پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا نوراللهیان از روحانیون مبارز پیش از انقلاب

چرا روی شکاف تفرقه ها حرکت می کنیم و ظاهراً شعار وحدت می دهیم

وحدت حوزه و دانشگاه از جمله دغدغه ها و اهداف انقلاب اسلامی بود که از سوی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی و رهبران فکری انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفت. دو نهاد مهم در شکل گیری انقلاب اسلامی که در عین حال در ابعادی دور از هم بودند و نظریه پردازان انقلاب به وحدت آنها می اندیشدند. حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا نوراللهیان از روحانیون مبارز پیش از انقلاب که پس از انقلاب اسلامی نیز مسئولیت های متعدد فرهنگی و اجرایی داشته است در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به ارزیابی این ایده و تفکر پرداخته است. نوراللهیان که پیش از انقلاب اسلامی تحصیلات حوزوی خود را گذرانده پس از انقلاب نیز با مراکز دانشگاهی ارتباط پیدا کرده و به عنوان رئیس سابق سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از کشور نقش مهمی در پایه گذاری و شکل دهی به مراکز حوزوی و دانشگاهی اسلامی در خارج از کشور داشته است.

به نظر می رسد ریشه های طرح بحث وحدت حوزه و دانشگاه به دوران آغاز مبارزات حضرت امام بازمی گردد با توجه به این نکته به نظر شما چه ضرورت و تصوری از موضوع موجب شکل گیری این نگاه در اندیشه حضرت امام شده است؟

نکته مهمی که درباره این موضوع به آن اشاره کردید همین نکته است که باید از آغاز مبارزه یعنی دهه سی موضوع وحدت حوزه و دانشگاه را در زندگی و اندیشه و عملکرد امام مطالعه و جستجو کنیم و بستر پیدایش وحدت حوزه و دانشگاه را در سال 58 یا حتی در سالهای دهه پنجاه نبینیم. شاید تصور این باشد که امام از دهه سی و چهل برای وحدت حوزویان و دانشگاهیان تلاش کرد اما مقدمه آن پیشتر است که رضاخان برای جدایی و تفرقه حوزه و دانشگاه برنامه ریخت که امام بعد تلاش می کند این را التیام بدهد.

تاریخچه ای از چگونگی تشکیل حوزه های علمیه بفرمایید تا با شناخت بهتری بتوانیم از وحدت این دو صحبت کنیم.

حوزه تعریف روشنی دارد و تاریخ طولانی در اندیشه شیعی و تاریخی هم در ایران دارد. در ایران حوزه های قدیم و بزرگی از دیرباز بوده اند اینکه به مرحوم شیخ عبدالکریم حائری موسس گفته می شود یعنی در دوره ای که حوزه را نابود کرده بودند ایشان دوباره حوزه قم را احیا کرد والا سابقه حوزه قم به دو شخصیت بزرگ برمی گردد که الان در شیخان قم دفن هستند. اینها از اصحاب امام هادی و امام عسگری و بسیار جلیل القدر هستند. در منزلت اشعریون قم و تاثیرشان در تاسیس مدرسه قم شاید صد کتاب نوشته شده است. شیخ صدوق( ابن بابویه) سه تا از امالی خود را در محدوده صحن حرم مشهد که حوزه درسی بوده گفته‌اند. همچنین کسی نمی تواند انکار کند که حوزه درسی شیعی تاریخ هزار ساله ای در نجف و تاریخ هزار و صدساله ای در بغداد دارد. حوزه نجف از شیخ مفید و از استاد ایشان ابن قولویه صاحب کامل الزیارات شروع می شود و پس از آنکه کتابخانه شیح طوسی را آتش می زنند و عمده تراث شیعی در آن آتش سوزی از بین می رود کرسی تدریسش را در نجف اشرف برقرار می کند؛ ایشان شیخ الطائفه شیعه است و هنوز هم شیخ الطائفه یک نفر است و نفر دومی نداشته؛ در این هزار سال همواره در نجف اشرف خورشید طلوع کرده،مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله میرزا حسن بجنوردی و آیت الله سید عبدالاعلا سبزواری که مراجع مسلم فکر و عقیده و اندیشه در سطح جهان اسلام بودند و قبل از اینها مرحوم علامه کاشف الغطا و در این اواخر مرحوم آیت الله العظمی خوئی و خورشید فروزانی مثل امام خمینی و الحمدالله این حوزه علی رغم همه برنامه ریزی هایی که در این چهل سال آخر صدام و رژیم بعث کردند هنوز مرجعیت محوریت دارد و حضرت آیت الله سیستانی در آنجا پرچمدار هستند. باید در ریشه های حوزه بغداد، قم و نجف جداگانه به کنکاش پرداخت و تفاوتهای هر عصری در این حوزه ها و اینکه در هر کدام بیشتر به کدام یک از مباحث کلام و حدیث و فقه و اصول و قرآن و تفسیر پرداخته شده است.

تاریخچه و ارزیابی نیز از سابقه تشکیل دانشگاه در ایران بفرمایید.

دانشگاه تهران که نخستین دانشگاه ایرانی است هفتاد و چهارمین سال تاسیس خودش را پشت سر گذاشته است. دارلفنون که توسط امیرکبیر تاسیس شد یک کالج بود چون نظام اولیه آموزشی ما انگلیسی بود نهایتاً دوره های E level را در کالج می توان تدریس و تحصیل کرد و دوره های بالاتر دانشگاهی در آن راه نداشت. در واقع به نوعی دبیرستانی بود اما اساتید ممتاز در هر رشته ای داشتند. امیرکبیر دارای نبوغ و درک بالایی بود و درست درک کرده بود که چه کاری باید انجام دهد. اما آن چه نام دانشگاه گرفت توسط علی اصغر خان حکمت و در دوران رضاشاه شکل گرفت و در آغاز شکل گیری نیز انسان های بزرگ و وطن دوست و دانشمند و عزتمندی پایه گذار و استادانش بودند تعدادی از آنها همچنان در شمار مفاخر ملی ما هستند ممکن است از نظر اسلامیت با دیدگاه ما متفاوت باشد ولی اتفاقاً مسلمان و وطن دوست و طالب ترقی و کمال و توسعه کشور بودند و خیلی هم زحمت کشیدند. این سخن به این معنی نیست که من نظام دانشگاهی ایران را از آغاز که شکل گرفته یک نظام ایده آل و متناسب با شأن و منزلت و شخصیت کشوری تمدنی مثل ایران و مردمی با سابقه چند هزارساله می دانم ولی دفاع می کنم که انسان های بزرگی در این راه گام برداشتند. فکر، فکر بلندی بود اما ارتباط با امریکا و غرب هم شدید بود.

این دو نهاد که حضرتعالی در یک نگاه کلی آنها را معرفی کردید چه تعامل و چه رابطه ای از آغاز با هم برقرار کردند و این ارتباط چه ویژگی هایی داشت؟

دانشگاه ها در ایران از ابتدا در بخش علوم انسانی و به ویژه علوم اسلامی به طور اخص دانشکده الهیات بیمار متولد شد و شاید روشنفکری هم دچار همین عارضه و آسیب بود. ما در بسیاری از مسائل مطرح تاریخ معاصرمان از ریشه مشکل پیدا کردیم بحث حقوق بشر و آزادی بیان و حقوق زن و غیره از ابتدا در جامعه ما دچار مشکل شد که من بی آنکه بخواهم بی انصاف باشم جریمه آن را به رضاخان نسبت می دهم.

در زمینه شکل گیری دانشکده الهیات و اسلامیات دانشگاه حرف‌های بسیاری هست که می بایست در این روزهای وحدت حوزه و دانشگاه به این ریشه بیشتر توجه شود و من متعجبم که چرا تاکنون کمتر توجه شده است.

من یک طلبه حوزه هستم فقه و اصول و فلسفه‌ام را قبل از انقلاب به مراحلی رسانده‌ام. شاگر آقای مطهری، از روز اول شروع درس احیای مواد آقای وحید قبل از انقلاب و روز اول شروع درس اشارات آیت‌الله حسن‌زاده آملی بوده ام تدریس هم داشته‌ام الان هم کارم طلبگی است. در دانشگاه‌های مختلف هم از سال 62 حضور داشته‌ام عضو هیئت علمی و هیئت امنا بوده‌ام در دانشگاه تربیت مدرسٰ علامه طباطبایی و دانشگاه تهران و جاهای مختلف دیگر بوده ام و این دو نظام آموزشی را دیده‌ام و می شناسم. موسس دانشگاه و دانشکده و انستیتو و معهد و حوزه علمیه در تعدادی از کشورهای دنیا بوده‌ام؛ خشت اول کالج اسلامی لندن، انستیتویی در هامبورگ، کالج رسول اکرم(ص) در مسکو، کالجی در بوسنی و دانشگاه اسلامی قانا در چندین رشته اقتصاد ومدیریت و حقوق و ..، کالج تیرانا در آلبانی، در کشورهای حوزه بالکان و آفریقا و اروپای شمالی را گذاشته ام و اکثر اینها هم اکنون نزدیک به بیست سال از عمرشان می گذرد و فارغ التحصیلانی داشته‌اند. مرحوم پروفسور ژان کوپر که در سالهای ابتدایی دهه پنجاه به ایران آمدند و همکاری با حوزه علمیه را آغاز کرد و در همین دوره به همراه آقای دکتر احمد احمدی، آقای مصباح و آیت الله خرازی در موسسه در راه حق استاد زبان ما بودند، پروفسور کوپر یک دوره اصول کافی را هم به انگلیسی ترجمه کرده اند و بعد که به انگلیس رفتند رئیس کرسی شرقشناسی کمبریج بودند در هیئت امنای کالج ما هم عضو بودند.

با این تجربه ای که دارم و با تحقیقاتی که به ویژه در مراکز آموزشی غرب انجام داده‌ام می خواهم عنوان کنم که رضاخان می خواست حوزه های علمیه را متلاشی کند و به جای آن دانشکده الهیات را جایگزین حوزه ها کند کاری که آتاترک هم انجام داد سازمان علمی اهل سنت را در عثمانی را به هم ریخت و روحانیون اهل سنت دچار زندان و زنجیر هم شدند و سازمان رسمی به نام سازمان دیانت پدید آرود؛ این الگوی رضاخان بود. رضاخان چنین فکری را داشت لذا دانشکده الهیات را که تاسیس کرد می خواست در آنجا عالم دینی تربیت کند و شکل لباس و نوع تفکر و اندیشه دینی را هم او دیکته کند. !S1!

در حالی که شما اگر به دانشگاه‌های برتر غرب نظیر آکسفورد و کمبریج بروید خواهید دید که سابقه آنها از 700 سال می گذرد و این دانشگاه ها حوزه های علمیه مسیحی بوده اند نظام فکری و آموزشی غرب ویران نکرد تا دانشگاه های جدید پدید بیاورد بلکه بر پایه همین دانش های مرسوم و متداول در این حوزه ها دانش های نوین را بنا کردند یعنی اگر نجوم آنجا خوانده می شد نرفتند یک مرکز جدیدی برای نجوم تاسیس کنند و رصدخانه و غیره ایجاد کنند بلکه از همین داشته ها استفاده کردند و ارتقا دادند بالاخره آنها هم تجربه بشری است هزار سال مطالعه و تحقیق پشت آن است. زیج الغ بیگ که در آسیای مرکزی امروز و خراسان بزرگ دیروز بنا شده و یا تلاش های خواجه نصیرالدین طوسی و رشیدالدین فضل الله همدانی و غیاث‏الدین جمشید کاشانی بالاخره کتابها نوشته اند و تحقیقاتی کرده اند. اگر در حوزه های علمیه ریاضیات بود آن را رها نکردند بروند از ابتدا ریاضیات را بنا کنند حکمت، فلسفه، طب و .. هم همین شرایط را داشت. طب قدیم که طب گیاهی بود را ارتقا دادند تا طب جدید از دل آن شکل گرفت آن تجربیات را دور نریختند. رضاخان در ایران این کار را نکرد و تبلیغات زیادی می شد که حوزه ها مرتجعند درست نمی شوند باید رهایشان کرد بنابراین آمد دانشکده الهیات را با امکانات و پشتیبانی تاسیس کرد در حالی که حوزه ها بنایشان بر ریاضت و امکانات کم و تعصب بر شیوه های پیشین بود.

این تلاش شکست خورد چون این دانشکده بالاخره می خواست فقه و کلام و حدیث و فلسفه تدریس کند نیاز داشت که استاد بیاورد اساتید هم در حوزه ها بودند. مجبور شدند افرادی نظیر سید محمد کاظم عصار، مرحوم راشد و آیت الله شیخ عبدالله نورانی و محمدحسین فاضل تونی را بیاورند فیلسوف از حوزه بیاورد و آنها هم با لباس هایشان می آمدند مرحوم محدث و دکتر گرجی و شهید مطهری و .. برخی مثل دکتر گرجی و دکتر شهیدی و دکتر شفیعی کدکنی از لباس خارج شدند و برخی نه. دانشکده حقوق و الهیات را همین فقه خوانده های قم و نجف و مشهد و اصفهان اداره کردند.

اما عملاً براساس این بستر پیدایش یک افتراق و یک دیوار بین حوزه و دانشگاه شکل گرفت حالا براساس نگاه انگلیسی ها یا غرب زده های خودمان به هر حال این اتفاق افتاد. افراد و روشنفکران بزرگی در کنار رضاخان بودند که عموماً تحصیل کرده های غرب و غربزده بودند که در تاسیس دانشگاه و اداره آن حضور داشتند افرادی مثل مرحوم جلال همایی و بدیع الزمان فروزانفر هم از تحصیل کرده های حوزه بودند. بدیع الزمان فروزانفر در حوزه مشهد شاگرد ادیب اول و ادیب دوم بوده در حوزه فلسفه مشهد شاگرد مرحوم حکیم بودند. دکتر عبدالجواد تلاتری نگاه میرزا مهدی اصفهانی را در فلسفه داشت یا دکتر شفیعی کدکنی که در حوزه مشهد بوده‌اند در ادبیات فرد وحید و یگانه‌ای است اینها همه از تحصیل کرده های حوزه های علمیه هستند. اینها همگی درس و بحث شان را در جای دیگری خوانده اند اینها تحصیل کرده های عمیق حوزه های علمیه عباسقلی خان، مدرسه خان قم، مدرسه فیضیه، صاحب الزمان، ولی عصر، نواب، مدرسه حجتیه، در اصفهان مدرسه صدر و مدرسه سید بودند. این جریان خود به خود یک وحدتی را در دل خودش شکل داد.

این شرایط تاریخی در حال حاضر چه تاثیر و بازتابی بر این دو نهاد علمی و رابطه آنها با هم گذاشته است؟

در مقطع فعلی که ما به سر می بریم دیگر نمی شود دانشگاه ها و حوزه ها از آن پیشینه و سابقه و آن تاثیری که این آغاز داشت جدا و مجرد کرد. حوزه ده ها مسئله مثبت دارد که چون دانشکده الهیات می خواهد جدا از حوزه راه خود را برود و دنبال پایان نامه و واحد و ترم و این نظام آموزشی است و حوزه هم مسیر خودش را برود و معتقد به این باشد که اگر طلبه کتب درسی قدیم را با آن حاشیه های سنگین نخواند و رها کند بی سواد بار می آید، دانشگاه و حوزه تاکنون هر کدام راه خود را رفته اند. دانشگاه کم چیزهای خوب ندارد مگر فرقی می کند حاصل غرب یا شرق باشد؛ بدن انسان یک بیماری دارد چه فرقی می کند پزشکی جدید یا طب قدیم آن را درمان کند در حوزه افکار و اندیشه ها هم همینطور است بالاخره فلسفه غرب حرف های زیادی برای گفتن دارد فلسفه الهیات ما هم سخن برای گفتن دارد هر دوی اینها برای جامعه لازم هستند نظام خوب هر جا بیاید باید از آن استقبال کرد. در عین حال که پزشکی جدید خوبی های بسیاری دارد اما کسب این مواهب به این قیمت تمام شد که تمام طب سنتی با هزار تحقیق و کتاب و آثار گرانبها همه فراموش شد و به آنها توهین شد در حالی که در برخی از کشورها نظیر هندوستان نیمی از پزشکی همین حالا هم سنتی است آن هم به هر حال دستاورد بشری است. آثار طبی ابن سینا و زکریای رازی و ... تا چه اندازه در پیشرفت طب در اروپا تاثیر داشته است در حالی که از اساس آنها را نفی کردیم. در ریاضیات هم خوارزمی و شیخ بهایی و .. چه تالیفاتی و اکتشافاتی داشتند آنها را هم دور ریختیم و از ابتدا همه چیز را آغاز کردیم. در حوزه مباحث فکری نیز دچار همین عارضه شده ایم.

به صورت عملی تلاش ها برای وحدت حوزه و دانشگاه چه اثراتی داشته است و چه ارزیابی از کارنامه سی سال گذشته در این زمینه می توان داشت؟

در حال حاضر در تمام سی و سه سال گذشته ما نتوانسته ایم موفقیتی در این زمینه داشته باشیم گاه فکر کردیم اگر دکتر فرجی دانا را که مدیر دانشگاهی هست و در دانش ریاضی هم فرد بزرگی است و اتفاقاً دیندار و ریشه دار و خانواده معروفی هم در قم هستند و مرحوم عمیدزنجانی را به عنوان یک فرد معمم رئیس دانشگاه بگذاریم وحدت حوزه و دانشگاه محقق می شود. این فکرها صددرصد از مبنا اشتباه است من کاری به نظام آموزش عالی و دانشگاه ندارم یک بحث آزادی را مطرح می کنم یا دانشگاه علامه طباطبایی که دکتر نجفقلی حبیبی و دکتر خلیجی بوده اند یک روحانی را بگذاریم رئیس و دیوار بکشیم که دخترها از این طرف بروند و پسرها از طرف دیگر؛ یا این بحث اسلامی کردن علوم انسانی. اگر این بحث ها وحدت ایجاد کرده نشان بدهند من الان به عنوان یک روحانی وارد دانشگاه می شوم چند تا دانشجو می بینند یک روحانی آمده بیایند بگویند از حوزه چه خبر؟ آخرین دستاوردهای تحقیقاتی، کتابها، تالیفات و مقاله ها در این زمینه تحصیلی ما که در حوزه تولیده شده چیست؟ حوزه هم همینطور است. تعدادی از اساتید را برداشتند بردند حوزه تا اقتصاد و مدیریت و روانشناسی و حقوق را به طلاب تدریس کنند چه نتیجه ای گرفتند؟ دفتر همکاری های حوزه و دانشگاه تا امروز چه نتیجه ای داشته است؟ چند کتاب با عنوان "درآمدی بر..." تولید علم است؟ بعد از سی سال "درآمدی بر روانشناسی اسلامی"، "درآمدی بر اقتصاد اسلامی" و "درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی" را می توان علم و نتیجه کار دانست؟ خود آن استادی هم آمده و ساعت ها بحث های جامعه شناسی را به ما حوزوی ها تدریس کرده و کتاب را هم نوشته می گوید اسلام جامعه شناسی ندارد اصرار هم نکنید اسلام قرار نیست جامعه شناسی داشته باشد اگر نداشته باشد چیزی از اسلام کم نمی شود اسلام برای هدف دیگری آمده است.

اگر در مدیریت، اسلام تئوری ندارد مدیریت یک علم است که مبانی و مبادی خودش را دارد در روانشناسی هم همینطور. اسلام برای چیزی دیگری آمده است انبیا که نیامده اند در مورد هر جزئیاتی برنامه بیاورند. چرا در قرآن و روایات در مورد سنن تاریخی جامعه یا بحث هایی در مورد روح و روان انسان یا در مورد اخلاق مدیران حرفهایی هست اما خلط کردن اینها کار درستی نیست یک کسی هم می آید در تلویزیون آش شله قلمکاری را تحویل مردم می دهد و این سخنگوی حوزه دین برای دانشگاهیان شده عمامه هم سر ندارد. در هر جلسه تعداد زیادی استاد دانشگاه و دانشجو را به حوزه و دین بدبین می کند این چه کاری است که می کنند؟ دانایی از حوزه های علمیه پا گرفته است رهبر این انقلاب از متن این حوزه برخاسته قبل از ایشان آخوند خراسانی و انسان های بزرگ دیگر.من سفری رفته بودم بیرمنگام، پرفسور اسکات لوگز که ایشان را ایران هم آوردیم کلام شیخ مفید را از ما بهتر و عمیق تر درک کرده بود، کار کرده اند. آقای پروفسور مادلونگ، حامد الگار و دیگران بسیار کار کرده اند؛ ما می توانستیم و الان هم می توانیم از اینها استفاده کنیم.

دانشگاه و حوزه دو بنای رفیع هستند که جدا از هم اوج گرفته اند و هیچ ارتباطی با هم ندارند. اگر بخواهیم اینها را با هم مرتبط بکنیم باید درست بفهمیم این جدایی چرا و چگونه پدید آمده است. اگر این دو روشن شد موفق می شویم اگرنه با پله های اضطراری و ارتباط های گذری وحدت ایجاد نمی شود الان عملکردها اینگونه است. اینها در آغاز چقدر نقاط اشتراک داشتند ما در حوزه باید از دستاوردهای نو دانشگاه ها با احترام و تواضع استفاده کنیم آنها هم متون قدیمی ما را کتب منسوخه ندانند، این آغاز کار است دانشمندی که در حوزه نشسته و تمام عمرش را در فلسفه گذرانده بزرگ و محترم بشماریم و در میان دانشجویان ایشان را معرفی کنیم از این طرف هم از اساتید و متون و دستاوردهای خوب دانشگاه ها در حوزه استفاده کنیم. چرا نباید در حوزه فلسفه غرب را بخوانیم؟ !S2!

ما در بحث وحدت حوزه و دانشگاه دچار یک تب ولرز سیاسی شده ایم نگاه سیاسی رضاخان یک شیوه بود نگاه سیاسی امروز هم به شکل دیگر ضربه می زند. فکر می کنیم اگر بچه های یک مجموعه مثل بسیج را تزریق کردیم کار درستی می کنیم؛ بسیجی های جنگ حقشان بود که به واسطه فداکاری و از خود گذشتگی حمایت شوند و بزرگداشته شوند اما الان که بیست و چند سال از جنگ گذشته بچه ای که بعد از جنگ متولد شده در یک دار و دسته ای قرار گرفته و اینها را در دانشگاه ها تعبیه بکنیم و سطح علم را پایین بیاوریم و در مدیریت دانشگاه دخالت کنیم و همه نگاهشان این باشد که این از نگاه دین اتفاق می افتد. با این سبک و سیاق ما به نتیجه ای نخواهیم رسید و هیچ وقت وارد مدار عمل در فازی که امام(س) می خواستند نخواهد شد.

دیدگاه حضرت امام در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه را چگونه می توان ردیابی و ارزیابی کرد؟

اگر بخواهیم نگاه امام را پیدا کنیم بهترین شاهد مثال سخنرانی امام در دهم فوت حاج آقا مصطفی در نجف است. امام آنجا درباره حوزه و دانشگاه سخنرانی کردند و می گویند: "من گله‏ام از آقایان هم این است که آقایان جدا نکنند این جناحها را از خودشان، جدا نکنند این جناحها را. این جناحها را با هم ربط بدهند. از این طرف هم، روحانیون باید قدر این جمعیتى که براى اسلام دارند کار مى‏کنند، براى اسلام دارند چیز مى‏نویسند [بدانند]. اینها را باید بیاورند توى کار. آقا، آغوشتان را باز کنید. نگویید که این دانشگاهى- عرض کنم که- فاسق و فاجر! و ... دائماً جدا نکنید. آنها شما را جدا کنند که این نمى‏دانم مرتجع است و قدیمى! کىْ آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است؛ این مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگویید که این نمى‏دانم دانشگاهى است، و این بى‏دین است، و این نمى‏دانم چطور و فلان. نخیر، غلط است اینها.

هر دو با هم دست برادرى بدهید، دست برابرى بدهید، مسائلتان را طرح بکنید. امروز یک فُرْجه پیدا شده. من عرض مى‏کنم به شما یک فرجه پیدا شده. اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمى‏شد در ایران. یک فرجه‏اى است این. اگر الآن غنیمت بشمارند این را، این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند. الآن نویسنده‏هاى احزاب دارند مى‏نویسند، امضا مى‏کنند. مى‏نویسد، اشکال مى‏کند، امضا مى‏کند. شما هم بنویسید، صد نفر از علما امضا بکنند؛ مطالب را گوشزد بکنند، اشکالات را بگویند. امروز روزى است که باید گفت." (صحیفه امام، ج‏3، ص: 251)

این همه در حالی بود که ده روز از فوت حاج آقا مصطفی گذشته بود و خود امام در تبعید و فشار و یارانشان در ایران در زندان و تبعید بودند. من تا روز فوت حاج آقا مصطفی شاگرد مدرسه آقای مصباح بودم و به هیچ وجه از درگیری های تند و حاد با دانشگاهیانی که اندیشه های دکتر شریعتی را قبول داشتند دست برنداشتند اما مشخصاً تاثیر صحبت امام این بود که آقای مصباح وقتی دید امام با این قاطعیت اظهار نظر کردند از آن روز این کار را کنار گذاشتند.

از طرف دیگر هم درباره دانشگاهیان و دکتر شریعتی هم می فرمایند: "اینهایى که دارند الآن براى اسلام کار مى‏کنند و چیز مى‏نویسند و- عرض مى‏کنم که- حالا حتماً یک خطایى هم کرده‏اند، خطایش را رفع بکنید. شما عالمید خطایش را رفع بکنید، طرد نکنید. آقا، ما امروز یک دانه آدم را لازم داریم، یک دانه هم براى ما غنیمت است الآن. در یک زمانى که همه قلمها و همه قدمها و همه تبلیغات بر ضد ماها هست، نه رادیو داریم که حرف ما را به کسى برساند، نه مطبوعاتى داریم، نه مطبوعاتْ آزاد است که بگذارند یک کلمه توى آن نوشته بشود، در یک همچو زمانى که ما دستمان بسته است، ما هیچ کار ازمان نمى‏آید، به این معنا که تبلیغاتى نداریم، راهى نداریم، در یک همچو زمانى ما هر فرد را لازم [داریم‏]. آنهایى که قلم را دستشان گرفته‏اند و دارند ترویج مى‏کنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارد، خوب غلطش را رفع بکنید؛ طرد نکنید، بیرون نکنید. شما دانشگاه را رد نکنید از خودتان. این دانشگاهیها فردا مقدرات مملکت دست اینهاست. تو که وزیر نمى‏شوى، من و تو که وزیر نمى‏شویم، ما که شغلمان على‏‌حده است. فردا مقدرات این مملکت دست این دانشگاهیهاست. اینها هستند که مى‏آیند یا وکیل مى‏شوند یا وزیر مى‏شوند یا- عرض مى‏کنم- چه مى‏شوند. شما اینها را براى خودتان حفظ کنید. هى طرد نکنید؛ هى منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید. فحش هم چیز شد در عالم؟! نصیحت کنید اینها را. شما بخواهید این جناح بزرگ را که الآن دارند فعالیت مى‏کنند. آنها هم توى حبس رفته‏اند، آنها هم زجر دیده‏اند، آنها هم تبعید شده‏اند، آنها هم بیرون از مملکتشان هستند، آنها هم جرأت نمى‏کنند وارد مملکت بشوند. آنهایى که الآن درآنجا چیز مى‏نویسند، منتشر مى‏کنند مسائل اسلامى را، مسائل دینى را دارند مى‏نویسند، منتشر مى‏کنند، درج مى‏کنند، شما اینها را از خودتان طرد بکنید، فردا اگر چنانچه این مقدرات مملکت دست یک دسته‏اى از اینها بیفتد و ببیند که این همه آخوندى که اینها را این قدر زجر داد، با این آخوندهاى بعد که مى‏آیند. چه خواهد کرد؟ همه دست به هم بدهید." ( صحیفه امام، ج‏3، ص: 249و 250)

و در مورد مطالبی که دکتر شریعتی در کتاب اسلام شناسی در مورد فقها و علامه مجلسی گفته بودند هم می فرمایند: " در باب امور سیاسى- آن مقدارى که من عرض کردم که تاریخ نمى‏دانم و اگر دیده باشم یادم نمانده است دیگر حالا- اما خوب این تاریخ صد ساله، صد و چند ساله اخیر در دست است. ما یک خرده جلوترش مى‏رویم مى‏بینیم که یک طایفه از علما، اینهاگذشت کرده‏اند از یک مقاماتى و متصل شده‏اند به یک سلاطینى. با اینکه مى‏دیدند که مردم مخالفند لکن براى ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامى و ترویج مذهب حق اینها متصل شده‏اند به یک سلاطینى، و این سلاطین را وادار کرده‏اند- خواهى نخواهى- براى ترویج مذهب، مذهب دیانت، مذهب تشیع. اینها آخوند دربارى نبودند. این اشتباهى است که بعض نویسندگان ما مى‏کنند. سلاطینْ اطرافیانِ آقایان بودند. الآن هم حجره شاه سلطان حسین در چهارباغ اصفهان، در مدرسه چهارباغ اصفهان، الآن هم حجره‏اش هست. اینها او را کشاندنش تو [ى‏] حجره نه اینکه او اینها را کشیده است دنبال خودش. اینها اغراض سیاسى داشتند، اغراض دینى داشتند. نباید یک کسى تا به گوشش خورد که مثلًا مجلسى- رضوان اللَّه علیه- محقق ثانى- رضوان اللَّه علیه- نمى‏دانم شیخ بهائى- رضوان اللَّه علیه- با اینها روابط داشتند و مى‏رفتند سراغ اینها همراهى شان مى‏کردند، خیال کنند که اینها مانده بودند براى جاه و- عرض مى‏کنم- عزت، و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتى بکنند! این حرفها نبوده در کار. آنها گذشت کردند؛ یک گذشت، یک مجاهده نفسانى کرده‏اند براى اینکه این مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها [ترویج کنند]." (صحیفه امام، ج‏3، ص: 239و240)

مهمترین فراز سخن امام درباره وحدت حوزه و دانشگاه کجا بیان شده است ؟

رساترین فریاد وحدت حوزه و دانشگاه را امام در زمانی سر می دهند که تنها چند روز از فوت حاج آقا مصطفی گذشته است. شاید واقعاً اوراقی بهادارتر از این فکر مبنایی که امام ما داشتند و امروز ما تا این اندازه از این معیار دور شده ایم. در دانشگاه نماز جماعت هم که می خوانیم همین ها هستند که از حوزه و بسیج خودمان برده ایم دیروز که اینطور نبود. تقی ارانی در دانشگاه افکار مارکسیستی را تبلیغ می کرد استاد مطهری هم تبلیغ خودش را می کرد مهندس بازرگان هم بود دکتر شریعتی و شهید مفتح و هانری کربن و علامه طباطبایی هم بودند ما نظام خوبی را پیش می بردیم؛ اما امروز با نگاه امنیتی و سیاسی آن هم با این شدت جز به خلاف مبانی امام و رهبری ختم نخواهد شد؛ چه نادان هایی که عامل این کارند بفهمند یا نفهمند. بسیاری از این حرفها را می فهمند اما منافع شخصی و گروهی شان اجازه نمی دهد. هر چه در این سالهای اخیر رفته ایم در جهت تفرقه حوزه و دانشگاه رفته‌ایم و هیچ گام مثبتی برنداشته ایم.

همین تفکیک جنسیتی چقدر در خانه متدینین بحث انگیز شد؟ خود آقایان بحث کردند مصوبه گذراندند و دستور دادند بعد رئیس دولت دستور بدهد که نکنید! مگر این دستورالعمل را وزارت علوم نداده بود؟ مگر اینها از رئیس جمهورشان دستور نمی گیرند؟ چرا او آمد این را به هم زد؟ چرا آنها شروع کردند؟ برای اینکه فریاد علمای حوزه دربیاید آیت الله مکارم و سبحانی موضع بگیرند که چرا تفکیک جنسیتی به هم خورد و دختر و پسر دیندار نسبت بر فقاهت و مرجعیت مسئله دار شوند. ما در روضه های امام حسین تفکیک جنسیتی کرده ایم؟ خب آنجا را هم تفکیک جنسیتی کنیم! عفت و حیا از این چیزها پدید نمی آید من هم طرفدار عفت و پاکدامنی دختر و پسر جامعه مان هستم اما راهش دیوار کشیدن نیست. یک روز می آیند می گویند که در استادیوم های ورزشی که از فرهنگ هیچ بویی نبرده دختر و پسر و خانواده در آنها بروند روز دیگر در دانشگاه ها که محیط های علمی و فرهنگی هستند دیوار می کشند. مبتکر این افکار آقایی است که در مسوولیت اصلی اجرایی کشور قرار دارند چرا روی شکاف تفرقه ها حرکت می کنیم و ظاهراً شعار وحدت را به زبان می آوریم؟ شما بالاخره می خواهید این زخم درمان شود چرا آن را تحریک می کنید؟ لفظ و عمل با هم متناقضند.

عملکرد امام را ببینیم که وقتی جلال آل احمد به دیدار ایشان می آید درباره کتابش، خدمت و خیانت روشنفکران با او صحبت می کند آل احمد می گوید آقا شما هم این کتب ضاله را می خوانید؟ به هر حال او جوانی است که سابقه چپی دارد و یا جلال الدین فارسی -کاری با جریان های سیاسی بعد او ندارم- کتاب "انقلاب، تکاملی اسلام" را که نوشت رفته بوده نجف، امام یک سری اشکالات کتاب را به او گوشزد می کند او به امام می گوید که آقا شما این کتاب به این حجم را خوانده اید؟ امام چنین رابطه ای با روشنفکران و دانشگاهیان داشت و دانشگاهی که می بیند یک مرجع تقلید چنین رابطه ای با او برقرار می کند نزدیک می شود و از اسلام و انقلاب دفاع می کند. ما باید نگاه ریشه ای و عمیق به اندیشه های امام داشته باشیم و وحدت حوزه و دانشگاه یک باور و اعتقاد قلبی و حقیقی باشد و بپرهیزیم از اینکه اینقدر دانشگاه ها را به سمت و سوی اهداف و منافع سیاسی جریان خاص هدایت کنیم و فشار بیاوریم. علم را علم باید تصحیح کند با علم نباید برخورد سیاسی و امنیتی کرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.