گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

علی محمد حاضری: امام در انقلاب اسلامی روی جریان دانشجویی و علائق و دلبستگی وطن‌پرستانه و دیندارانه آنها حساب باز کرد

علی محمد حاضری، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، به جماران گفت: متأسفانه امروزه که چهل سال از انقلاب می‌گذرد و تمام نظام دانشگاهی ما در اختیار نظام اسلامی است، بعضی از متدینین ما نگاه بدبینانه‌ای به فضای دانشگاه و تحصیل‌کرده‌های دانشگاه و دروس دانشگاهی و اساتید دارند و فکر می‌کنند طبقه دانشجو و اساتید، همگی غرب‌زده و لاابالی و کم اعتنا به دین و ارزش‌های دینی هستند. امام در انقلاب اسلامی روی جریان دانشجویی و علائق و دلبستگی وطن‌پرستانه و دیندارانه آنها حساب باز کرد.

پایگاه خبری جماران، سجاد انتظاری: عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس با اشاره به نقش دانشجویان و اساتید دانشگاه در انقلاب اسلامی و تشویق مردم برای پیوستن به انقلاب اسلامی، تأکید کرد: متأسفانه امروزه که چهل سال از انقلاب می‌گذرد و تمام نظام دانشگاهی ما در اختیار نظام اسلامی است، بعضی از متدینین ما نگاه بدبینانه‌ای به فضای دانشگاه و تحصیل‌کرده‌های دانشگاه و دروس دانشگاهی و اساتید دارند و فکر می‌کنند طبقه دانشجو و اساتید، همگی غرب‌زده و لاابالی و کم اعتنا به دین و ارزش‌های دینی هستند. امام در آن موقع روی جریان دانشجویی و علائق و دلبستگی وطن‌پرستانه و دیندارانه آنها حساب باز کرد.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با علی محمد حاضری را در ادامه می خوانید:

آقای دکتر بحث ما درباره نقش مؤثر جنبش‌های دانشجویی به عنوان یکی از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین نقش اساتید در تحولات جنبش‌های دانشجویی و به طور کلی در بسیج عمومی مردم است. لطفاً در ابتدا وضعیت جنبش‌های دانشجویی و دانشجویان را در آستانة انقلاب سال 57 برای ما تشریح بفرمایید.

اگر اجازه دهید در پاسخ به سؤال شما مقدمه‌ای را عرض کنم. ما در فاصله دهه بیست تا سی در اوج فضای سیاسی باز ناشی از سقوط رضاخان و حضور محمدرضای جوانی که هنوز امکان سیطره کامل را پیدا نکرده بود، فضای خیلی بازی داشتیم و تقریباً همه جریان‌های مختلف فکری و طیف‌های متفاوت در صحنه بودند. در آن مقطع یعنی در دهه بیست، جریان دانشجویی وزن و جایگاه چندانی در جامعه ایران نداشت. بیشتر از ده پانزده سال از عمر وجودی نظام دانشگاهی نمی‌گذشت و رضاشاه اجازه فعالیت چندانی به آنها نداده بود. به این دلیل در آن دهه که همه جریانات فعال بودند، جریان دانشجویی بسیار کمرنگ بود و نقش چندانی نداشت؛ به دلیل آنکه اساساً عِدّه و عُدّه چندانی نداشت.

اما بر عکس آن در دهه سی و بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، دولت کودتا توانسته بود تقریباً همه جریان‌ها را مهار کند. طیف‌های متفاوت و احزاب و گروهایی که احزاب جبهه ملی را تشکیل داده بودند، تقریباً همگی مهار شده بودند. رژیم، نیروهای سیاسی، روحانیت، بازار و طیف‌های مختلف و به خصوص حزب توده و چپ‌ها را مهار کرده بود. در دهة سی تنها صدایی که علیه رژیم کودتا گاهی بلند می‌شد، صدای دانشگاه و دانشگاهیان بود و از این جهت اهمیت خاصی دارد.

در سال ،1332 همزمان با ورود ریچارد نیکسون اتفاقاتی رخ داد که منجر به شهادت سه دانشجو در دانشگاه فنی دانشگاه تهران شد. در واقع روز 16 آذر که روز دانشجو نامیده می‌شود، به یاد سه دانشجویی که هنگام اعتراض به دیدار ریچارد نیکسون و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا در دانشگاه تهران کشته شدند، گرامی داشته می‌شود. رژیم شاه از آن روز به بعد، در سالگردهای این حادثه با جریان دانشجویی درگیر می‌شد و می‌توان گفت هیچ سالی نبود که حرکت دانشجویی ورود و ظهوری نداشته باشد.

من در سال 53 برای اولین بار از شهرستان وارد فضای دانشگاه شدم. پیش از آن در دوره دبیرستان در فضای مبارزاتی و مخالفت با رژیم و ارتباط با روحانیت مبارز،کم بیش حضور داشتم. در آذر ماه سال 53 ‌کاملاً برای من محسوس بود که جنب وجوش و تحرک خاصی در فضای دانشجویی وجود دارد. البته ما سال اولی بودیم و در کانون این نوع ارتباطات نبودیم ولی متوجه پچ‌پچ‌ها و رفت و برگشت دانشجویان دیگر بودیم. ساواک، به اشتباه من را در حادثه‌ای دستگیر کرد به خیال آنکه من نقشه‌ای دارم.

یادم هست تمام فشار ساواک در بازجویی این بود که بفهمد ما برای روز دانشجو چه برنامه‌ای داریم. رژیم ‌کاملاً مترصد و نگران بود که جریان دانشجویی در روز دانشجو یعنی 16 آذر قرار است چه کاری انجام دهد؟! این نوع فشارها وجود داشت. رژیم هر کسی را که حدس می‌زد در این جریانات نقش داشته باشد، تحت فشار قرار می‌داد تا سرنخی از برنامه‌ها به دست آورد.

در سال 39 شاهد حرکت معلمان بودیم. اعتصابات و اعتراضاتی از ناحیة معلمان انجام شد که در نوع خودش در آن زمان کم سابقه بود. در تمام این دو دهه، کانون فعالیتی که شعله‌های آن اگر چه فروزان و برافروخته نبود ولی همچنان آتش مبارزه را زنده نگاه می‌داشت؛ جریان دانشجویی بود با این تفاوت که سهم و وزن دانشجویان مسلمان و اسلام‌گرا در آن خیلی کمرنگ بود.

 

این سؤال مطرح است که تحرکات دانشجویان تا چه میزان متأثر از دانشجویانی بود که بورسیه شده و به خارج اعزام می‌شدند و زمانی که به وطن برمی‌گشتند تحت عنوان استاد یا دانشجو در رشته‌های دیگر به تحصیل و تدریس می‌پرداختند. آیا فضای ذهنی دانشجویان اعزامی به خارج از کشور که عمدتاً در دانشگاه‌های ‌کشورهای اروپایی مثل فرانسه و امریکا تحصیل کرده بودند، در جنبش‌های دانشجویی تأثیرگذار بوده است؟

به هر حال سهم جریان دانشجویان چپ در دهه چهل خیلی پررنگ بود و ما در دهه چهل اساتید و دانشجویانی با گرایش اسلامی و انجمن‌های اسلامی بسیار معدود و کمی داشتیم. در واقع وزن عمده جریان دانشجویی را جریان چپ تشکیل می‌داد و آنها فعال‌تر بودند و کم‌ رمق‌تر؛ دانشجویان منتقد و جریان مسلمان بودند که مرتبط با جریان‌های ملی و جبهة ملی بودند. در دوره به شدت اختناق که روی همه نیروها فشار بود، جریانی در فضای مبارزاتی خارج از کشور شکل گرفت که در آن دانشجویان نقش بسیار مهمی داشتند.

به این نکته اشاره کنم که چه اتفاقی افتاد که سهم دانشجویان در خارج از کشور پررنگ شد. قبل از شروع بحث اعزام دانشجو و محصل به خارج از کشور، اعزام محصل مخصوص خانواده‌های مرفه بود و خانواده‌های آنها می‌بایست هزینه‌های تحصیل را پرداخت می‌کردند. اعزام دانشجو از زمان دارالفنون و عباس میرزا شروع شد و بخش عمده‌ای از دانشجویان خارج از کشور ما از فرزندان اشراف و اعیان بودند. سهم فرزندان اعیان و اشراف به معنای دانشجویانی که در صف مقابله و مبارزه و اعتراض قرار داشتند از سهم دیگر خانواده‌ها کمتر است.

از دهه بیست و بعد از جنگ جهانی دوم، دو اتفاق افتاد که فضای دانشجویی را عوض کرد؛ یکی اینکه در دنیای غرب پس از جنگ بین‌المللی دوم که ویرانی‌های بسیار ایجاد شد، احتیاج به نیروی کار برای بازسازی این ویرانی‌ها به شدت احساس می‌شد. شرایطی به وجود آمد که تقاضا برای نیروی کار خیلی بالا رفت و خیلی از دانشجویان که از نظر خانوادگی، تمکّن مالی نداشتند در آن دوره به خارج ‌رفتند و از طریق کار ضمن تحصیل، روی پای خودشان ‌ایستادند و دیگر متّکی به درآمد خانواده نبودند.

ما در این زمان، نسلی از دانشجویانی داریم که اشراف‌زاده، اعیان‌زاده و فرزندان متمولین نبودند، بلکه از طبقة متوسط و حتی پایین جامعه بودند. در ایران آن روز، تحصیل در مقطع دبستان و دبیرستان کار هر کسی نبود. بسیاری از فرزندان روستایی قادر به تحصیل در دبستان و دبیرستان نبودند و فرزندان متوسطه و بالای جامعه چنین فرصتی را داشتند. از دهة بیست به بعد، این افراد توانستند به خارج از کشور بروند. از دهة سی به بعد و پس از قضایای کودتا، شاهد افزایش این نوع مهاجرت ها بودیم که این گروه وزن دانشجویان سیاسی مخالف رژیم شاه را در خارج از کشور زیاد کردند.

علی محمد حاضری

محرومینی بودند که توانستند به خارج از کشور بروند.

من اسم آنها را محرومین نمی‌گذارم. در واقع غیر اشراف‌زاده‌ها بودند. طبقه متوسط به بالایی بودند که جزء اشراف‌زاده‌ها و متمولین نبودند، ولی به کمک درآمد و کار ضمن خدمتی که می‌توانستند انجام دهند به خارج رفتند. این نیرو ها، پتانسیل رفتارهای اعتراضی و مبارزاتی زیادی داشتند، ولی عمده آنها چپ بودند.

در آن دهه‌ها، کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور تشکیل شد که وزن و سهم نیروهای چپ و بعضاً مرتبط با جبهة ملی در آن پررنگ و وزن و سهم گرایش‌های اسلامی در آن کمرنگ بود. از دهه چهل به بعد به واسطه فعالیت‌هایی که در دهه بیست و سی روی مدارس اسلامی در ایران شروع شد و حرکتهایی که آشیخ عباسعلی اسلامی انجام داد و حمایت‌هایی که آقای(آیت الله العظمی) بروجردی از مدارس با گرایش اسلامی کرد، ما نسل متدینی پیدا کردیم که به خارج رفتند و اولین نسل دانشجویان مسلمان خارج از کشور را تشکیل دادند.

در آن زمان، تعداد این دانشجویان کم بود، ولی همین تعداد هویت اسلامی خود را از طریق ارتباطاتی که داشتند حفظ کردند. در واقع اولین نسل انجمن‌های اسلامی دانشجویان خارج از کشور در اروپا و آمریکا تشکیل شد که چهره‌های برجسته آن مرحوم دکتر یزدی، ابوالحسن بنی صدر و دکتر حسن حبیبی بودند.

 

آیا شهید بهشتی نیز در این چارچوب قرار می‌گیرد؟

خیر. شهید بهشتی در دهه چهل در هامبورگ به عنوان یک روحانی، ارتباطات خوبی با نسل جوان و دانشجویان خارج از کشور برقرار کرد.

 

می‌توان گفت شهید بهشتی حلقه اتصال بین دانشجویان و تودة مردم بوده است؟

در آن زمان آقای بهشتی نه با تودة مردم، بلکه با روحانیت روشن‌بین که بعدها به عنوان روحانیت خط امام مطرح شدند، ارتباط برقرار کرد. لازم است به این نکته اشاره کنم که نقطة عظمت کار امام در انقلاب این بود که در حالی که در دهه چهل وزن، عِدّه و عُدّه مسلمانان هم در داخل و هم در خارج از کشور در جریانات دانشجویی کمرنگ بود. ولی امام هوشیارانه روی پتانسیل این جریان بسیار حساب کرد.

من با بررسی محتوایی مجموعه صحیفه امام، مکاتبات و ارتباطات امام از دهه چهل تا پنجاه هفت به این نکتة جالب توجه رسیدم که مکاتبات و ارتباطات امام با جریان‌ دانشجویی در دسته‌بندی ارتباطات امام از جهت کمیت و کیفیت ارتباطات، بعد از روحانیت قرار می‌گیرد با این تفاوت که ارتباطات امام با روحانیت نوعاً به صورت فردی و شخصی بود، یعنی امام با چهره‌های مشخصی از روحانیون که یا در ایران شاگرد امام بودند و یا جایگاهی داشتند ارتباط داشت و در دوران تبعید با آنها مکاتبات خصوصی داشت. اما در مورد دانشجویان جنبة شخصی ارتباطات کم بود و امام نوعاً با کسانی که انجمن‌ها و گروههای دانشجویی را نمایندگی می‌کردند، ارتباط داشت.

تعداد این نوع ارتباطها و پیام‌هایی که رد و بدل می‌شد، از نظر وزن و سهم به صورت ارتباط‌های جمعی و نهادی در مورد دانشجویان بیشتر از روحانیت بود. این نشان می‌دهد که امام از آن موقع چه روشن‌بینی و دقتی داشت و چه میزان به این قشر و ظرفیت آنها برای آینده کشور توجه داشت. در حالی که این دانشجویان به تعبیر ما در فضای کفر که انواع آلودگی‌ها، فساد اخلاقی، مشروب و مسائل دیگر در آن فراهم بود و استادان و نظام دانشگاهی هیچکدام در مسیر تربیت دینی و اسلامی نبود، تحصیل کرده بودند.

امام در این فضا، روی علائق و فطرت پاک اسلامی - انسانی بچه‌هایی که از خانواده‌های متدین بودند و حداقل‌هایی از گرایش‌های اسلامی را داشتند، حساب کرد. امام این حداقل‌ها را ‌کاملاً به رسمیت شناخت و با این دانشجویان ارتباط برقرار کرد.

متأسفانه امروزه که چهل سال از انقلاب می‌گذرد و تمام نظام دانشگاهی ما در اختیار نظام اسلامی است، بعضی از متدینین ما نگاه بدبینانه‌ای به فضای دانشگاه و تحصیل‌کرده‌های دانشگاه و دروس دانشگاهی و اساتید دارند و فکر می‌کنند طبقه دانشجو و اساتید، همگی غرب‌زده و لاابالی و کم اعتنا به دین و ارزش‌های دینی هستند. امام در آن موقع روی جریان دانشجویی و علائق و دلبستگی وطن‌پرستانه و دیندارانه آنها حساب باز کرد.

 

رابط بین امام و گروه‌های دانشجویی چه کسانی بودند؟ لطفاً نام ببرید.

شاخص‌ترین چهره در آن دوران، مرحوم دکتر ابراهیم یزدی بود که در آمریکا تحصیل می‌کرد. دکتر ابراهیم یزدی از موارد استثنایی است. ایشان آن قدر مورد اطمینان امام بود که نماینده اخذ وجوهات شرعی امام نیز شده بود. از بین همة نمایندگان امام که وکالت شرعی برای اخذ وجوهات داشتند، دو سه نفر بودند که مکلا و غیر روحانی بودند و یکی از آنها مرحوم دکتر یزدی بود. در اروپا، مرحوم دکتر حبیبی بود. زمانی که آقای بهشتی در دوره‌های متأخر در هامبورگ مستقر شد و جنبش‌های دانشجویی مرکزیت و کانونی پیدا کرد، ایشان این ارتباطات را ساماندهی بیشتری کرد. کسانی مثل مرحوم دکتر صادق طباطبایی به این حلقه به عنوان نسل‌های بعدی اضافه شدند.

 

این ارتباطات چگونه با داخل ایران برقرار شد؟

دانشجویان خارج از کشور زمان بازگشت به کشور، نگران برخوردهای ساواک بودند. برای کسانی مثل مرحوم دکتر شریعتی از بدو ورود به ایران، محدودیت‌هایی در فعالیت و کار ایجاد می‌شد. آن زمان، رژیم شاه سختگیری‌های حادی در مورد دانشجویان خارج از کشور نداشت و فقط برای چهره‌های شاخص و فعال در خارج از کشور سختگیری‌هایی اعمال می‌شد. نگاه رژیم این بود که با جذب این دانشجویان در سیستم، می‌تواند آنها را حل کند. رژیم به فعالیت‌های آنها به عنوان هیجانات و احساسات جوانی می‌نگریست. در داخل کشور در دهة چهل به تدریج شاهد حضور دانشجویان مسلمان در دانشگاه‌ها بودیم. اما از دهه چهل تا پنجاه، دانشجویان مسلمان در فضای دانشگاهی داخل ایران همچنان در اقلیت بودند.

 

یعنی فضای داخلی دست چپ‌ها و سکولارها بود؟

بله. دانشجویان مسلمان در اقلیت قرار داشتند. در سال 53 که من در دانشگاه ملی آن روز و شهید بهشتی امروز تحصیل می‌کردم، سهم دانشجویان مسلمان کمتر بود. اما ظهور و بروز شریعتی و فعالیت‌های ایشان در حسینیه ارشاد کمک بسزایی کرد. یکباره بعد از فعالیت حسینیه ارشاد و آثار تشویقی و ترغیبی سخنرانی‌های آقای شریعتی، شاهد موج عظیم اقبال و توجه دانشجویان به این نوع برداشت از اسلام بودیم. اسلامی که از زبان آقای شریعتی مطرح می‌شد، پرجاذبه بود و از آن زمان به بعد شاهد غلبه وزن و تعداد دانشجویان مسلمان بودیم، اما تا سال 54-55 همچنان در اقلیت بودند. اما از سال 55 به بعد به همطرازی رسیدند و در سال 56-57 به تدریج نشانه‌های غلبه کمّی جریان دانشجویان اسلام‌گرا و مسلمان در دانشگاه نسبت به سایر دانشجویانی که از ایدئولوژی‌های دیگر از جمله مارکسیست تبعیت می‌کردند را شاهد بودیم. از سال 56 وزن جریانات اسلامی در دانشگاه‌های مختلف به همطرازی و غلبه رسید.

 

به فعالیت دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد اشاره کردید. به نظر جنابعالی، دکتر شریعتی تا چه میزان متأثر اندیشه‌ها و مواضع امام بود؟

من هیچ ردپایی از متأثر شدن شریعتی از درس‌ها و آموزه‌های علمی امام ندیده‌ام.

 

آیا نکته مشترک امام و شریعتی در مبارزه با شاه بود؟

شریعتی محصول کانون اسلامی و فعالیتی بود که پدرش در مشهد داشت. مرحوم پدر شریعتی در مشهد جزء کانون اسلام‌گرایی با گرایش‌های مدرن و به‌روز بود و شریعتی محصول آن مکتب بود. شریعتی با آن ذوق و علایق در فضای تربیت دینی و البته ‌کاملاً روشنگرانه علمی قرار داشت ولذا اصل دین باروی و گرایش به دین و علائق دینی شریعتی از تربیت خانوادگی و مکتب پدرش آغاز شد و زمانی که به خارج رفت با حضور در انجمن‌های دانشجویی خارج از کشور، تحت تأثیر انقلاب الجزایرقرار گرفت و گرایش‌های اسلامی و مبازاتیش پررنگتر شد.

پیوند امام و شریعتی از این جهت است که امام برای او یک روحانی نمونه بود که از جنس روحانیونی است که در خط زینب و حسین فعالیت می‌کند. از نظر شریعتی، امام نماد مسلمان راستین است. به تعبیر شریعتی مسمان راستین باید یا زینبی یا حسینی باشد. ما باید حسینی باشیم و با شهادت خودمان افشاگر رژیم باشیم و یا در واقع زینبی و یپام‌رسان خون شهدا باشیم و شریعتی هر دو نقش را در امام می‌دید. شریعتی، شجاعتِ شهادت طلبانه امام و مواضع و روشنگری‌ها و دیدگاه‌های ایشان را می‌دید. امام برای شریعتی فقط استاد به صورت رسمی و درسی نبود. کنش عملی و رفتاری امام، همان چیزی بود که شریعتی را مجذوب خود ساخت.

 

به آمار جمعیتی دانشجویان و تأثیری که روی توده مردم و پیروزی انقلاب داشتند بپردازید. ارتباط بین دانشجویان خارج و داخل با تودة مردم چگونه برقرار شد و اگر می‌توانید آماری به ما بدهید که تعداد دانشجویان در آن زمان چند نفر بودند و چند درصد دانشجویان دختر بودند؟

اگر بخواهم گزارش سال 54-55-56 تا قبل از اوج انقلاب را بدهم، باید بگویم که نیروی فعال میدانی مبارز با رژیم شاه بسیار کم بود. ما هیچ گاه و در هیچ جا، تجمع و یا کنش سیاسی با اجتماع بیش از هزار نفر نداشتیم. اگر جایی مجلسی متشکل از پانصد یا هزار نفر با تم روشنگری و مبارزاتی و ضد رژیم تشکیل می‌شد، خیلی نوبرانه و تعجب‌برانگیز بود. می‌خواهم بگویم بسیار کم بود. در آن فضا که جمعیت مبارز خیلی کم بود، وزن و سهم دانشجویان بسیار پررنگ بود. ما به مسجد مرحوم ملکی در مسجد همت تجریش یا مسجد جلیلی مهدوی کنی یا مسجد هدایت می‌رفتیم. وزن و سهم عمدة نیروی سیاسی موجودی که کنش‌گری می‌کرد از آنِ دانشجویان و بعضاً معلمان و فرهنگیان و تعدادی کمی از کاسبان بازاری بود.

این جریانات دانشجویی قبلاً در دانشگاه بودند اما با گرایش‌های چپ. آنها در محیط دانشگاه، تحت تأثیر آموزه‌ها و تعالیم چپ قرار می‌گرفتند و به یک معنا مبارز می‌شدند، اما رابطه‌شان با بدنه جامعه قطع بود به علت اینکه رفتار، کنش و حرف‌های آنها به مذاق خانواده‌های متدین خوش نمی‌آمد و خانواده‌ها از آنها فاصله می‌گرفتند و ارتباط صمیمی و دوستانه‌ای بین این نسل که افکار و ایده‌های جدیدی پیدا کرده بود با خانواده‌ها وجود نداشت و خانواده‌ها نسبت به آنها مقاومت می‌کردند. اما نسل مسلمان دانشجو که ما نمونه آن بودیم، نسلی بود که هر کدام از آنها به سهولت از سوی خانواده‌ها و در اجتماعات و هیئت‌های محلی و جلسات محلی قرآنی پذیرفته می‌شد و تکثیر می‌شد، یعنی تعداد بسیار زیادی از دانش‌آموزان را تحت تأثیر قرار می‌دادیم. این دانش‌آموزان سال‌های بعد پس از دادن کنکور وارد دانشگاه می‌شدند.

می‌خواهم بگویم دانش‌آموزان پیش از ورود به دانشگاه با دانشجویان ارتباط برقرار کرده بودند. زمانی که دانشجویان با گرایش اسلامی وارد مبارزه شدند، امکان برقراری پیوند اعتماد آفرین با توده مردم را پیدا کردند.

علی محمد حاضری

مگر به لحاظ جمعیتی چه تعداد دانشجو داشتیم که توانستند این پیوند را با همة مردم داشته باشند؟

در آن زمان ما در هر محله و هر شهری و هر خانواده‌ای سه چهار تا دانشجو داشتیم که تعدادشان بسیار کم بود. این دانشجویان در نزد خانواده‌ها به عنوان تابلو آدم‌های چیز فهم و دنیا دیده تلقی می‌شدند، اگر خانواده‌ها در چیزفهمی آنها نسبت به باورها و اعتقادات نگرانی داشتند، در مقابل آنها مقاومت می‌کردند. خانواده‌ها می‌دانستند که این دانشجویان اطلاعات جدیدی دارند ولی اطلاعات جدید و موضعگیری‌های آنها خوشایند خانواده‌ها نبود. بچه‌های مسلمان و دانشجویان از همان مفاهیم حسین و زینب و قرآن و نهج البلاغه‌ای که خانواده‌ها به آن علاقه داشتند، در مسیر مبارزه و برخوردهای انتقادی با رژیم شاه استفاده ‌کردند.

بر این اساس، آنها روی فرزندان و روی خانواده‌ها و حتی روی هیأت‌ها و جریانات و روحانیت سنتی اثرگذار ‌شدند. ما کم نداشتیم دانشجویانی که روحانیت منطقه را تحت تأثیر خودشان قرار می‌دادند. این دانشجویان واسطه بین روحانیون و امام بودند و با امام ارتباط برقرار می‌کردند. فراتر از این دانشجویان، اعلامیه‌ها و بیانیه‌های امام کار خودش را می‌کرد.

 

آیا این ارتباطات باعث شد که تودة مردم به صحنه انقلاب بیایند و در پیروزی انقلاب نقش آفرین باشند؟

 جریان اسلام‌گرایان انقلابی که وزن عمده ی انقلاب را تشکیل می‌دادند، دو گروه بودند؛ روحانیت و دانشجویان. در آن زمان، تعداد روحانیت همسو با امام در اقلیت بود. اما همان تعداد اقلیت به لحاظ اینکه نگاه و تلقی شان از اسلام، جذابیت‌های خاص خودش را داشت در تهران و شهرستان‌ها برای نسل تحصیل‌کرده جدید جذابیت داشت و معمولاً محفلشان در حلقه دانشجویان و در ارتباط با دانشجویان تشکیل می‌شد. معلمان نیز در آن زمان جزء دانشجویانی بودند که وارد کار شدند. این دو گروه یعنی روحانیون و دانشجویان، واسطة پیوند با توده مردم متدین بودند.

تجربه شخصی خود را می‌گویم. قبلاً دانشجویانی که چپ می‌شدند خانواده‌ها با آنها مشکل پیدا می‌کردند. من بعد از شش ماه از زمان ورود به دانشگاه به یزد بازگشتم. زمانی که به منزل پدری‌ام رفتم به طور اتفاقی در منزل پدر جلسة ادواری سنتی قرآن برقرار بود که معمولاً چهارشنبه شب‌ها دوره‌ای در خانواده‌ها تشکیل می‌شد.

من بر خلاف بچه‌هایی که وقتی به دانشگاه می‌رفتند و دانشجو می‌شدند دیگر در این جلسات شرکت نمی‌کردند و بی اعتنایی می‌کردند، در جلسه قرآن شرکت کردم. حاج آقای روحانی و سایر اقوام تعجب کردند که منِ دانشجو در این جلسه قرآن شرکت کردم. بعد از جلسه به حاج آقا جلسه گفتم که پدران ما که در این جلسه حضور دارند بیش از سی سال است که در جلسه شما شرکت می‌کنند و کار جلسه شما، روخوانی قرآن و تجوید است. مرحوم پدرم را مثال زدم و گفتم من از موقعی که یادم هست پدرم این چند آیه را که می‌خواند، غلط داشت و شما تذکر می‌دادید و اصلاح می‌کردید. پدر من هنوز بعد از سی سال همان غلط‌ها را دارد و پیشرفت خاصی نداشته است. در واقع جلسه آنها محفلی بود و در آن قرآن و حدیثی خوانده می‌شد. گفتم از روخوانی قرآن چیزی درنمی‌آید. حاج آقا از من پرسید، «چه کار کنیم؟» من که تحت تأثیر جلسات تفسیر مرحوم آقای ملکی در تهران قرار گرفته بودم، پیشنهاد دادم جلسه تفسیر قرآن برگزار شود. حاج آقا عرض کرد تفسیر بلد نیست و پیشنهاد داد من تفسیر بگویم و من سواد تفسیری نداشتم. زمانی که در تهران پای منبر آقای ملکی می‌رفتم همه مطالب را یادداشت می‌کردم و آنها را در یزد بازگو می‌کردم. مطالبی که مطرح می‌کردم برای همه تازگی داشت و بچه‌ها و فامیل با این نگاه، به قرآن و خواندن قرآن علاقمند ‌شدند.

 

با پیروزی انقلاب اسلامی و تعطیلی دانشگاه‌ها و اسلامی شدن دانشگاه‌ها چه اتفاقی افتاد که دانشجویان تربیت شده پهلوی که به فرمایش شما مسلمان‌های در اقلیت بودند به مسیر اسلام کشیده شدند، ولی بعد از چهل و چند سال از اسلامی شدن دانشگاه‌ها هر روز می‌بینیم که دانشگاه‌های ما از مبانی ایدئولوژیکی فاصله می‌گیرند؟

اگر گفته می‌شود که ما در آن دوران، دانشجویانی داشتیم که روی صحنه آمدند و بقیه ی جامعه را تحت تأثیر قرار دادند بسیار مهم است. لفظ آن مشترک است. آنها گرایش اسلامی داشتند، الان نیز صحبت از اسلامی شدن دانشگاه‌هاست. اما بین اسلامی که آن زمان گفته و اشاعه می‌شد با اسلامی که امروزه از این تریبون‌ها گفته می‌شود زمین تا آسمان فرق وجود دارد. اسلامی که امام و شریعتی طرح می‌کردند یا اسلامی که مطهری طرح می‌کرد در آزادی خواهی و اعتقاد به آزادی بیان و عقیده، دست چپ را از پشت می‌بستند. دست لیبرال‌ها را از پشت می‌بستند. حداقل در ادعا اینگونه بودند و نشانه‌هایی از تاریخ اسلام و حکومت علوی را نشان می‌دادند. این اسلام ‌کاملاً منادی آزادی بود؛ آزادی فکر و آزادی اندیشه. آزادی در مفهوم سیاسی برای نفی دیکتاتوری و مقابله با دیکتاتوری است. این اسلام به شدت مدافع استقلال خواهی وطن بود. در واقع این اسلام به شدت مدافع علم، پیشرفت و دانش‌های نوین بود. زمانی که از صحبت از اسلام می‌شد، هیچ یک از مظاهر نوین نفی نمی‌شد.

به عنوان نمونه ذکر می‌کنم، مرحوم مطهری آخرین سخنرانی خود را در شب رفراندوم یعنی در ده فروردین انجام داد و به همة ابهامات و سؤالاتی که درباره رفراندوم و جمهوری اسلامی وجود داشت پاسخ داد. آن زمان عده‌ای صحبت از جمهوری خلق می‌کردند که رد کردن آن آسان بود. عده‌ای صحبت از جمهوری می‌کردند که آن نیز آسان بود. در واقع اگر ما جمهوری می‌خواهیم؛ جمهوری با علائق اسلامی و اسلام‌گرایانه است. مرحوم بازرگان، جمهوری دموکراتیک اسلامی را پیشنهاد کرد که برای قشر تحصیل‌کرده و نیروهای آزادیخواه جذاب بود. امام تأکید کرد: «ما جمهوری اسلامی می‌خواهیم نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.»

 

نکته امام این بود که در خود جمهوری، دموکراسی نیز هست.

استدلال آقای مطهری بر اساس برداشت امام بود. ایشان گفت چرا می‌گویید دموکراتیک نباشد؟ شهید مطهری نگفت که ما نمی‌خواهیم دموکراتیک باشد. نگفت که ما دموکراسی و نقش مردم را در تعیین سرنوشت خودشان قبول نداریم. شهید مطهری اینگونه نگفت. امروزه این تفکر در جریان اسلام گرایی ما حاکم است که اصلا مردم مشروعیت آفرین نیستند. مرحوم مطهری از این زاویه حرف نزد که ما به چه دلیل قبول نمی‌کنیم دموکراتیک باشد. شهید مطهری گفت ما به این علت می‌گوییم دموکراتیک لازم نیست که تمام آنچه که از مفهوم دموکراتیک فهمیده می‌شود در خود اسلام هست و اضافه کردن آن لغو است. وقتی ما صحبت از جمهوری اسلامی می‌کنیم این اسلام ‌کاملاً با جمهوریت و دموکراسی سازگار است و ما در مفهوم حقوقی یک لفظ لغو و اضافه نمی‌آوریم.

مرحوم مطهری نکته ی دیگری به آن اضافه کرد و گفت: «ما مطمئن هستیم نظام جمهوری اسلامی که برقرار می‌کنیم، ‌کاملاً موفق می‌شود که نظام دموکراتیک را اجرایی کند.» این سؤال مطرح شد که نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی که موفق به تحقق دموکراسی شد، محصول چیست؟ شهید مطهری می‌گفت که ممکن است این شبهه وجود داشته باشد که محصول لفظ دموکراتیک است. اگر فقط جمهوری اسلامی می‌گفتیم جلوه‌های دموکراتیک آن ظاهر نمی‌شد و این ظلم به اسلام بود. مزیتی را که مرحوم مطهری مسلّم می‌گرفت که نظامی که برپا می‌شود حتماً دموکراتیک خواهد بود. شهید مطهری می‌خواست این مزیت منتسب به اسلام و نه چیز دیگری باشد. این اسلام و این قرائت از اسلام با قرائتی که امروزه آقایان مطرح می‌کنند چقدر فاصله دارد؟ شما امروز همین قرائت از اسلام را ارائه کنید. من مطمئن هستم بخش اعظمی از کسانی که امروزه در نظام دانشگاهی با گرایش اسلام گریزانه عمل می‌کنند، برمی‌گردند.

 

لطفا به نقش اساتید در بسیج توده مردم اشاره‌ای داشته باشید و نقش زنان را در جنبش‌های دانشجویی چگونه ارزیابی می‌کنید.

همانگونه که اشاره کردم دانشجویان در دهه سی، چهل و حتی نیمه ی اول پنجاه در اقلیت بودند. در مورد اساتید این به مراتب بالاتر است. ما یک جریان متکثر و پرتعداد از اساتید مسلمان نداشتیم. اساتید ما اگر سیاسی و مبارز بودند، چپ بودند و اگر نبودند اساتید غیر سیاسی ساکت و همسو با رژیم بودند. در این دوران نقش اسوه بودن استادان مسلمان خیلی تأثیرگذار بود.

 

از این استادان اسوه چند نفر را نام ببرید.

مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر یدالله سحابی از چهره‌های شاخصی بودند که از اولین نسل دانشجویان اعزامی به خارج از کشور بودند. رضا خان از سال 1307 تا سال 1312 پنج گروه صد نفره را به خارج از کشور اعزام کرد که مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر یدالله سحابی جزء نسل اول بودند. تقریبا در همة دنیا این تفکر وجود داشت که هر کسی که با علوم و دانش‌های جدید و تحصیلات جدید آشنا می‌شود با دین باوری فاصله می‌گیرد. تقابلی که علم و دین در غرب بین کلیسا و علم پیدا شده بود، تعمیم پیدا کرده بود که هر کسی که با دنیای جدید و علوم و دستاوردهای جدید آشنا می‌شود، آموزه‌های دینی را کنار میگذارد که پیام خاصی داشت. یعنی تا زمانی که شما دانشجو نشدید و دانشگاه نرفتید و علوم جدید کسب نکردید؛ ممکن است دیندار باشید. فرض بر این بود که دین در واقع یک مشت خرافات مربوط به دوران جاهلیت بشر است. کسانی مرحوم بازرگان و مرحوم یدالله سحابی اولین نسلی هستند که این باور را در عمل به سخره گرفتند.

این دو نفر وقتی به دانشگاه‌های کشور بازگشتند از یک طرف سطح ‌کاملاً اعتبار علمی جدید را داشتند. دو استادی بودند که در کار و رشتة تخصصی خودشان بسیار برجسته بودند و از سوی دیگر متدین باقی ماندند و اسلامشان را با شجاعت و صداقت مطرح ‌کردند. در دورانی که دانشجوی مسلمان ما در خارج از کشور از وضو گرفتن خجالت داشت که مبادا بقیه بهفمند که او مسلمان است، مهندس بازرگان به راحتی وضو می‌گرفت و با آستین بالا زده در دفتر کارش می‌نشست. ما در دوران مهندس بازرگان، دوران سازگاری علم و دین را داشتیم.

عمده ی کتابهای اولیه مهندس بازرگان در این زمینه است. این دو شخصیت نشان دادند که اسلام و دینی که ما داریم مثل کلیسا در تقابل با علم قرار نمی‌گیرد و همة آموزه‌های اسلام با علم سازگار است. آنها کارهایی را شروع کردند که البته اشکالاتی به آن وارد است. این دو شخصیت، احکام و آموزه‌های دینی را با آموزه‌های علم جدید تطبیق می‌دادند. مثلاً مهندس بازرگان برای نشان دادن فرق آب کر با آب قلیل در آموزهای اسلام از قانون «مکانیک سیالات» استفاده کرد. اگر دست شما خونی و یا نجس باشد و از آب آفتابه یا کتری دو بار روی آن بریزید پاک خواهد شد. اگر همین دست را داخل آب آفتابه کنید نجس می‌شود. از یک جایی به بعد این آب، آب کر هست و شما اگر دستتان را در آن بشویید پاک می‌شوید، همان دستی که از نظر شرعی آلوده است.

مرحوم مهندس بازرگان در آن زمان برای نشان دادن تفاوت آب کر و آب قلیل از قانون «مکانیک سیالات» استفاده کرد. ایشان از یک اصل علمی که در علم مکانیک به آن «مکانیک سیالات» گفته می‌شود استفاده کرد تا تفاوت آب کر و آب قلیل را نشان دهد. مرحوم بازرگان با استفاده از داده‌های علم مکانیک سیالات نشان داد که آلودگی در حجم کم، آب را آلوده می‌کند. در حجم بالاتر بر اساس قاعده ی مکانیک سیالات، آلودگی در آن حجم آب رقیق و کمرنگ می‌شود و به عبارتی امکان تکاثر آلودگی وجود ندارد. اگر شما یک قطره سم را داخل آب استخر بریزید، هیچ وقت آب مسموم کننده نمی‌شود؛ به دلیل آنکه این سمیت به اندازه کافی تجزیه شده و کارکردش را از دست د اده است. مرحوم بازرگان با استفاده از علم مکانیک سیالات که دکترای آن را در انگلستان گرفته بود به عنوان یک استاد علم مکانیک سیالات از همین علم برای دفاع از یک حکم دینی استفاده کرد. همین اندازه که شما می‌فهمید و می‌شنوید که دینداری یک دکتر برجسته تحصیلکرده مغایرتی با تحصیلات جدیدش ندارد برای شما کفایت می‌کند. بر اساس آموزه‌های قبلی اگر شما می‌خواستید وارد علم شوید، می‌بایست از دین فاصله می‌گرفتید.

زمانی که من در دبیرستان تحصیل می‌کردم آوازة وجود کسی مثل دکتر سحابی را شنیده بودم. دکتر سحابی که بزرگترین متخصص زیست‌شناسی جدید بود، ثابت کرد که نظریة زیست‌شناسی جدید داروینیسم با قرآن می‌خواند. در حالی که این نظریه، در دنیای غرب بلوا درست کرده بود. نظریة تکامل، همة آموزه‌های کتب عهد عتیق و عهد جدید را زیر سؤال برده بود. من به صحت و سقم این نظریه ندارم. آنچه اهمیت دارد، مشرب فکری است. در آن مشرب، اسلام با آموزه‌های جدید سازگار نشان داده می‌شد.

علی محمد حاضری

به نظر می‌رسد ما امروزه به این تطبیق و سازگار نشان دادن اسلام با علم جدید را نیاز داریم. سطحی از روشنفکران ما هستند که فکر می‌کنند اسلام با علم جدید سازگاری ندارد و اگر کسانی تندروی را کنار بگذارند و سعی کنند آنها را در این مسیر قانع کنند که اسلام با علم روز و با آموزه‌های جدید سازگاری دارد چقدر به همسو شدن نسل جدید و نسل علمی کشور با این اسلامی که الآن به نظر می‌رسد از آن دور شده‌ایم منجر خواهد شد؟

ما نباید دستاوردهای مثبت اولیه مهندس بازرگان و سحابی را مبنا قرار دهیم و عین آن کار را انجام دهیم. کپی برداری و اینکه امروز بگوییم آموزه‌های علمی ما درست مثل آموزه‌های دینی است شاید منطبق با واقع نباشد. مهم آن است که ما بپذیریم که نگاه دین به عقل و دستاوردهای بشری، پذیرنده است. ما این نگاه کلان را می‌خواهیم. ما امروزه نسلی از روحانیون و اسلام‌گرایان را داریم که معتقد هستند دانش‌های جدید گمراه کننده است. نمونة آنها را در مورد کرونا و واکسن دیدیم که گفته می‌شد این واکسن‌ها برای مقطوع النسل کردن مسلمانان ساخته شده و تروریست بیولوژیکی است.

متأسفانه رویکردهایی به اسم دین‌گرایی از تریبون‌های رسمی تبلیغ و اشاعه می‌شود. ممکن است افراد متحجر همه جا باشند ولی اینکه شما از تریبون‌های رسمی حکومتی به آنها میدان بدهید که حرفشان را بزنند و جایزه نیز به آنها بدهید جای تأسف دارد. اسلام با دستاوردهای عقلانی بشر سازگاری دارد. اما به قول آقای جوادی آملی ما نباید انتظار داشته باشیم که دین قواعد ساخت آسانسور را به ما بدهد. از دین نباید انتظار پاسخگویی به جلوه‌هایی را داشته باشیم که خداوند برای رفع آن نیازها به ما نیروی عقل را داده است. کسانی که مسلمان نیستند، چکار می‌کنند؟ تو هم همانگونه عمل کن. به جای این نگاه و این برداشت از اسلام که عقلانیت و دستاوردهای بشری یکسره نفی و طرد نشود، نگاه ارزیابانه معقول داشته باشیم و از آن طرف هر چه دیگران گفتند را دربست نپذیریم. داوری خردورزانه عقلانی داشته باشیم و از دستاوردهای بشری استفاده کنیم و آن را مغایر با دین و آموزه‌های دین ندانیم.

 

در رفتار عملی حضرت امام شاهد هستیم در گروه دو نفره ای که به شوروی اعزام کردند و حامل پیام ایشان برای گورباچف بودند، یک نفر خانم حضور داشت. امروز بعد از گذشت قریب به چهل و چهار سال از انقلاب، زنان ما نه تنها حس می‌کنند که نقششان در کشور نادیده گرفته شده، بلکه با شعار آزادی به میدان آمده و سعی دارند حرف خودشان را به گوش مسئولین برسانند. اینکه امروز صدای بانوان کشور بلند شده چقدر به خاطر فاصله گرفتن از شعارهای ایدئولوژیک انقلاب و الگوی عملی رفتار امام است و چقدر آن به عملکرد مسئولین در این چهل و چهار سال باز می گردد و در پایان لطفا به نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی اشاره داشته باشید.

در تشریح نقش زنان باید اشاره کنم که یک پارامتر از پیروزی انقلاب به این دلیل بود که جمعیت سی میلیونی یا سی و شش میلیونی دوره انقلاب طبق تعریف سنتی موجود، کنش‌گران آن مرد و پانزده میلیون بودند. در واقع می‌توان گفت ظرفیت کنش‌گری ما بر اساس نگاه‌های سنتی، پانزده میلیون نفر بود. اما امام فی نفسه مخاطبانش را برای کنش‌گری سیاسی شامل زنان نیز کرد. پیام‌ها، توصیه‌ها، تشویقات ترغیبات و تحریکات امام برای به میدان آمدن و مبارزه کردن در بسیاری از موارد شامل زنان نیز میشد. عملاً این نگاه، مخاطب انقلاب را از پانزده میلیون به سی میلیون نفر تغییر داد.

در واقع، ظرفیت لشکر مبارزین انقلابی از پانزده میلیون نفر به سی میلیون نفر افزایش پیدا کرد. قطعاً از این پانزده میلیون نفر به اندازه آن پانزده میلیون نفر قبلی سرباز به صحنه نیامد، اما پانزده میلیون نفر به ظرفیت نیروی کنش‌گر و مبارز با رژیم شاه اضافه شد در حالی که در نگاه روحانیت سنتی ما زنان نه تنها جایز به حضور در صحنه و میدان نبودند، بلکه از نظر شرعی مکلف به خانه نشینی نیز بودند. حتی گفته می‌شد زنان برای نماز به مسجد نیایند و نمازهایشان را در خانه بخوانند بهتر است. بر اساس آموزه‌های سنتی اگر زنان می‌خواستند درب را باز کنند باید دست در دهانشان می‌گذاشتند تا صدایشان شناخته نشود. تغییر تُن صدا که مرد غریبه نشنود، به عنوان آموزه‌ها و باورهای دینی معرفی می‌شد.

امام یکباره این نگاه را عوض کرد. زمانی که شاه، ادعای به صحنه آوردن زنان و آزادی زنان را مطرح کرد، بعضی از سنتی‌ها به صحنه آمدن زنان از طریق شاه را مفسده می‌دانستند. امام با بخشی از مقاصد مفسده‌آمیز همراه بود و فکر می‌کرد آنان دنبال مفسده هستند. اما تکیه کلام این بود که ادعای آزادی زن فریبکارانه است. به دلیل آنکه اگر شما می‌خواهید به زنان اختیار تعیین سرنوشت بدهید اول به مردان بدهید و چرا از آزادی مردان صحبت نمی‌کنید. در زمان شاه، مردان ما تا چه میزان برای حضور در صحنة فعالیت‌های اجتماعی و تعیین سرنوشت، آزاد بودند؟ امام با این زاویه می‌گفت ادعای آزادی زن در رژیم شاه فریبکارانه است و با همین نگاه زنان را به صحنة انقلاب آورد. اگر زن برای شرکت در کنش سیاسی و مبارزه و موضع‌گیری به مشارکت گرفته نشود، توجیه نشود، می‌تواند بازدارندة مرد باشد. زن باید با مرد همراهی کند. اگر این پانزده میلیون توجیه نشود، پانزده میلیون دیگر را نیز پابند می‌کند.

امام با این حرکت به مردان در صحنه مبارزه، آزادی عمل داد. زمانی که زنان به این رسالت باور پیدا کردند، مردان را در کنش سیاسی همراهی و تشویق کردند. در بسیاری از صحنه‌ها، حضور زنان باعث سرکوبی کمتر می‌شد. در فضای آن زمان برای سربازان و نیروهای ارتش رژیم شاه برخورد با زنان سنگین‌تر و مشروعیت‌زدایی آن بیشتر بود. 

 

چند درصد از زنانی که در سال 57 کنش سیاسی داشتند تحصیلکرده بودند یا تحصیلات دانشگاهی و تحصیلات بالا داشتند؟ به نظر شما در انقلاب سال 57 سهم زنان سنتی خانه‌دار بیشتر بود یا سهم زنان تحصیلکرده؟

رژیم شاه زنان را به صحنه آورد و به آنها شغل جدید و تحصیلات جدید داد و حتی سازمان‌هایی مثل سازمان امور زنان را تشکیل داد. اما زنانی که به صحنه آمدند در ساختار سیاسی رژیم شاه به ویژه در سالهای آخر دچار نارضایتی شدند. مهمترین سازمان‌های زنان که خودِ شاه ایجاد کرده بود وابسته دربار بود. شاه برای اینکه خودش را از هجوم جریان اسلام‌گرایان خارج کند، شریف امامی را با تصویر و چهره اسلام‌گرایی و رعایت نظر علما نشان داد و دستور بستن کاباره‌ها و قمارخانه‌ها و تغییر تقویم شاهنشاهی را داد.

از جمله تغییراتی دیگری که شاه انجام داد این بود که کابینه‌ای را معرفی کرد که وزیر مشاور در امور زنان نداشت. شاه پستی تحت عنوان «وزیر مشاور در امور زنان» ایجاد کرده بود و وزارت غیر از خانم فرخ رو پارسا که تنها وزیر در دوره رژیم شاه بود، وزیر دیگری نداشت. پست وزیر مشاور درامور زنان وجود داشت. رژیم شاه، زنانی را که خودش به صحنه آورده بود قربانی کرد تا حکومتش باقی بماند. زمانی که کابینة شریف امامی معرفی شد این پست وجود نداشت. می‌توان گفت اولین اطلاعیة سازمان‌های زنان به صحنه آمده سیاسی حاضر در حکومت شاه، علیه شاه آنجا صادر شد. همان زنانی که از طریق آزادی زنان به تعبیر آمرانه شاهنشاهی به صحنه آمدند، بر علیه شاه شدند.

 

امروزه گروهی از زنان و به ویژه دانشجویان زن علیه حکومت شعار می‌دهند و کنش‌های سیاسی دارند. به نظر شما مشکل کجاست؟ آیا مشکل در ایدولوژی انقلاب است یا مشکل از عملکردهاست که نتوانستیم زنان را قانع کنیم که حقوقشان در حکومت اسلامی تأمین می‌شود؟

ما می‌توانستیم الگوهای رفتار و کنش‌گری مناسبی به زنان عرضه کنیم که با آن الگوها احساس افتخار کنند. هنوز کتابی به اثرگذاری کتاب «فاطمه فاطمه است» شریعتی در مورد زن تألیف نشده است. متنی که دکتر شریعتی در سال 50 در معرفی الگوی زنانه مطلوب به اسم «فاطمه فاطمه» ارائه کرد. ما بعد از چهل سال نه تنها برتر از آن را ارائه نکردیم، بلکه همطراز آن را نیز ارائه نکردیم. متأسفانه ما حجاب اجباری را جز ساختار حکومتی تعریف کردیم که در واقع در آموزه‌های امام جایی نداشت. آنچه که بعدها اتفاق افتاد شکل‌های حادتر و سختگیرانه‌تری بود که هسته ی اولیة آن از همان جاست. به نظر می‌رسد این آموزه در مجموع با قواعد کلان‌تری که ما از اسلام رحمانی آزادی‌خواه و آزادگرایانه داریم که «لا اکراه فی الدین» سازگاری چندانی ندارد.

به هر حال بخشی از جلوه‌های آنچه که امروزه شاهد آن هستیم ریشه در این نگاه داشته است. امروزه عمدتا، زن را در خدمت فرزند‌آوری و دادن سرویس مناسب به مرد نگاه می‌کنند. اینها اثر خودش را در این واکنش ها نشان می‌دهد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.