ایسنا منطقه قزوین، یادداشت میهمان، سمیه بکشلو، مدیر سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی قزوین، کنار دستی‌ام تماس می‌گیرد با یک قهرمان ورزشی در یکی از ارگان‌ها تا با او درباره ورزش و اخلاق پهلوانی صحبت کند. پشت خط کسی با صدای بلند پاسخ می‌دهد: چی؟ ایسنا دیگه چیه؟ مصاحبه چی؟ من الان نمی‌تونم صحبت کنم! ... (یک حرف بوق) .... (یک بـــــــــوق ممتد) ... (یک حرف خیلی بووووووووق) ... و تق!

کناردستی‌ام گوشی تلفن را سرجایش می‌گذارد و می‌گوید داشت دعوا می‌کرد. فلذا مصاحبه کنسله! نفسش بنده آمده است انگار او را گوشه رینگ گیر انداخته و کتک زده است. مبهوت نگاهش می‌کنیم تا از دعوا بیرون بیاید و یادش بیفتد که اینجا ایسنا است؛ دفتر خبرگزاری دانشجویان ایران (منطقه قزوین)...

دفتر ایسنا همان جایی است که من به خاطر تعطیلی دانشگاه به آن تبعید شده‌ام. یک دفتر پرسر و صدا و هیجان که وقتی واردش شدم با استقبال مواجه نشدم.

 اتاقی کوچک با سقف کوتاه که البته خبرنگارهایش اعتقاد داشتند دیوارشان کوتاه است. اتاق کوچک بود و من به ناچار در کنجی مستقر شدم روی میزی که برایم در نظر گرفته شده بود. برای اینکه از حجم استقبالی که از من صورت گرفته رها شوم زیر لب طوری که خبرنگارها بشنوند گفتم: «اتفاقاً این‌ها بسیار با دیدنم به وجد آمده‌اند.» با خودم فکر کردم که بهتر است به سردبیر که از دوستان قدیمی‌ام است پیشنهاد سفر بدهم تا شاید از فشار و اضطراب‌ها کمتر شود و هوایی تازه کنیم...

با سردبیر به سفر می‌رویم. از همان روز اول تلفن همراه من خاموش و ارتباطم با تمام جهان به مدت چهار روز قطع می‌شود. سردبیر اما مرتب سرش در گوشی است. کیلومترها از دفتر دور شده‌ایم ولی گویی او هنوز با اقتدار و جدی در دفترش نشسته است. همسفرها همه گله‌مندند... این سردبیر در سفر هست و نیست. کار سردبیرها آسان نیست؛ کارشان تعطیلی و غیر تعطیلی ندارد. همیشه در وضعیت آماده باش‌اند و هر لحظه حادثه‌ای تازه در راه است که ضربان قلب رسانه‌ها را ناپایدار کند. تالاپ تولوپ!

دارند یک خبر مربوط به رانت و فساد را بارگذاری می‌کنند که سردبیر خیلی جدی رو به سقف کوتاه اتاق می‌گوید: خدای حکیم! خودم، خانواده‌ام، بقیه خبرنگارها و جهادگران را به تو می‌سپارم. همه خبرنگاران با هم آمین کش دار پر از ابهامی می‌گویند تا سردبیر بسیار آرام و با نفس عمیق دستش روی تیک تأیید نهایی خبر برود. تو گویی دارند خودشان را با دست خودشان به ته دره‌ای عمیق پرت می‌کنند و هر آن منتظر اصابت با یک خطر تازه‌اند. استرس از در و دیوار ایسنا بالا می‌رود و با شتاب پایین می‌آید. آب خنکی برایشان می‌آورم.

می‌گوید: در مرکز بهزیستی بودیم داشتیم با یکی از بچه‌های آسیب‌دیده که پدر و مادرش دچار اعتیاد بودند گفتگو می‌کردیم به شوخی از او پرسیدم: دوست داری خبرنگار شوی؟ خیلی جدی پاسخ داد: اگر هیچ شغلی نبود شاید- خوب دقت بفرمایید که شاید! - خبرنگار می‌شدم. یعنی ممکن است بین بیکاری و تنها شغل عالم؛ خبرنگاری را هم انتخاب نکند؛ ما هیچ ما نگاه!

عکاس‌های خبری برای تمام محافظ‌های مسئولین در دسته آدم‌های خطرناک قرار می‌گیرند. از نگاه محافظان دوربین شبیه یک اسلحه نظامی با برد زیاد است که اگر دکمه شاترش زده شود می‌تواند مسئول مورد نظر را راهی سردخانه یا بیمارستان کند. عکاس خبری ما می‌گوید مابین عکاس‌ها و محافظ‌ها یک درگیری دائمی هست که گاهی وسوسه‌ام می‌کند تا واقعاً اسلحه‌ای را به شکل دوربین طراحی کنم تا آن مسئول را که نه، ولی محافظش را حتماً بزنم تا همه از دستش خلاص شویم. موافقی با من؟

همه مشغول کاریم که خانمی وارد دفترمی شود؛ خبرنگاران سرشان می‌چرخد و منفعل نگاهش می‌کنند ولی دوباره مشغول کار می‌شوند. آن خانم بالاخره اعلام می‌کند که من مسئول روابط عمومی فلان جا هستم که ناگهان خبرنگاران در حالی که گویی به برق چند صد ولتی وصل شده‌اند برایش بلند می‌شوند و می‌گویند همیشه صدایش را از پشت خط‌های تلفن شنیده بودند ولی اولین بار است که رویتش می‌کنند.

سردبیر که دارد با ظرافت بسیار به هم ریختگی‌های بزرگ را از مقابل چشم برمی‌دارد می‌گوید معمولاً ما دفتر را مرتب می‌کنیم ولی خب گاهی هم پیش می‌آید؛ این به‌هم‌ریختگی‌ها. از خبرنگارها یکی‌شان رو به او می‌شود و با لحنی پر از بامزگی می‌گوید ولی اگر می‌شود میز مرا دیگر مرتب نکن! آخرین بار تمام سوژه‌هایم را از سطل زباله پیدا کردم. اصلاً اوج نظم در بی‌نظمی است! سردبیر می‌خندد؛ من هم و خودش هم. سردبیر شروع می‌کند تا درباره فواید نظم و انضباط بگوید و خانم خبرنگار هم چنان معتقد است که نظم در اوج بی‌نظمی است.

اینجا سرشار از زندگی، هیجان، دلهره، امید، دوستی، تلاش و خلاقیت است، دوستان همیشه در صحنه، سرشلوغ، گاهی تند و صریح، اغلب گله‌مند، در پی بیمه، با حقوق کم، بدخط ولی با اعتمادبه‌نفس دوستان خبرنگار؛ روزتان مبارک!

انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.