پس از اکران این فیلم که محصول سال ۱۳۹۶است احسان عابدی ـ‌منتقد و تحلیل‌گر فیلم‌ـ به بررسی و واکاوی آن پرداخت و گفت: هرچند فیلم را دوست داشتم اما تأسف خوردم که چرا همه چیز در آن ذبح شده و یک فیلم کامل از آب در نیامده است.

وی با بیان اینکه این فیلم چند ایراد اساسی دارد که اگر این‌ها نبود یک فیلم ماندگار در سینمای ایران می‌شد افزود: اول اینکه کارگردان خواسته درام، طنز و ایده ضدجنگ را در هم پیوند بزند، اما هر سه را نصفه و نیمه مخلوط کرده است. خط اصلی فیلم درام عاشقانه‌ی دو خطی است که یک خط آن ایرج و همسرش و خط دیگر، سعید و دختر همسایه است. طنز فیلم هم اغلب در مدرسه است و دیالوگ‌های مدیر و معلمان.

به گزارش روز دوشنبه روابط عمومی حوزه هنری یزد،  این تحلیل‌گر فیلم ادامه داد: ایده ضدجنگ هم قرار است روح فیلم باشد که در پلان فاجعه‌آمیز حضور دزد جوان در منزل ایرج به مضحک‌ترین شکل نابود می‌شود.(و من خوشحالم که این اتفاق می‌افتد و ضدجنگی در کار نیست). با این توضیح باید بگویم ما نه عاشقانگی یک ملودرام را احساس می‌کنیم، نه با فیلم کمدی مواجهیم و نه فکر و احساس ضدجنگ بودن در ما متبلور می‌شود.

عابدی، ایراد دوم که شاید یکی از دلایل ناکام ماندن فیلم معادی باشد را گم شدن قصه‌های فیلمنامه‌ی خوب او در لابه‌لای تصاویر نوستالژیک و سکانس‌هایی دانست که می‌خواهد دهه شصت را در چشم مخاطب فرو کند! اصرار کارگردان بر نشان دادن اِلمان‌ها و رفتارهایی که یادآور آن دوران است، تمرکز بیننده بر اصل ماجرا را منحرف می‌کند. از این رو بیننده، بین اینکه با یک سری تصویر و خاطره از دهه شصت مواجه است یا فیلمی با یک قصه منسجم و مشخص، مردد می‌ماند.

وی بیان کرد: از یک زاویه دید می‌توان «بمب؛ یک عاشقانه» را نقدی بر روشنفکران و نسبت آنها با مردم عادی به حساب آورد. وقتی همه ساکنان ساختمان با شنیدن صدای آژیر قرمز به پناهگاه می‌روند، اما ایرج و میترا با هم قهرند و هرکدام تنهایی روی تخت خود به مطالعه کتاب مشغول هستند، یعنی نسبت به حفظ جان خودشان هم مثل مردم عادی نیستند و این اختلاف وقتی هویدا می‌شود که در قسمت پایانی ایرج و میترا بالاخره به پناهگاه می‌روند و به مردم می‌پیوندند.

این منتقد افزود: این فیلم را باید قصه ۲ نفر دانست،  یکی ایرج که به بهانه‌ای واهی دنبال فراق و جدایی است و دیگری سعیدِ نوجوان که با یک نگاه، عاشق دختر خواهر همسایه‌شان شده و به دنبال وصال می‌گردد،  در واقع متضاد بودن خواسته‌ این ۲ شخصیت ـ‌که شخصیت‌پردازی موفقی هم ندارندـ قصه فیلم را می‌سازد. 

عابدی ادامه داد: از طرفی سعید که دانش آموز است در پناهگاه ساختمان نگاهش با چهره و چشمان سمانه تلاقی می‌کند و در عالم نوجوانی دل به مهر او می بندد، سعید هر شب منتظر حمله صدام و صدای آژیر قرمز است تا به پناهگاه بروند و باز هم سمانه را ببیند. یکی از سکانس‌های ماندگار فیلم دعای او در سجده است که می‌خواهد صدام یزید عزیز! همچنان بر سر آنها موشک بیندازد تا او بتواند هر شب سمانه را ببیند.

در خلاصه داستان فیلم آمده است: در میانه سال‌های جنگ ایران و عراق و در اوج بمباران‌های تهران، عشق، محبت و امید به زندگی، هراس و ترس از مرگ را در روزهای پر اضطراب آن زمان برای مردمی که درگیر جنگ بودند از بین می‌برد. «بمب؛ یک عاشقانه» نشان می‌دهد که عشق و امید چطور حتی در مواجهه با تاریکی مرگ، راهشان را پیدا می‌کنند.

لیلا حاتمی، پیمان معادی، سیامک انصاری، حبیب رضایی، سیامک صفری و بهادر مالکی از بازیگران این فیلم هستند.

فیلمنامه «بمب، یک عاشقانه» جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره آسیا پاسیفیک در سال ۱۳۹۳ دریافت کرده‌است.

۷۵۳۶/ ۶۱۹۷

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.