به گزارش ایرنا، بر اساس گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی ۸۰ درصد وسایل و ابزار صنایع دستی تولید داخل هستند. بیش از ۷۰ درصد شاغلان صنایع دستی را زنان تشکیل می دهند و به همین دلیل در زمان افت قیمت نفت و بحران درآمدهای ارزی خام فروشی، صنایع دستی به دلیل تنوع تولید و بی نیازی به سرمایه گذاری کلان و زیرساخت های گسترده  می تواند سهم عمده ای در رشد اقتصادی ،افزایش درآمدهای ارزی کشور و ایجاد اشتغال داشته باشد.

از سویی صنایع دستی در گذر زمان دستخوش تغییرات و ناملایمات شده که این روزها بر بسیاری از هنرها و بخش های فرهنگی سایه افکنده است و این تغییرات و نامهربانی ها در استان چهار فصل کهگیلویه و بویراحمد با زندگی عشایری و ریشه های فرهنگی بیشترین تاثیر را برجای گذاشته است آنچنان که بسیاری از دختران حتی نشانه ای از هنر خالص و ذاتی مادران خود را به یاد ندارند.

جامعه به اندازه ای به سوی مصرف گرایی پیش رفته که صنایع دستی به هنری لوکس تبدیل شده که در آموزشگاه ها تدریس می شود و آنها که باید عاشق این هنر باشند از بیکاری گلایه می کنند.

برای واکاوی دلایل مهجور ماندن این هنر ناب گفت و گویی با الهام حسینی موردراز مدرس دانشگاه گردشگری و کارشناس ارشد فرش انجام داده ایم.

حسینی معتقد است باید از حالا دست به کار مستندسازی هنرها و صنایع دستی به خصوص دست بافته های «داری» بشویم زیرا زنان و مردانی که با این هنر آشنایی دارند در دهه هشتم و نهم زندگی خود هستند و ممکن است زمانی به سراغ آنها برویم که زنده نباشند و با دنیایی از ناگفته و هنر در خاک آرمیده باشند.

ایرنا: آنچه از آن به عنوان صنایع دستی یاد می کنیم چطور به وجود آمده است؟ آیا مثل امروز در زندگی مردم جنبه اقتصادی و یا تزئینی داشت یا دلایل دیگری پشت این موضوع است؟

حسینی: اگر به زندگی های گذشته و ساختار زندگی سنتی استان نگاه کنیم تمامی مردم و اقوام ایران کرد، لر، ترک و بلوچ ساختار زندگی کوچروی و عشایری داشتند. در نتیجه زندگی اقتضا می کرد که صنایع دستی و به طور مشخص دست بافته های «داری» تولید شود.

گذشتگان نگاهشان به دستبافته ها تزیینی نبود؛ بلکه تمام چیزهایی که با دست زنان به عنوان هنرمندان واقعی تولید شده، کاملاً کاربردی بود. اما فرهنگ، اقلیم و نوع زندگی مشخص می کرد چه صنایعی دستی، با چه متریال و موادی و با چه شکلی تولید شود.

ایرنا: تنوع در صنایع دستی از کجا نشات می‌گیرد؟

حسینی: هنرمند و یا بافنده آن روز مبتنی بر نیازهایش دست به تولید می‌زد. اما این نیاز برای همه یکسان نبود. به عنوان مثال در گذشته که فصل‌ها سر جای خود بود، سرمای شدید، عشایر مناطق کوهستانی را به سمتی می‌برد که چیزی تولید کند که جلوی سرما را بگیرد پس دست بافته های پشمی کاربرد بیشتری داشت. در عوض در مناطق گرم‌تر که ارتفاع کمتری از سطح دریا دارند از صنایع نازک‌تر استقبال می‌شد.

حتی در همین مناطق کوهستانی نیز هر کجا هوا سردتر بود ارتفاع پرز دست بافته‌ها بیشتر می‌شد به جای گلیم، گبه بافته می‌شد تا خاصیت گرمایشی بیشتری داشته باشد.

 پس می‌بینید نوع استفاده و اقلیم بر روی ارتفاع پرز، نوع پشم و مواد، ضخامت و نازکی و تراکم تاثیر می‌گذشت. اگرچه امروز از دست بافته‌ها فقط به عنوان زیرانداز استفاده می کنیم اما در گذشته به عنوان رو انداز هم کاربرد داشت. پس تنوع درساخت خرسک، گبه، گلیم و جاجیم و سایر دستبافته ها ناشی از همین موضوع است.

حتی حالات روحی بافنده هم در تنوع ساخت موثر بود. باورها، طبیعت، شرایط زندگی، کوچ، راه‌های سنگلاخ، گل و محیط زندگی به شدت روی تولید این دستبافته ها اثر می‌گذاشت.

ایرنا: گاهی گلایه می‌شود که چرا دست بافته های قدیمی نظم مورد انتظار ما در ابعاد، طرح و رنگ را ندارد. بعضی‌ها این درنظر نگرفتن شاخص‌ها و سلیقه بازار را نقطه ضعفی برای این دست بافته‌ها می‌دانند و شاید دلیلی برای فراموشی این دست بافته‌ها!

حسینی: بله در ظاهر شاید این‌طور به نظر بیاید. اما دست بافته های سنتی پر از روح بود. بافنده برای فروش نمی‌بافت بلکه با دل خود برای برآورده کردن نیاز خانواده اش می‌بافت. بافنده برای کسب درآمد نمی‌بافت با این حال غیر مستقیم بر اقتصاد خانواده تاثیر می‌گذاشت.

زن بافنده یک روز پر مشغله را با کشاورزی، دامداری، فرزند داری و همسر داری سپری می کرد و فارغ از اینکه قرار است چیزی تولید کند، پشت دار می‌نشست و خود را در هنر رها می کرد و به آن پناه می‌برد تا آرامش بگیرد.

گاهی در قالی قرمز، رج سیاهی می‌بینید که ممکن است برایتان این سوال پیش بیاید این یک رج یا تغییر در طرح چه معنایی دارد. اما در پژوهش معلوم می‌شود بافنده و هنرمند واقعی در آن روز عزیزی از دست داده یا غم و جریان روحی بدی داشته و با استفاده از آن رنگ سیاه آن را تخلیه کرده است.

اگراز زاویه دیگری هم به موضوع نگاه کنیم؛ بافنده، ماشین نیست که دستوری را اجرا کند. تکنولوژی و بدنه آهنی نیست که بی روح باشد. موجودی است که روح و روان دارد. ناراحت و خوشحال می‌شود و همه حالت‌های روحی اش را می‌توان در دستبافته هایش حس کرد و دید.

‌ایرنا: پس همه چیز در دست بافته‌ها نشان از نوعی هوشمندی زن و بافنده گذشته نسبت به محیط پیرامونش و شاید واکنشش به مسائل بوده است؟

عکس: حسن غفاری 

حسینی: بله دقیقاً در صنایع دستی مناطق مختلف فلسفه‌ای وجود دارد. نباید تصور کرد در گذشته یک مادر همینطور بدون هدف برای جهیزیه دخترش جاجیم می‌بافت. نه این‌طور نیست. آن دست بافته نقطه آخر بود.

ناف دختر را که می‌بریدند مادر شروع می کرد و برای دخترش جاجیم می‌بافت. مادر در تمام رج هایی که می‌زد با جاجیم اتمام حجت می کرد که من تو را می بافم که جایی دخترم به تو پناه ببرد. من و رنج‌های مرا برای دخترم تداعی کن. از پینه‌های دست من به دخترم بگو.

مادر جاجیم را می‌بافت که هم چیزی برای جهیزیه دخترش داشته باشد وهم یادگاری از خود به دخترش هدیه دهد. شرایط اقتصادی باعث می‌شد انرژی بیشتری روی آن بگذارد. در کنار آن فن و مهارت بافت را هم به دخترش آموزش می‌داد که شاید روزی، جایی به کارش آید.

در واقع مادران و زنان گذشته، امروز بشر را هم پیش بینی می‌کردند که برای فرزند خشن بی روح ماشینی کاری ماندگار به جا بگذارند که سال‌های سال بماند و اگر این هنر منسوخ هم شود آرامشی برای فرزندش به ارمغان بیاورد.

حالا با این توضیح باید گفت آن نظمی که در ظاهردست بافته‌ها وجود ندارد! ناشی از همان جریانات روحی است. آنچه که هنر و صنایع دستی سنتی را از هنر امروز متمایز می‌کند غیر متعارف بودن، عدم تقارن، کج بودن و همه این اتفاق‌ها است.

چیزی که در یک اثر ماشین باف نیست و مخاطب با اثر ارتباط واقعی برقرار نمی‌کند. چون روح ندارد. پس فارغ از تمام مباحث زیباشناسی، مباحث روانشناسی خاصی در صنایع دستی است.

ایرنا: آیا زنان ما هنرمند بودند یا زندگی آنها را هنرمند کرده یا طبیعت راه را نشانشان می‌داد؟

حسینی: در زندگی های گذشته طبیعت خوبی داشتند اما بشر خوب و هوشمندی هم در کنار آن بود. یعنی حذف هر کدام از عوامل کنار هم مساله را ناقص می کرد. حالا هم ما مدام در کویر و جنگل و طبیعت هستیم اما ذهنمان یاری نمی‌دهد. ذهن آن آدم درآن روز اقتضا می کرد که آثار زیبا خلق کند زیرا غیر از آن هنر چیزی نداشت که به آن پناه ببرد. آن زن جز کوچ و لالایی در کورسوی چراغ چیزی نداشته اما خود واقعی اش بود. زن و هنرمند و صنعتگر آن روز با همه وجود قدردان طبیعت بوده و طبیعت هم قدردان آن زن بوده است. پس کارش ما را تکان می‌دهد.

ایرنا: چرا دستبافته های قدیمی و سنتی ما را جذب می‌کند؟

حسینی: دستبافته امروز انرژی ندارد. چون آدمی که آن را تولید می‌کند احساس ندارد صرفاً به جنبه اقتصادی دستبافته در زندگی اش نگاه می‌کند.

ایرنا: منظور از انرژی چیست؟

حسینی: ببینید! فصل پشم چینی، گوسفند را کنار آب می شستند و این پیامی به طبیعت بود. زن با آب حرف می‌زد و پیام می‌داد که پای آن درختی برو که قرار است برگش برای رنگرزی استفاده شود. بگو تا من ریسندگی کنم (بتشکنم) تو آماده باش.

نمی‌توانیم هیچ چیزی را حذف کنیم طبیعت همه چیز را احساس می کرد. همه انرژی‌ها به صورت شبکه منظمی به هم وصل بود و خروجی آن می‌شد دستبافته ای که خود به خود جذبش می‌شویم.

ایرنا: چه عواملی باعث شد که دست بافته‌ها رو به فراموشی بروند؟

حسینی: این موضوع هم دلایل زیادی دارد. به دلیل اینکه سیر و روند واقعی زندگی را طی نکردیم به جایی می رسیم که نمی‌دانیم چه چیزی را چرا و کجا باید استفاده کنیم.

زمانی در فرهنگ ایرانی‌ها قالی را کیپ تا کیپ خانه می‌گذاشتند بعد مبل به فرهنگمان وارد شد. ابتدا مبل را روی آن گذاشتیم. در حالی که مبل قالی را خراب می کرد. به عبارتی در بسیاری از مناطق ایران قرار نگرفتن سنت و مدرن سر جای خود به اصل موضوع آسیب وارد کرد. آنقدر تجملات زیاد شد که سنت دیده نمی‌شود. عدم شناخت نسبت به ذات و ماهیت صنایع دستی نیز باعث شد ما نتوانیم آن را درک کنیم.

از طرفی ما گمرکی که صنایع دستی را ارزیابی کند نداشتیم و چوم صنایع دستی نمی‌توانست در اقتصاد خانواده نقشی داشته باشد کم کم حذف شد.

دهه هفتاد اوج شکوفایی صنایع دستی استان به خصوص در منطقه سادات محمودی بود اما قرار شد در لردگان سد کارون ۴ ساخته شود. یک تصمیم عمرانی احتمالاً درست! باعث شد منطقه‌ای غنی از صنایع دستی، خالی از سکنه شود. سد هنوز هم ساخته نشده اما مردم نمی‌توانستند بمانند که آب زندگی آنها را بگیرد. آینده‌ای برای خود متصور نبودند مطالعاتی در حوزه مردم شناسی، قوم شناسی و پتانسیل ساکنان آن مناطق انجام نشد.

از آن سو کسی که به یاسوج بیاید یا باید زندگی حاشیه نشینی با تبعاتش را بپذیرد و یا زندگی شهری بدون دار قالی و گلیم بافی. در هر دو صورت تبعات جبران ناپذیر آن متوجه صنایع دستی و میراث مادی و معنوی ما شد.

باورها اعتقادات هم گاهی باعث می‌شد جایی هنری منسوخ شود. گاهی باور نداریم که چه ارزشهایی در اطرافمان هست. فرهنگ را نگه نمی‌داریم با شیوه‌های غلط و اشتباهاتمان تیشه به ریشه فرهنگ می زنیم.

ایرنا: آیا استان دستبافته مختص به خود داشته است؟

حسینی: جاجیم، گلیم، گبه و بعضی مناطق قالی داشتیم.

ایرنا: می‌توانیم ادعا کنیم این دست بافته‌ها مختص خودمان بوده است؟

حسینی: خیلی عوامل مشترک، باعث خروجی مشترک می‌شود. ما از نقوش لوز استفاده می کنیم تمام زاگرس نشینان هم آن را دارند. در حوزه پژوهش می‌گویند لوز برگرفته از طبیعت و ساختار کوهستانی است. طبیعت، اقلیم، نوع زندگی، باورها، اعتقادات و ارتباطات مشترک باعث ایجاد این نقوش مشابه شده است. پس لوز هم مختص به استان ماست و در عین حال دیگران هم آن را دارند. با اینکه مختص به خودمان بوده اما چون مشابه آن را در فرهنگ‌های دیگری دیده‌ایم فکر می کنیم از دیگران گرفته‌ایم. واقعیت این است همان چیزی را که زن لر می دیده زن قشقایی هم می دیده. زیرا گاهی قشلاق و ییلاقمان کنارهم و حتی مشترک بوده است. نقوش، رنگ‌ها، بافت‌ها و نوع کاربرد به دلیل مشترکاتی که با هم داریم مشابه بود.

اما می‌توانیم ادعا کنیم بعضی دستبافته ها در منطقه ما ناب تربوده اند. چون به دلیل صعب العبوری استان، ارتباط ما با بیرون کمتر بوده است. پس در گذر زمان کمتر دست خورده است. اما مطلق نمی‌توانیم ادعا کنیم.

ایرنا: از تاثیر اقلیم و طبیعت و کاربرد روی نوع دست بافته‌ها و طرح‌ها گفتید. زنان لر و قشقایی در این شاخص‌ها موقعیتی شبیه و شاید یکسان دارند. اما دست بافته‌هایشان با هم متفاوت است. منشا این تفاوت در چیست؟

حسینی: این موضوع به فرهنگ حاکم بر ایلات و اقوام لر و قشقایی بر می‌گردد. در قشقایی‌ها دست بافته‌ها در زنان طبقه اجتماعی بالا و خواص تولید می‌شد. اما در لرها زنان طبقات اجتماعی عادی و عوام بافندگی می‌کردند.

زنان لر اغلب برای برآورده کردن نیاز و برداشتن فشاری از روی دوش خانواده می‌بافتند. ممکن بود این نیاز یک طناب حمل بار در زمان کوچ باشد و یا یک سفره که روی آن نان بپزند. اما در دستبافته زنان قشقایی چون نیاز و دغدغه اقتصادی کمتر مطرح بود پس با آرامش و ظرافت بیشتری می‌بافتند. در نتیجه دست بافته های قشقایی‌ها ظریف‌تر و زینتی تر و دستبافته های لرها کاربردی تر است.

بنابرین ساختار سیاسی اجتماعی، حتی در یک دستبافته هم خود را نشان می‌داد.

ایرنا: مواد و متریال بومی به کار رفته در دست بافته‌ها یکی از شاخص‌های اصالت آن است. آیا در این بخش، ظرفیتی منحصر به استان کهگیلویه و بویراحمد وجود دارد؟

حسینی: الیاف و مواد مختص خودمان پشم بوده است. پشم گوسفند بهمئی جز معدود پشم های مرغوب کشور است و سایر پشم های مصرفی در دست بافته‌ها متوسط به پایین است.

نکته دیگر اینکه پشمی که در استان تولید می‌شود، پشم گوسفند زنده است. پشم گوسفند زنده با پشم دباغی شده یا گوسفند مرده خیلی باهم فرق دارد. پشم گوسفند زنده شکنندگی کمتر و استحکام بیشتری دارد و این هم می‌تواند پتانسیل خاص مواد و الیاف تولیدی استان باشد اما چون پشم زنده نسبت به پشم مرده در قیمت بسیار گرانتر است پس در دستبافته های استان از پشم دباغی استفاده می‌شود.

ایرنا: مرغوبیت پشم گوسفند بهمئی ناشی از چه عواملی است؟

حسینی: طول الیاف یکی از شاخصه‌ها ی دسته بندی الیاف است. در تحقیقات و پژوهش‌های آکادمیک از پشم گوسفند بهمئی به عنوان یکی از مرغوبترین پشم های کشور نام برده می‌شود.

آب و هوا، خوراک دام، نژاد گوسفند، آبی که دام می نوشد در رشد و خروجی لیف موثر است. اما واقعیت این است در استان تاکنون تحقیق خاصی روی این موضوع انجام نشده که مشخص شود چه عواملی باعث این مرغوبیت شده است.

ما داشته‌های خودمان را نشناخته و باور نکرده ایم. پس از کرمانشاه و شهرضا پشم می‌آوریم و اصالت کار تولیدی و دست بافته ما هم زیر سوال می‌رود. چون داشته‌های خودمان را نمی‌شناسیم از الیاف و مواد ضعیفی استفاده می کنیم که از جاهای دیگری وارد شده است.

ایرنا: در شیوه اجرا و نوع بافت آیا تکنیک و بافت خاصی بوده که بتوانیم ادعا کنیم متعلق به استان کهگیلویه و بویراحمد است؟

‌حسینی: در درغک لنده گلیم مشته را داریم. نوع و تکنیک بافت، گلیم مشته را متمایز می‌کند. گلیم مشته از یک طرف بافته می‌شود و نقش آن در روی دیگرش ظاهر می‌شود که فقط همین یک روی آن مورد استفاده قرار می‌گیرد. تفاوت آن با گلیم معمولی در همین یک رو بودن آن است.
به دلیل پرزهای رها شده در قسمت زیرین گلیم، این دست بافته نرمی و قطر بیشتری نسبت به گلیم معمولی دارد. البته این تکنیک تاکنون مستند سازی نشده. گاهی بعضی بافت‌ها ممکن است در استان دیگری نام دیگری داشته باشد. ممکن است هیچ جای دیگری هم نباشد. چنین بافته‌ای نداشتیم و فقط در منطقه ما بوده است.

‌در لنده همچنین وریس بافی (طناب بافی) را داریم که با یک زیر و رو کردن بافت، طرح عوض می‌شود که این طناب‌ها و نوارها برای بار کردن هیزم و بند قنداق تا بند حمل بار موقع کوچ استفاده می شد و انواع مختلفی داشتند.

اما جالب است بدانید چون آگاهی نسبت به این هنرها وجود نداشته زنان این مناطق وریس یا مشته ۵۰ سال قبل را ندارند و یا اگر هم دارند از نظر آنها بی ارزش و گاهی جز وسایل دور ریز خانه محسوب می‌شود.

ما خیلی چیزها داشتیم که حتی افراد دغدغه مند امروزی چیزی درباره آن نمی‌دانند چون حفظ نشده که به نسل امروز برسد. الان هم برای حفظ آنچه باقی مانده تلاشی نمی‌شود.

‌گچمه بافی نیز از تکنیک های بافت مردم بویراحمد است. در بافت گچمه از پود استفاده نمی‌شود، بلکه از خامه‌ای که در بافت گلیم به کار می‌رود بهره می‌گیرند. بعد از چله‌ کشی، در حاشیه و نقشه آن از بافت قالی استفاده می‌شود و به صورت برجسته بافته می‌شود. عشایر کهگیلویه و بویراحمد از گچمه برای زیرانداز و تزئین چادرها و خانه‌های خود استفاده می‌کنند. که به دلیل اینکه روی مستندسازی آن کار نشده متاسفانه در حال حاضر به اشتباه، گلیم نقش برجسته را گچمه می‌نامند.

ایرنا: آیا تمایزهایی که در طرح و نقش، تکنیک بافت در دست بافته های سنتی دیده می‌شود در ابزار بافندگی هم وجود داشت؟

حسینی: زندگی عشایری نیاز به چیزی داشت که قابل حمل باشد. تاشو و کم جا باشد.

پس مردم این استان و برخی استان‌های دیگر ۴ میخ چوبی را در زمین ثابت می‌کردند و دست بافته خود را روی آن سر می‌انداختند. این همه امکاناتی بود که در اختیار داشتند.

از طرفی دفتین شانه یا کرکیت توسط آهنگرها ساخته می‌شد. چون دار افقی بود، دفتین به صورت قطور و سنگین ساخته می‌شد. وزن آن کمک می کرد که با یک بار ضربه زدن پودها در جای خود قرار بگیرد.

البته الان بهداشت و ایمنی کار مهم است و در کنار تولید باید بشری که هنر را تولید می‌کند جسمش سالم بماند پس دارها عمودی و ابزار کار سبک تر شده‌اند.

ایرنا: برای اینکه دوباره دست بافته‌ها به زندگی انسان مدرن وارد شود چه باید کرد؟

حسینی: انسان در ذات خود نوستالوژی هایش را دوست دارد. پس باید زمینه‌ای برای همراه داشتن این نوستالوژی ها با انسان فراهم شود … نوع زندگی عوض شده است. در سیاه چادر نیستیم که برای حفظ رطوبت زمین از نمد استفاده کنیم. در فضایی به نام آپارتمان‌های ۶۰ متری زندگی می کنیم. پس همزمان که ابعاد فضای زندگی کوچک‌تر می‌شود باید ظرافت بیشتر و اندازه صنایع دستی کوچک‌تر شود تا کاربردی تر شود. نمد و گلیم و جاجیم را وارد کیف و لباس کنیم و یا کابردهای جدیدی برای آن تعریف کنیم.

اگر برای نگه داشتن این هنرها و صنایع دستی به شکل گذشته سماجت کنیم ممکن است به کلی هنر را از دست بدهیم.

ایرنا: گاهی این تغییر کاربری ها به دل نمی‌نشیند و اصالت موضوع را زیر سوال می‌برد. مثلاً یک جاجیم را تکه تکه می‌کنند و به صورت اتفاقی در کیف به کار می‌برند و در نهایت نوعی دلزدگی به وجود می‌آورد. آیا این شیوه  می‌تواند به حفظ این صنایع کمک کند؟

حسینی: اگر تولید کننده ناشی گری می‌کند دلیل بر این نیست که نمی‌شود و یا نباید آن کار را انجام داد. استفاده ما از دست بافته‌ها باید دقیق و درست باشد به گونه‌ای که هویت آن از بین نرود. نباید در کنار دست بافته چیزی ضد یا مخرب آن استفاده شود و یا به محیط زیست خسارت وارد کند. اگر کیف با جاجیم تولید می‌شود زیپ یا آستر آن نباید پلاستیکی باشد.

این مسائل باید برای طراح مهم باشد. صنایع دستی را نباید دست ماشین بسپاریم. باید دست انسانی بسپاریم که بسنجد چطور برش زده شود که هویت آن بین نرود و از لحاظ زیباشناسی هم چشم نواز باشد.

گاهی پول بر همه چیز می چربد. پا روی همه چیز گذاشته می‌شود. این مقوله در استان خیلی زیاد است. تولید کنندگان با خود حساب می‌کند که دور ریز ضرر است. در حالی که اگر فرد وقت و دقت بگذارد و می‌تواند یک سانتی متر هم دور ریز نداشته باشد.

بی نظمی‌هایی که دیده می‌شود از سر بی توجهی، ناشی گری، عدم شناخت و یا نا آگاهی نسبت به فلسفه دست بافته‌ای است که در کار استفاده می‌شود.

این را هم در نظر بگیرید رعایت تمام این موارد قیمت تمام شده کار را بالا می‌برد و در نتیجه خیلی‌ها از آن می‌گذرند و از دست بافته های چینی با ظاهر سنتی استفاده می‌کنند.

گفت و گو و پژوهش: فاطمه رشیدی

عکس ها: حسن غفاری ،آرشیو ایرنا، اینترنت

۹۹۲۹/۱۶۶۲

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.