مائورو ویتالیه: چیزی که به آن اهمیت می‌دهم مردم‌نگاری است

عکاس ایتالیایی که این روزها نمایشگاهش درباره ایران و ایتالیا با نام «مردم و سرزمین پشمینه» برگزار شده است، با بیان اینکه بیشتر علاقه او روی مردم‌نگاری است، گفت: من ایران را ندیده‌ام، بلکه ایرانیان را دیده‌ام.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، در نشستی که در حاشیه افتتاحیه نمایشگاه مائورو ویتالیه (عکاس ایتالیایی) که عکس‌هایش در قالب رویداد تصویر سال روی دیوار رفته است، برگزار شد، سیف‌الله صمدیان ـ دبیر تصویر سال ـ در سخنانی گفت: جشن تصویر سال که ۱۵ دوره از آن می‌گذرد همیشه در بر گیرنده اتفاق‌های تصویری داخل ایران است. امسال برای اولین بار فکر کردیم با همکاری موسسه توسعه هنرهای معاصر قدم شیرینی را برداریم و با کشور دیگری ارتباط جهانی داشته باشیم.

او ادامه داد: وقتی پیشنهاد نمایشگاه عکس این هنرمند مطرح شد، ما با عکس‌های زیادی از او طرف بودیم اما امکان این را نداشتیم که فضای وسیعی را برای نمایش آثار او اختصاص بدهیم. در نهایت با انتخاب ۶۰ عکس سعی کردیم تا جایی که ممکن است این عکس‌ها با یکدیگر «پاس کاری» کنند.

همچنین مائورو ویتالیه گفت: بیشتر علاقه من و چیزی که به آن اهمیت می‌دهم مردم‌نگاری واحساسات مردم است. عشایر به طبیعت بسیار احترام می‌گذارند و نمی‌خواهند تغییری در آن ایجاد کنند. من می‌خواستم با عکس‌هایم این بخش را نشان بدهم.

او ادامه داد: در ایتالیا گروهی که ییلاق قشلاق می‌کنند چندین سال پیش یکجا نشین شده‌اند اما احساساتشان همانگونه است.

ویتالیه درباره چرایی سفر و عکاسی‌اش از آسیا و ایران گفت: من در ایتالیا زندگی می‌کنم. ویژگی‌های کشورهای اروپایی مانند هم است اما در ایران متفاوت است. مردم قشقایی کاملا فرهنگ متفاوتی دارند.

مائورو ویتالیه

این عکاس ادامه داد: من ایران را ندیده‌ام بلکه ایرانیان را دیده‌ام. مهمان‌نوازی ایرانیان برایم جالب بود.

او با بیان اینکه چیزی در حدود ۱۰ هزار فریم عکس از ایران دارد، گفت: در میان آنها نزدیک به ۵ هزار عکس از مردم شهر گرفته شده است.

ویتالیه در مورد خودش نیز گفت: من ۶۰ ساله هستم و ۱۲ سال است که روی کوچ‌نشینان متفاوت در کشورهای مختلف کار می‌کنم. من روی کوچ‌نشینان راجستان هند، رومانی و مراکش کار می‌کنم.

این عکاس در پاسخ به این سوال که ریشه او به مردم کوچ‌نشین برمی‌گردد یا نه، گفت: خیر من ریشه کوچ‌نشینی ندارم.

سپس آنتونیو کرادو ـ مدیر پروژه این نمایشگاه ـ در سخنانی اظهار کرد: ما واقعا افتخار می‌کنیم که اینجا مهمان شما هستیم و این ما را سرشار از شادی می‌کند. از تقدیر سپاسگزارم که فرصتی با ارزش را با لطفش برایم فراهم آورد. این لطف هدیه‌ای است در زندگی که باید از آن قدردانی شود. نمی‌توان آن را در بانک نگهداشت و سپس در زمان نیاز آن را احیا کرد، بلکه باید بلافاصله از آن استفاده شود.

او با بیان اینکه از کودکی فردی کنجکاو بوده است، گفت: رشد کردم و کاوش کردم، دریافتم که مردمان مختلف و متفاوت و دور، در مکان‌ها و زمان‌ها، در شرایط مشابه، انتخاب‌های مشابهی می‌کنند و عادت‌ها و آداب و رسوم شان در ظهور زیبایی شناختی متمایزی رشد می‌کنند، اما شبیه به هم هستند. پرورش این تجربیات من را با این دیدگاه رشد داده که همواره تشنه دانش و افق نگاه وسیع باشد.

کرادو اضافه کرد: حسی که کاوشگر به بازدیدکننده نمایشگاه القا می‌کند همانند کلیدی است از برای موفقیت در ایجاد تمایل در شخص به جهت کشف گنجینه‌های موجود در تمام نقاط جهان.

همچنین پائولا ریچیتلی ـ ایده‌پرداز این پروژه ـ درباره آن گفت: پروژه «مردم و سرزمین پشمینه» در اولین سفر من در ایران در ماه می سال ۲۰۱۵ زاده شد. دوست عزیز من، مائورو ویتالیه این پروژه از من دعوت کرد. مائورو یک عکاس بزرگ، گردشگر و کاوشگر مکان‌ها، زمین‌ها و مردم است.

او ادامه داد: مائورو و همسرش پیش‌تر چهار بار به ایران سفر کرده بودند. من به او گفتم: "مائورو، جهان بسیار بزرگ است، چرا شما می‌خواهید دوباره به ایران بازگردید؟ " و او پاسخ داد: "اگر بیایی، آن را درک خواهی کرد". از این رو من به ایران سفر کردم. من هیچ چیزی درباره ایران نمی‌دانستم. هیچی در مورد چشم‌اندازش، هنر و معماریاش، هیچی در مورد مردم و فرهنگاش نمی‌دانستم، فقط اندکی از تاریخ کهن آن را را می‌دانستم. این سفر کشفی شگفت‌انگیز و تجربه‌ای بود که من در طول تمام زندگی‌ام آن را به یاد خواهم آورد.

ریچیتلی اضافه کرد: در طول سفر اول، ما از منطقه شمالی گیلان بازدید کردیم که در آن مردم عشایر تالش زندگی می‌کنن. سپس در ماه نوامبر سال ۲۰۱۶ دوباره به ایران بازگشتیم؛ این بار عشایری قشقایی را ملاقات کردیم. در پایان، این ایده متولد شده در ایران به یک پروژه تبدیل شد؛ نمایشگاه عکس‌ها و اشیایی که مردم عشایر ایران و چراگاه‌های جنوب ایتالیا را نشان می‌دهد.

نشست نمایشگاه «مردم و سرزمین پشمینه»

او با بیان این پرسش که آیا مردمی که بسیار از هم فاصله دارند و متفاوتند، اشتراکاتی هم دارند؟ اظهار کرد: بله این‌ها اشتراک فرهنگ مهاجرین برای چراگاه، چشم‌اندازی مشابه به زندگی، سفری بی‌پایان با گله گوسفندان هستند. هر چند این مهاجرت‌ها سال‌هاست که در ایتالیا تمام شده است، اما عشایر ایرانی هنوز در سرزمین اجدادی خود کوچ می‌کنند.

ایده‌پرداز پروژه «مردم و سرزمین پشمینه» افزود: اینها موضوعاتی است که ما می‌خواهیم در نمایشگاه از آن صحبت کنیم. من بعد از دیدار با مردمان عشایر ایران، فرهنگ چراگاه یافتن در کشورم را دوباره کشف کردم. ریشه‌ها و تاریخ  مردم کشورم را یافتم.

مائورو ویتالیه در متنی بخشی از مراحل انجام این پروژه را این‌گونه توصیف کرده است:

««در حدود ۱۵۰ کیلومتری جنوب غربی شیراز، در مسیر بندر بوشهر، چشم‌اندازی خاکستری‌رنگ و خشن وجود دارد، این در حالی است که با نزدیک شدن به شهر فیروزآباد کوه‌های رشته کوه زاگرس قرمز رنگ می‌شوند.

این چهارمین سفرمان به این کشور است و هدف اصلی دستیابی به ایده از پیش تعیین شده نبود چراکه باید رهسپار شوید و انتظار نداشته باشید تا حتما آنچه منتظرش هستید و آنچه که با خواندن کتاب‌ها آرزو یا تصور می‌کنید را پیدا کنید.

شروع کن و خود را از خواسته‌ها رها کن، مشاهده کن نه تفسیر، شگفت زده شو ودر پیشنهادات غرق شو، این آن دشواری است که بایستی دنبال شود؛ به واسطه‌ای تبدیل شو تا به جهانی که در وجودت است متصل شود، برای این، نیازی نیست تا با حجمی از پیشنهادات اغواکننده سردرگم شوی.

سایه‌ای باشید و اجازه دهید تا اصل آن سایه نیرویی باشد برای ایجاد تصویری زیبا از متن، نیرویی که برعکس سایر سایه‌ها قادر خواهد بود صادقانه شرایط را به طوری بی‌نظیر در خود و بدون مشارکت خویش ثبت کند. این شاهکار باید اصل موضوع باقی بماند، نه تصویری که آن را بازتولید کند.

عشایری وجود دارند که با وقایعی موقت در حال رشد هستند؛ آنها با زندگی کردن در زمان حال پویا و بی‌نیاز از گذشته از موضوعی به نام زمان فرار می‌کنند و همزمان از محدودیت‌های پیش رو دوری می‌کنند. در طول کوچ این شبانان برای برآوردن نیازهای خود محیط را تغییر نمی‌دهند بلکه با آن همزیستی می‌کنند، به ندرت به مزارع دست می‌زنند و در پای کوه‌ها گله خود را در چراگاهی که حاصل تغییر فصل است، سیر می‌کنند.

شب خارج از چادر سیاه قشقایی فضا سرشار از سکوتی سبک و ناپایدار است که گاها توسط صدای ناگهانی حیوانات وحشی شکسته می‌شود. باد اما با چرخشی مداوم الیاف سنگینی که از ما محافظت می‌کنند را تکان می‌دهد و اولین نشانه‌های بیداری با صدای همیشگی خروسی شروع می‌شود که خود در صدای سگ‌های گله منعکس شده است.

همواره در سپیده دمان، زمان به سرعت چادر را برمی‌چیند ولی سیاه چادر، در طلوع خورشید، تنها اثر باقی مانده بر روی زمین شنی است. ایل چیزی نمی‌سازد که برای مدت طولانی باقی بماند؛ کمابیش آگاهانه آنها یک نوع زندگی موازی با جهان هستی را انتخاب کرده‌اند تا به تغییرات در جامعه آن هم به دور از تحولات سیاسی، بی اعتنا باشند. کودکان و خردسالان قشقایی به سبب کوچ‌های کوچک‌تر دائمی بسیار از خواب بیدار شده و دوباره به خواب می‌روند. هر چند ماشین‌های آبی اخیرا جایگزین قاطر و شتر شده‌اند ولی با همان امنیت عشایر را به سفری ابدی در طول زمان می‌برند.

در آداب و رسوم قشقایی و تالش فضایی را یافتم با تصاویر زرد قدیمی شبیه به عشایر ایتالیاِ قبل از انقلاب صنعتی؛ فضایی با همان عادات، آداب و رسوم، مراسم‌ها و دورهمی‌ها؛ همه اینها از فرهنگی صحبت به میان می‌آورد که شاید اکنون شاید در ایتالیا ناپدید شده باشد ولی با همان نشانه‌های معنوی در مکان‌ها و در ذهن مردم همچنان باقی مانده است.

ادراک این رابطهِ میان دو واقعیت دور از هم نیست، البته نمی‌تواند به طور نظام‌مند و روشمند توضیح داده شود چراکه شاید هرگز شواهدی از پایه احتمالی آن وجود نداشته باشد. این رابطه فقط برپایه احساسات است.

یک عکس یک داستانی تخیلی است که قدرت بازتولید ادراکات و خیال‌ها را دارد؛ من اعتقاد دارم که این خیال‌ها و اداراکات نیروی کافی برای انعکاس چشم‌انداز رویاییِ نزدیکی عشایر ایرانی را دارند. انعکاسی نه از اکنون بلکه از چند سال پیش، آن هنگام که گله‌ای از آبروزو می‌گذشت و از طریق مولیس به Puglia می‌رسید.»

 

دیدگاه تان را بنویسید