شور و شوق فارسی آموزان خارجی در تهران

ادبیات فارسی و آموزش زبان فارسی برای خواندن کتاب‌های نویسندگان و شاعران ایرانی، شاید برای ما که در ایران زندگی می‌کنیم، کاری سطحی و ساده باشد، اما خواندن ابیاتی از شعرای کلاسیک و مدرن ایران برای بسیاری از غیر ایرانیان آرزویی است که آنها را به یادگیری زبان فارسی سوق می‌دهد و وقتی کمی از آب این دریای بیکران می‌چشند، دیگر حاضر نیستند که آن را ادامه ندهند و به تبع آن به دیدن ایران بسیار علاقه‌مند می‌شوند

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، ازهمین رو بنیاد سعدی در دوره‌های دانش‌افزایی، فارسی آموزانی که در نقاط مختلف دنیا به فراگیری این زبان مشغول هستند را به مدت یکماه برای حضور در ایران و آشنایی بیشتر با زبان فارسی و دیدن ایرانی واقعی دعوت می‌کند. در بعد ازظهر گرم تابستانی با فارسی آموزان خارجی که صبح‌ها در کلاس‌های درس حاضر می‌شوند، برای بازدید از برج میلاد و پل طبیعت همراه می‌شوم.

اغلب جمعیت این علاقه‌مندان یادگیری زبان فارسی را خانم‌ها تشکیل می‌دهند. در راه با برخی از فارسی‌آموزان این دوره آشنا می‌شوم. فوزی پسری حدود 25 ساله از کشور فرانسه با اصالت الجزایری است، او چندان به فارسی تسلط ندارد و در سطوح مقدماتی است ولی با همان فارسی دست و پا شکسته به من می‌گوید که عمر خیام را بسیار دوست دارد. برایم تعریف می‌کند که در جشنواره شعری در فرانسه شرکت کرده و به معرفی خیام پرداخته است. فوزی می‌گوید«خانم ژاله آموزگار را می‌شناسید؟ او از من خواست که حتماً در این جشنواره شرکت کنم» از او می‌خواهم که بیتی از خیام را برایم بخواند اما او خجالت می‌کشد. به جای آن صدای خانم آموزگار را که اشعار خیام را دکلمه کرده‌اند از طریق تلفن همراهش برایم پخش می‌کند و همراه با آن، اشعار را زمزمه می‌کند، تشویقش می‌کنم که بلندتر بخواند ولی شوق من موجب می‌شود که او بیشتر خجالت بکشد. به او می‌گویم از نویسندگان عرب کتابی از خانم احلام مستغانمی خوانده‌ام که بسیار تعجب می‌کند. او می‌گوید« نمی‌دانستم نویسندگان عرب در میان شما محبوب هستند و مترجم عرب دارید».

خوش به حالت که تهران زندگی می‌کنی

به برج میلاد رسیده‌ایم. هنگام پیاده شدن از اتوبوس بسیاری به راننده «خسته نباشید» می‌گویند و می‌خندند. معلوم است با تعارف‌های ایرانی نیز آشنا هستند. بسیاری از آنان از همان لحظه اول شروع به عکاسی می‌کنند. برخی از آنها برخلاف ما ایرانی‌ها، احساسات خود را به وضوح نشان می‌دهند و با فریاد به یکدیگر می‌گویند چقدر قشنگ است. دوست دارند در کنار هر فواره و منظره‌ای عکس بیندازند. در حیاط برج میلاد هستم که فوزی مرا صدا می‌کند و می‌گوید «در امریکا و دیگر جهان، مردم فکر می‌کنند که در ایران خانه مسقف نیست و ایرانیان هیچ فرهنگی ندارند. این عکس‌ها را نشانشان می‌دهم».

در صف آسانسور برای رسیدن به سکوی برج میلاد، چند دختر جوان فارسی‌آموز از سوریه از من می‌پرسند تو در تهران زندگی می‌کنی؟ وقتی پاسخ مثبت من را می‌شنوند با خنده و شادمانی می‌گویند«واقعاً؟ خوش به حالت که تهران زندگی می‌کنی، تهران خیلی زیباست». یکی از آنها که در کشورش مهندسی عمران می‌خواند به فارسی مسلط است، تقریباً بدون لهجه به من می‌گوید «مردم ایران خیلی مهربان و احساساتی هستند». در طول صف به دختران فارسی آموز از صربستان، لهستان، قزاقستان، ارمنستان، روسیه، مجارستان، اتریش، فرانسه و...می نگرم. آنها مسلمان نیستند، هوا گرم است ولی پوشش اسلامی را برتن کرده‌اند و شکایتی ندارند. دوست دارند تا همه چیز را در مورد برج میلاد بدانند. از من می‌پرسند چرا نام این برج میلاد است. متأسفانه اطلاعاتی در این باره نداشتم. از راهنمای برج می‌پرسم و ایشان توضیح می‌دهد که برج میلاد در یکصدمین سالروز میلاد حضرت امام خمینی(ره) افتتاح شده است. فارسی آموزان که امام خمینی را می‌شناسند، سری به نشانه درک حرف‌های من نشان می‌دهند.

به سکوی برج میلاد رسیده‌ایم، جایی که می‌توان تمام تهران را با خیابان‌ها، ساختمان‌های بلند و وسعتش مشاهده کرد. در اینجا باز صدای شوق زبان آموزان شنیده می‌شود، تهران زیر پای آنهاست و در کمال تعجب بسیاری از آنان نام خیابان‌های بزرگ تهران را می‌دانند به طوری که یکی از آنان فرودگاه امام خمینی(ره) را با تلسکوپ نشانم می‌دهد.

تهران، زیبا، اما آلوده

فارسی آموز عراقی با دقت و حوصله از نقاط مختلف تهران عکاسی می‌کند. او به من می‌گوید «تهران بسیار بزرگ است و ساختمان‌های زیبا و بلندی دارد فقط آلودگی دارد.» یکی از فارسی‌آموزان هندی از دیگر هم دوره‌ای‌هایش فیلم تهیه می‌کند و از آنها می‌خواهد تا در مورد این برج برای او حرف بزنند، می‌شنوم که یکی از آنان می‌گوید «ما در برج میلاد هستیم که یکی از بزرگترین برج‌های جهان است». در همین هنگام فارسی آموزی از قزاقستان با من سلام و احوالپرسی می‌کند. او در مورد زبان کشورش به من توضیح می‌دهد و می‌گوید «لغات مشترک زیادی با فارسی داریم مثل داروخانه». او ادامه می‌دهد که فکر نمی‌کردم شهر تهران اینقدر بزرگ باشد.
پسر جوان لهستانی نیز در پاسخ پرسش من در مورد تهران، می‌گوید «این بزرگترین شهری است که تا حالا دیده‌ام». زمان رفتن فرارسیده است اما فارسی‌آموزان که میانگین سنی آنها 29 سال است با شیطنت‌های خاص دوران جوانی و براحتی از این برج دل نمی‌کنند و مدرسان زبان فارسی و کارکنان بنیاد سعدی باید به دنبال آنان به تمامی مغازه‌ها و گوشه و کنارهای برج بروند. می‌شنوم که دختر قزاقستانی می‌گوید« نمی‌خواهم خداحافظ بگویم». باز در صف طولانی آسانسور ایستاده‌ایم. در دستان بسیاری از فارسی آموزان مجسمه‌های کوچک برج میلاد است. متوجه می‌شوم که یکی از آنها نماد اهورامزدا را خریده است. از کشور روسیه آمده و در مورد زرتشت و اهورا مزدا مطالبی خوانده است. برخی از آنان اسم مرا روی کارت خبرنگاری می‌خوانند و دوست دارند تا معنی اسمم را بدانند. معلم ادبیات فارسی آنها که در کنارشان ایستاده است توضیح می‌دهد که «صنم» نامی است که بسیاری از شاعران فارسی برای محبوب خود به کار برده‌اند. او بیتی از حافظ که نام صنم دارد را می‌خواند و یکی از فارسی آموزان آن را همراه وی تکرار می‌کند.

شعرهای قیصر امین پور را از کجا می شود خرید

اتوبوس مجدداً حرکت می‌کند. آهنگی از حامد همایون برای آنها پخش می‌شود. آنها دوست دارند این موسیقی را داشته باشند و باور نمی‌کنند که در ایران چنین موسیقی شادی وجود داشته باشد. برخی از آنها تا زمان رسیدن به پل طبیعت تهران، از بزرگراه‌های تهران فیلم می‌گیرند. در پل طبیعت، این جوانان با وجود خستگی باز هم دوست دارند عکس‌های بیشتری بیندازند. برخی نیز در گوشه‌ای نشسته‌اند. یکی از آنها که در دوره «تربیت مدرس فارسی» دانش‌افزایی شرکت می‌کند از کشور پاکستان آمده و دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی است. این دختر جوان که تنها 25 سال دارد دوست دارد روزی معلم زبان فارسی در کشورش بشود. از من می‌پرسد که کجا می‌تواند کتاب‌های شعر قیصر امین‌پور را بخرد. از آشنایی با این شاعر معاصر تعجب می‌کنم و در خلال گفت‌و‌گو با او متوجه می‌شوم که بسیار به شعر فارسی تسلط دارد. در راه بازگشت از پل طبیعت، دختری از قونیه با من همکلام می‌شود. او جمله جالبی در مورد مولانا به من می‌گوید« مولانا نه ایرانی، نه ترک و نه افغان است. او جهانی است و به زبان فارسی شعر گفته است چون این زبان ثروتمند است و می‌توان به وسیله آن، اندیشه‌های عمیق را بیان کرد».

سِرّ نهفته در زبان فارسی

بازدید به پایان رسیده است. شب شده و پل طبیعت را سکوتی خاص فرا گرفته است. در دنیای شعر فارسی غوطه ورم، که بانویی حدود 40 ساله از کشور فرانسه به من می‌گوید «پل طبیعت بسیار قشنگ است. سه طبقه دارد و تهران در شب از آن بالا بسیار زیباست. چنین چیزی در فرانسه نیست» او فارسی را در مرکز آزاد آموزش زبان فارسی در پاریس می‌خواند و هنوز در ابتدای راه یادگیری این زبان است. در چهره‌اش برخلاف جوانان دیگر خستگی راه وجود ندارد. برخی دختران جوان نگران درس‌هایشان هستند و فکر می‌کنند دیگر انرژی ندارند تا موقع بازگشت به خوابگاه برای کلاس‌های فردا درس بخوانند. بانویی 50 ساله از مجارستان نیز همراه پسر کوچکش، «مارسل» در این دوره دانش‌افزایی زبان فارسی با دیگر جوانان همراه است. او که دانش زبان فارسی اش در سطح مقدماتی است، مانند تمام مادران جهان در تمام طول روز مراقب پسر کوچکش است. از او در مورد گردش امروز می‌پرسم «پل طبیعت را بسیار دوست داشتم و سال گذشته نیز دو هفته به ایران آمدیم با پسرم. حتماً پسرم را سال آینده نیز به ایران می‌آورم».

براستی چه سری در زبان فارسی نهفته است که اینان رنج راه و گرمای تابستان را به جان خریده اند؟ بی‌تردید، این همان رازی است که فردوسی را 30 سال بر مرارت نوشتن شاهنامه و تحمل فقر گماشته است چرا که این زبان از قدیمی‌ترین زبان‌های دنیاست که گنجینه‌ای از اندیشه‌های بلند به زبان زیبای شعر را در خود جای داده است.

بازدید از گوشه‌ای از تهران بزرگ به پایان خود رسیده‌است و فارسی آموزان که اغلب در سطح‌های متوسطه و پیشرفته زبان فارسی هستند و از سراسر جهان، از قزاقستان گرفته تا امریکا گردهم آمده‌اند، با خاطره‌ای خوش به خوابگاه خود در دانشگاه علامه طباطبایی بازمی‌گردند.

 

دیدگاه تان را بنویسید