شهر سوسنگرد یکی از شهرهایی است که در همان روزهای آغازین حملة عراق به ایران، هدف تهاجم ارتش بعثی قرار گرفت. این شهر در آن هنگام دارای مردمی شیعه و عرب و با جمعیتی حدود 15 هزار نفر بود. سوسنگرد قبل از جنگ حدود 30000 نفر جمعیت داشت. در زمان شروع جنگ، مردم دشت آزادگان در سوسنگرد و 193 روستای این ناحیه به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. مأموریت حمله به سوسنگرد به لشکر 9 زرهی ارتش عراق واگذار شده بود...
پایگاه خبری جماران: حسین علایی از فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس و نویسنده کتاب «تاریخ تحلیلی جنگ» طی یادداشتی تفصیلی برای جماران به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد نوشت:
شهر سوسنگرد یکی از شهرهایی است که در همان روزهای آغازین حملة عراق به ایران، هدف تهاجم ارتش بعثی قرار گرفت. این شهر در آن هنگام دارای مردمی شیعه و عرب و با جمعیتی حدود 15 هزار نفر بود. سوسنگرد قبل از جنگ حدود 30000 نفر جمعیت داشت. در زمان شروع جنگ، مردم دشت آزادگان در سوسنگرد و 193 روستای این ناحیه به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. مأموریت حمله به سوسنگرد به لشکر 9 زرهی ارتش عراق واگذار شده بود
[1]. این لشکر پس از عبور از مرز از تنگة چزابه عبور کرد و بدون اینکه با مقاومت عمده ای روبرو گردد به سمت شهر بستان در 17 کیلومتری مرز حرکت کرد و پس از رسیدن به اطراف بستان به سمت سوسنگرد که 31 کیلومتر از بستان فاصله داشت، پیشروی خود را آغاز کرد.
نیروی رزمی دیگری نیز از محور کوشک- طلائیه به سمت جادة سوسنگرد- حمیدیه پیشروی و با عبور از رودخانه کرخه کور در 4 مهر ماه 1359 وارد اطراف شهر سوسنگرد شد و سپس آن را به اشغال در آورد و در آنجا متوقف گردید. تانک های عراقی پس از عبور از رودخانه کرخه برای اولین بار در 6/7/1359 وارد بخشی از شهر سوسنگرد که در 60 کیلومتری شمال غربی اهواز قرار دارد، شدند و این شهر را به اشغال خود در آوردند.
به هنگام حملة ارتش عراق، هیچ نیرویی از ارتش در سوسنگرد نبود، اما حدود 300 نفر از نیروهای سپاه و بسیج از شهرهای تبریز، شیراز، خرم آباد، تهران و خوزستان توانستند تلاش لشکر9 را برای الحاق با لشکر5 عراق ناکام بگذارند[2].
در زمان ورود ارتش عراق به شهر، تعداد زیادی از مردم سوسنگرد در شهر حضور داشتند و ارتش بعثی نفراتی از وابستگان خود از اهالی سوسنگرد را به عنوان فرماندار و مسئولین دیگر برای ادارة شهر انتخاب کرد. تالی الدوری فرمانده لشکر9 ارتش عراق، تعداد 58 نفر از مردم عرب دشت آزادگان را به دلیل عدم همکاری با ارتش عراق اعدام کرد.[3] آقای حبیب شریفی فرمانده سپاه سوسنگرد که به همراه خانواده اش در شهر حضور داشت به هنگام حرکت با همسرش در جادة سوسنگرد- اهواز هدف حملة نیروهای عراقی قرار گرفت و هر دو به اسارت ارتش عراق درآمدند. خانم خدیجه میر شکاری پس از 400 روز اسارت آزاد شد، ولی از حبیب شریفی دیگر خبری نشد و او در اسارت به شهادت رسید.
سوسنگرد چهار روز در تصرف ارتش عراق بود. پس از اشغال سوسنگرد، ارتش عراق پیشروی خود را به سمت اهواز ادامه داد و در این محور از حمیدیه عبور کرد ولی وارد آن نشد. هدف نهایی ارتش عراق از تهاجم از این محور رسیدن به شهر اهواز بود. در اواخر هفتة اول جنگ، آیت الله سید محمد حسینی بهشتی به اهواز رفت و از سوی فرماندة سپاه پاسداران خوزستان در جریان وضعیت جبهه های جنگ و احتمال سقوط اهواز قرار گرفت. وقتی خبر پیشروی ارتش عراق به سمت اهواز توسط آیت الله بهشتی به اطلاع امام خمینی رسید، ایشان فرمودند: «مگر جوانان اهوازی مرده اند که عراق بتواند اهواز را بگیرد». وقتی خبر این اظهارات امام به گوش فرماندهان و رزمندگان خوزستان رسید، انگیزة مقاومت آنها افزایش یافت و خود را برای تهاجم به مواضع ارتش عراق در هر شرایطی آماده کردند[4]. در چنین اوضاعی ارتش عراق انتظار حماسهآفرینی و مقاومت نیروهای ایرانی را نداشت و تصور میکرد که میتواند به پیشروی خود ادامه دهد. اما رزمندگان سپاه خوزستان به مقابله مردانه با ارتش بعثی پرداختند.
با یک اقدام تعجیلی برای مقابله با دشمن، عملیاتی چریکی و شبیخونی از قبل برنامه ریزی نشده[5] در ساعت 5 بامداد روز چهارشنبه 9/7/1359 به فرماندهی آقای علی غیور اصلی به همراه تعداد 23 تن دیگر از رزمندگان سپاه خوزستان در پیچ حمیدیه علیه تیپ43 زرهی[6] صورت گرفت. این شبیخون که با شرکت رزمندگان داوطلب و بسیار با انگیزه عملیات سپاه اهواز انجام شد، یکی از ماشین های حامل مهمات ارتش عراق منفجر شد[7] و موجب وحشت عراقی ها و عقب نشینی گستردة واحدهای ارتش عراق گردید و در پی آن شهر سوسنگرد به طور کامل آزاد شد[8].
در این عملیات بالگردهای کبرای هوانیروز هم به شکار تانک های عراقی پرداختند و نقش خوبی در انهدام قوای زرهی ارتش بعثی ایفا کردند. در جریان تهاجم بالگردهای هجومی، ملخ یکی از آنها به کابل برق فشار قوی برخورد و سقوط کرد و خلبان آن سرهنگ دوم منصور وطن پور در 42 سالگی به شهادت رسید[9]. سرانجام در طی این شبیخون موفقیت آمیز، تعداد 22 تانک و نفربر ارتش عراق به غنیمت گرفته شد و 4 پاسدار رزمنده از جمله مراد اسکندری به شهادت رسیدند و ارتش عراق از 15 کیلومتری اهواز تا نزدیک بستان یعنی حدود 80 کیلومتر عقب نشست[10].
پس از آزادی کامل سوسنگرد وقتی آقای غیور اصلی در روز جمعه 11/7/1359 در تاریکی شب به همراه آقایان حسین نظیری و احمد غلامپور با یک جیپ آهو استیشن به سمت دهلاویه می رفتند تا وضع قوای دشمن را بررسی نمایند با یک کمپرسی که از روبرو می آمد و با چراغ خاموش حرکت می کرد تصادف کردند. در این سانحه آقای علی غیور اصلی که به شدت زخمی شده بود پس از چند ساعت در 28 سالگی به شهادت رسید و سایر سرنشینان خودرو هم مجروح شدند[11]. غیور اصلی از تکاوران ویژة ارتش با درجه سروانی بود که به سپاه مأمور شده بود و قبل از آغاز جنگ به کار آموزش می پرداخت. او ابتدا در درگیری های کردستان شرکت داشت و سپس قبل از شروع جنگ به خوزستان رفت. جسم ورزیده ای داشت و افراد گردان بلالی توسط وی در پادگان پروکان دیلم که قبلا یکی از کمپ های شرکت نفت بود، آموزش دیده بودند[12]. خانوادة غیور اصلی به هنگام جنگ، در مشهد بودند ولی خودش در اهواز بود.
پس از آزادسازی سوسنگرد افراد وابسته به رژیم بعثی عراق که به عنوان فرماندار و مسئولیت های دیگر منصوب شده بودند به دام افتادند و بعضی از آنها در دادگاه محکوم به اعدام شدند. با استقرار رزمندگان در شهر و از آنجا که سوسنگرد به یکی از جبهه های فعال جنگ تبدیل شده بود و احتمال حملة مجدد ارتش عراق به آن می رفت، مردم این شهر آن را ترک کردند. از این پس و با مشخص شدن اهمیت حفظ سوسنگرد، پاسداران و مردم داوطلبی که از شهرهای مختلف کشور بویژه آذربایجان به جبهه جنوب اعزام می شدند، عمدتاً خود را به سوسنگرد می رساندند و در آنجا به مقابله با ارتش متجاوز عراق می پرداختند.
گرچه ارتش عراق در تصرف سوسنگرد شکست خورد ولی نمیتوانست از اشغال این شهر صرف نظر کند. بنابراین بار دیگر واحدهایی از لشکر 9 زرهی ارتش عراق در روز 23/8/1359 از شمال رودخانه کرخه کور که بعدها به دلیل حماسه آفرینی رزمندگان در اطراف آن به کرخه نور تغییر نام یافت به طرف جاده حمیدیه- سوسنگرد پیشروی خود را آغاز کردند و شهر سوسنگرد را در 24 آبان 1359 از شرق، جنوب و غرب به محاصره خود در آوردند. در آن هنگام حدود 310 رزمنده از سپاه و بسیج در شهر مقاومت می کردند. در این هنگام نبردهای خیابانی بین مدافعین شهر با تانک ها و زرهپوش های عراقی آغاز گردید و حماسه های بسیاری خلق شد. از آنجا که تعدادی از رزمندگان تبریزی جزء مدافعین شهر بودند، علی تجلایی فرماندة این نیروها طی تماسی با آیت الله سید اسد الله مدنی امام جمعة با صفای تبریز ضمن توضیح وضعیت وخیم محاصرة سوسنگرد و شرایط خطرناک رزمندگان موجود در شهر، از ایشان استمداد طلبید. آیت الله مدنی بلافاصله پس از تماس با دفتر امام خمینی در جماران به تهران عزیمت نمود و طی دیداری با امام خمینی ایشان را در جریان محاصرة سوسنگرد و اوضاع سخت رزمندگان قرار داد. امام نیز فوراً از طریق داماد خویش حاج آقا شهاب الدین اشراقی[1] به رئیس جمهور بنی صدر دستورات لازم را صادر کردند.
نیروهای عراقی در 25 آبان ماه به منظور اشغال مجدد سوسنگرد به آن شهر حمله کردند. با دستور امام خمینی که «تا فردا باید سوسنگرد آزاد شود» و با پیگیری های به عمل آمده یک گروه رزمی با استعداد چند اسکورپین و تعدادی نفربر از ارتش در بامداد روز 26 آبان ماه از سمت تپه های فولی آباد اهواز به کمک محاصره شدگان شتافتند. نیروهای گروه جنگ های نامنظم هم با حدود 20 نفر به فرماندهی دکتر مصطفی چمران به کمک آمدند. حمله از بیرون و مقاومت از درون شهر موثر واقع شد و سرانجام در ساعت دو و نیم بعد از ظهر روز 26 آبان ماه، رزمندگان اسلام با شکستن حلقه محاصره ناتمام سوسنگرد، از سمت شرق وارد شهر شدند و دوباره حلقة محاصرة سوسنگرد را شکستند و از افتادن این شهر به دست ارتش بعثی جلوگیری کردند. در این درگیری ها حدود 100 نفر از رزمندگان اسلام که عمدتاً در شهر مقاومت می کردند به شهادت رسیدند[13] و تعداد بیشتری زخمی شدند و دکتر چمران نیز از ناحیة پا مجروح گردید. در این عملیات پیروزی بزرگی نصیب قوای اسلام شد و ناکامی ارتش بعثی در تصرف سوسنگرد به میزان زیادی عراق را از پیشروی های بیشتر مأیوس کرد.
پس از مدتی و بعد از دفع عملیات نصر، ارتش عراق باز هم عزم تهاجم به سوسنگرد را کرد. برای آخرین بار در 18 دی ماه 1359 واحدهایی از ارتش عراق از سمت جاده هویزه به مواضع رزمندگان اسلام در سوسنگرد حمله کردند ولی این بار نیز با پرتاب سه موشک تاو از سوی چند تن از اعضای گروه سوار زرهی ارتش که موجب انهدام سه تانک عراقی شد، ارتش بعثی از پیشروی باز ماند و حملة مجدد ارتش عراق به سوسنگرد دفع گردید. در مجموع در دوران جنگ، سوسنگرد سه بار از سوی ارتش عراق محاصره نسبی شد و یک بار نیز به طورکامل به اشغال درآمد. از نظر نظامی در صورت آمادگی قبلی نیروهای مسلح ، شهرهای سوسنگرد و هویزه به دلیل وضعیت طبیعی محصور بودن با رودخانه ها قابل دفاع بودند و اگر یک طرح پدافندی مناسب پیش از آغاز جنگ وجود داشت، یگان های ارتش باید می توانستند در مواضع خود مقاومت کنند و این دو شهر را حفظ نمایند. اگر سوسنگرد و عین خوش در روزهای آغاز جنگ به دست ارتش عراق نمی افتاد، تأثیر زیادی در حفظ خوزستان داشت و شاید جنگ زودتر به پایان می رسید.
در مجموع یکی از بیشترین مقاومتها در جریان تهاجم عراق، در منطقة سوسنگرد صورت گرفت و پس از درگیری های شجاعانة خرمشهر، شدیدترین نبردها در جبهة سوسنگرد اتفاق افتاد. همین مقاومت ها و نیز حملات مستمر رزمندگان به واحدهای لشکر9 ارتش عراق موجب شد تا این لشکر بیشترین تلفات را نسبت به سایر یگان های ارتش عراق ببیند. در نهایت هم لشکر9 ارتش عراق پس از عملیات بیت المقدس در سال 1361 منحل شد و به جای آن لشکر17 تأسیس گردید[14].
مردم سوسنگرد در طول جنگ آسیب زیادی دیدند. از جمله در جنگ شهرها، 202 نفر از غیر نظامیان سوسنگرد شهید و تعداد 811 نفر آنها مجروح شدند.
منابع
[1] - حجت الاسلام والمسلمین شیخ شهاب الدین اشراقی بر اثر سکته قلبی در روز 21 شهریور ماه سال 1360 در 56 سالگی در تهران درگذشت و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه در قم به خاک سپرده شد.
[1] - سرتیپ2 مفید عبدالحسین، بازخوانی جنگ تحمیلی، تهران، ایران سبز، 1398، صفحه 94 و 95
[2] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 134
3 - National Defense University, Saddam's War, Washington. D.C. 2009, P/121
[4] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 164
[5] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 167
[6] - سرتیپ2 مفید عبدالحسین، بازخوانی جنگ تحمیلی، تهران، ایران سبز، 1398، صفحه 96
[7] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 165
[8] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 169
[9] - سرتیپ2 مفید عبدالحسین، بازخوانی جنگ تحمیلی، تهران، ایران سبز، 1398، صفحه 67
[10] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 174
[11] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 172
[12] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 169
[13] - غلامپور احمد، جوانان اهواز زنده اند، جلد اول، به کوشش مجید مختاری، تهران، مرکز اسناد دفاع مقدس، 1398، صفحه 179
- [14] اظهارات سردار غلام محرابی معاون اطلاعات عملیات ستاد کل نیروهای مسلح در جلسة ضبط خاطرات آقای دکتر محسن رضایی در ساختمان نفت در تاریخ دوشنبه 24/7/1391