در صبحدم نوزدهم ماه رمضان 40 هجری با تیغ زهرآگین ابن ملجم، رفعت عدالت فروریخت و راه برای روی کار آمدن یزیدها وحجاج‌ ها هموار شد تا با تکیه بر مسند رسول خدا(ص) به جور حکومت برانند.

جماران: غوغایی در دل زمین برپاست و به تبع آن آسمان در حال تپیدن، زمان در هراس از فاجعه‌ای هولناک، در تلاطم و خروش و نزدیکان امیرمؤمنان مضطرب و دل نگران. حال فرزندان گفتنی نیست، با حالتی مضطرب از پدرمراقبت می‌کنند.اما علی(ع) با آرامشی ملکوتی فرزندان را خطاب قرار داده و می‌گوید: «از قضای الهی و مرگ گریزی نیست» لحظه دیدار نزدیک است و آهنگ رهایی به گوش می‌رسد.علی (ع)گرمی قطرات اشک فرزند را حس می‌کند و چون بی‌تابی حسن‌اش را می‌بیند می‌فرماید: «فرزندم گریه مکن که اکنون پیامبر خدا(ص) و مادرت زهرا(س)و فرشتگان الهی به استقبالم آمده‌اند و خوشامدم می‌گویند.» اگر چه آسمانیان به دیدارش مسرور و بی‌قرارند، اما ساکنان زمین می‌دانند که با رفتن علی(ع) ارکان هدایت فرو ریخته وخورشید پرفروغی به خاموشی گراییده و ریسمان محکم الهی گسسته خواهد شد.

خانه علی(ع) و اطراف آن از ازدحام مشتاقان ودوستداران آکنده است و غوغایی از نوحه و شیون برپاست. هریک زبان حالی دارند و با نجواهای جانسوز مویه می‌کنند. نوبت به دختران که می‌رسد ناله سر می‌دهند که: «پدر جان! بعد از تو در این وحشت فراگیر مونسی نمی‌جوییم که توانمان رفته و شکیبایی‌مان به سر آمده است. پدر! دنیا بعد از تو لطفی ندارد و تا نفس باقیست گریه و فغانمان بر تو فرو نخواهد نشست. غم فراق تو هر روز فزونی می‌یابد و جراحت هجرانت همواره بر دل تازه می‌ماند......» در گوشه‌ای دیگراما غوغای دیگری برپاست، گویی آفاق در مصیبت علی(ع) ناله سرداده و از گریه کودکان یتیم کنگره عرش الهی به لرزه در آمده است. یتیمان کوفه پس از ضربت خوردن امیرمؤمنان، تازه فهمیده‌اند، آنکه مهربان و صمیمی اما نا آشنا به سراغشان می‌آمد و برایشان کاسه‌ای شیر می‌آورد و با دست نوازش خود آلام‌شان را تسکین می‌داد، علی(ع) بوده واینک درد یتیمی‌شان تازه شده و با کاسه‌ای شیر به در خانه علی(ع) آمده‌اند به تمنای اینکه شاید صدای پای آن مرد مهربان  که در تاریکی برایشان غذا می‌آورد و در همان تاریکی می‌رفت را بار دیگر بشنوند. اما زخم و زهر کاری‌تر از آن است که شیر بیشه ایمان و قهرمان عرصه‌های بدر و احد و خیبر بتواند سر از بالین بردارد.

زخم چنان از او رمق ربوده است که دیگر یارای ایستادن ندارد ونماز را نشسته می‌خواند، اما در این لحظه‌های وداع سکان هدایت از کف نمی‌دهد و شوق سعادت عالمیان را از سر نمی‌نهد و در فاصله هشیاری و بی‌هوشی آهسته و آرام لب به وصیت می‌جنباند: «فرزند ابی طالب شهادت می‌دهد که خدایی جز«‌الله» نیست و او یکتای لاشریک است و محمد بنده و فرستاده اوست...نماز من، قربانی من، زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است که همتایی ندارد...تمامی خانواده و فرزندانم و نیز هرکس که این سخن به او می‌رسد را به تقوای الهی سفارش می‌کنم... همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید که من از رسول خدا شنیدم که فرمود: نیکی روابط از همه نمازها و روزه‌ها برتر است و آن چه مایه هلاکت و ریشه کن شدن دین می‌گردد همانا تباهی میان رابطه هاست ونیرویی نیست مگر خداوند بلند مرتبه بزرگ، پس مراقب ارحام خود باشید و صله رحم کنید تا خداوند نیز حساب را بر شما آسان گیرد.... خدا را، خدا را! در مراقبت از احوال یتیمان. مباد که دهانشان خشک –گرسنه- ماند ودر حضور شما احوالشان ضایع و تباه شود... برشما باد به رفت و آمد و ارتباط و بخشندگی به یکدیگر و مهربانی با هم و اینکه از جدایی و پشت کردن به یکدیگر وتفرقه بپرهیزید و بر کارهای نیک وتقوای الهی یکدیگر را یاری رسانید و نسبت به گناه و ظلم همدیگر را یاری ندهید و تقوای الهی داشته باشید که همانا عقاب خداوند شدید و سخت است....» زینب و‌ ام کلثوم دختران ماتم زده حجت کبرای خداوند در گوشه‌ای چون مرغان بال وپر شکسته سر ماتم و یتیمی بر دیوار نهاده، چشم بر لب‌های پدر دوخته و اشک می‌بارند و چشم بر پدر که رنگ بر رخسار ندارد دوخته‌اند.

علی(ع) لختی از هوش می‌رود به ناگاه ناله و شیون از هر سو بلند می‌شود، اما دوباره به هوش آمده ونگاه خود را برروی اطرافیان می‌چرخاند. گویی با نگاه خود با یک یک آنان وداع می‌کند خیره به سویی می‌گوید: «سلام بر شما‌ ای فرشتگان الهی....» بار دیگر لبان خود را به حرکت در آورده و می‌فرماید: «برای چنین پاداشی باید کوشندگان بکوشند» آنگاه در حالی که پیشانی مبارکش غرق عرق است پاهای ناتوان خویش را به سوی قبله می‌کشاند و شهادتین را بر زبان جاری می‌کند و بدین ترتیب مشعل فروزان هدایت به خاموشی می‌گراید و قلب پر درد علی(ع) از تپش باز می‌ماند.اما صفحاتی از تاریخ گشوده می شود تا به مناسبت به مرور آنچه گذشت بپردازد و درس عبرت گیرد.

****

مرکز خلافت اسلامی را نارضایتی و هرج ومرج فرا گرفته ومدینه در اوج التهاب است. مصریان معترض که ناملایمات را با بدعت خلیفه کشی همراه کرده‌ اند، اینک چشم به خلافت بدون خلیفه گشوده وبا نگرانی واستیصال به سراغ علی(ع) هجوم آورده‌ اند تا با پذیرفتن زعامت امورمسلمین، برالتهاب آشوب وشورشگری مرهم نهد ونابسامانی‌ها را سامان بخشد.آنان نسخه سزاواری برای گرفتاری‌های خود یافته بودند، چراکه علی(ع) تنها گزینه‌ای بود که توان و شهامت خلاصی گریبان مسلمانان از مهلکه‌ها را داشت. در آن برهه شرایط به گونه‌ای پیش رفته بود که برخلاف دوره‌های پیشین هیچ شورایی قادر به تعیین خلیفه برای جانشینی خلیفه قبلی نبود وامورتا بدان حد روبه وخامت داشت که کسی جرأت پاجلو گذاشتن را نیز نداشت.چاره گرفتاری‌ها، عدالتی فراگیر و زعامتی توانمند بود تا مجد وشکوه دوران پیامبراسلام ومودت و اخوت صدر اسلام را تجدید نماید و جامعه را از انحطاط وسقوط نجات دهد. اصرار و پافشاری انبوه مسلمانان سرانجام علی(ع) را وادار ساخت تا کاروان سالاری امت را بر عهده گیرد. آن حضرت ماجرا را چنین توصیف می‌فرماید: «ازدحام جمعیت... مرا به پذیرش خلافت واداشت. آنان از هر سو مرا احاطه کردند به گونه‌ای که جان فرزندانم حسن و حسین(ع) به خطر افتاد، چنان به پهلوهایم فشار وارد ساختند که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دوجانب پاره شد، مردم همانند گوسفندان گرگ زده اطرافم را گرفته بودند....» علی(ع) آزمند قدرت نبود بلکه قصد داشت تا امت را از گرفتاری‌ها برهاند و آیین اسلام را از ناخالصی‌ها وبدعت بپیراید و از شریعت محمدی(ص) حراست کند.علی(ع) تصمیم نهایی را به روز بعد و در مسجدالنبی موکول می‌کند تا بیعت میان مسلمانان وخلیفه مسلمین را به شیوه‌ای غیر از آنچه تا آن زمان مرسوم بود، یعنی انتخاب خلیفه بدون دخالت شورایی از نخبگان و به‌طور مستقیم از سوی مردم را به نمایش در آورد.همچنین به مسلمانان فرصت دهد تا درک واحساس خود را بیازمایند تا در برابر تصمیم خود، پذیرای مسئولیت شوند.صبح روز بعد انبوه جمعیت از هرسو روانه مسجد می‌شوند تا با آن حضرت بیعت ببندند. علی(ع) که از نزدیک شاهد تحولات پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) بوده و می‌دید که خلافت مسلمانان وجانشینی رسول خدا(ص) از مفهوم اصلی خود فاصله گرفته، به هنگام بیعت با مسلمانان ضمن گوشزد کردن خطرکسانی که آموزه‌های کلام وحی و اصالت‌های دین را به بازیچه گرفته‌اند، خطاب به مردم فرمود: «مردم! امر خلافت مربوط به شماست و غیر از کسی که شما او را برمی گزینید کس دیگری حق خلافت برشما را ندارد، دیروز من وشما از یکدیگر جدا بودیم ومن دوست نداشتم زمامداری شما را بپذیرم، ولی شما پای فشردید تا آن را پذیرا شوم، آگاه باشید! من درهمی را بدون (حق از) شما نخواهم ستاند واگر خواسته باشید خلافت را می‌پذیرم وگرنه برکسی خرده وبهانه نمی‌گیرم.» انبوه جمعیت یک صدا وبا صدای بلند اظهار داشتند: «ما اکنون به شما وفاداریم وبرعمل به اراده خدا با شما بیعت می‌کنیم» آنگاه علی(ع) روبه آسمان کرد وفرمود:«خدایا توبر-بیعت-آنان گواه باش». پس از آن موج جمعیت برای بیعت با علی(ع) به‌عنوان خلیفه هجوم آوردند.این شیوه بیعت برای نخستین بار در محیط اسلامی پیش می‌آمد و مردم از اینکه به‌طورمستقیم خلیفه خود را انتخاب وبا او بیعت می‌کردند شاد ومسرور بودند.علی(ع) در توصیف بیعت آن روز مردم می‌فرماید: «در آن روز، سروروشادی مردم از بیعت با من به پایه‌ای رسید که کودکان به شادی وسرور پرداختند وسالخوردگان با پای لرزان به تماشای آن آمده بودند و بیماران بردوش افراد بالا رفته و دوشیزگان بدون نقاب در آن جمع حاضر شده بودند.»

اما پایداری افراد بدنهاد وسست عنصر بر منفعت طلبی‌های شخصی و کینه ورزی موجب شد تا گروهی از مردم از حق منحرف شده ودر بیعت خود با علی(ع) دچار شک وتردید شوند و به مبارزه‌جویی با خورشید عدالت روی آورند. این عده که علی(ع) از آنان با عناوین «ناکثین»، «قاسطین» و «مارقین» یاد می‌کند با دامن زدن به کشمکش‌های داخلی و تهمت پراکنی، سرپیچی از بیعت اولیه را مباح شمرده وبر آتش کینه و دشمنی دمیدند. علی(ع) پس از 25 سال کناره‌گیری از اداره حکومت، به خلافت رسیده بود و در باز گرداندن مسیر اداره امور به شیوه ملهم از تعالیم مکتب وسیره رسول خدا(ص) اصرار داشت، این خود در به ضعف کشاندن موضع آن حضرت مؤثر بود. زیرا در این مدت افرادی بدون استحقاق به مال ومنال رسیده و برپست‌ها وجایگاه‌هایی دست یافته بودند که مستحق آن نبودند. افزون برآن دراین مدت قلمرو اسلامی توسعه یافته وعلاوه بر جزیره العرب، جغرافیای اسلامی از هر سو وسعت یافته بود. جمعیت سرزمین‌های جدید چون درک وخاطره‌ای از شیوه حکومت نبوی نداشتند، فاقد قدرت تمیز حقیقت مکتب با وضعیت موجود بودند، لذا با کمترین وسوسه‌ای دچار تردید شده و از حق وحقیقت روی برمی تافتند. علی(ع) برای احیای سنت‌های الهی بر شعار «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» پای می‌فشرد و در تشریح آن می‌فرمود:«به هوش باشید! فردی که دعوت خدا را اجابت کند و مسلمان شود وبه دین ما وارد گردد وبه سمت قبله ما عبادت کند از حقوق و حدود اسلامی برخوردار است، شما بندگان خدایید واموال از آن خداست وبه طور مساوی میان شما تقسیم می‌شود، هیچ فردی بردیگری برتری ندارد، تنها پرهیزکاران در پیشگاه خدا از برترین پاداش وبرجسته‌ترین ثواب برخوردارند.» این شیوه حکومت مرضی آنان که از طرق غیر مشروع به پست ومقامی رسیده وآن را دستمایه ثروت اندوزی کرده بودند خوش نمی‌آمد، به همین دلیل جنگ‌های داخلی را به آن حضرت تحمیل کردند و کینه‌ها را عمق بخشیدند.در چنین فضایی فکر ترور علی(ع) نطفه بست ودر خلوتگاه‌های توطئه گران طراحی وبه عاملیت یکی از گمراهان متعصب که وابسته به جمعیت خوارج بود به اجرا گذاشته شد.ابن ملجم مرادی همان فرد گمراهی بود که مأموریت یافت تا نیت شوم دشمنان حق وحقیقت را در صبحدم نوزدهم ماه رمضان 40 هجری عملی سازد.با تیغ زهرآگین او رفعت عدالت فروریخت و راه برای روی کار آمدن یزیدها وحجاج‌ ها هموار شد تا با تکیه برمسند رسول خدا(ص) به جور حکومت برانند. علی(ع) در طول زعامت وخلافت خود یکی از مسئولیت‌هایش را حفظ و حراست آیین اسلام از کژی و انحراف شناساند و بدون وقفه تلاش‌های بسیاری را در این راستا سامان بخشید و با ارجاع مدام مسلمانان به کتاب خدا و سیره رسول اکرم(ص) توجه خاصی را به میراث نبوت مبذول داشت.

______________________________________________________

*اسماعیل علوی

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
17 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.