استفاده از داستان های کوتاه انگلیسی، بهترین روش برای شروع آموزش زبان انگلیسی می باشد. اما اگر در سطح پایه هستید، پیشنهاد ما به شما این است که آموزش دیدن در آموزشگاه را اولویت کار خود قرار دهید، چراکه در موسسات آموزشی می توانید کلیه موارد را به صورت اصولی از پایه یاد بگیرید. اگر از ما بخواهید یک آموزشگاه خوب در این زمینه به شما معرفی کنیم، پیشنهاد ما آموزشگاه زبان ملل است.

داستان های کوتاه انگلیسی معمولاً لغات و عبارات جدیدی را به شما معرفی می کنند. خواندن داستان باعث می شود تا این واژگان به طور طبیعی و در زمینه های مختلف به یادگیری شما کمک کنند. ضمن آن گوش دادن به داستان های کوتاه یا خواندن آن ها میتواند مهارت شنیداری شما را تقویت کرده و به درک بهتری از تلفظ و نحوه استفاده از اصطلاحات زبان کمک کند. همچنین، با تعمیق در داستان ها می توانید نوعی گفتار طبیعی زبان را درک کنید.

استفاده از داستان های کوتاه انگلیسی، بهترین روش برای شروع آموزش زبان انگلیسی می باشد. اما اگر در سطح پایه هستید، پیشنهاد ما به شما این است که آموزش دیدن در آموزشگاه را اولویت کار خود قرار دهید، چراکه در موسسات آموزشی می توانید کلیه موارد را به صورت اصولی از پایه یاد بگیرید. اگر از ما بخواهید یک آموزشگاه خوب در این زمینه به شما معرفی کنیم، پیشنهاد ما آموزشگاه زبان ملل است.

 

 

 

برترین داستان های انگلیسی کوتاه 2024 

داستان های انگلیسی برای یادگیری زبان می تواند روشی موثر برای پیشرفت باشد. وقتی که شما داستان ها را مطالعه می کنید، علاوه بر افزایش دایره واژگان، با ساختارهای گرامری مختلف زبان آشنا می شوید. بهتر است از داستان هایی شروع کنید که مناسب سطح زبان شما باشند، سپس به تدریج به داستان های پیشرفته تر پرداخته و از آن ها برای تقویت مهارت های شنیداری و خواندن استفاده کنید.

همچنین، گوش دادن به داستان های صوتی و تماشای فیلم های مبتنی بر داستان های معروف می تواند روش های دیگر و موثری برای تقویت مهارت های زبانی شما باشد.

1. داستان طوطی و پرنده

سطح: مبتدی

متن بخشی از داستان:

This one is quite popular which centers around a man who lived in Haiderpur and owned a lot of parrots. He was devoted to his parrots and fed them a wide variety of foods. The man went to the store and bought a new gorgeous bird, which he took home. When the parrots saw that lovely bird, they were envious.

 

As a result, all of the parrots devised a plot to assassinate the bird. When the bird was attacked by parrots, the guy saw it and intervened to save the bird. The man abandoned the parrots in the wild because of their bad behaviour.

ترجمه:

این داستان محبوبی است که درباره یک مردی که در هایدرپور زندگی می کرد و صاحب طوطی های زیادی بود، صحبت می کند. او عاشق طوطی هایش بود و آن ها را با انواع غذاهای مختلف تغذیه می کرد. روزی مرد به فروشگاه رفت و یک پرنده فوق العاده زیبا را خرید و آن را به خانه برد. وقتی طوطی ها آن پرنده زیبا را دیدند، حسادت کردند.

به همین دلیل، همه طوطی ها یک طرح برای ترور پرنده برنامه ریزی کردند. وقتی پرنده توسط طوطی ها مورد حمله قرار گرفت، مرد این را دید و وارد شد تا پرنده را نجات دهد. به خاطر رفتار بد طوطی ها، مرد آن ها را در طبیعت ترک کرد.

2. داستان هرگز شکایت نکن

سطح: مبتدی

متن بخشی از داستان:

This story is simply one of the best ones. It revolves around the hottest time of the year. The sun was scorching hot. Two passengers were travelling down a sandy road with no trees on either side. They came upon a tree with large leaves and branches stretched out like an umbrella as they looked for some shade from the blazing heat.

ترجمه:

این داستان به سادگی یکی از بهترین هاست و حول محور گرم ترین زمان سال می چرخد. آفتاب سوزان داغ بود. دو مسافر در جاده ای شنی و بدون درخت در دو طرف آن در حال حرکت بودند. آنها به درختی رسیدند که برگ ها و شاخه های بزرگی داشت که مانند یک چتر دراز شده بود و از گرمای شدید به دنبال سایه بودند.

 

 

داستان های کوتاه انگلیسی  (4)

 

3. داستان شاه و دوست میمونش

سطح: مبتدی و متوسط

متن بخشی از داستان:

In ancient times there was a king. His name was Agrpanthaka Sen. The king was brave and peace-loving. He always helped the needy and everyone was happy during his reign. His best friend was a wise monkey, Batuknath. The king was always accompanied by his monkey friend everywhere.

ترجمه:

در دوران باستان، یک پادشاه وجود داشت. نام او آگرپانتاکا سن بود. این پادشاه شجاع و طرفدار صلح بود. همیشه به نیازمندان کمک می کرد و همه در طول حکومت او خوشحال بودند. بهترین دوست او یک میمون خردمند به نام باتوکنات بود. این پادشاه همیشه همراهش، میمون دوستش، به هر جایی می رفت.

4. داستان قایق کاغذی

سطح: مبتدی و متوسط

متن بخشی از داستان:

Rangoli lived with her family in a small town. One day while coming from school she saw some children playing with paper boats. She got very happy to see those colorful paper boats. And now she also wanted one for her. When she reached home she asked her older brother to show her how to make a paper boat.

Thus her brother made a beautiful paper boat for her and wrote her name “Rangoli” on her paper boat.

ترجمه:

 

رنگولی با خانواده اش در شهر کوچکی زندگی می کرد. یک روز، وقتی از مدرسه می رفت خانه، چند بچه را دید که با کشتی های کاغذی بازی می کنند. از دیدن اون کشتی های رنگارنگ کاغذی، خیلی خوشحال شد. حالا او هم یکی می خواست. وقتی به خانه رسید، از برادر بزرگترش خواست تا بهش نشون بده چطور کشتی کاغذی درست کنه. بنابراین، برادرش یک کشتی کاغذی زیبا برای او درست کرد و نامش "رنگولی" رو روی کشتی کاغذی او نوشت.

 

 

داستان های کوتاه انگلیسی  (1)

 

5. داستان دوست جدید

سطح: مبتدی و متوسط

متن بخشی از داستان:

Sheena and Aman are siblings. They have shifted to a new city. The city was big, it had many playgrounds and toy shops. But they were sad because they didn’t have friends in the new place. After playing with their toys they got bored soon.

They decided to explore their area and took their bicycles and went out. They found a little bird on the pavement. It was scared and was unable to fly. They took the little bird with them and showed it to their parents. Sheena asked her father “what has happened to this bird ?”.” Can we keep it please ?” asked Aman innocently.

ترجمه:

Sheena و Aman خواهر و برادر هستند. آن ها به یک شهر جدید نقل مکان کرده اند. این شهر بزرگ بود و دارای مجموعه های زیادی از پارک ها و فروشگاه های اسباب بازی بود. اما آن ها از این که در محل جدید دوستان ندارند ناراحت بودند. پس از بازی با اسباب بازی هایشان، زود خسته شدند.

آن ها تصمیم گرفتند که منطقه اطرافشان را بررسی کنند و دوچرخه هایشان را بردارند و بروند. آن ها یک پرنده کوچک را در کنار پیاده رو دیدند. او وحشت زده بود و نمی توانست پرواز کند. آن ها پرنده کوچک را با خودشان بردند و به والدینشان نشان دادند. Sheena از پدرش پرسید: "برای این پرنده چه اتفاقی افتاده؟" "آیا می توانیم او را نگه داریم، لطفاً؟" Aman با بی گناهی پرسید.

 

 

داستان های کوتاه انگلیسی  (2)

 

6. داستان بولو

سطح: مبتدی و متوسط

متن بخشی از داستان:

Once there were four friends, Bholu, Teena, Sam, and Ayush. Except for Bholu the other three always used to finish their homework, they never cheated in games, they never used to hit their friends and classmates. But Bholu was a naughty child.

He used to hit his class fellows, never completed his homework on time, and often used to cheat in games. One evening after school they were playing under a tree. They didn’t know that the tree was a magical tree. They heard a voice “Come here, my dear Children”.

They all looked here and there but no one was there. Thus Teena asked “who called us just now ?”. the tree replied, “I called you . Look here”.

ترجمه:

یک‌بار چهار دوست به نام‌های بولو، تینا، سام و آیوش بودند. به جز بولو، سه نفر دیگر همیشه تمریناتشان را تمام می‌کردند، هرگز در بازی‌ها به حریفانشان حقه نمی‌زدند و هیچ وقت به دوستان و هم‌کلاسی‌هایشان حمله نمی‌کردند. اما بولو بچه‌ای شرور بود.

او به همکلاسی های خود ضربه می زد، هرگز تکالیف خود را به موقع انجام نمی داد و اغلب در بازی ها تقلب می کرد. یک روز بعد از مدرسه آنها زیر درختی مشغول بازی بودند. آنها نمی دانستند که درخت یک درخت جادویی است. صدایی شنیدند: «بیایید اینجا، بچه های عزیزم».

همه آنها به اینجا و آنجا نگاه می کردند اما کسی آنجا نبود. بنابراین تینا پرسید: «چه کسی همین الان با ما تماس گرفت؟». درخت پاسخ داد: «من تو را صدا کردم. اینجا را نگاه کن".

 

*** این مطلب در سرویس گزارش آگهی منتشر شده و تبلیغاتی می باشد؛ لذا جماران هیچ توصیه در رابطه با انجام فعالیت فوق ندارد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.