ملا محی الدین از شش سالگی به مدرسه رفت و همزمان با مدرسه نزد روحانی روستا به آموحتن علوم دینی مشغول شد و پس از اخذ مدرک ششم ابتدایی مدرسه را رها کرد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. ملا محی الدین به جهت اینکه در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده بود، از همان دوران کودکی با مسائل دینی آشنا شد و زمانیکه تلاوت قرآن را می آموخت با تلاوت زیبای خود هر صبح و شام، پدرش را خرسند می کرد و روح مادرش را شاد می کرد.

ملا محی الدین وقتی به هجده سالگی رسید به خدمت نظام وظیفه فرا خوانده شد. در زمان سربازی در شهر قم توفیق آشنایی با یکی از روحانیان مبارز و انقلابی حوزه علمیه قم را پیدا کرد و این آشنایی سبب شد که ملا محی الدین از فساد و تباهی حکومت شاهنشاهی و مظالم آن بیشتر آگاه شود. ملا محی الدین از آن پس به مبارزه جدی علیه رژیم شاه پرداخت و به همین سبب مدتی به زندان افتاد. وی پس از پایان خدمت وظیفه به شهر سنندج آمد و با روحانی مبارز شهید ملا صالح خسروی آشنا شد.

ملا محی الدین همگام با ملا صالح خسروی اذهان مردم را نسبت به خیانت و ستم سلطنت پهلوی و عمال آن آشنا می ساخت. وقتی سخت گیری های حکومت نسبت به وی زیادتر شد مجبور شد برای مدتی در روستا ساکن شود، در این زمان بود که ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. پس از چندی به سنندج بازگشت و به مبارزات خود ادامه داد تا اینکه ساواک وی را شناسایی و دستگیر کرد و ملا محی الدین به هجده ماه حبس محکوم شد.دوران حبس ماموستا باز دست از مبارزه بر نداشت واین شجاعت وشهامت ماموستا باعث شد تمام ناخن هایش را در زندان کشیدن ووی را شکنجه دادند بلکه دست از مبارزه بردارد اما اعتقاد وباور ماموستا با شکنجه تغییر نکرد ومصمم تر از گذشته تمام شکنجه ها را تحمل میکرد ایشان بعد از هجده ماه اسارت آزاد شد وهمچنان پای اعتقادش راسخ ماند .

ملا محی الدین پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد؛ ایشان جانبازی در راه حق را برترین معامله با خداوند می شمرد و زمانیکه احساس کرد استقرار حکومت اسلامی اهمیت بیشتری دارد مغازه بزرگی داشت که آن را فروخت تا بتواند آزادانه تر به مبارزه بپردازد و به عضویت سپاه پاسداران درآمد و برای پاکسازی شهر سنندج از لوث وجود گروهک های ضد انقلاب فداکاری بسیاری کرد.

ملا محی الدین مسئولیت تیم های ضربت در پایگاه مختلف سنندج را عهده دار شد؛ وقتی مسئول دسته ضربت در پایگاه های مختلف سنندج شده بود برای اعضای پایگاه ها کلاس قرآن و احکام برگزار می کرد و پیوند خود و نیروهایش را با قرآن مستحکم تر می ساخت. ایشان مدتی نیز مسئول بسیج عشایر در روستاهای شهرستان سنندج بود. آخرین مسئولیت ملا محی الدین سرپرستی وفرماهدهی تبلیغات گردان ضربت سنندج بود.

تلاش و مجاهدت خاصانه ملا محی الدین بیانی در جهت حفظ و تداوم حکومت اسلامی موجب شد که گروهک های ضد انقلاب نسبت به ایشان کینه به دل بگیرند و در روز بیست و چهارم شهریور ماه سال 1365 به خانه اش حمله ور شوند و وی را در شب عاشورای حسینی و در مقابل چشمان مضطرب خانواده اش به شهادت برسانند.نحوه شهادت حاج ماموستا بیانی در مقابل دیدگان خانواده وگرفتن رگبار از روی شانه های دختر پنچ ساله اش که در خواب بود وبا صدای شلیک تیر بر پیکر خونی پدر گویای عاشورایی در خانه شهید بیانی بود ،فرزندی که بعد از آن واقعه ماهها نه توان راه رفتن داشت نه صحبت کردن.

یکی از همرزمان شهید نقل می کند:

بعد از محاصره بیمارستان شهر سنندج توسط نیروهای ضد انقلاب، شهید ملا محی الدین بیانی مأمور شد با نیروهای تحت امرش بیمارستان را آزاد کند. در این نبرد پای ملا محی الدین بر اثر اصابت تیر مجروح وزخمی می شود، ولی ایشان از نبرد کناره گیری نمی کند و از نیروهایش می خواهد که به جلو پیشروی کنند و به دشمن مجال فرار ندهند. وقتی دو نفر از نیروهایش می خواهند به ملا محی الدین کمک کنند تا ایشان را از صحنه نبرد دور کنند، ممانعت می کند و می گوید دشمن را تعقیب کنید.
ماموستا بیانی در میان تمام دوستان وهمکاران به شهامت وشجاعت وایمان شهره بود ،شهیدی که بارها قبل از شهادت توسط گروهک کومله تهدید شده بود اما هیچ کدام از تهدیدات وپیغام های تهدید امیز نتوانست از ایمان واعتقاد این بزرگ مرد بکاهد.

 

48

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.