در این یادداشت آمده است: تپه فتحعلی‌ خان کناره دیواره توری و خاردار ارتش در کناره صالح‌آباد و برج دیدبانی سربازانش؛ با آن زمین‌های خاکی، بخش مهمی از زندگی ما بود. آنجا تیم‌های محلی جنوب شرقی کرمانشاه، فوتبال بازی می‌کردند. کفش‌هایمان را از کفش ملی می‌خریدیم‌. بعضی از بچه‌ها گالش‌های پلاستیکی را که شبیه کفش‌های استوکدار بود خیلی دوست داشتند. کار هر روزه ما شده بود بازی در آن بلندی‌های شهر. لباس‌های خاکی و پاره شده‌مان و دست و پای زخمی زیلی را که بر‌می‌داشتیم و از سرازیری کوچه ثبت، راهی برزدماغ می‌شدیم؛ با لذتی از پیروزی‌ها و شکست‌ها.
اما هیچ‌ کدام از پیروزی‌هایمان به اندازه 'لایی‌زدن' یا همان توپ را از میانه پاهای بازیکنان حریف رد‌کردن لذت نداشت. به اندازه سه تا گل زیبا معنی داشت؛ این را ما بازیکنان و بچه‌های 'سر تپه' می‌گفتیم. قصه شیرینی بود.
از گل‌های زده شده‌مان کمتر می‌گفتیم اما کُری‌ خوانی و بازیکنان محله را دست انداختن فقط با لایی زدن بود که کیف داشت. بازی ایران با اسپانیا زیباترین حس حیات را به ما تزریق کرد. ما را به اوج برد. فقط فوتبال‌ می‌تواند این جادوی بی‌همتا را منتقل ‌کند.
فوتبال این قدرت را دارد تا در‌گیر و دار گرانی و بی‌مسوولتی مدیران و حضور خط فقر نانجیب، لحظات ناب بازی شیربچه‌های ایرانی را به میلیون‌ها نفر دیگر مثل من پیرمرد هم تزریق کند، تا دمی از آن گرفتاری‌های زندگی رها شویم. آن نوک پای طارمی که می‌رفت گل مساوی را به حریف مغرور اسپانیانی تحمیل کند اما با فاصله یک پا از دست رفت؛ همه 62 سالگی مرا 2 متر به هوا بلند کرد و آغوش پسرم را یافت با اشکی و بغضی شادمان شده از حس وطن‌دوستی برای انتقال تلاش بچه‌های سربلند تیم ملی.
وقتی گل زدیم و در وضعیتی مشکوک شش قدم، برنامه صاحب فوتبال جهان را در هم ریختیم، به هوا پریدم و کف دستانم‌ را چنان بر هم زدم که هنوز درد می‌کند؛ از شدت توفان و‌ شور و شعفی که بچه‌های ایران زمین بر پا کردند. حال همه ایرانی‌ها همین بود؛ هیچ ‌کس باور نمی‌کرد داور آن را نپذیرد.
همه و همه یک‌ طرف، و آن لایی زدن وحید امیری به 'پیکه' یکی از بهترین بازیکنان جهان و ارسال توپ روی سر طارمی که می‌توانست گل حتمی باشد، یک طرف. اسپانیای بلند اختر نتوانست جز یک گل شانسی شایستگی‌های ارزشمند بچه‌های ما را نادیده بگیرد. از این به بعد حتی پرتغالی‌های قدرتمند نیز با تیم ایران با احترام روبرو خواهند شد. فوتبال جادوی زندگی است. زندگی با اشک‌ها و لبخندها. شایستگی‌های یک ملت و غرور و سرافرازی مردمانی که یک‌باره برای 90 دقیقه متحدترین مردم جهان می‌شوند.
حتی مارادونا هم که باشی و با دست گل بزنی هم زیباست. این فقط در فوتبال امکان دارد که ما از اسپانیای قدرتمند ببازیم اما به ‌دلایل شایستگی و تلاش بچه‌های تیم ملی شادمان باشیم. فوتبال عین زندگی است. با یک اشتباه وحشتناک، تیمی از هم می‌پاشد و با ترفندی، شادی مهمان خانه‌های یک ملت می‌شود. دریبل ولایی زدن پیکه، خودش سه تا گل جاودانه بود!
8066
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.