گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

غلامعلی رجایی: همانند اتفاقی که در «مظلومیت» برای آیت الله بهشتی افتاد، برای آقای هاشمی نیز رخ داد/ آیت الله بهشتی نه از دین ارتزاق می کرد، نه از وجوهات بهره مند می شد/ پروژه حذف «اگر» وجود داشته، به طور حتم از بیرون رقم خورده است

شهید بهشتی هیچ وقت از وجوهات استفاده نمی کرد، ما محدود روحانی داریم که از وجوهات استفاده نمی کنند. ایشان برخلاف آنچه گفته می شود که دارای زندگی ای مرفه بوده، با اینکه خانه اش در منطقه مرغوبی از شهر قرار داشت. اما همواره می گفت که عاشق زندگی طلبه ای است.

پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا:  ۷ تیر ۱۳۶۰ در تهران، سیاستمداری توانا و عالمی فرزانه، در حادثه ای تروریستی که بعدها هویت عوامل آن افشا شد، به همراه جمع دیگری از مسئولین کشور به شهادت رسید. آیت الله سیدمحمدحسینی بهشتی،  دومین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب اسلامی و نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود.

در همین رابطه، به منظور شناخت بیشتر ابعاد شخصیتی وی، به سراغ یک تاریخ پژوه و فعال سیاسی اصلاح طلب در کشور رفتیم، تا نظر وی را درباره ویژگی های ممتاز شهید دکتر بهشتی جویا شویم.

وی معتقد است که مرحوم شهید بهشتی در جمهوری اسلامی، شخصیتی ناشناخته است. بدین معنا که اگر نظراتی که درباره حجاب اجباری، حدود ولایت فقیه، سازمان روحانیت، مسائل اقتصادی و اسلام داشتند، امروز مطرح شوند، عده ای گمان می کنند که ایشان، خارج از دایره نظام و انقلاب حرف زده است. حتی ممکن است برخی چنین اظهاراتی را خارج از دایره اسلام قلمداد کنند.

 

متن کامل گفت و گوی تفصیلی خبرنگار جماران با «دکتر غلامعلی رجایی» در ادامه می آید: 

 

اگر قرار باشد، برای نسل امروز تصویری از شخصیت آیت الله بهشتی ارائه دهید،آن تصویر را چگونه ترسیم می کنید؟

از نظر من که در دهه 70، سه سال به صورت کامل در زمینه شخصیت دکتر شهیدبهشتی تحقیق و پژوهش انجام دادم، ایشان نامش «سیدمحمد حسینی بهشتی» بود. این را به آن دلیل گفتم که هنوز برخی، ایشان را «سیدمحمدحسین» خطاب می کنند. شهید بهشتی در جمهوری اسلامی، شخصیتی ناتمام به دومعناست. یعنی هم مانند کوثری می توان از این چشمه همیشه جوشان برداشت کرد و هم نسل های مختلف را از آن سیراب کرد.

بنابراین به عنوان یکی از محققان دوره زیست «شهید بهشتی» این ادعا را می کنم که مرحوم شهید بهشتی در جمهوری اسلامی، شخصیتی ناشناخته است. بدین معنا که اگر نظراتی که درباره حجاب اجباری، حدود ولایت فقیه، سازمان روحانیت، مسائل اقتصادی و اسلام داشتند، امروز مطرح شوند، عده ای گمان می کنند که ایشان، خارج از دایره نظام و انقلاب حرف زده است. حتی ممکن است برخی چنین اظهاراتی را خارج از دایره اسلام قلمداد کنند.

به نظرمن باید کاوش و پژوهشی نو در اندیشه های ایشان صورت گیرد. از فضلای جوانی که در این عرصه ورود کردند، «آیت الله سروش محلاتی» است که در مناسبت هایی که سالانه برگزار می شود، به برخی از این نکات اشاره می کنند. برای نمونه، در کنفرانسی که با موضوع«حقوق شهروندی از منظر شهید بهشتی در اسلام» در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد، نکاتی را مطرح کردند که اعجاب آور بود و نسل جوان هرگز آنها را نشنیده بود.

اندیشه ایشان دارای چه ویژگی هایی برای نسل های امروز است؟ آیا می توان از چنین اندیشه ای انتقاد کرد؟

اندیشه ایشان، اجتهاد و استنباطی مستمر می طلبد. آیت الله بهشتی، اندیشه ای خلاق و نو داشتند که خطوط آن بعضاً خاک خورده است و باید از خطوط اندیشه ای ایشان، غبارافشانی شود. البته باید آستانه تحمل برای چنین غبارروبی بالا رود تا رگه های اصلی اندیشه ایشان، خود را نشان دهند. زمانی که رگه های اصلی خود را نشان داد، یکسری موافقت ها و مخالفت ها صورت خواهد گرفت، که در آن حالت نقد اندیشه های ایشان مانعی ندارد. کسی مخالف این نیست که اندیشه های آیت الله بهشتی نقد شود و مخالفین و موافقین درباره ایشان بحث کنند.

کسی ادعا نمی کند آنچه شهید بهشتی یا دیگری بر زبان جاری ساخته، مُّر اسلام است و قابل نقد و انتقاد نیست. تنها حرف های پیامبر و معصومین است که قابل نقد نیست و باقی اشخاص را می توان نقد کرد. بنابراین ایشان شخصیتی ناشناخته و به تعبیری دقیق تر ناتمام است. ناتمام یعنی اینکه ما باید تمامی ابعاد شخصیتی ایشان را بشناسیم. مرحوم شهید بهشتی در میان سازمان روحانیت و نهاد روحانیت، شخصیتی کم نظیر بود. بدین تعبیر که وی مسائل روحانی و حوزوی را با مسائل غیرحوزوی جمع کرده بود و آنچه وی را دوست داشتنی تر می کند، اجزای شخصیتش است.

این اجزا، ربطی به روحانی بودن ایشان ندارد. گرچه ایشان از خانواده ای روحانی، اصیل و نژاده متولد شد و این گونه خود را ساخت. اما اجزای شخصیتی ایشان، فراتر از آن بود. مرحوم دکتر بهشتی، ویژگی هایی داشت که باعث شد، من به سمت ایشان بروم. نکته اول این بود که ایشان مظهر و مُظهِر تسلط بر خودشان بود. یعنی زمانی که با ایشان صحبت می کردیم، کلمات را شمرده شمرده ادا می کرد. گویی که واژه ها پشت زبان وی جمع شدند و او آنها را کلمه به کلمه ادا می کند.

ایشان معتقد بود که از دین نمی توان ارتزاق کرد. حتی زمانی که معلم تعلیمات دینی می شود، می گوید از آنجا که روحانی هستم، برای آموختن تعلیمات دینی به دانش آموزان، پول نمی گیرم.

 

گاهی برای آنکه تاثیر کلامش را در مخاطب ببیند، مکث می کرد و باقی کلمات را به زبان می آورد. چنین کاری از سوی ایشان معروف است. کمتر یا تقریباً هیچ، می توانستیم تُپُقی در کلام ایشان پیدا کنیم. همچنین نگاهش به افراد، نگاهی عادلانه و تقسیم شده بود. ایشان چنان بر رفتار، گفتار و کنش خود، مسلط بود که هیچ گاه کلمات و عبارات، خود را به ایشان تحمیل نمی کردند. به تعبیری دیگر، کلمات از ایشان اجازه می گرفتند و بعد از دهانشان خارج و یا از ذهنشان به مخاطب منتقل می شد.

در صورت امکان، کمی بیشتر درباره شخصیت ایشان توضیح دهید

نوع نگاه و راه رفتن ایشان خاص بود. به نحوی که وقتی به آقای بهشتی نگاه می کردید، تیپ ظاهری ایشان بسیار شیک و معطر بود. ایشان همانطور که در ظاهر این گونه بود، در باطن نیز چنین وضعی داشت. ایشان کسی بود که هنگامی در دفتر یادداشت خود، اوقاتشان را تقسیم می کردند، در آن دفتر کوچک خود می نوشت«وقت به خودم». یعنی علاوه بر آنکه وقت ملاقات به دیگران می داده، وقت به خودش هم می داد.

یا در جای دیگر می نوشت که الان وقت سرزدن به علیرضا یا اتاق بچه هاست. درصورتی که می توانست با خود بگوید؛ از آنجا که پدر بچه هاست، می تواند هروقت دلش بخواهد وارد اتاق آنها شود. این وقت را مشخص می کردند که بچه ها آماده باشند در آن وقت از پدر خود پذیرایی و استقبال کنند. شهید بهشتی همانگونه که از شخصیت سیاسی شان پیدا بود، شخصیتی معتدل بود. در زندگی و اندیشه آقای بهشتی، همه چیز در جای خود قرار دارد.

ایشان معتقد بود که از دین نمی توان ارتزاق کرد. حتی زمانی که معلم تعلیمات دینی می شود، می گوید از آنجا که روحانی هستم، برای آموختن تعلیمات دینی به دانش آموزان، پول نمی گیرم. بلکه بابت تدریس زبان انگلیسی حقوق می گیرم؛ ایشان در آن مقطع، معلم زبان انگلیسی در قم بود. در دوره ای که شهید بهشتی انگلیسی درس می داد، به‌کاربردن کلمات انگلیسی، چیزی مترادف بی دینی در جامعه بود. اما ایشان با ظاهری شیک یعنی با عبا، عمامه و عینک دودی انگلیسی درس می داد.

ایشان هیچ وقت از وجوهات استفاده نمی کرد، ما محدود روحانی داریم که از وجوهات استفاده نمی کنند. ایشان برخلاف آنچه گفته می شود که دارای زندگی ای مرفه بوده، با اینکه خانه اش در منطقه مرغوبی از شهر قرار داشت؛ اما همواره می گفت که عاشق زندگی طلبه ای است. آیت الله بهشتی همواره بر ساده زیستی بدون تکلف تاکید می کرد و به زرق و برق دنیا توجهی نداشت.

حرفشان هم این بود که آدم می تواند خانه ای زیبا داشته باشد، اما وسایلش ساده باشد. بنابراین، تجمل گرایی برای خریدن و تامین وسایل خانه، لازم نیست. تعبیر ایشان این بود که می شود گاهی با یک گل، دیوار را آذین کرد. شخصیت وی اعتدالی و معتدل بود. زیرا همین که می دانست نباید به نام دین درآمد داشته باشد، بسیار قابل تامل است.

فرزند ایشان تعریف می کرد که یک روز قبل از آنکه پدرش به شهادت برسد، مادرشان زمانی که آقای بهشتی می خواست از منزل خارج شود، به ایشان گفتند که خرجی دهید، پول نداریم. ایشان نیز دست در جیبش می کند و پنجاه تومان درمی آورد و می گوید؛ من تنها همین مقدار را دارم. مادرشان هم می گوید این که مبلغ کمی است، بهتر است نزد خودت بماند.

ایشان نه از دین ارتزاق می کرد، نه از وجوهات بهره مند می شد و نه زمانی که مسئولیتی در جمهوری اسلامی گرفته، حاضر شد تا از حقوق جدیدی به غیراز بازنشستگی خود استفاده کند.

 

یک روز هم به ایشان می گویند، شما از مسئولین کشور هستید و بالاخره حقوقی دارید، حقوقتان را بگیرید. ایشان گفته بودند که من بازنشسته هستم، اجازه دهید که خانم خانه با همان حقوق بازنشستگی زندگی کند و تاکید کردند که از دیوان عالی کشور، حقوقی دریافت نخواهند کرد. به هر حال دیوان در آن مقطع، جایگاهی در سطح قوه قضائیه در کشور داشت. ایشان نه از دین ارتزاق می کرد، نه از وجوهات بهره مند می شد و نه زمانی که مسئولیتی در جمهوری اسلامی گرفته، حاضر شد تا از حقوق جدیدی به غیراز بازنشستگی خود استفاده کند.

آیا شخصیت آیت الله، آنگونه که باید شناخته شد؟

شخصیت آقای بهشتی آنگونه که باید شناخته نشد و امثال ایشان همواره متهم به اشرافیت، تجمل و زندگی خوش بودند. این درست است که منزل ایشان دوطبقه بود و مساحتی نزدیک به 400 متر داشت. اما همین آقای بهشتی، هنگامی که مسئولیت داشت، یک روز متوجه تعویض لامپی در منزل می شود، به پسرش گفت که کار خوبی کردید که این لامپ را عوض کردید. اما وقتی متوجه شد که آن لامپ جزو اموال دادگستری است. به اعضای خانواده خود گفت؛ شما چنین حقی نداشتید و فوراً اقدام به بازکردن آن کرد.

ایشان تاکید می کردند؛ حالا که انقلاب شده، شرایط ما نباید با پیش از انقلاب تغییر کند و گفتند که باید یک لامپ از بیرون خریداری می کردید. به هرحال، آیت الله بهشتی، هیچگاه دچار افراط و تفریط نشد. برای نمونه، در رابطه با شخصیت دکتر شریعتی، یک عده ایشان را اسطوره ای بی بدیل یا افسانه ای تکرار نشدنی می خواندند و در مقابل نیز کسانی بودند که می گفتند که ایشان دین ندارد و پیروی مذهبی دیگر است.

اما مرحوم بهشتی، بین این دو گروه بود و می گفت من در زمین به دنبال فرشته می گردم، دکتر شریعتی قوت ها، برجستگی ها و ویژگی هایی دارد که جوانان را جذب می کند. به خوبی از دین دفاع می کند. البته نکاتی هم قابل نقد دارد. لذا در همین راستا، در دانشگاه نفت آبادان با موضوع«شریعتی در مسیر شدن» سخنرانی کردند. بدین معنا که شریعتی اندیشه ای سیّال است که همانطور که پیش می رود، نو و متکامل می شود. این نگاه، نگاهی مغتنم بود که شریعتی نه موجود 100 و نه موجود صفر است.

لذا شهید بهشتی، هیچ گاه در نگاه به افراد، دچار افراط و تفریط نشد. بنابراین وی شخصیتی است که می تواند ناتمام بماند و تمام نشدنی باشد و برای نسل جوان، دانشگاهیان و روحانیت حرف های ناگفته ای داشته باشد. در زندگی ایشان همه چیز در جای خود قرار داشت و عقل برایش حاکمیتی بلامنازع و بی بدیل داشت. بُعد دیگر شخصیت ایشان، انصاف است. مثلاً در موضوع مربوط به تظاهرات جبهه ملی و مجاهدین خلق، که بحث رفتن بنی صدر مطرح بود، دختر و زن بنی صدر هم در این تظاهرات شرکت کرده بودند.

آنها را در آن تظاهرات، دستگیر کردند. زمانی که آقای بهشتی این ماجرا را فهمید، گفت که آنها را فوراً آزاد کنید و وقتی برایش تکرار می کنند که آنها هم در این تظاهرات حضور داشتند، ایشان می گوید، ما با آقای بنی صدر کار داریم، اوست که دارد بر خلاف تفکرات امام گام برمی دارد و زن و دختر وی بی گناه هستند.

مجاهدین خلق در آن مقطع، به جایی رسیده بودند که کسانی که در مراکز امنیتی بودند، در تحلیل های خود می گفتند که مخفی شدن آنها نزدیک است. زیرا کارهای تروریستی می کردند و درصد خشونت شان بالا رفته بود. در چنین مقطعی،  مسعود رجوی از آقای بهشتی تقاضای ملاقات کرد. از آنجا که وی تحت تعقیب قرار داشت، به آقای بهشتی گفتند؛ این بهترین فرصت برای دستگیری رجوی است و پیشنهاد دادند که بعد از ملاقات وی با شهید بهشتی، او را دستگیر کنند.

اما آقای بهشتی گفتند که اجازه نمی دهند، زیرا وی به ما اعتماد کرده و تقاضای ملاقات داده است. باید بدون آنکه تعقیب و دستگیرش کنید، با او رفتار کنید. شهید بهشتی شخصیتی است که به جای خود عقل، انصاف و اعتدال را به همراه دارد. ایشان نگاه های بکری داشت؛ بدین نحو که معتقد بود اعضای خانواده همانند شرکت، دارای مدیرعامل نیستند و همه باید با هم مشورت کنند. هر فرد یک رأی دارد. با چنین نگاهی بحث پدرسالاری، فرزندسالاری یا زن سالاری در خانواده ها منتفی می شود.

چه ویژگی های دیگر در شخصیت ایشان موجب تمایز بیشترشان با سایر چهره ها می شد؟

ایشان معتقد بود که در کنار لباس روحانیت باید یک شغل داشت. لذا معلم شد و مدتی هم در اداره تألیف کتاب های درسی آموزش و پرورش بود. هنگامی که به هیئت های موتلفه در تهران می آمد، می گفت به دلیل اینکه از جای دیگر درآمد نداشت، از آنها برای حرف زدن پول می گرفت. معتقد بود از آنجا که از دین محلی برای درآمد ندارد، باید برای وقتی که به منظور سخنرانی در هیئت می گذارد، پول بگیرد.

هیأت هایی هم که ایشان را دعوت می کردند، برایشان مسلم شده بود که باید برای آقای بهشتی پاکت کنار بگذارند. زیرا ایشان از طریق وقت و هزینه ای که می گذاشت، زندگی می کرد. از دیگر ویژگی های شخصیت شهید بهشتی این بود که از خودش کار داشت، ایشان وقتی به مرکز اسلامی هامبورگ رفت، با خود گرامافون خرید و چون به صورت زمینی از ترکیه رفته بود، زبان آلمانی را در ماشین از طریق نوارهای آموزش آن زبان، گوش کرد و آموخت. به نحوی که به آن زبان صحبت می کرد و به زبان انگلیسی هم که مسلط بود.

در بعضی از مصاحبه های مطبوعاتی ایشان در دیوان عالی کشور، وقتی خبرنگاران با ایشان مصاحبه می کردند، به چهارزبان حرف می زدند؛انگلیسی، آلمانی، عربی و فارسی. ایشان برای وقت خود ارزش قائل بود، در اروپا مسیری را می رود و می بیند که وقت اذان است، نماز می خواند. یک عده جمع می شوند و پلیس هم وقتی با ایشان صحبت می کند، توضیحات می خواهد. ایشان گفتند که ما مسلمانیم و عبادتمان اوقاتی دارد که الان وقت آن است. پلیس از دیدن این صحنه و حرف هایش، از ایشان تشکر می کند.

بعضی ها می گویند، این اتفاق در پارک بوده یا راه آهن، فرقی نمی کند. اما اینکه برخی چنین می گویند به دلیل اینکه در خارج هستیم ایجاب نمی کند که این گونه نماز بخوانیم، ایشان چنین ذهنیتی نداشتند.

ویژگی دیگر مرحوم بهشتی، «گذشت» ایشان بود. وی بسیار دشنام شنید و بسیار ناجوانمردانه با او برخورد شد. یکی از همراهان که با ایشان به شهرهای مختلف سفر کرده بود، گفت در هر شهری که ایشان می خواست سخنرانی کند، نگذاشتند و سنگ و کفش پرتاب می کردند و «مرگ بر بهشتی» می گفتند. حتی دیده می شد که بلندگوی ایشان را قطع می کردند.

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین محمد منتظری تعابیر درستی برای مرحوم بهشتی نداشت  و تعابیر تندی نظیر «راسپوتین خمینی» برای مرحوم بهشتی به کار می برد. جلسه ای تشکیل شده بود و مرحوم محمد منتظری با مرحوم بهشتی تلاقی پیدا می کرد و چون از تعابیر خود علیه آقای بهشتی نیز پشیمان بود. مرحوم سیدعلی اکبر پرورش تعریف می کرد، وقتی که آنها با هم ملاقات کردند، به محض آنکه آقای محمد منتظری خواست عذرخواهی کند، آقای بهشتی او را بغل کرد و بعدش هم اجازه طرح مسائل گذشته را به او نداد.

مرحوم پرورش تعریف می کرد، وقتی که با مرحوم محمد منتظری در جماران روی یک نیمکت نشسته بودیم، وی فقط این واژه را درباره آقای بهشتی به کار می برد که«عجب جوانمردی است».

 

رابطه آیت الله بهشتی با حضرت امام چگونه بود؟

ایشان به امام بسیار اعتقاد داشت و امام را محور می دانست. اما در حالی که امام را یک شخصیت بی نظیر و ممتاز می دانست، مطیع چشم و گوش بسته ایشان نبود. معتقد بود که ما آنچه می فهمیم را به امام بگوییم، در نتیجه کاری را که ایشان گفت انجام دهیم. اما باید استدلال خودمان را هم داشته باشیم.

آیت الله بهشتی درباره «دست بوسی» معتقد بود که امام نباید اجازه دهند که دستشان را ببوسند و با امام نیز بر سر این مسأله صحبت کرده بود. بر همین اساس به فرزندان خود گفته بود که دست هیچ روحانی را نبوسند.  فرزندان بهشتی می گفتند، پدرشان به آنها یاد نداده که دست کسی را ببوسند.

البته در روایات آمده که بوسیدن دست پدر، مادر، پدرعروس و مادر عروس و معلم بلااشکال است. اما اینکه چنین مسأله ای در جامعه باب شود، جنبه ای افراطی دارد. مرحوم بهشتی درباره بعضی مسائل اقتصادی با امام صحبت می کردند و تفاوت هایی در بعضی از دیدگاه های اقتصادی میان ایشان و امام وجود داشت. وی مجتهد بود و با امام نیز مسائل را مطرح می کرد. ایشان در عین حال که امام را معلم و مرجع خود می دانست، اما شجاعت این را هم داشت که اگر به این نتیجه رسید که مطلبی درست است، همان را اجرا کند.

آیت الله بهشتی معتقد بود که استخاره جایی در اسلام ندارد و هیچ کس ندید که آقای بهشتی استخاره کند. یا بدین شکل که در هیئت های عزاداری مرسوم است، سوگواری کنند. ایشان در روز عاشورا در خانه خود می نشست و کتاب می خواند. در حالی که امام تاکید کرده بودند که عاشورا مظهر اسلام و سینه زنی کاری شایسته است. آیت الله بهشتی نگاه خاصی نداشت و این گونه نبود که مخالف عزاداری و سینه زنی باشد. به نحوی که گاهاً در همین هیئت ها سخنرانی می کرد. در جایی دیگر، جمعی شنیده بودند که ایشان در اذان«اشهدان علیٌ ولی الله» را به زبان نمی آورد.

آقای بهشتی باید مظنون به خودمحوری، دیکتاتوری، مستبد و انحصارطلبی می شد تا دشمنان بگویند؛ ایشان فرآورده شخصیت دینی، دست پروده آیت الله خمینی و نهضت است و بعد با چنین روشی، راحت تر بتوانند اصل دین را زیر سوال ببرند. برای آقای هاشمی نیز بحث هایی را پیرامون اشرافی گری و مرتبط سازی تمامی کارها در کشور به خودش مطرح می کردند.

 

به بهانه نماز، پشت سر وی قرار گرفتند و دیدند که ایشان تعمداً اذان را بدون علیٌ ولی الله می خواند. وی معتقد بود آنها هر فکری که می خواهند کنند. زیرا در اذان اصلی زمان پیامبر که نمی گفتند «اشهد ان امیرالمومنین و اولاد المعصومین». ایشان مُرّ آن رسوم را انجام می داد و شجاعت این را داشت که اهمیتی برای حرف های یک عده مبنی بر تشابه نماز ایشان با اهل تسنن قائل نشود.

آیا می توان وجوه مشترکی را میان آیت الله بهشتی و آیت الله هاشمی به عنوان دوچهره شاخص انقلاب نام برد؟ 

ویژگی مشترکی میان ایشان و مرحوم آیت الله هاشمی وجود داشت و آن بحث مظلومیت بود. گرچه عمر ایشان در سال 60 تمام شد، در موضوع درگذشت مشکوک آیت الله طالقانی، منافقین خلق چنین القا کردند که انگار آیت الله بهشتی وی را کشته و چنین شعار می دادند که «بهشتی بهشتی، طالقانی را تو کُشتی». امام، زمانی که در روز شهادت آیت الله طالقانی در حسینیه صحبت کردند، در این باره بغض آلود گفتند؛ خدا انصاف دهد به کسانی که گفتند ایشان طالقانی را کشته است.

در کانون ترور منافقین، ترورهای ضد آمریکایی است و یک روسی نمی بینید. لذا تزی وجود دارد که این گروه اگر هم توسط روس ها تاسیس نشده بود، اما از روس ها در آنها نفوذی صورت گرفته بود. زیرا سمت و سو به سمت زدن آمریکا بود. روسیه احساس کرد، نمی شود در مجاورت افغانستان و آسیای میانه، کشوری با پرچمداری حاکمیت اسلام و قرآن و با کارآمدی بالا ایجاد شود، زیرا تمام شعارهای چنددهه مارکسیسم-لنینیسم و استالینیسم را به باد هوا می دهد. از این رو، این سازمان را تحریک کردند و به سمت مبارزه با نظام رفتند.

تصورم این است که همانند اتفاقی که در «مظلومیت» برای آیت الله بهشتی افتاد، برای آقای هاشمی نیز رخ داد. آقای بهشتی باید مظنون به خودمحوری، دیکتاتوری، مستبد و انحصارطلبی می شد تا دشمنان بگویند؛ ایشان فرآورده شخصیت دینی، دست پروده امام خمینی و نهضت است و بعد با چنین روشی، راحت تر بتوانند اصل دین را زیر سوال ببرند. برای آقای هاشمی نیز بحث هایی را پیرامون اشرافی گری و مرتبط سازی تمامی کارها در کشور به خودش مطرح می کردند.

بعد از مصاحبه ای که من و تنی چند از نزدیکان آقای هاشمی، درباره انتقال ایشان از این دنیا داشتیم. متاسفانه عده ای با سطحی نگری به دنبال القای این مطلبند که این کار توسط عوامل خودی انجام شده است، در صورتی که چنین حرفی پرت و پلاست. نظام چرا باید هاشمی را حذف کند؟ نظام باید از هاشمی بهره برد، ارکان نظام تابع رهبری هستند و چنین جرأتی ندارند. می شود این مسأله را به دل تاریخ سپرد، اما می توان حدس زد که اگر روس ها هم مانند اروپایی ها در یک مقطعی می خواستند که جمهوری اسلامی پا نگیرد، اسرائیلی ها نیز نخواهند این نظام، نظام موفقی باشد.

در نتیجه، چهره های موفق و کارآمد اطراف رهبری را که نظام به آنها تکیه دارد و شناسنامه انقلاب هستند را حذف می کند. اصلاً ممکن است، آقای هاشمی در راستای پروسه سقوط نظام از سوی دشمنان حذف شده باشند. بدین معنی که آنها می خواستند، نظام را در یک شیبی -به تعبیر خودشان- رو به سقوط ببرند. لذا باید مهره موثری را که مورد اعتماد مردم و رهبری و ستون نظام است و در همه انتخابات ها شرکت کرده و بالاترین رأی را هم آورده است را حذف می کردند.

از این رو، بعضی می گویند؛ گزینه حذف هاشمی ممکن است کار اسرائیلی ها یا حتی روس ها باشد. پروژه حذف «اگر» وجود داشته، به طور حتم از بیرون رقم خورده است و اصلاً در داخل چنین برنامه ای نبوده و همه آقای هاشمی را معتمد رهبری می دانستند. ایشان رئیس مجمع تشخیص مصلحت بوده، مجمعی که روسای قوا در آن شرکت می کردند. ما باید بدانیم، همانگونه که امام گفتند، دشمنی نظام های استکباری با انقلاب تمام شدنی نیست.

از اسنادی که پس از سقوط صدام از حزب بعث عراق بدست آمد، این بود که یک تیمی را فرستاده بودند که آقای هاشمی را ترور کنند. همانطور که درباره آقای طالقانی نیز مطرح است که ایشان را به شکلی مسموم کردند و اعضای خانواده ایشان نیز چنین مسأله ای را منتفی نمی دانند. چرا که بعد از فاصله ای که ایشان با مجاهدین خلق گرفت و به آنها گفت که «حق کارگر به تو چه ربطی دارد؟ تو که دستت پینه نزده!» و از امام تعریف کرد، از دنیا رفت.

در سندی که از حزب بعث عراق بدست آمده و من مطلعم، چنین آمده که رینگ حفاظتی آقای هاشمی، نفوذناپذیر است و هر کاری که انجام می دهیم، نمی توانیم  به رینگ های میانی حفاظتی ایشان برسیم. بعد که این گزارش به دست مقامات تصمیم گیر حزب می رسد، به آنها گفته می شود که آقای هاشمی را رها کرده و به سراغ شخصیت هایی روند که بتوان آنها را راحت تر حذف کرد؛ که این کار هم می کنند.

بنابراین اگر چنین جنایتی انجام شده باشد، در چنین راستایی بوده و در جهت بی پشتوانه سازی نظام بوده است. حذف بهشتی هم با هدف سقوط نظام، طراحی و اجرا شد. تعبیر امام درباره بهشتی، جالب توجه است...

تعابیر حضرت امام درباره شهیدبهشتی را چگونه ارزیابی می کنید؟

امام می فرماید: «بهشتی یک ملت بود برای ملت ما». یعنی امام، جامعیت شخصیت شهید بهشتی را تایید می کرد. تدین، تقوا، عقل و به روز بودن در شخصیت شهید بهشتی موج می زد. امام راجع به ترور شهید بهشتی نکته دیگری را هم مطرح کردند که در پیام ایشان به مناسبت شهدای هفتم تیر وجود دارد و آن بیان این عبارت است:«پیشامد منتظره»

گویی امام می دانست که برنامه حذف آقای بهشتی، در دستور کار دشمنان اسلام است. برنامه حذف آقای بهشتی از سوی سازمان مجاهدین خلق، قطعاً نسخه ای بوده که از بیرون به آنها القاء شده، وگرنه چرا باید یک عالم متقی مردمی را به آن شکل فجیعانه از بین ببرند؟ این عملیات با هدف سقوط نظام انجام شد، چرا که گمان می رفت با به شهادت رساندن نمایندگان مجلس و دولت، نظام ساقط خواهد شد. در همین حال، نمایندگان مجروح را با ویلچر به مجلس بردند، تا مجلس از اکثریت نیفتد.

تعبیر سوم امام درباره بهشتی این بود که گفتند؛ «آنچه مرا نگران می کند که حتی شهادتش در برابر آن ناچیز است، مظلومیت اوست.» برای نمونه آقای قرائتی خاطره ای از ایشان می آورد و نقل می کند در اتوبوسی می گویند که آقای بهشتی در کاخ زندگی می کند. فردی در اتوبوس می گوید خانه ایشان را بلد است و این حرفی خلاف است. همه توافق می کنند که به مقابل درب خانه بهشتی روند و هنگامی که به آنجا رسیدند، دیدند که خود آقای بهشتی درب خانه را بازکرد.

از ویژگی های آقای بهشتی این بود که میان عرف، دین و سنّت تفکیک قائل می شد. برای نمونه، ما در هیچ کجای اسلام چادر یا حجابی سیاه نداریم. چادر یک رسم ایرانی است و انتخاب رنگ آن بستگی به سلیقه دارد. ایشان می گفت ما باید کاری کنیم که دین از سنت و عرف جدا شود. این نکته مهمی است. بعضی جاها ممکن است موی زنان را با مقنعه یا نقاب بپوشانند، در بعضی موارد هم با گلاه گیس چنین کاری صورت می گیرد.

بنابراین باید دقت کنیم که اگر ما چنین تفکیکی انجام دهیم، تکلیف افرادی که دین را به صورت ساده و سهله می خواهند، روشن می شود و جذب اصول و مبانی دین می شوند.

آیا می توان گفت که ایشان یک قدم از سایر روحانیون آن زمان جلوتر بودند و افکاری مترقی داشتند؟

آقای بهشتی در دورانی که رانندگی کردن یک روحانی مرسوم نبود، رانندگی می کرد و در داخل ماشین، رادیو هم داشت و از آن استفاده می کرد. این درحالی است که روحانیون به دلیل پخش ترانه های مختلف، از رادیو استفاده نمی کردند. روحانیون در آن زمان به دلیل انتشار برخی تصاویر، روزنامه نمی خواندند. در حالی که آقای بهشتی این گونه نبود.

ایشان در مجامعی که شرکت می کرد، بسیار آزاداندیش بود و معتقد بود که طلاب باید زبان خارجه فرا گیرند و اعتقاد داشت که حوزه علمیه در نظم از واتیکان عقب است. ایشان می گفت حوزه علمیه نیز باید همانند واتیکان، سیستماتیک و منظم کار کند و سلایق مردم مختلف روستاها و شهرهای کشورهای مختلف را بداند و بر اساس آن سلایق، تبلیغ دین کند.

رابطه ایشان با جوانان چگونه بود؟

در زندگی آقای بهشتی، توجه به نوجوانان و جوانان بسیار برجسته است. ایشان دفتری در شهرهای مختلف داشت و از جوانان مومن و متعهد، استعدادیابی می کرد. ایشان زمانی که در قم درس می داده، این دفاتر را داشته است و بعد از انقلاب به این دفترها مراجعه می کرد تا از استعداد نیروهای آن، استفاده کند. مرحوم بهشتی علاقه خاصی به آقای رجایی داشت. یک بار نیز گفته بود که آنقدر آقای رجایی را قبول دارد که حاضر است به وی در نماز اقتدا کند و گفته بود این آقای رجایی با چنین تدینی، می تواند نخست وزیر خوبی باشد.

اعتقاد به تحزب در دکتر بهشتی تا چه اندازه قوی بود؟

ایشان از موسسین حزب جمهوری اسلامی بود و معتقد بود که حکومت بدون حزب پیش نمی رود. می گفتند نهضت آزادی که 10 الی 15 نفر بودند، دولت تشکیل دادند. اما روحانیت که در تمام کشور شبکه دارد، قادر به چنین کاری نیست.

آقای بهشتی نگاه متفاوتی داشت و شخصیت دانشگاهی و حوزوی نواندیش بود. شخصیت ایشان کاویده نشده است. با اینکه این بحث به جایی نرسید، اما ایشان معتقد بودند که زنان می توانند در جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری برسند. ایشان همچنین نگاه متفاوتی به حدود ولایت فقیه و حقوق شهروندی داشتند. انسان به شوق می آید، وقتی می بیند که ایشان چه حقوقی برای مخالفین در جمهوری اسلامی قائل بود.

درباره مرگ کلاهی و عاقبت وی، مطلبی برای گفتن دارید؟

خون مظلوم هدر نخواهد رفت. مانند صدام که آن همه خون ریخت و نتیجه این شد که هم خود و هم اعضای خانواده اش کشته شدند. ظلم بی پاسخ نیست و کلاهی نیز حتماً در قیامت معذب خواهد شد، زیرا انسان های بی گناه و خدومی را به شهادت رساند.

 

 

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.