجام می دهم». می‌گفت: «کارهای علمی خودم را که انجام می‌دهم، وقتی می‌خواهم فتوای  خودم را بنویسم، دست من می‌لرزد». کجا هستند این‌طور انسان‌ها؟ 

 

با مرحوم آیت‌الله شهید سید مرتضی خلخالی ارتباط داشتید؟ 

آقا مرتضی خلخالی به امام خیلی علاقه داشت. رساله ایشان را از من گرفت. مرید ایشان بود؛ به امام علاقه داشت. رساله‌اش را هم می‌گرفت و هم عمل می‌کرد. با اینکه در دستگاه آقای خویی و عضو افتای آقای خویی بود، اما به امام خیلی علاقه مند بود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.