حضرت علی (ع) با تشبیه پیامبر اسلام به طبیب و پزشکی که با طب خود با تلاش و سختی به دنبال نیازمندان به درمان او می گردد، رسالت آن حضرت را در معالجه روح و جان انسان ها بیان می کند و می فرماید(طبیب دوار بطبه) او پزشک بیماری جهل و طبیب اخلاق ناپسند است و با طب خویش در سیر و گردش است: یعنی آن حضرت برای نجات انسان ها و درمان جاهلان و گمراهان خود را عرضه می کنند و خویشتن را برای این امر موظف می دانند و بر کالبد و جسم های بی روح و رمق می دمد و آنان را زنده می کند.
پیامبر پزشکی است که با طب خود پیوسته در مهاجرت می باشد داروها و مرهم های خود را به خوبی آماده ساخته و ابزار داغ کردن را برای سوزاندن زخم ها تفتیده و گداخته مهیا کرده است تا بر هر جا که نیاز داشته باشد بر دل های کور، بر گوش های کر، بر زبان های گنگ بگذارد او با داروهای خود بیماران غافل و سرگشته را رسیدگی و درمان می کند (نهج البلاغه خطبه 108)
یکی از نکاتی که در این جا باید درس بگیریم اینکه پیامبر اعظم(ص) بر خلاف عرف مشاوران و طبیبان و پزشکان و معلمین و اساتیدی که با مردم در ارتباط هستند و در مطب و در محل کار خود و یا مدرسه و دانشگاه و حوزه ها و مراکز آموزشی به انتظار دانش آموز، دانشجو، طلبه و یا مریض می نشینند تا به آن ها مراجعه کنند در مکتب پیامبر و وحی الهی این پیامبر است که به سراغ تشنگان و بیماران می رود و در پی یافتن افراد فراموش شده و سرگردان و نیازمند است.
بعثت پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله با آیه کریمه خواندن و یاد خداوند متعال شروع می شود که با نام خداوند متعال هر آموزشی جهت دار می شود و رسالت و وحی معنا پیدا می کند و به سعادت و رفاه و آرامش دنیا و آخرت دست می یابیم و هر زمان یاد خدا آمد یاد خود از میان می رود و منیت و تکبر و غرور و خودخواهی جایی ندارد.
حضرت امام خمینی (ره) بزرگترین حادثه در سراسر عالم را روز بعثت می داند و می فرمایند: باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر؛ «مِنَ الازَلِ الَی الابَد»، روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثه‌ای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است؛ بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه‌ای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که، بزرگتر از رسول اکرم در عالمِ وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه‌ای بزرگتر از بعثت او هم نیست؛ بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و بزرگترین شخصیتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی. و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف. و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم.
بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران می فرماید:
اول آیه ای که به رسول اکرم (ص) به حسب روایات و تواریخ وارد شده است ، آیه ' اقرا باسم ربک' است و این آیه اولین آیه ای است که به حسب نقل، جبرئیل بر رسول اکرم خوانده است و از اول به قرائت و به تعلم دعوت شده است ' اقرا باسم ربک الذی خلق' و در همین سوره است که ' ان الانسان لیطغی ان راه استغنی' این سوره اولین مورد وحی (است) و دراولین نزول وحی این آیه دراین سوره وارد شده است که ' کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی' معلوم می شود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در راس اموراست. و برای طاغوت زدائی باید تعلیم کتاب و حکمت و تعلم کتاب و حکمت کرد و تزکیه کرد. انسان اینطوری است، وضع روحی همه انسان ها اینطور است که تا یک استغنائی پیدا می کند طغیان می کنند.
حضرت امام خامنه ای از ماموریت ها و اهداف مبارک بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را هدایت مردم به سوی نور می شمارد و می فرماید: روز مبعث، بی‌شک بزرگترین روز تاریخ بشر است؛ زیرا هم آن‌کسی که طرف خطاب خداوند قرار گرفت و مأموریت بر دوش او گذاشته شد - یعنی وجود مکرم نبی بزرگوار اسلام صلی‌الله علیه و آله بزرگترین انسان تاریخ و عظیم‌ترین پدیده‌ی عالم وجود و مظهر اسم اعظم ذات اقدس الهی است؛ یا به تعبیری خود اسم اعظم الهی وجود مبارک اوست و هم از این جهت که آن مأموریتی که بر دوش این انسان بزرگ گذاشته شد - یعنی هدایت مردم به سوی نور، برداشتن بارهای سنگین از روی دوش بشر و تمهید یک دنیای مناسب وجود انسان و بقیه‌ی وظایف لایتناهی بعثت انبیا وظیفه‌ی بسیار بزرگی بود. یعنی هم مخاطب بزرگترین است؛ هم وظیفه بزرگترین است. پس، این روز بزرگترین و عزیزترین روز تاریخ است.
کسانیکه در حکومت اسلامی و جامعه مسئولیت آموزش و پیشرفت های مردم را بر عهده گرفته اند باید از دانشگاه بعثت پیامبر اعظم این آموزه را آویزه و محور ماموریت و انجام وظایف خود بدانند و به دنبال شناسایی و رفع مشکلات و بر آوردن نیازهای مردم باشند و شکر مسئولیت خود را خدمت مدام به جامعه بدانند و از مکتب نبوی طبیب دوار بطبه را بیاموزند و احساس مسئولیت در انجام وظایف و خدمات رسانی به مردم را یک اصل و باور بدانند و رسالتی حتمی بشمارند.
در حقیقت باید گفت بعثت پیامبر اعظم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و برگزیده شدن آن وجود نازنین از سوی خداوند متعال به مقام پیامبری و اسوه حسنه، حرکتی جهادی و فرهنگی برای نجات و رهایی مردم از جهل و سرگردانی و از تاریکی به سوی نور و الگویی برای همگان است تا در مسیر نورانی و صراط مستقیم هدایت الهی قدم بردارند و خود را در برابر مردم مسئول و پاسخگو بدانیم و رعایت اخلاق اسلامی و دفاع از حقوق انسان ها و مظلومین و محرومین را سر لوحه رفتار و گفتار قرار دهیم.
مناسب است در اینجا به داستانی از زندگی مرحوم امیر کبیر نگاه کنیم که مسئولیت پذیری در برابر مردم را باور دارد و برای آن اشک می ریزد و خود را بدهکار مردم می داند:
در ماه صفر سال 1264 قمری،نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد.در این برنامه،کودکان و نوجوانان ایرانی را آبله کوبی می کردند؛اما چند روز پس از آغاز آبله کوبی به امیرکبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی خواهند واکسن بزنند به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان می شود!
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته اند،امیر بی درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد،او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می کوبند؛اما نفوذ سخن دعانویس ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند!شماری که پول کافی داشتند پنج تومان را پرداختند و از آبله کوبی سر باز زدند،شماری دیگر هنگام مراجعه ماموران در آب انبارها پنهان می شدند یا از شهر بیرون می رفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیده اند،در همان روز پاره دوزی را که فرزندش از آبله مرده بود به نزد او آوردند، امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم،پیرمرد با اندوه فراوان گفت حضرت امیر به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم،جن زده می شود امیر فریاد کشید : وای از جهل و نادانی!
حال گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده ای،باید پنج تومان هم جریمه بدهی،پیرمرد با التماس گفت : باور کنید که هیچ ندارم امیر کبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت : حکم بر نمی گردد،این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر،بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد در آن هنگام میزاآقاخان وارد شد او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود،علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که : دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده اند،میرزاآقاخان با شگفتی گفت : عجب ! من تصور می کردم که میرزا احمد خان – پسر امیر – مرده است که او چنین های های می گرید سپس به امیر نزدیک شد و گفت : گریستن،آن هم به این گونه،برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شان شما نیست
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست؛آن چنان که میرزاآقاخان از ترس بر خود لرزید، امیر اشک هایش را پاک کرد و گفت : خاموش باش . تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم،مسئول مرگشان ما هستیم،میرزاآقاخان آهسته گفت : ولی اینان خود بر اثر جهل آبله نکوبیده اند،امیر با صدای رسا گفت : مسئول جهلشان نیز ما هستیم اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم دعانویس ها بساطشان را جمع می کنند،تمام ایرانی ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می گریم که چرا این مردم باید آنقدر جاهل باشند که بر اثر نکوبیدن آبله بمیرند ؟!
*معاون سوادآموزی اداره کل آموزش و پرورش قم
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.