سفر اخیر محمد بن سلمان، ولیعهد و عامل قدرت بلامنازع در عربستان سعودی، به پایتخت ایالات متحده، واشنگتن، را باید نه به عنوان یک رویداد مرسوم در تقویم دیپلماتیک، بلکه به منزله نمایشی کم‌نظیر از مهندسی مجدد ژئوپلیتیک و یک نقطه عطف حیاتی در مناسبات خاورمیانه تلقی کرد.

مقدمه

سفر اخیر شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد و عامل قدرت بلامنازع در عربستان سعودی، به پایتخت ایالات متحده، واشنگتن، را باید نه به عنوان یک رویداد مرسوم در تقویم دیپلماتیک، بلکه به منزله نمایشی کم‌نظیر از مهندسی مجدد ژئوپلیتیک و یک نقطه عطف حیاتی در مناسبات خاورمیانه تلقی کرد. این سفر، که با انبوهی از تعهدات مالی، امنیتی و فناورانه همراه بود، نشان داد که ریاض در حال پیگیری دکترین نوینی است که ماهیت وابستگی‌های سنتی را دگرگون می‌سازد. در واقع، دیگر نمی‌توان عربستان سعودی را صرفاً یک «مشتری نفتی» در بازار جهانی یا یک «خریدار نهایی تسلیحات» در منظومه امنیتی آمریکا تلقی نمود؛ بلکه این بازیگر منطقه‌ای، با جسارت مثال‌زدنی و تکیه بر ابزار قدرتمند «ثروت راهبردی» خود، در پی تغییر ماهیت روابط خود با قدرت‌های بزرگ و تبدیل شدن به «نقطه ثقل فناوری، امنیت و اقتصاد جهانی» است.

این تحول عمیق، تجسمی از مفهوم «همگرایی استراتژیک» است که بر پایه منافع متقابل در دنیای چندقطبی بنا شده است: ایالات متحده می‌کوشد تا نفوذ رو به گسترش رقبای خود، به‌ویژه چین، را در منطقه خلیج فارس مهار کرده و بر بازار جهانی انرژی کنترل داشته باشد؛ در مقابل، عربستان سعودی به دنبال کسب تضمین‌های امنیتی محکم برای طرح‌های کلان داخلی خود(Vision 2030) و دستیابی به فناوری‌های پیشرفته است که فراتر از فروش‌های صرف، به بومی‌سازی تولید منجر شوند. این دقیقاً همان جوهره اصلی «نظم نوین سعودی محور» است: گذار از جایگاه انفعالی یک «کاربر صرف» فناوری و امنیت به جایگاه فعال یک «قطب تولید» و «بازیگر فعال» در تعیین معادلات منطقه‌ای.

با اتخاذ گفتمان واقع‌گرایانه، که بر توازن قوا و منافع سخت تأکید دارد، و تلفیق آن با رویکرد ساختاری، که به دنبال معماری‌های امنیتی پایدار و فرامدرن است، این معماری نوین منطقه‌ای با سه پارادوکس بنیادی مواجه است که پایداری و دوام بلندمدت آن را تهدید می‌کنند. این تناقضات، که زاییده تلاقی قدرت سخت و موانع هنجاری هستند، شامل موارد زیر می‌گردند:

1- پارادوکس اقتصادی-سیاسی: حجم بی‌سابقه تعهدات مالی و فناورانه در برابر انسداد سیاسی و هنجاری کامل در حیاتی‌ترین موضوع منطقه‌ای، یعنی عادی‌سازی روابط با اسرائیل که در گروی تحقق دولت فلسطینی است.

2- پارادوکس امنیتی-تضمینی: کسب تسلیحات پیشرفته نظامی (مانند جنگنده‌های F-35 و جایگاه «متحد اصلی غیرناتو») در ازای امتیازات فراوان، بدون دستیابی به تضمین دفاعی صریح و قطعی کنگره‌ای از سوی واشنگتن.

3- پارادوکس تولید-ریسک: تلاش برای بومی‌سازی قابلیت‌های حیاتی، به‌ویژه در حوزه انرژی هسته‌ای غیرنظامی، در برابر افزایش شدید ریسک «اشاعه تسلیحاتی منطقه‌ای» که می‌تواند کل ساختار امنیتی را دچار بی‌ثباتی ساختاری سازد.

این پارادوکس‌ها نشان می‌دهند که نظم نوین مورد نظر ریاض، علیرغم بنیادهای مستحکم اقتصادی‌اش، در عرصه سیاست و امنیت با چالش‌های ساختاری مواجه است که ناشی از عدم توانایی در تطبیق منطق قدرت با ضروریت‌های هنجاری در خاورمیانه است.

 

ستون‌های دوقلوی اقتصاد: سرمایه‌گذاری راهبردی و جهش فناورانه

ستون فقرات استراتژی جدید سعودی‌ها، یک پیوند اقتصادی پیچیده است که هدف آن نه فقط کسب منفعت، بلکه ایجاد یک «وابستگی متقابل» استراتژیک با ایالات متحده است. این دکترین ژئواکونومیک، که بر مبنای تز تبدیل سرمایه مالی به قدرت فناورانه و سیاسی بنا شده، جوهره اصلی گذار عربستان از یک دولت نفتی سنتی به یک بازیگر فرامدرن است.

سرمایه‌گذاری به مثابه اهرم ژئوپلیتیک

ولیعهد سعودی با نمایش توان عظیم مالی کشور، در حال خرید سهم خود از آینده اقتصادی و فناورانه ایالات متحده و همزمان، تثبیت حمایت سیاسی بلندمدت واشنگتن از طرح‌های خود است. ارقام تعهدات مالی عربستان سعودی در ایالات متحده به مرز یک تریلیون دلار نزدیک می‌شود. این مجموع شامل تعهد کلان و بی‌سابقه ۶۰۰ میلیارد دلاری در طول چهار سال برای سرمایه‌گذاری‌های بخش عمومی و خصوصی و همچنین تدارکات از آمریکا در حوزه‌های دفاعی، زیرساختی و انرژی‌های نو است. این رقم، به تنهایی، نشان‌دهنده ابعاد جدید و بی‌مانند روابط اقتصادی دو کشور است.

در این میان، صندوق سرمایه‌گذاری عمومی سعودی (PIF) نقش محوری ایفا می‌کند. این صندوق با تزریق مستقیم و هدفمند حدود ۱۷۰ میلیارد دلار به اقتصاد آمریکا از سال ۲۰۱۷، فراتر از یک نهاد مالی عمل می‌کند و به یک «ابزار راهبردی» در دست ولیعهد تبدیل شده است. PIF با سرمایه‌گذاری در صنایع کلیدی و شرکت‌های بزرگ آمریکایی، نه تنها سود مالی کسب می‌کند، بلکه نفوذ سیاسی لازم برای تضمین اجرای برنامه‌های Vision 2030 را نیز به دست می‌آورد.

این حجم عظیم از سرمایه‌گذاری‌های هدفمند(برخلاف گذشته که عمدتاً در اوراق قرضه بود)، موازنه اقتصادی دو کشور را به وضوح تغییر داده است. داده‌های تجاری سال ۲۰۲۲ گواه این تحول است، جایی که کسری تجاری آمریکا با عربستان سعودی به ۱۱.۹ میلیارد دلار رسید که نمایانگر یک افزایش چشمگیر ۳۵۹.۱ درصدی نسبت به سال قبل از آن است. این اعداد، نشان‌دهنده آن است که اهرم فشار ریاض دیگر صرفاً بر عرضه نفت متکی نیست، بلکه بر تقاضای سرمایه و فناوری از واشنگتن استوار شده است.

گذار از «کاربر» به «قطب تولید»

هدف بنیادین «چشم‌انداز ۲۰۳۰» عربستان، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی از طریق تنوع اقتصادی و بومی‌سازی صنایع دانش‌بنیان است. این گذار نیازمند یک جهش کیفی از مصرف فناوری به تولید آن است.

* تکنولوژی‌های پیشرفته و هوش مصنوعی: یکی از مهم‌ترین محورهای سفر اخیر، توافقات پیرامون هوش مصنوعی (AI) و نیمه‌هادی‌ها به ارزش ۵۷.۷ میلیارد دلار بود. عربستان سعودی به خوبی درک کرده است که قدرت آینده، نه در ذخایر نفتی، بلکه در زیرساخت‌های محاسباتی و داده‌محور نهفته است. ریاض می‌کوشد تا با همکاری شرکت‌های پیشتاز آمریکایی مانند NVIDIA، AMD و XAI، زیرساخت‌های لازم برای تبدیل شدن به یک «مرکز تولید هوش مصنوعی جهانی» را فراهم کند. این اقدام، یک گام حیاتی در راستای تبدیل شدن از یک «کاربر صرف» به یک «نقطه ثقل تولید» در حوزه‌ای است که می‌تواند موازنه قدرت اقتصادی در جهان را تعیین کند. این امر فراتر از یک خرید ساده، به معنای ورود به زنجیره تأمین و تولید جهانی است.

* بومی‌سازی صنایع دفاعی: در حوزه دفاعی، قراردادهای گسترده نظامی به ارزش ۱۳۳ میلیارد دلار منعقد شده است. وجه تمایز این معاملات، تأکید بر شرط «انتقال فناوری» و «بومی‌سازی تولید» در خاک عربستان است. ریاض دیگر صرفاً نمی‌خواهد یک زرادخانه بزرگ تسلیحاتی داشته باشد؛ بلکه می‌خواهد توانایی تولید، تعمیر و نگهداری مستقل را کسب کند تا آسیب‌پذیری خود را در برابر فشارهای سیاسی خارجی (اعم از ایالات متحده و اروپا) کاهش دهد. این اقدام، به مثابه «کسب خودمختاری استراتژیک» در حوزه دفاعی است که برای یک بازیگر در یک منطقه پرآشوب ضروری است.

امنیت راهبردی و چالش‌های بازدارندگی

دومین ستون نظم نوین سعودی محور، مبتنی بر تلاش ریاض برای کسب تضمین امنیتی فراگیر و قابلیت‌های بازدارندگی پیشرفته در برابر تهدیدات منطقه‌ای، به‌ویژه از سوی ایران و نیروهای نیابتی آن، است. این تلاش به نتایج چشمگیری در واشنگتن انجامید که نماد آن جایگاه «متحد اصلی غیرناتو» (MNNA) و فروش قریب‌الوقوع جنگنده‌های F-35 بود؛ اما این دستاوردها در دل خود، پارادوکس‌های عمیقی را حمل می‌کنند که ساختار امنیتی منطقه را شکننده می‌سازد.

* وضعیت MNNA، F-35 و توازن قوا

اعطای جایگاه MNNA، اگرچه فاقد تعهدات نظامی کامل یک معاهده ناتو است، اما دسترسی عربستان به فناوری‌های نظامی حساس و همکاری‌های اطلاعاتی سطح بالا را تضمین می‌کند. مهم‌تر از آن، اعلام فروش جنگنده‌های F-35 به عربستان، یک خط قرمز دیرینه در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را زیر پا گذاشت که مبتنی بر حفظ «برتری نظامی کیفی اسرائیل»QME) )بود.

به اذعان کارشناسان، F-35 نه فقط یک هواپیما، بلکه یک «تغییر پارادایم» در هندسه بازدارندگی منطقه‌ای است. این جنگنده‌ها قابلیت نفوذ عمیق، از کار انداختن شبکه‌های دفاعی و حمله به زیرساخت‌های استراتژیک را فراهم می‌سازند. این قابلیت برای ریاض حیاتی است، زیرا به آن امکان می‌دهد تا در برابر حملات موشکی و پهپادی ایران و متحدانش، از یک «بازدارندگی تهاجمی» برخوردار شود و صرفاً در موقعیت دفاعی(آن‌گونه که در حمله به تأسیسات نفتی آرامکو رخ داد) قرار نگیرد. این اقدام، به منطق توازن قوا هنری کیسینجر، پاسخی مستقیم به خلأ امنیتی ناشی از کاهش حضور مستقیم آمریکا در منطقه است.

 

خطر اخلاقی و غیاب تضمین صریح

با این وجود، این دستاوردهای بزرگ در سایه یک پارادوکس حیاتی قرار دارند: عدم دستیابی ریاض به «تضمین دفاعی صریح و قطعی» کنگره‌ای. این ناکامی، باعث شده است که عربستان همچنان در معرض ریسک‌های عدم حمایت سیاسی آمریکا در بحران‌های احتمالی باقی بماند.

بررسی های کارشناسانه حاکی از آن است که این توافق در معرض نقض چهار خط قرمز مهم می باشد . یکی از این خطوط قرمز، اعطای تضمین امنیتی است که می‌تواند آمریکا را به اجبار وارد جنگ کند و باعث ایجاد «خطر اخلاقی» (Moral Hazard) برای ریاض شود. به این معنا که حمایت ضمنی آمریکا، سعودی‌ها را به سمت سیاست‌های خارجی تهاجمی‌تر و پرریسک‌تر سوق خواهد داد. در واقع، ریاض برای کسب تضمین امنیتی خود، مجبور شده است هزینه‌ای سیاسی-اقتصادی (تعهدات مالی) بپردازد، اما تضمین نهایی از سوی ساختار کنگره را که در شرایط فعلی دوقطبی تقریباً محال است، به دست نیاورده است. این امر، نظم نوین سعودی محور را از منظر ثبات ساختاری در وضعیتی شکننده قرار می‌دهد.

ریسک هسته‌ای به مثابه ابزار چانه‌زنی

یکی از پرچالش‌ترین ابعاد این مذاکرات، درخواست عربستان برای قابلیت غنی‌سازی داخلی اورانیوم برای برنامه هسته‌ای غیرنظامی خود است. ریاض این حق را یک «حق حاکمیتی» و هم‌تراز با قابلیت‌های رقبای منطقه‌ای خود می‌داند و آن را به عنوان یک «کارت بازی» قدرتمند در مذاکرات به کار برده است.

این تلاش برای بومی‌سازی توانمندی هسته‌ای، هرچند ظاهراً صلح‌آمیز باشد، ریسک بالایی از «اشاعه تسلیحات هسته‌ای» در منطقه را به همراه دارد. به اعتقاد هیئت حاکمه ایالات متحده در منطقه‌ای که توازن قدرت به دلیل وجود رقبای هسته‌ای بالقوه دچار اختلال شده، پذیرش غنی‌سازی داخلی سعودی می‌تواند زمینه را برای یک «مسابقه تسلیحاتی پرهزینه» فراهم کند که ثبات کلی منطقه را بیش از پیش به مخاطره می‌اندازد. در نهایت، این ریسک نه تنها یک چالش فنی، بلکه یک ابزار چانه‌زنی حیاتی در دست ریاض است که برای کسب فناوری‌های دیگر یا کاهش فشارهای سیاسی از آن استفاده می‌کند.

گره کور فلسطین: از سد «سازمانی» تا مانع «ساختاری» در مسیر عادی‌سازی

مهم‌ترین و پارادوکسیکال‌ترین مانع در مسیر تحقق «نظم نوین سعودی محور»، انسداد کامل در روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل است. اگرچه می‌توان استدلال کرد که این گره پیش از ۷ اکتبر در آستانه گشوده شدن بود، اما جنگ غزه معماری سیاسی را به شکل بنیادین دگرگون ساخت و ماهیت چالش را از یک » سد تاکتیکی «به یک» مانع ساختاری«  تغییر داد.

* سود مشترک از حذف یک مانع سازمانی

در دایره‌ای از تحلیلگران واقع‌گرای کلاسیک (Realpolitik) در واشنگتن، تل‌آویوو ریاض، چنین استدلالی مطرح می‌شود که حماس به عنوان یک بازیگر غیردولتی مخالف سازش، همواره سدّ تاکتیکی اصلی در برابر هرگونه توافق امنیتی و اقتصادی جامع در منطقه بوده است. از این منظر، شکست و حذف نهایی ساختار نظامی و حکومتی حماس، یک فرصت ژئوپلیتیک برای هر دو طرف سعودی و اسرائیلی محسوب می‌شود:

الف - منفعت اسرائیل:  تضمین امنیت مرزها، جلوگیری از حملات آتی و فراهم آوردن بستری برای برقراری روابط رسمی با ریاض بر پایه «تهدید مشترک ایران»، که هدف اصلی نتانیاهو را تشکیل می‌دهد.

ب - منفعت عربستان:  حذف بازیگری که پیوسته در حال به چالش کشیدن نظام‌های عربی میانه‌رو بود و در عین حال، فراهم ساختن زمینه برای ایجاد یک تشکیلات خودگردان فلسطینی اصلاح‌شده و قابل همکاری که با حمایت مالی ریاض، می‌تواند مسیر سیاسی را تسهیل کند.

از این منظر، ۷ اکتبر یک «پنجره فرصت» را گشود تا بدون حضور حماس، معامله‌ای جامع‌تر و پایدارتر میان طرفین منعقد شود.

گذار از «سازمانی» به «ساختاری»: پارادوکس هنجاری

اما این دیدگاه صرفاً معامله‌گرایانه (Transactional) و تاکتیکی، در تحلیل و منظر ساختارگرایانه، عمیقاً ناقص است. ساختارگرایان بر اهمیت حذف «منبع پایدار بی‌ثباتی ساختاری» تأکید دارد، و این منبع، نه یک سازمان، بلکه «مسأله ملی‌گرایی فلسطینی و بحران مشروعیت سیاسی ناشی از اشغال» است. جنگ غزه این حقیقت را آشکار ساخت که مانع اصلی، وجود حماس نبود، بلکه ضرورت هنجاری یافتن یک راه‌حل سیاسی معتبر برای میلیون‌ها فلسطینی بود.

در واقع، جنگ، موضوع فلسطین را از یک «پس‌فکر (Afterthought)» به یک «ضرورت هنجاری و امنیتی اضطراری» در جهان اسلام تبدیل کرد. اعتبار اخلاقی و سیاسی عربستان سعودی به عنوان «حافظ حرمین شریفین»، دیگر اجازه نمی‌دهد که ولیعهد با چشم‌پوشی از این ضرورت، یک توافق دوجانبه را صرفاً بر مبنای منافع امنیتی رقم بزند.

موضع سخت سعودی: دفاع از مشروعیت در برابر «مین زمینی مردمی»

در واکنش به این تحولات، موضع عربستان سعودی قاطع‌تر از قبل شد. ولیعهد سعودی هرگونه انعطاف را رد کرد و به صراحت، شرط پیوستن به پیمان‌های ابراهیم را بر پایه «مسیر روشن و غیرقابل بازگشت به سوی تأسیس دولت مستقل فلسطینی با پایتختی قدس شرقی» استوار ساخت.

این موضع، در واقع یک دفاع استراتژیک از مشروعیت داخلی و منطقه‌ای است. تحلیلگران تأکید دارند که عادی‌سازی در شرایط کنونی و بدون «پرداخت بهای سیاسی» به فلسطینیان، یک «خودسوزی سیاسی (Political Self-immolation)» و یک «مین زمینی مردمی (Popular Landmine)» برای ریاض محسوب می‌شود. چنین اقدامی ثبات داخلی سعودی‌ها را به شدت تضعیف کرده و همبستگی منطقه‌ای را مخدوش می‌سازد که خود، نظم نوین را شکننده‌تر می‌کند. بنابراین، ریاض به وضوح نشان داد که هزینه سیاسی-اجتماعی ناشی از نادیده گرفتن ضرورت هنجاری فلسطین، بسیار سنگین‌تر از سود تاکتیکی حاصل از حذف حماس است.

پیشنهادهای راهگشا و چارچوب موقت

برای خروج از این بن‌بست، برخی نهادها و اندیشکده ها مانند  Atlantic Council بر راه‌حل‌های ساختاری تمرکز کرده‌اند که در قالب یک «چارچوب موقت به‌روز شده (Updated Interim Framework)» قابل اجرا باشد. این چارچوب بر گام‌های عملی و تدریجی تأکید دارد: بازسازی غزه تحت مدیریت یک تشکیلات خودگردان فلسطینی اصلاح‌شده و توانمندشده، و تعهدات غیرقابل بازگشت در کرانه باختری.

این رویکرد، در واقع تنها راهی است که می‌تواند توازن بین منطق قدرت  و ضرورت هنجاری  را برقرار سازد. نظم نوین سعودی محور تنها زمانی می‌تواند به پایداری ساختاری دست یابد که مانع «ساختاری»  فلسطین را از طریق یک مسیر سیاسی معتبر حل و فصل کند و این امر، بسیار فراتر از حذف یک سازمان خاص (حماس) است.

 

 

نتیجه‌گیری: چشم‌انداز نظم نوین سعودی محور

سفر ولیعهد سعودی به واشنگتن، تلاشی هوشمندانه برای حکاکی جایگاه عربستان به عنوان یک قدرت تولیدکننده در نظم نوین جهانی بود. ریاض با سرمایه‌گذاری بی‌سابقه مالی، تلاش کرد تا خود را از نقش یک «مشتری انفعالی» به یک «مرکز ثقل فناورانه و امنیتی» تبدیل کند. این نظم نوین سعودی محور، اگرچه در سطح اقتصادی و فناورانه بر پایه‌های مستحکمی (نظیر PIF و تعهد ۱ تریلیون دلاری) استوار است، اما در سطح سیاسی و امنیتی با شکنندگی‌های عمیقی مواجه است.

در  جمع‌بندی نهایی، این ساختار، بر روی سه پارادوکس حیاتی بنا شده که هر لحظه آن را تهدید به فروپاشی می‌کند:

1- پارادوکس اقتصادی-سیاسی: عدم توانایی قدرت مالی در غلبه بر موانع هنجاری و مشروعیتی (فلسطین).

2- پارادوکس امنیتی-تضمینی: کسب قابلیت‌های نظامی  (F-35)  بدون دستیابی به حمایت ساختاری و قطعی کنگره.

3- پارادوکس تولید-ریسک: ارتقای فناورانه (انرژی هسته‌ای) در معرض ریسک اشاعه و بی‌ثباتی منطقه‌ای.

به تعبیرهنری کیسینجر، در صحنه بین‌الملل، تنها منافع ملی دائمی هستند؛ اما این منافع باید در چارچوب یک معماری امنیتی پایدار تعریف شوند. نظم نوین مورد نظر سعودی، در حال حاضر نه یک ساختار باثبات، بلکه یک «معامله بزرگ معلق» است. تا زمانی که آمریکا، ریاض و تل‌آویو درک نکنند که امنیت و رفاه بلندمدت برای یک طرف، بدون ایجاد ثبات و عدالت پایدار برای طرف دیگر (فلسطین)، صرفاً توهمی از قدرت است، این معماری نوین سعودی محور، همچنان بر ریسمان نازک تناقض آویزان خواهد ماند و هر لحظه احتمال فروپاشی آن در پی یک بحران جدید منطقه‌ای وجود خواهد داشت. ثبات نهایی، نه با F-35 و نه با سرمایه‌های PIF، بلکه با حل ریشه‌ای منابع ناپایداری به دست می‌آید.

 

*کارشناس امنیت ملی)

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.