روز دهم خرداد از اهواز به سوى تهران حرکت کردیم. اطلاع یافتیم فردا صبح 11 خرداد امام خمینى در حسینیه ی جماران با مسؤولان سیاسى - اجرایى کشور دیدار دارد و براى ما طلاب نیز وقت گرفتند و قرار است ما هم در این دیدار حضور داشته باشیم. وقتى این خبر را شنیدم بسیار هیجان زده شده بودم. دیدار امام، براى اولین بار، آن هم بعد از فتح خرمشهر، برایم بسیار ارزشمند بود، سعى مى‌کردم با حضورِ قلبِ هرچه بیشتر این دیدار را انجام دهم.

خرداد ماه 1361 چند روز بعد از فتح  خرمشهر و تخلیه کامل اسراى عراقى  به پشت جبهه ؛ طلاب مدرسه ولیعصر (عج ) تبریز که به همراه مدیران مدرسه، حضرات معظم: حاج شیخ عبدالحمید آقا بنابی  و  حاج شیخ عبدالمجیدآقا بنابی  در عملیات حضور داشتند ، آماده بازگشت به تبریز شدند.

روز دهم خرداد از اهواز به سوى تهران حرکت کردیم. اطلاع یافتیم  فردا صبح 11 خرداد امام خمینى در حسینیه ی جماران با مسؤولان سیاسى - اجرایى کشور دیدار دارد و براى ما طلاب نیز وقت گرفتند و قرار است ما هم در این دیدار حضور داشته باشیم. وقتى این خبر را شنیدم بسیار هیجان زده شده بودم. دیدار امام، براى اولین بار، آن هم بعد از فتح خرمشهر، برایم بسیار ارزشمند بود، سعى مى‌کردم با حضورِ قلبِ هرچه بیشتر این دیدار را  انجام دهم.

صبح  چون به تهران رسیدیم با اتوبوس‌ها از خیابان‌هاى پرترافیک و پرازدحام جمعیت عبور کرده و در نهایت خود را به محله ى جماران رساندیم. اطراف اقامتگاه  امام از انبوه جمعیت موج مى‌زد، همه از قشرهاى مختلف مردم براى دیدار رهبرشان آمده بودند. وقتى یکى دو کوچه بالاتر رفتیم، دیدم انبوه مردم به صف ایستاده‌اند تا بعد از بازدید بدنى توسط پاسداران، وارد حسینیه جماران شوند. اینها کسانى بودند که قبلاً کارت ملاقات گرفته بودند. ما هم که کارت دیدار داشتیم با عجله به صف ایستادیم و نگران از این که مبادا حسینیه پر شود و ما بیرون از آن بمانیم و از دیدار فرزند زهرا محروم شویم. تمام وسائل شخصى حتى انگشتر و ساعت را بایستى تحویل مى‌دادیم.  ازدحام هر لحظه بیشتر می شد،  بعضی ها  که به امید دیدار رهبر عزیزتر از جانشان آمده بودند، کارت ملاقات نداشتند. من در پیش خود فکر مى‌کردم و نگران بودم اگر به اینها فرصت دیدار داده نشود، چه بد خواهد شد؟ اما از پاسداران شنیدم که  همه ى اینها امروز با امام دیدار مى‌کنند. آن‌ها مى‌گفتند: امام خمینى هر روز در چند مرحله با مردم دیدار دارد. فقط در نوبت اول که دیدارها رسمى است صحبت مى‌کند ، در دیدارهاى بعدی تنها تشریف مى‌آورد، چند لحظه‌اى مى ‌نشیند و به ابراز احساسات حاضران پاسخ داده و برمی گردد. بنابراین خیالم از این جهت راحت شد. 

بعد از لحظاتى، بازدید بدنى شدیم و به داخل حسینیه راه یافتیم. هنوز  امام تشریف نیاورده بود. شعارهاى جمعیت حاضر فضاى حسینیه را طنین انداز کرده و انگاری ستون هایش را به لرزه درآورده بود. 

ما همه سرباز توییم خمینى 

گوش به فرمان توییم خمینى

خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگه دار 

شعارها را تمرین مى‌کردند تا هنگام ورود امام به ساحتش  نثار کنند. من نیز چون قطره ‌اى ناچیز خود را به دریاى خروشان زدم تا هویت پیدا کنم، ناخودآگاه آن قدرشعار داده بودم که صدایم گرفته بود، بعد متوجه شدم اغلب حاضران به وضعیت من دچار شده ‌اند. 

چشمان همه به درب کوچک، محل ورود  امام به حسینیه دوخته شده بود. پس از انتظار طولانى که یک ثانیه‌اش به منزله ى یک ساعت می گذشت، ناگهان در، به روى مشتاقانِ منتظر گشوده شد و امام خمینى همچون ماه شب چهاردهم رخ نمایان کرد و پاى به داخل حسینیه ى جماران و در واقع به روى  چشم و دل حاضران گذاشت. دیدارکنندگان که همه شیفته و شیدایش شده بودند در حالى که سر از پا نمى ‌شناختند، شروع به دادن شعار و ابراز احساسات شورانگیز کردند. 

حقیقت این است که عمق شکوه ، عظمت و واقعیت این صحنه‌ ها را هرگز نمى‌توان با گفتن ، نوشتن و یا با عکس و فیلم به دیگرى منتقل کرد. اینها صحنه هاى منحصر به فرد در طول تاریخ اسلام و بشریت بود، این جمله را به عمد نوشتم تا در تاریخ بماند اگرچه آیندگان به آن با دیده ى شک ، تردید  و تمسخر نگاه بکنند. 

امام نخست در حالى که آهسته به طرف صندلى خود گام بر مى‌داشت با دست  به ابراز احساسات حضار پاسخ مى‌داد. از میان مردم جهت تبرک جستن، دستمال و پارچه به جایگاه پرتاب مى‌شد، اطرافیان امام آن‌ها را به نزدیک ایشان مى‌بردند و امام  آن‌ها لمس کند و بعد به صاحبانشان برمى گرداندند. یک وقت متوجه شدم، بعضى طلبه ‌ها عمامه هایشان را به جایگاه پرتاب کردند که  امام از این کار خوششان نیامد زیرا در حالی که ابروها کشیده و سیما عبوس شده بود فورى به طرف صندلى رفته و روى آن جاى گرفت. چند لحظه ‌اى همچنان ابراز احساسات حضار به طور شورانگیزى ادامه یافت.

امام خمینى به طرز خاصى و با ابهت عجیبى بر روى صندلى قرار گرفت، در عین این که به طور مستقیم به کسى نگاه نمى‌کرد لیکن هرکس احساسش این بود که امام به او نظر افکنده با او سخن می‌گوید.

چند لحظه اى  سکوت فضاى حسینیه ى  را فرا گرفت امام خمینى آغاز سخن کرد. کلمات حکمت آمیزش بى اختیار بر دل و جان  هر شنونده‌اى نفوذ مى‌کرد. یادم هست ایشان در این سخنرانى، صدام را به مُرده‌اى تشبیه کرد که حتى حضرت عیسى (ع) هم اگر بیاید نمى‌تواند او را زنده کند. بعد با جملاتى ساده توضیح داد که این به عدم قدرت و توانایى حضرت عیسى ربطى ندارد بلکه این مُرده یک مرده‌اى است که قابلیت زنده شدن را از دست داده است. 

در این ایام، بخصوص بعد از فتح خرمشهر چون موقعیت صدام به طور جدى به خطر افتاده و تزلزل یافته بود و استکبار جهانى هم به هر طریقى در تلاش بود تا او را سر پا نگه دارد، از جمله به کشورهاى عضو کنفرانس غیرمتعهدها فشار مى‌آورد که در این سال اجلاس خود را در بغداد به ریاست صدام برگزار کنند و بدین ترتیب چند روز دیگر اسکلت و ماکت صدام را در مجامع بین المللى حفظ نمایند. 

بنابراین امام خمینى به سران این کنفرانس هشدار جدى داد و فرمود: این مُرده با این امور هرگز زنده نخواهد شد و شما فقط براى خود دردسر و سوء سابقه درست مى‌کنید  البته هشدارهاى  امام بسیار مؤثر واقع شد و سران کشورهاى غیرمتعهد متنبه شدند و هرگز زیربار این ننگ جبران ‌ناپذیر نرفتند. 

در این مجلس  پس از اتمام سخنرانى براى اولین بار، علاوه بر رهبر کبیر انقلاب، به دیدار شخصیت‌هاى درجه یک کشور و اکثر نمایندگان اولین دوره ى مجلس شوراى اسلامى، از جمله حضرات آقایان: سید علی خامنه ای، هاشمى رفسنجانى، موسوى اردبیلى،  میر حسین موسوی ، صادق خلخالى، یوسف صانعی ، مهدى کروبى، محمدى گیلانى،  فخرالدین حجازى، مهدى بازرگان، حبیب ا... عسگراولادى و... موفق شدم. مضافا با نمایندگان شهر خود مرحومان آقایان: حاج سید سجاد حججى و شیخ موسى سلیمى دیدار کردم. 

در این روز پس از پایان مراسمِ حسینیه ى جماران، در معیت همه طلاب و فضلاى مدرسه ولى عصر(عج) ناهار را میهمان جناب آقا سید حسین موسوى تبریزى دادستان کل انقلاب وقت بودیم. منزل وى در همان محله ى جماران جنب بیت  امام خمینى قرار داشت و بعد معلوم شد که برنامه ی دیدار ما را هم ، ایشان هماهنگی کرده است. 

پس از صرف ناهار، سوار اتوبوس‌ها شده، جهت زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنى عازم شهر رى شدیم، پس از زیارت این محدث و صحابى بزرگ به قبرستان ابن بابویه رفته مرقد فقیه سترگ شیخ صدوق را نیز زیارت نمودیم. سپس شبانه با اتوبوس‌ها به سمت شهر تبریز روانه شده و هنگام اذان صبح  روز 12 خرداد به مدرسه ى ولى عصر(عج) رسیدیم.

12 خرداد 1404

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.