دولت باید جامعه و شهروندان را قدرتمند کند نه این که هر روز آن ها را ضعیف تر از دیروز بگرداند. اما متاسفانه در جامعه ما همیشه ملت علیه دولت و دولت علیه ملت بوده است. ما باید از این دور بیرون بیاییم. همین امروز می توان 4 هزار نفر را با کم کردن اساسی ترین بودجه ها تحت پوشش بیمه بیکاری قرار داد تا چه برسد به بودجه هایی که صرف موارد بی خود می شود. حالا چه داخلی چه خارجی.

پایگاه خبری جماران، فرهاد فتحی، سعید گیتی آرا: نشست «بررسی ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناآرامی های دی ماه 96» عصر روز چهارشنبه با حضور حسین سیف زاده، ابوالفضل دلاوری، امیر محبیان(اساتیدعلوم سیاسی) فرشاد مومنی و علی دینی ترکمانی(اساتید اقتصاد)، محمد امین قانعی راد و محمد فاضلی (اساتید جامعه شناسی)و  با تلاش انجمن علوم سیاسی ایران، انجمن جامعه شناسی ایران و خانه اندیشمندان علوم انسانی در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

به گزارش جماران، این نشست در دو پنل برگزار شد که در بخش نخست آن 3 صاحب نظر علوم سیاسی و در بخش دوم آن اساتید اقتصاد و جامعه شناسی، دیدگاه های خود را در مورد اعتراضات  دی ماه 96 کشور بیان کردند.

در  پنل اول این نشست حسین سیف زاده استاد مونتگمری کالج – راکویل در مریلند امریکا  با انتقاد از اخراج خود از دانشگاه تهران و مهاجرت اجباری به امریکا گفت: من در همان زمانی که در ایران تدریس می کردم این مسائل را می دیدم و نسبت به ان ها هشدار می دادم.

وی ادامه داد: از نظر من انسان ایرانی یک تعریف  می خواهد که ما متاسفانه چنین تعریفی نداریم. مشکل دوم این است که ما از سیاست هم تعریف درستی نداریم؛ 90 درصد ملت ما سیاست را پدرسوختگی و فریب کاری می دانند. در حالی که این گونه نیست. تعریف من از سیاست مدیریت ارزش ها، منافع، مواضع و اصول متناقض است.

سیف زاده با ابراز نگرانی نسبت به ناآرامی های اخیر ابراز داشت: به نظر من در این موارد پنج بحران نهفته است. که اولین آن «بحران هویت» است. به این معنا که  در مدرنیته دیگر جامعه قبیله نیست، فردیت است نه فردگرایی. آن کسانی که در دی ماه به خیابان ها آمدند هویتی نداشتند و به همین دلیل هیچ پناهی هم نداشتند؛ که من از آن به عنوان «بحران زیست بومی» نام می برم. یکی از دلایلی که افراد به خیابان آمدند بی پناهی آن ها بود. فراتر از این نه تنها فردیت در ایران کوبیده شده است بلکه قومیت ها هم اجازه ظهور رو بروز پیدا نکرده اند.

این استاد علوم سیاسی بحران دوم را بحران ملت سازی عنوان کرد و توضیح داد: ما تعریفی از ملت داریم که مدرن نیست. ملت در ذهن ما مثل قبیله یا دین است. ملت کسی است که ذهن معطوف به حاکمیت انسانی دارد. یعنی می خواهد بر سرنوشتش حاکم شود. ملت ها برای این که بر خود حاکم شوند حاکمشان را انتخاب می کنند و دولت را با قرارداد می سازند.

وی بحران سوم را بحران دولت سازی دانست و اظهار داشت: در کشور ما متاسفانه همه قوه مجریه را دولت می دانند. در حالی که دولت مجموعه حاکمیت است و کارخانه ای است که با قرارداد ایجاد شده است. دولت و قدرت برای حاکمیت منِ شهروند است. دولت و رهبر دولت کسی است که تجلی اراده تک تک شهروندان است ولی در زندگی آن ها دخالتی ندارد. بنابراین ما باید بر روی مساله دولت سازی کار کنیم. دولت باید جامعه و شهروندان را قدرتمند کند نه این که هر روز آن ها را ضعیف تر از دیروز بگرداند. اما متاسفانه در جامعه ما همیشه ملت علیه دولت و دولت علیه ملت بوده است؛ ما باید از این دور بیرون بیاییم.

سیف زاده افزود: بحران چهارم بحران مشارکت است؛ چرا که دولت مستخدم شهروندان است و هیچ نهادی از آن حق ندارد حق مشارکت شهروندان را محدود کند. ما باید در حزب انتخابات مقدماتی داشته باشیم و نخبه ها را انتخاب کنیم و بعد بدون هیچ محدودیتی به او رای دهیم. در اینجا حکومت مقدم بر دولت و دولت مقدم بر ملت است و متاسفانه این مشکل بزرگی است و آن بحران جامعه ما را بر سر پرت گاه برده است. من موضوع مشارکت را بعد از جنگ ایران و عراق که وضعیت مشارکت مردم پایین بود مطرح کردم و در آن زمان از مشارکت منفعلانه صحبت کردم. همه رژیم های در حال گذار دوست دارند که مشارکت مردم منفعلانه باشد نه فعالانه، در حالی که مشارکت منفعلانه سیاست را خیابانی می کند نه نهادی. ما باید در دانشگاه و جامعه، شهروندان مان را دموکرات بار بیاوریم. اگر ناکارآمدی در دولت پیش می آید ما باید بتوانیم به جامعه بگوییم که این نتیجه تصمیمات تو بوه است نه این که دولت همیشه در برابر جامعه محکوم باشد و این با مشارکت فعالانه حاصل می شود.

وی ادامه داد: بحران پنجم بحران رفاه است که شامل ثروت سازی و توزیع ثروت می شود. بعد از این که من از دانشگاه اخراج شدم یک بار در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در جلسه ای در کنار آقای هاشمی و آقای روحانی بودم که در آن جا من پیشنهاد دادم بیایید یک شورای نخبگان ملی تشکیل دهید. هر کسی با هر تفکری که به ایران اعتقاد دارد را دور هم جمع کنید و با هم مذاکره کنید تا ایران از بحران خارج شود. یکی از این گروه های نخبه، اساتید و دانشگاه هستند. گروه دوم جامعه مدنی است. 

ارائه سه راه حل

به گزارش جماران ، دیگر سخنران این بخش  ابوالفضل دلاوری استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی بود که با بیان این که من قصد دارم بحث را در لایه ها و سطوح متفاوتی از مساله ببرم گفت: من تعریف آقای دکتر سیف زاده را مبنای بحث خودم قرار می دهم. سیاست هم از منظر آنتولوژیک و هستی شناسی عرصه تعارض ها و تناقضات است، هم در وجه هنجاری، هنر مدیریت تعارضات است و هم در موقعیت های سیاسی باید ذهن ما باید به ابعاد متعارض و متناقض عینیات توجه کند. بنابراین دیدن این رویداد ها ملزوماتی را دارد. ما در این سال ها عینیات را چگونه دیده ایم؟ بله در این چند هفته تحلیل ها، تصویر سازی ها، ارزیابی ها و حتی راهکارهای متنوعی در رسانه ها و محافل علمی برای این رویدادها ارائه شد.

وی ادامه داد: من از حوزه علایق خودم که حوزه حل تعارض یا منازعه است به مساله نگاه می کنم. آنچه که اتفاق افتاد یک تعارض بی سابقه سیاسی در ایران بود. هیچگاه تعارضات سیاسی در ایران با این شدت، سرعت و گستره رخ نداده بود. اگر به انقلاب اسلامی نگاه کنیم فاصله رویدادهای اعتراضی آن در سریع ترین مواقع 40 روز یک بار بود. ولی این اعتراضات در عرض 3 الی 4 روز تقریباً سرتاسر کشور را با الگوهایی از اعتراضی که بی سابقه بود، فرا گرفت. هیچ کدام از نیروهای نشان دار و تعریف شده و متعیّن در این تعارضات، رویدادها و کنش های رخ داده نقشی نداشتند. به همین خاطر در چند روز اول خیلی از این گروه ها گیج بودند و نمی دانستند چه موضعی داشته باشند. طرفدار اعتراضات باشند یا علیه آن، یا اینکه موضع بینابینی داشته باشند؛ به طور کلی عقب بودند. هم حکومت هم نهادهای کنترل و هم نیروهای سیاسی از اتفاقات عقب بودند. ظاهراً فقط یک سری نیروهای برانگیزنده خارج از کشور جلو بودند اما آن جلو بودن یک نوع تأخر تاریخی داشت. چرا که آن ها تصور می کردند این رویداد شبیه به رویداد انقلاب است و خیلی زود برای آن یا خودشان قبا دوخته بودند. آن ها به شکل مضاعفی از تحولات جامعه عقب بودند.

وی تعریف خود را از این رویداده ها این گونه ارائه داد: رویدادهایی که اتقاق افتاد یک جنبش شبه انقلابی بی ساختار بود. جنبشی که با این رویداد شروع نشد بلکه ادامه یک سری جنبش ها و رویدادهای قبلی بود. اما شکل و شمایل و ماهیتش را، تحولات بعد از جنبش های سابق از سال 78 به این سو متحول کرده بود. 78،81،83،88 تجربیاتی بود که به صورت نه سازمان یافته و دارای یک کانون فکری و تئوریک، بلکه به صورت سایبرنتیک (پیوند زمینه های مختلف) به خودآگاه بخش بزرگی از مردم ایران منتقل شده بود. شاید تعداد فعالان میدانی این حرکت زیاد نبود. اما مساله اینجا، کمیت نیست؛ مساله نیروهایی بود که مستعد و مترصد پیوستن به این حرکت بودند.

دلاوری ابراز داشت: اما حرکت ملغمه ای بود از نیروهای نو پدید اجتماعی- نسل های جوانی که اصلاً تجربه سیاسی نداشتند، اما یکی دو بار خودشان را نشان داده بودند-. اگر خاطرتان باشد 3 سال پیش جوانان موسوم به دهه 80 یک گردهمایی در پارک ها برگزار کردند. این نسل در آن سال بعد از امتحانات نهایی خرداد  قرار گذاشتند که به پارک ها بیایند. بدون هیچ انگیزه سیاسی، فقط هدفشان دور هم جمع شدن بود. کسی در آن زمان به این موضوع توجه نکرد؛  پس یک گروه این ها بودند. بخش بزرگ دیگر محرومین، حاشیه نشین ها و کسانی هستند که دیگر چیزی برای از دست دادن و امیدی به امروز و آینده خود ندارند. این طیف، از مالباختگان موسسات مالی شروع می شد و تا بیکاران و محرومین را در بر می گرفت. به خصوص در مناطق غربی کشور که بالاترین آمار بیکاری، خودکشی و افلاس را در 2 دهه اخیر در این شهر ها تجربه کرده اند؛ خشونت اتفاقاً در این قسمت ظاهر شد.

وی ادامه داد: گروه دیگر بخش های سیاسی این حرکت هستند که خیلی محدود بودند؛ این گروه، رادیکال های سال های 88 به بعد که به نوعی از راست و چپ و اعتدال گذر کرده اند، بودند و اتفاقاً خشونت گرا نبودند. خشونت بیشتر در قسمت های محرومین اتفاق افتاد و بعضاً آن طور که نهادها اعلام کردند و گزارش هایش را من یک بار از یکی از نهاد ها گرفتم، از طرف نیروهای نفوذی که تعدادشان انگشت شمار بود، اتفاق افتاد که البته این مورد آخر طبیعی است. به هر حال در کشوری که درگیر منازعات شدید بین المللی و منطقه ای است طبیعی است که کشورهای طرف منازعه از این فرصت ها، استفاده خودشان را ببرند. کما این که در همه جنبش های موسوم به بهار عربی این اتفاق افتاد. حرکت ها به تدریج با هدایت نیروهای خارجی سمت و سوی دیگری پیدا کرد در حالی که از اول بنا نبود اینگونه شود.

این استاد علوم سیاسی توضیح داد: البته خشونت از نوع خشم بود؛ خشم علیه هر چیزی که هست. نمادهای نظم یا نظامی موجود را هدف قرار داده بود. از سیاست های کلان و مقامات کشور و حتی پرچم ایران. من این مساله آتش زدن پرچم ایران را پیگیری کردم. این جوان از جایی دستور نگرفته است بلکه به این علت پرچم را آتش زده که آن پرچم برایش بی معنی است. کدام پرچم و کدام ایران؟ چه چیزی از این ایران عاید او می شود؟ دیگی است که برای او نمی جوشد... .این موضوع تصویر من از احساس این جوان است. بنابراین اعتراض کنندگان نمادها را هدف شعارهایشان قرار دادند. اما چرا؟ به دلیل این که این نمادها قبلاً توسط خود نیروهای نهادهای سیاسی در منازعات مستمر و مضمن سال های بعد از انقلاب و به ویژه 20 سال اخیر  شالوده شکنی شده است. این نیروها قبل از این که معترضین علیه نمادها  شعار دهند، چیزی از آن باقی گذاشته بودند؟ وقتی خود حکومت داران ارج و احترام خودشان را نابود کرده اند مردم چگونه احترام نگاه دارند؟! یعنی همه کشور و مصالح و منافع کشور را وجه المنازعه دعواهای جناحی و داخلی کردند. حتی بخشی از منازعات منطقه ای ما بیش از این که محصول منازعه با فلان کشور باشد محصول رو کم کنی در داخل کشور است. این سیاست منازعه را خود هیات حاکمه است که از انتخابات مجلس پنجم به این سو شروع کرده است. اما چهره شنیع خشونت را هم باز پالیتی(هیات حاکم) به مردم داده است. حتما همه بعد از این که رئیس جمهور یمن را کشتند، صحبت های مجری محبوبِ جناح خاص در رسانه ملی  که دلش برای کشتن برخی مقامات کشور  خودش له له می زد را به خاطر دارید. پس خشونت را هم پالیتی تولید و ترویج می کند.

دلاوری تاکید کرد: ما در سیاستمان یک نوع منازعه ای شکل گرفته است که انواع تعارضات، تناقضات، ناسازگاری ها، ناکارآمدی ها مشروعیت های مستمر، شدید و خانه برانداز را در این 20 سال طی کرده است و چیزی از آن باقی نگذاشته است. در این وضعیت، مردم به خصوص این اقشاری که نام برده شد کجای این پالیتی را نگاه دارند؟ برخی نه تنها هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند بلکه هیچ امیدی هم برای گرفتن ندارند. به خصوص پس از فضاهایی که بعد از دولت دوازدهم به وجود آمد؛ دولت دوازدهم در همان ابتدا حالا یا عقب نشینی کرد یا مصالحه کرد یا می خواست به قول خودش تغیرات ساختاری انجام دهد، حس ناامیدی را در مردم تقویت کرد. در حالی که تغییرات ساختاری که در شرایط اضطراری صورت نمی گیرد؛ آقای دولت شما در 4 سال اول در اقتصاد، سیاست پولی تک بعدی ای را ادامه دادید که هر دانشجوی سال اول اقتصاد هم به اشتباه بودن آن اذعان دارد. آن سیاست باید نهایتاً یک سال تک بعد می بود و از سال دوم باید سیاست ضد رکودی هم شروع می شد. این موضوع الفبای اقتصاد است. سیاست تخصیصی یعنی چه؟ دولت استحصال هایش نقد است و تخصیص هایش نسیه! یعنی آنچه که می خواهد از مردم بگیرد را نقد می گیرد اما آنچه که می خواهد به مردم بدهد نسیه است. عوارض و مالیات را می گیرد و در عوض وعده شغل به مردم می دهد. به چه کسانی، طبق کدام زمان بندی؟ این سیاست ها این اقشار ضعیف را ناامید کرد. نمی خواهم همه تقصیر را گردن این دولت بیندازم اما این سیاست های ناکارآمد میخی بود بر تابوت هر گونه امید.

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: سیاست منازعه در سطح کلان هم که دیگر هیچ نیرویی را سالم نگذاشته است. شما در حال حاضر یک شخصیت را نام ببرید که بتواند با مردم حرف بزند و 4 نفر به حرف هایش گوش دهند. چه کسی را باقی گذاشته ایم؟ هیچکس، در مراسم تنفیذ هر کدام از رئیس جمهور ها دیگر رئیس جمهور قبلی دیگر حضور ندارد. اتفاقاً من این مطلب را سال 92 به آقای روحانی عرض کردم. گفتم آقای روحانی اگر نتوانید این سیاست منازعه که سال ها است در خود پالیتی در جریان است را حل کنید خود شما هم در تنفیذ بعدی حضور نخواهی داشت. فساد هم که الی ماشاالله آبرویی برای هیچ کس باقی نگذاشته است. هیچ لایه و بخشی نیست که از این موضوع جان سالم به در برده باشد.

وی با طرح این پرسش که خود نظام چه چیزی برای خودش باقی گذاشته است، گفت: این تظاهرات، خشم، عصبانیت و انتقام گیری از الگوهایی از نادیده گرفته شدن و تحقیر بود و پالیتی به اشکال رسمی یا غیر رسمی خواسته یا ناخواسته مروج آن شده بود. ما این منازعه را در طول 20 سال در خود حکومتمان ادامه دادیم و انتظار داریم مردم همینطور بنشینند و سلام و صلوات برایمان بفرستند. کدام سیاست ما تا قدم دومش پیش رفته است؟ اتفاقاً یکی از پیامدهای منفی این ناآرامی ها این بود که  معدود سیاست هایی که برای اصلاح ساختارها بود نیز عقب گرد می کند. چون بخشی از این رویدادها ادامه همان رویدادهای قبلی بود. همه می دانیم که همین اعتراضات را هم مردم شروع نکردند. از انتخابات پیش برای این که دولت را کنار بزنند بر روی فقر و محرومیت مانور دادند. فکر کردند دوباره می تواند داستان 84 را تکرار کنند یا حداقل در انتخاب های بعدی پیروز شوند و الگوهای خشونت را در رسانه های رسمی ترویج کردند. دیگر از این صریح تر می توان گفت که دلم لک می زند برای این که مثل یمنی ها بزنم فلانی را بکشم؟ بعد صدا و سیما هیچ کاری نکند؟

 ما خیلی مردم خویشتندار، نجیب، با صبرو حوصله و آگاهی داریم که همه این ها را می بینند و صبورند. این هایی که آمدند بخش کوچکی از این مردم بودند. بدنام نکنیم، اعتراض حق مردم است و جزئی از سیاست است که یکی از راه حل ها همین است.

سه راه حل در سه سطح

دلاوری ابراز داشت: من سه راه حل در سه سطح برای این موضوع دارم. اول این که خود این تعارض و منازعه را باید بپذیریم. بپذیرم که خودمان موجب و کارگذارش بوده ایم. اگر قرار است چیزی حل شود باید اول از خودمان شروع کنیم. اول در درون پالیتی این موضوع باید ختم شود. بعد از این اتفاقات 2،3 روز آمدند تعارف کردند که اعتراض حق مردم است و برخورد شدید نشود و... تعدادی از دانشجویان و افرادی که رسانه ها به آن ها پرداختند آزاد شدند اما هنوز تعدادی معلوم نیست کجا چه وضعیتی دارند و چه رفتاری با آن ها می شود. این درست نیست؛ از این افراد باید دلجویی هم بشود. بله اگر اشکالی دارند، محرومیتی دارند  باید با سیاست های جبرانی، عدالت های ترمیمی اتخاذ و به سرعت باید سیاست های اورژانسی اقتصادی برای اقشار آسیب پذیر در پیش گرفته شود. نه از طریق عقب نشینی از برنامه های ساختاری توسعه، این ها باید به جای خود باشد. باید این اقدام را با سیاست های اورژانسی بیمه ای انجام داد. همین امروز می توان 4 هزار نفر را با کم کردن اساسی ترین بودجه ها تحت پوشش بیمه بیکاری قرار داد تا چه برسد به بودجه هایی که صرف موارد غیر ضرور می شود؛ چه داخلی چه خارجی.

وی با بیان این که در لایه دوم یا میان برد ما تعارفات و ناسازگی های نهادی داریم، ابراز داشت: من به ارزش ها و آرمان ها کاری ندارم و وارد بحث سازگاری جمهوریت و اسلامیت نمی شوم. اما ساختار نهادی و رژیمش هنوز ناسازه است، حوزه های تداخل و تناقض خیلی زیاد است. معلوم نیست این فردی که آمده انتخابی است یا انتصابی؟! می تواند پاسخ گو باشد یا نمی تواند؟ وقتی مشکلی پش می آید سریع همه «کی بود کی بود من نبودم» را شروع می کنند. همه همدیگر را نشان می دهند یا توصیه می کنند که باید این کار را بکنید و... شما در موقعیت حل مساله هستید نه تبیین مساله؛ اما از بالا تا پایین همه تبدیل به اپوزوسیون می شوند. این وضع باید خاتمه پیدا کند.

این استاد علم سیاست اضافه کرد: وجوه نمادینی در این نظام وجود دارد که مشکل زا است. هیچ دلیلی ندارد که از صدر تا ذیل بروکراسی این حکومت افرادی که جایشان جا دیگری است حضور داشته باشند. من برای همه اقشار در جایگاه خودشان احترام قائلم اما مردم دیگر خسته شده اند، آنقدر که در مدرسه و اداره ، مترو و... با ناظرهای خاصی مواجه می شوند که با همه زندگیشان کار دارند. این چه ضرورتی دارد. آن ها باید محل رجوع باشند. نخبگان، چه مذهبی چه دانشگاهی و فرهنگی باید محل رجوع مردم باشند نه این که دائم این ها خودشان را در چشم مردم فرو کنند. بنابراین بعضی از نمادها، سال ها است که مشکل زا هستند. همه این ها جمع می شود و تبدیل به خشونت علیه این نمادها می شود. داستان حمله به روحانیت در متروی شهر ری، شیراز و همین 4 روز پیش در قم نمونه های این واکنش ها بود. بنابراین ساختارهای نهادی و نمادین جمهوری اسلامی باید هر چه زودتر اصلاح شود. سیاست های کلان و اقتصادی که معلوم نیست اقتصاد دولتی است یا خصوصی باید اصلاح شود. دولت (به معنای عام) در هیچ سیاست اقتصادی به طور کامل موفق نبوده و  تا آخر پیش نرفته است. هنوز چیزهایی برای حفظ کردن وجود دارد. من فکر می کنم در مقطع فعلی شعار ما باید به سمت حفظ ایران سوق پیدا کند. خیلی چیزهای دیگر را فعلاً باید کنار بگذاریم. البته نظام ها سازه هستند. خیلی چیزهایشان بعد از مدتی نیاز به بازسازی و تعمیر دارد. مهم تر از همه نمادهایش باید اصلاح شود.

وی در پایان ابراز داشت: و در آخر در سطح سوم که کار ما دانشگاهیان و فرهنگیان است باز باید از سیاست منازعه فاصله بگیریم، این حرکت به هر چیزی تبدیل شود، من مطمئن هستم که یک انقلاب تمام عیاری مانند انقلاب اسلامی نخواهد شد، چون زمانه و دوره و تاریخش گذشته است. در نهایت اگر خیلی شدید شود به یک اینترنال وار (جنگ داخلی) که خیلی خطرناک است، می رسد. دنبال انقلاب نباشیم بلکه به اصلاح بیندیشیم و این را ما باید در همه حوزه های کاریمان، اگر رسانه ای هستیم، خبرنگاریم، استاد دانشگاهیم باید این را گوش زد کنیم؛ چرا که شعارهای انقلابی ساختارشکنانه منتفی است.

 

 

 

 

 

این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.