محمدرضا آل ابراهیم از پژوهشگران فرهنگ مردم ایران، فارس و استهبان در زمینه آیین ها و مراسم ماه مبارک رمضان در استهبان تحقیقاتی کرده که ماحصل آن را در اختیار ایرنا قرار داده است.

** آمادگی برای ماه
چند روز پیش‏ از دیدنِ هلالِ ماهِ مبارکِ رمضان، دیوارِ خانه‏ ها را گَردگیری می‏ کردند. چنانچه اتاق‏ ها کاهْگِلی و دودخورده بود، با خاکِ رُس اندود می‏ داده و یا با گَچ و گِلِ سفید، دیوارها را زینت می‏ دادند تا از تیرگی بدرآید.
مقداری نخود به‏ آب می‏ ریختند و سپس لَپه(دوتکه) می‏ کردند. به‏ تهیه‏ عدس و لوبیا و ماش می‏ پرداختند. زنان آردِ گندم و یا جو و ذرت را خمیر می‏ کردند و به‏ پختنِ نان‏ های محلی ازجمله، سِتی Setey یا سه‏ تایی، گِردَه Gerda، لَمْو Lamu، اَلُمی Alomi سوله‏ ی ذرت Sula-y-Zorat سُپُلِ ذرت مشغول می‏ شدند. تقریباً مایحتاجِ یک ماه را فراهم می‏ آوردند تا خیالِ‏ شان از این بابت آسوده باشد.

** رؤیت هلال ماه
غروبِ بیست و نهمِ ماهِ شعبانِ هر سالْ بیشترِ اهالیِ‏ استهبان به‏ پشتِ بام‏ ها یا به‏ پشتِ دَشت و منطقه‏ ی آبْ‏ چُک می‏ رفتند تا هِلالِ ماهِ مبارک را در افقِ مغرب رؤیت کنند. چنانچه موفق می‏ شدند با شادیْ چند تیرِ هوایی در می‏ کردند تا همه‏ مردم را با خبر کنند. کسانی که منتظرِ شنیدنِ صدایِ تیر بودند می‏ گفتند: «توپ اَدَر شد» یعنی ماه دیده شد. چنانچه موفق نمی‏ شدند، فردایِ آن روز به‏ حسابِ سی‏ اُمین روزِ ماهِ شعبان، آغازِ ماهِ رمضان ‏را پس‏ فردا اعلام می‏ کردند. ولی درعینِ حال بسیاری از مردم، دو سه روزِ آخرِ ماهِ ‏شعبان ‏را روزه‏ می‏ گرفتند و به‏ اصطلاح به‏ پیشوازِ آن می‏ رفتند.

** اعمال سحر
در گذشته که از وسایلِ ارتباطِ جمعی خبری نبود، شخصی در محل که از همه زودتر بیدار می‏ شد با کوبیدنِ دَر، همسایگان را بیدار می‏ کرد. بسیاری با کوبیدنِ دیوارِ همسایه، آن‏ها را مُطلع می‏ ساختند. چون‏ که ساعتْ هَمگانی نشده بود از وضعیتِ قرارگرفتنِ ستارگان در آسمان، زمان را مشخص می‏ کردند. می‏ گفتند هرگاه سپیدیِ صبح به‏ اندازه‏ یک گَردنِ شترْ از سَمتِ خراسان (امام‏ رضا «ع») بالا آمد، اذانِ صبح است و هرگاه به‏ اندازه‏ یک گَردنِ شترْ سیاهی بالا آمد اذانِ مغرب است.
حدودِ دو ساعت به‏ اذانِ صبح مانده افرادی به‏ پشت‏ بام‏ ها می رفتند و مُناجات می‏ کردند. اشعارِ مُناجات معمولاً از خواجه عبدالله انصاری بود.
شب‏های دراز بی‏ عبادت چه کنم؟ یااللَّه
طبعم به‏ گناه کرده عادت چه کنم؟ یااللَّه
گویند خدا گناه را می‏ بخشد یااللَّه
او بخشد و من از این خجالت چه کنم؟ یااللَّه
یک ساعت که به‏ اذان مانده بود مُناجاتِ دوم گفته می‏ شد، مردم مشغولِ خوردنِ سَحَری می‏ شدند که خوراکِ بیشترِ آنان، آبْ‏گوشت و نخود (یَخْنی) بود.
حدودِ ربع ‏ساعت مانده به‏ اذانِ صبح مُناجات‏ گویان و مُؤذِنان به‏ پشتِ‏ بام‏ ها می‏ رفتند و به‏ مَردُم هُشدار می‏ دادند که فرصتِ چندانی باقی نمانده است. برای کسانی که به‏ سیگار و قلیان و چُپُق یا تریاک عادت داشته‏ اند اصطلاحاتی بکار می‏ بُردند که
مفهومِ آن چنین بود که تنها به‏ اندازه‏ خوردنِ جُرعه‏ ای آب و کَشیدنِ دودی فُرصت باقی است.
زنده‏ یاد شمس اسْتَهباناتی در مُخَمَسی زیبا تصویری جالب بدست می‏ دهد:
شبِ ماهِ رمضان وقتِ دعا
می‏ زَند بَر درِ هر خانهْ صدا
هَمْسَدَه کی نَپَه کَردن مونَجا = همسایه! پس کی کردند مُناجات؟
علی پَمْبی مُونَجای اولی گفت = علی پنبه‏ ای مناجات اولی گفت
جارِ بچّامو زَدَم مَزْ نَشْنُفْت = بچه‏ هایم (زنم) را صدا کردم، از من نشنید

** افْطار
پیش از اِفطار و پس از اَذانِ مغرب به‏ مسجد می‏ رفتند و در نمازِ جماعت شرکت می‏ کردند. نماز که تمام می‏ شد به‏ منازلِ خود رفته در ابتدا با آبِ گرم اِفْطار می‏ کردند. در گذشته که از زِلیبی Zeleybi(زولبیا) و بامیه خبری نبود به‏ جای آن از خرما و انجیر و مَویز استفاده می‏ شد.
اگر تابستان بود با شیره‏ انگور و برف‏ هایی که از برفدانِ کوهِ بَشاستهبان آورده می‏ شد، برف و شیره درست می‏ کردند تا عَطَشِ خود را فرو بِنِشانند. خوراکِ اِفطاری معمولاً ساده بود و غذای مُقَوّی برایِ سحَرَی تدارک می‏ دیدند. روزه‏ خود را با غذاهایی هم‏چون تیلیتِ ماست و کَشک، آبْ‏ باقاله، اِشْکِنه باز می‏ کردند. البته خانواده‏ های مُتموّل از غذاهای بهتری بهره‏مند بودند. در ضمن مُتولّیانِ موقوفاتی هم بودند که بعضاً در سراسرِ ماهِ رمضانْ اِفطاری و سَحَری می‏ دادند و از افرادِ مَحلاتِ مختلفْ دعوت بعمل می‏ آمد. متولّیانِ موقوفاتِ جزیی، به‏ همان سه شبِ قَدْر اِکْتِفا می‏ کردند.

** سنت های پسندیده
در گذشته در ماهِ مبارکِ رمضان در استهبانْ رسم بر این بوده است که هر خانواده‏ ای که برای سَحر غذایی اضافی داشته است در یک سینی یا سَبد می‏ گذاشته و چون همه‏ خانه‏ ها از طریقِ یک سوراخ که در دیوارِ حیاطِ خانه‏ شان تَعْبیه کرده بودند با هم ارتباط داشته‏ اند به‏ خانواده‏ همسایه می‏ داده است. آن خانواده اگر لازم داشت که خود بَرمی‏ داشت، وَگَرنَه به‏ خانواده‏ ی بعدی می‏ داد. چه‏ بسا که خودْ غذایی هم بَر آن افزوده می‏ کرد و تا چندین خانه این عمل تکرار می‏ شد و سرانجام به‏ خانه‏ اولی عُودَت داده می‏ شد. در این گَردونه، نوعی تعادلِ غذایی صورت می‏ گرفت؛ در عینِ حالی که مُشخص نبود که چه کسی غذایی برداشته و چه کسی بر آن غذایی افزوده است و هیچ‏ کس هم بر دیگری مِنَتْ نداشت.
همچنین در گذشته در شب‏ های ماهِ رمضان در مساجدِ استهبان برای جمع‏ آوریِ اِعانات یا کمک به‏ درماندگان، یک نفر کَدویی گَردنی بدست می‏ گرفت (کدویی خشک‏ شده که محتویاتِ درونش را بیرون آورده و به‏ صورتِ یک ظرف درآورده بودند) و در بینِ مردم می‏ چرخید. افرادِ نشسته در مسجد، دستْ در جیبِ خود فرو برده و مُشت کرده و از جیب بیرون می‏ آوردند و در کدو می‏ کردند. حال اگر کسی می‏ خواست کمک کند که پولِ از جیب درآورده را به‏ داخلِ کدو می‏ ریخت و چنانچه نیازمند بود، پولی را از داخلِ کدو برمی‏ داشت. و هیچ‏کس نمی‏ دانست که چه کسی پول گذاشته و یا چه کسی پولی را برداشته است.

** ماه‏ رمضانی رفتن
یکی از سُنت‏ های پسندیده‏ دیگر «مارِمَضونی رفتن» است. در طولِ ماهِ رمضانْ و غالباً شب‏ ها اقوام و خویشان و همسایگان به‏ دیدنِ یکدیگر می‏ روند و به‏ قولِ معروف صِلَه‏ رَحِم به‏ جای می‏ آورند. چنان‏چه کُدورتی هم در بین باشد به‏ گوشه‏ ای می‏ نهند و با آغوشِ باز پذیرای همدیگر می‏ شوند. در فرصت‏ های مناسبْ اَشعارِ خواجه حافظ و سعدی و دوبیتی‏ های فایِزِ دَشْتِستانی را می‏ خوانند. گاهی کسی که از صدای دِلنِشینی برخوردار است، آواز می‏ خواند و شخصِ نی‏ زنی، در نی می‏ دَمَد. تَفَأُلی به‏ قرآنِ مجید و دیوانِ حافظ می‏ زنند و برای یک‏دیگر آرزوی بِهروزی و قبولیِ طاعات می‏ کنند. با چای و شیرینی و انجیر و کِشْمِش و مغزِ بادام و گِردو پذیرایی می‏ شوند. معمولاً کوچک‏ترها به‏ دیدنِ افرادِ مسن و بزرگ‏تَرِ خانواده می‏ روند.

**مراسم شب‏های رمضان در مساجد
در طولِ این یک ماه مساجد از رونقِ ویژه‏ای برخوردار است. در گذشته چنانچه ماهِ رمضان در فصلِ زمستان بود، دورِ اجاقِ ششِ گوش یا هشت‏ گوش و یا دایره‏ ای مسجد، جمع می‏ شدند. قرآن‏ خوانان، هر دَه شبْ یک‏ بار قرآن را خَتْم می‏ کردند و افرادِ دیگر گوش فرا می‏ دادند. یا به‏ ذکرِ و عبادت و راز و نیاز می‏ پرداختند. سماورِ مسجد همیشه در حالِ جوش بود و کسانی که نذر داشتند، دهانِ مسجدی‏ ها را از شیرینی و شَربت و انجیر و کِشمش، شیرین می‏ ساختند. به‏ کودکان گِردو می‏ دادند. در فارسنامه‏ ناصری آمده است: «... و بَر هر مسجدی چندین درختِ گِردکان (گِردو) و انجیر وقف است که در شب‏ های تمامِ سال هر کسی به‏ مسجد آمده، نماز گُزارَد، چند دانه گِردکان و انجیر به‏ او دهند و به‏ این وسیله اهلِ اِصْطَهبانات نمازی شوند.»

** شعار کودکان
در روزِ اولِ ماهِ رمضان، عده‏ ای از کودکان دورِ هم جمع می‏ شدند و در کوچه‏ ها می‏ چرخیده‏ اند و این شعر را با صدای بلند می‏ خواندند و تکرار می‏ کردند:
روزه ‏دارا روتو سفید
ماه رَمَضون دیگَم رسید
سه روز مانده به‏ پایانِ ماه، باز همان کودکان در کوچه‏ ها، اَلوِداع اَلوِداع گویان می‏ خواندند:
روزه ‏خورا روتون سیاه
ماه رَمَضون دیگَه‏ م میاد
سَرِ شوم تا به‏ سَحَر شیرینی خورونه
چه خبر؟ ماه رَمَضونه!

** جمعه‏ آخر ماه رمضان
در روزِ جمعه‏ ی آخرِ ماهِ رَمضانْ مَردمِ استهبان چهل «واِنْ‏ یَکاد» می‏ نویسند و به‏ نیّتِ سلامتیِ فرزندانِ‏شان به گَردنِ آن‏ ها می‏ آویزند. مغازه‏ داران هم در مَحلِ کارِشان قرار می‏ دهند تا کَسْبِ‏ شان رونقِ بیشتری بگیرد.

** عید فطر
پسینِ روزِ بیست و نهمِ ماهِ رَمضان بیشترِ اهالیِ استهبان به‏ پشت‏ بام‏ ها، قُله‏ کوه، در جاهای بلند و یا پُشتِ دَشتْ می‏ رفتند تا اگر هلالِ ماهِ شوال را ببینند با شلیکِ چند تیر از تفنگِ دَم پُر، عیدِ فِطْر را به‏ دیگران نُوید دهند. اگر ماهِ شَوال رؤیت می‏ شد، می‏ گفتند ماهِ رَمضان سی کَم بوده است(29 روز) و اگر رؤیت نمی‏ شد می‏ گفتند سی پُر است. بدین معنی که ماهِ رَمضان سی روزِ تمام است.
غروبِ آخرینِ روز از ماهِ رمضان کسی به‏ خانه‏ دیگری نمی‏ رود، زیرا فِطْریه به‏ گَردنِ صاحبخانه می‏ اندازد. فِطْریه معمولاً یک مَنْ کَم وَقَه گندم یا جو، آرد، پول و... است که به‏ خانواده‏ های نیازمند تعلق می‏ گیرد.
عیدِ فِطْر به‏ حمام می‏ روند و حنابَندان می‏ کنند و لباس‏ های نو خود را می‏ پوشند.
در تمامِ ایامِ ماهِ مبارکِ رمضان حمام‏ ها تا صبح باز است. مَردمْ در روزِ عیدِ فِطْر شادی‏ کْنان به‏ طرفِ مُصلی (جایگاهِ فِعلیِ مدرسه‏ ی راهنمایی بِنْتُ‏ الهُدی) و یا در آسیابِ پنجمی (جایگاهِ فِعلیِ مهمانسرای جهانگَردی) می‏ رفتند و در نمازِ عیدِ فِطْر شرکت می‏ کردند و با شیرینی و انجیر و بعضاً صبحانه پذیرایی می‏ شدند.
در روزِ عیدِ فِطْر، تازهْ‏ دامادها هدایایی از قبیلِ کُماچ، کُلوچه، حاجی‏ بادام، برنج، بَرّه، مرغ، چارقَد، قبا و... برای نامزَد یا عروسِ خود می‏ فرستند.
رسم بر این بوده است که در روزِ عیدِ فِطر آشِ رشته می‏ پختند. زیرا معتقد بودند که پس از یک ‏ماه روزه‏ گرفتن، آشِ رِشته بهترین غذاست و رشته امور زندگی در دست می آید.
روزِ عیدِ فِطر با تبریک و تَهْنیت‏ گفتن به‏ پایان می‏ رسید و مَردُمْ ماهِ رمضانِ دیگری را پُشتِ سَر می‏ گذاشتند.
استهبان در 160 کیلومتری شرق شیراز است.
1876
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.