عباس عبدی در صفحه شخصی تلگرام خود یاداشتی از خود که در نشریه صدا منتشر شده است را بازنشر کرده است.

 

به گزارش جماران عبدی می نویسد: بسیاری از تفاوت‌های تحلیلی و حتی داوری‌ها ما ریشه در نگرش‌های بنیادین ما دارد و تا هنگامی که درباره این نگرش‌ها به حدی از تفاهم نرسیم، بعید خواهد بود که درباره موضوعات دیگر اشتراک نظر حتی نسبی پیدا کنیم یا اختلاف نظرها در اندازه‌های قابل تحمل باشد. یکی از این نگرش‌های بنیادین نگاه ما به واقعیت و ماهیت جامعه و قدرت اثرگذاری یا اختیار ما در شکل دادن به محیط است. برای اینکه زودتر وارد بحث و نقد شویم، بخشی از اظهارات آقای مصباح یزدی را با یکدیگر مرور می‌کنیم: 

"من از هم آن اوایل که در جلسات جامعه [مدرسین] شرکت می‌کردم، به خصوص با دوستان موسس ‌‌جامعه‌، همیشه این بحث را داشتم که فرض کنیم که ما پیشرفت کردیم وپیروز شدیم‌ و حکومت‌ شاه‌ ساقط شد و قرار شد ما حکومت را اداره کنیم. چه کار می‌خواهیم بکنیم؟ به این سئوال بنده، جواب‌های‌ مختلفی داده می‌شد. بعضی‌ها می‌گفتند هنوز زود است که ما از این فکرها بکنیم و هنوز‌ معلوم نیست این حرکت به جائی‌ برسد. بعضی‌ها که مؤثر هم بودند می‌گفتند قانون اساسی ما قرآن است. ما می‌خواهیم این حکومت، ساقط شود و حکومتی براساس قرآن پایه‌ریزی کنیم.

من عرض می‌کردم این فکر تفاسیر زیادی را به همراه می‌آورد. این که باید قرآن را مبنای قانون اساسی قرار دهیم، حرف درستی است، اما چگونگی قانون‌گذاری و عمل به احکام را نمی‌توان به این شکل کلی لحاظ کرد؛ ما باید طرح دقیقی از حکومت اسلامی و اجرای قوانین آن داشته باشیم‌ واگر از حالا فکر نکنیم، ممکن است دیرشود و اگر چنین شرایطی پیش بیاید، دچار خلأ ایدئولوژیک می‌شویم، ولی متاسفانه در بین دوستان، کسی با این فکر بنده موافق نبود؛ به همین دلیل در‌ آن تقسیم کاری که انجام شد، بنده داوطلب شدم که کارهای تحقیقاتی و پژوهشی را انجام بدهم."

این نگرش با این پیش‌فرض است که اجزای یک جامعه مطلوب و ایده‌آل و یا اسلامی را می‌توان از طریق مطالعه و پژوهش تعیین کرد و نسبت به آن توافق هم نمود، سپس براساس الگوی تعیین شده آن را در زمان و مکان معین و یا حتی فراتر از زمان و مکان به اجرا در آورد. این نگرش در بهترین حال مثل تصویرگری یک نقاشی یا ساختن یک بنا از سوی نقاش یا معمار است. رنگ و بوم در اختیار نقاش است، به هر نسبتی که بخواهد آنها را ترکیب می‌کند و در هر نقطه‌ای از بوم که بخواهد آن را می‌پاشد یا آن را رنگ‌آمیزی می‌کند. تصویر کشیده شده یا از روی یک الگو و مدل عینی است یا به صورت ذهنی و در خیال نقاش است؛ و در فرآیند نقاشی واقعیت الگو، تصویر ذهنی، و دسترسی به ابزار و کنترل آن تغییری نمی‌کند، فقط کافی است اراده نقاش بر شکل دادن به بوم پابرجا بماند؛ و توانایی این کار را هم داشته باشد. البته روشن است که دو نقاش با دو سطح از تخصص و توانایی، در نهایت دو نقاشی با کیفیت گوناگون ارایه می‌کنند. در پایان نیز می‌توان به میزان تطبیق نقاشی با تصویر اصل، نمره داد که نشانگر کیفیت و صلاحیت نقاش است.

آیا شکل دادن و ایجاد یک جامعه هم مثل نقاشی است که ابتدا فنون نقاشی را یاد بگیریم و سپس از روی یک الگوی تعیین شده آن را نقاشی کنیم؟ هیچ ارتباطی میان این دو مقوله وجود ندارد. اول اینکه چنین الگویی در بیرون ذهن ما بصورت واضح وجود ندارد و اگر هم موردی را به عنوان الگو انتخاب کنیم، چنان پیچیده و چندوجهی است که درک روشنی از آن برای بیننده به دست نمی‌آید. مسأله مهم و دیگر این است که عاملی به نام نقاش متمایز از بوم و رنگ و الگو نداریم. رنگ و بوم که در اینجا شامل مردم، جامعه و نهادها می‌شوند، همان قدر استقلال عمل دارند که نقاش دارد. مثل این می‌ماند که نقاش رنگ را با ترکیب خاصی به بخشی از بوم بزند ولی بوم اختیار داشته باشد که آن را نپذیرد و یا رنگ به دلایلی تغییر رنگ یا تغییر جا دهد!! اینها ساده‌ترین ایرادات در این تمثیل است. این ذهنیت، مشابه همان ذهنیت افلاطونی است که گویی فیلسوف با قرار گرفتن در موقعیت حاکم به گونه مطلوبی رفتار خواهد کرد که منشاء خیر و برکت جامعه خواهد شد. ولی رسیدن به جایگاه قدرت استلزاماتی دارد که برای تحقق آن باید از کسوت فیلسوفی در آمد. حتی اگر بر فرض محال هم که قدرت را دو دستی به فیلسوف دهند، برای حفظ آن مجبور خواهد شد که عطای فلسفه را به لقای آن ببخشد.

در این چارچوب و نگرش مورد نظر، انسان فعال مایشاء نیست که بتواند هر تصویری را از جامعه رسم کند. و از آن مهم‌تر جامعه انسانی و حتی انسان محصول مطالعه و پژوهش و درس و مشق نیست، بیش از هر چیز، همه اینها محصول مشارکت جمعی و حضور اجتماعی است. این مشارکت نیز فاقد پیش‌شرط‌های عجیب و غریب خواهد بود. این بدان معنا نیست که مطالعه و پژوهش صورت نمی‌گیرد، بلکه علم و پژوهش نیز جزیی از فرآیند مشارکت است و نه مقدمه آن.

شاید گفته شود که به علت همین ضعف در برنامه‌ریزی برای جامعه مطلوب بود که اکنون با این مشکلات مواجهیم. در پاسخ باید گفت کسانی که مطالعه و پژوهش کردند، چه دستاوردی داشته‌اند؟ حداکثر دوران 8 ساله دولت پیش است که آن هم به دلیل مطالعه و پژوهش نبود، بلکه بر اثر خواب و الهام به دست آمد! آنانی که با پیشنهاد آقای مصباح مخالف بودند و اکثریت قاطع را داشتند، به خوبی می‌دانستند که صرف وقت برای رسیدن به جزییاتی غیرممکن و اتلاف وقت و دور شدن از واقعیت‌های اجتماعی است. این امر به معنای بی‌پرنسیبی و دمدمی‌مزاجی نیست، بلکه ایجاد موازنه‌ای میان ذهنیت‌ها و واقعیت‌ها است. اگر الگوی چنین حکومتی بی‌ارتباط با واقعیت روز است، در این صورت باید از صدها سال پیش جزییات آن مکتوب می‌شد و در دسترس قرار می‌گرفت. و اگر این الگو متأثر از واقعیات است و ما نیز به صفت شخصی تحت تأثیر این واقعیات هستیم، پس نباید خود را به صورت انتزاعی اسیر هدفی کنیم که به شدت متأثر از محیط است. محیطی که در حال جوش و تغییرات شدید است.

از سوی دیگر مطالعه و پژوهش نیز یک پدیده اجتماعی است و نه صرفاً یک کنش آکادمیک و علمی. هنگامی که انتخاب موضوع؛ نحوه ورود به مسأله؛ شیوه تحقیق و حتی تلفیق نتایج و اولویت‌های راهبردی نیز تحت تأثیر محیط و ارزش‌های آن است، چگونه می‌توانیم یک پژوهش به معنای خالص علمی (مثل ریاضیات) از این موضوع عرضه کنیم؟بنابر این ایجاد موازنه میان عمل و مشارکت با نظریه و پژوهش و تاثیر متقابل این دو بر یکدیگر ضرورتی غیرقابل اجتناب است و مقدم بر همه اینها رسیدن به این نکته است که ذهنیت و حتی ارزش‌ها و اولویت‌های ما نیز تحت تاثیر این فرآیند پیچیده است و یک امر انتزاعی نیست. 

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.