محمود صادقی در گفت و گویی تأکید کرد: به نظرم خوب است در همه مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی این بازخوانی صورت بگیرد و ما از این طریق با یک مهندسی معکوس مسائل و تحولات چهل ساله را واکاوی کنیم و ببینیم چگونه از آن همگرایی اولیه به این واگرایی کنونی رسیده ‌ایم که روز به روز جریانات و شخصیت ‌های بیشتری به حاشیه رانده می‌ شوند.

به گزارش جماران، حریم امام نوشت: دکتر محمود صادقی سیاستمدار اصلاح طلب، حقوقدان، مدرس دانشگاه و نماینده سابق تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس در دهمین دوره مجلس شورای اسلامی است، که هم‌ اکنون به‌عنوان دانشیار رشته حقوق در دانشگاه تربیت مدرس و نیز عضو کانون وکلای دادگستری ایران، فعالیت می‌کند.

مشروح گفت و گوی محمود صادقی با حریم امام در خصوص فرصت سوزی های انقلاب در چهار دهه اخیر را در ادامه می خوانید:

موضوع ما درباره فرصت سوزیهای انقلاب در این چهار دهه است. در ابتدا به اهمیت پرداختن به این موضوع بپردازید.

این موضوع مهم و در عین حال حساسی است و نیاز به وقت مناسبتر و بیشتری دارد و شاید سخنان بنده در این مجال ناظر به مباحث مقدماتی است و مباحث تفصیلی در باب مصداق‎ ها به فرصت دیگری نیاز دارد.

به عنوان مقدمه ابتدا به فایده این کار اشاره می ‎کنم؛ در حقیقت این کار بازخوانی تاریخ گذشته است و تاریخ می ‎تواند چراغ راه آینده باشد. در نامه امام علی علیه ‎السلام به فرزندش امام حسن مجتبی علیه‎السلام درباره اهمیت تاریخ آمده است: «پسرم! گرچه من به اندازه همه کسانی که پیش از من می‌ زیستند عمر نکرده ‌ام اما در رفتار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار بازمانده از آنان به سیر و سیاحت پرداختم تا بدان جا که بر اثر این آموزش‌ ها همانند یکی از آنها شدم بلکه گویی بر اثر آنچه از تاریخشان به من رسیده با همه آنها از اوّل تا آخر بوده ‌ام. من همه این ‌ها را بررسی کردم سپس قسمت زلال و مصفای آن را از بخش کدر و تیره باز شناختم و سود و زیانش را دانستم.»

در طول این چهار دهه چه فرصت ها، چالش ها و تهدیدهایی داشتیم و چگونه با آنها روبرو شدیم؟

برای تحلیل درست فرصت‎ ها و چالش‎ ها و تهدیدها باید علل و زمینه‎ های انقلاب اسلامی و پیروزی آن و افول و شکست رژیم پهلوی را بدانیم. به خصوص در دو سال آخر حکومت پهلوی که به سرعت به سمت افول حرکت کرد، عللی وجود دارد که لازم است بدانیم. همچنین عظمت انقلاب و موقعیت تاریخی آن، آثار و پیامدهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن باید بررسی بشود. حضرت امام خمینی(س) جایگاه منحصر به‎ فردی به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی در انقلاب داشت و ایشان توانست رهبر بلامنازع انقلاب بشود؛ به‎ گونه‎ ای که نه تنها مردم مسلمان و معتقدان به مذهب و ایدئولوژی رهبری امام را پذیرفتند، بلکه حتی گروه ‎های غیرمذهبی و چپ و مارکسیستی هم رهبری ایشان را به رسمیت شناختند و این در سرعت تغییر و تحول مؤثر بود و همین امر موجب پیروزی انقلاب اسلامی ایران شد.

مسأله مهمتر از آن، بازخوانی حوادث پس از پیروزی انقلاب است. به تعبیر مرحوم مهندس بازرگان انقلاب ایران دو حرکت داشته است: حرکت همگرایی و حرکت واگرایی. به تدریج حرکت همگرایی تضعیف و سپس منجر به واگرایی شد. به نظرم مهمترین بعد مسائل انقلاب که می‎ تواند فرصت ‎ها و چالش ‎ها را نشان بدهد، در همین نگرش است. اینکه چگونه ما توانستیم به آن همبستگی باشکوه دست پیدا کنیم و پس از انقلاب تدریجاً تحت چه شرایط و عواملی این همبستگی تضعیف شد و نوعی واگرایی، ایجاد کرد.

در سال اول انقلاب و ابتدای سال 1358 همه ‌پرسی داشتیم و تدریجاً درگیری ‎هایی در کردستان و... در گرفت. حوادثی که منجر به بروز اختلاف در دولت موقت و نیروهای دیگری شد، سبب گشت که دولت موقت مهندس بازرگان استعفا بدهد. تسخیر سفارت آمریکا در تهران از جمله آن حوادث بود. در نیمه‌ دوم سال 1358 قانون اساسی تدوین و همه ‌پرسی قانون اساسی را داشتیم که علی ‎رغم اختلاف ‌نظرها به یک متن تقریبا مورد وفاق به عنوان قانون اساسی رسیدیم. همزمان در همان سال برخی از بزرگان انقلاب مثل مرحوم استاد مطهری و دکتر مفتح ترور شدند. همه اینها جای بحث و بررسی دارد. در خرداد سال 1359 اولین دوره مجلس شورای اسلامی آغاز به کار کرد و در همان زمان بحث تشکیل اولین دولت و انتخاب اولین نخست ‎وزیر مطرح شد که موجب بروز اختلافاتی بین مجلس و رییس ‌جمهور وقت، بنی‌ صدر شد. پس از آن دولت بعث عراق جنگ با ایران را آغاز کرد. از همان سال اختلاف میان مجلس شورای اسلامی و رئیس قوه قضائیه یعنی شهید بهشتی از یک طرف و بنی‎ صدر از طرف دیگر بالا گرفت. در سال 1360 حوادث دیگری رخ داد. تظاهرات خیابانی مسلحانه و خشونت ‌آمیز از سوی مجاهدین به راه افتاد و سپس بنی‌ صدر از ریاست دولت توسط مجلس شورای اسلامی عزل شد. در تیر ماه همان سال حادثه تلخی داشتیم و آن حادثه بمب ‎گذاری در حزب جمهوری اسلامی ایران بود که منجر به شهادت شهید بهشتی و اعضای مرکزی حزب شد. علاوه بر آن برخی از ائمه جمعه هم توسط مجاهدین خلق ترور می‎شد.

در میانه این حوادث فرصت‎ های فراوانی را از دست دادیم. مهمترین فرصت‎ سوزی‎ ها در خلال این واگرایی به وجود آمد. البته بخش قابل توجه این فرصت سوزی ‎ها به نوع رفتار و زیاده‌ خواهی ‌ها و بعضا وابسته بودن سازمان‎ های سیاسی چپ و اپوزیسیون بر می‎ گردد و بخش دیگر آن به کم ‎تجربه ‎ای مسئولان در مواجهه با آنها. از این رو ما می‎ توانیم حوادث را تحلیل کنیم. همچنین دوره مدیریت دولت موقت را می ‎توان تحلیل کرد. اینکه اکثر قریب به اتفاق اعضای کابینه از نیروهای نهضت آزادی و جبهه ملی بودند و اینکه در کنار دولت موقت، سازمان‎ های موازی فراوانی بود که موجب تداخل در کارها و عدم تمرکز در تصمیم ‎گیری می ‎شد، قابل تحلیل است. این امور باعث نابسامانی و ایجاد تشتت در تصمیم‎ گیری و همین امور موجب فرصت سوزی های فراوان می‎ شد.

اشغال سفارت آمریکا در دوره دولت موقت هم از دیگر حوادث مهم تاریخی بود که سبب شد دولت موقت استعفا بدهد. این امر موجب اختلال ‎هایی در عرصه بین ‎المللی شد و شاید بروز جنگ تحمیلی هم به نوعی با این امر مرتبط بود و اکثر کشورها پشت سر دولت بعث عراق و صدام قرار گرفتند. شاید نحوه حل و فصل گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران می‎ شد بهتر مدیریت بشود و اتفاقات تلخ بعدی هم رخ ندهد. البته این امور نیازمند تحلیل ‎های دقیق ‎تر و موشکافانه ‌تر است؛ اما بنده در اینجا دارم به صورت گذرا آن را مطرح می ‎کنم. برای بازخوانی هر رویدادی لازم است، شرایط زمان و مکان را هم در نظر گرفت. شاید بسیاری از تحلیلگران الآن قضاوت کنند که اساساً آن حرکت تسخیر سفارت آمریکا اشتباه بود؛ اما اگر به همان زمینه تاریخی برگردیم، می ‎بینیم که این حرکت تقریباً مورد تأیید و حمایت همه نیروها، اعم از چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی قرار گرفت. با این حال مدیریت این اتفاق و مدت نگهداری اعضای سفارت جای بحث و گفت ‎و گو دارد. شاید این رخداد می ‎توانست بهتر مدیریت بشود؛ به گونه‎ ای که ما خودمان به استقبال تحریم و حصر اقتصادی و سیاسی نرویم و بعضی از گره‎ ها را باز کنیم.

ما از زمینه ‎های موجود در جامعه برای حل و فصل اختلافات بهره نمی‎ بردیم. اختلاف به وجود می ‎آمد؛ اما از مکانیسم‎ های متداول حل اختلاف استفاده‎ ای نمی ‎کردیم. گویی ما به آن بلوغ نرسیده بودیم که اگر مشکلی به وجود بیاید، آن را بتوانیم حل کنیم.

کدام طیف سیاسی در این فرصت سوزی ها مقصر بوده است؟

همه در این فرصت‎ سوزی ‎ها مقصر بوده ‎اند؛ اما با شدت و ضعف. برای مثال در جریان حزب جمهوری خلق مسلمان و اختلافات آیت ‎الله شریعتمداری با نظام. به هر حال آن مسائل خیلی تلخ بود؛ نمی ‎خواهم بگویم که ایشان در آن حوادث بی ‎تقصیر بود، اما بخشی از تقصیرها هم ناشی از افراط افرادی بود که خود را انقلابی می ‎دانستند. در خلال آن جریان حرمت جایگاه مرجعیت حفظ نشد. می‎ توان این حوادث را تحلیل کرد و در تحلیل ‎ها هم باید به علل جزئی مثل کنش‎ های سیاسی طرفین ماجرا توجه کرد و هم به علل ساختاری. ببینیم که این اختلافات منشأ ساختاری دارد یا منشأ اختلاف ‎نظرهای فردی و جزئی؟ برای مثال شما ببینید در طول این چهار دهه، هیچ رئیس جمهوری به غیر از شهید رجایی که مدت کوتاهی پس از انتخابات به شهادت رسید و آیت ‎الله خامنه ‎ای که به رهبری رسیدند از دیدگاه حاکمیت عاقبت به خیر نشد. این نشان می ‎دهد که اختلاف میان رئیس جمهور و رهبری علل ساختاری دارد. به هر حال این مسأله قابل بررسی است. همچنین اختلال ‌هایی در مدیریت قوه قضائیه هم به وجود آمده بود که در اصلاحات قانون اساسی در سال 68 سعی شد این اختلافات با اصلاحات ساختاری و ایجاد تمرکز بیشتر، مثل حذف پست نخست‌ وزیر و حذف ساختار شورایی قوه قضاییه برطرف شود؛ اما باید بررسی کرد که این تمرکز ساختاری چقدر توانست مشکلات را حل کند و چقدر موجب مشکلات دیگر شد.

 

بسیاری از تصمیمات برای حل بن ‎بست ‎ها را در شرایط اضطرار گرفتیم

 

مسأله دیگر، نوع مدیریت جنگ و دفاع مقدس است. البته جنگ، زمینه ‎های تاریخی پیش از انقلاب داشت که منتهی به قرارداد 1975 الجزایر بین رژیم پهلوی با رژیم عراق شده بود. با این حال پس از پیروزی انقلاب اسلامی زمینه ‎هایی به وجود آمد که جنگ بروز پیدا کرد. درباره زمینه بروز جنگ بحث‎ های متعددی صورت می ‎گیرد؛ این سؤال همواره مطرح بود که آیا می‎ شد از بروز جنگ جلوگیری یا آن را بهتر مدیریت کرد؟ پاسخ ‎های متعددی وجود دارد که باید بررسی بشود. یکی از کارهای مهم امام خمینی(س) در آن هنگام حفظ و انسجام ارتش بود. برخی از گروه ‎های سیاسی خواستار انحلال ارتش بودند و می ‎گفتند که ارتش شاهنشاهی از بن باید منحل بشود؛ اما امام از این کار جلوگیری فرمود. همین امر در جنگ به ما کمک شایانی کرد. در کنار ارتش، سپاه و بسیج هم شکل گرفت و ما توانستیم با رهبری امام رضوان ‌الله ‌علیه و رشادت ملت ایران از تمامیت ارضی کشور طی هشت سال دفاع کنیم. با این حال یکی از مسائل قابل بررسی این است که آیا جنگ و پایان آن، می‎ توانست بهتر مدیریت بشود؟ برخی معتقدند که بعد از فتح خرمشهر می ‎شد جنگ پایان یابد. همین امر قابل بازخوانی است. شاید ما در آن زمان مخالف این امر بودیم؛ اما امروزه با توجه به ابعاد گوناگون شرایط می ‎توانیم این مسأله را بررسی کنیم. پس از آن در مقطعی هم که ما جزیره فاو را گرفته بودیم، می ‎توانستیم قطعنامه را بپذیریم و به جنگ خاتمه بدهیم؛ اما نپذیرفتیم و وقتی عراق دوباره پیشروی کرد، در شرایط اضطرار قطعنامه را پذیرفتیم و حضرت امام تعبیر نوشیدن جام زهر را به کار بردند. هرچند پس از آن، سیل نیروهای مردمی دوباره به سمت جبهه ها روانه شدند و عراقی ها را وادار به عقب نشینی کردند و حمله مجاهدین خلق از غرب کشور با کمک دولت عراق، در عملیات مرصاد دفع شد، با همه اینها می ‎توان گفت که شاید شرایط خاتمه جنگ بهتر می ‎شد مدیریت بشود.

متأسفانه ما بسیاری از تصمیمات برای حل بن ‎بست ‎ها را در شرایط اضطرار گرفتیم. آیا نمی‎ توانستیم در زمانی تصمیم بگیریم که شرایط آن فراخ ‎تر باشد تا بتوانیم بهتر آن را مدیریت کنیم؟ البته خداوند همواره پشتیبان ما بود. این «ید الله فوق ایدیهم» به طور مشهودی در حوادث مختلف پشتیبان انقلاب بود.

جریان عزل آیت ‎الله منتظری از قائم مقامی نیز از اتفاقات تلخ انقلاب اسلامی است. این مسأله را هم می ‎توان بررسی و تحلیل کرد. بی ‎شک جریان سید مهدی هاشمی در آن مسأله بسیار مؤثر بود و شکاف و اختلافات را عمیق ‎تر و بیشتر کرد. همه اینها موجب شکاف و گسل بین نیروهای انقلابی شد.

جریان رد صلاحیت ‎های مجلس شورای اسلامی از همان آغاز، یعنی دوره دوم نیز از اتفاقات دیگری بود که نیاز به بررسی و تحلیل دارد. در آن جریان اغلب نیروهای ملی مذهبی صلاحیت نامزدی نیافتند. در این مقطع هم ما شاهد فرصت سوزی ‎های زیادی بودیم.

در زمینه فرصت سوزی ها فقط به مسائل سیاسی اشاره کردید؛ در حوزه اقتصادی و فرهنگی چطور؟ فرصت هایی داشتیم که به نوعی آنها را از دست داده ایم؟

به هر حال در خلال این رویدادهای سیاسی، تصمیمات اقتصادی و فرهنگی هم گرفته شد و طبیعتاً در این راستا هم فرصت ‎هایی به دست آمد و فرصت ‎هایی از دست رفت. ما در نظام اقتصادی یک نوع آشفتگی داشتیم. برای مثال می ‎توان به تحولات سیستم بانکداری اشاره کرد. اگرچه قانونی به نام بانکداری بدون ربا تصویب شد؛ اما خود همین قانون در پوشش حیله شرعی عقود اسلامی منشأ رباخواری به مراتب بیشتر از قبل شده است. همین امر تبعات منفی فراوانی برای حوزه کلان اقتصادی به بار آورد. ما الگوی روشنی در اقتصاد نداشتیم. کلیاتی در قانون اساسی درباره نظام اقتصادی آمده، اما در صحنه عمل متأسفانه به وضعیت نابسامان فعلی رسیده ‌ایم که با وجود شعارهای عدالتخواهانه دچار شکاف طبقاتی فزاینده شدیم. منشأ بسیاری از این مسائل به عیوب ساختاری بر می گردد. وقتی چیزی مدام تکرار بشود، متوجه می‎ شویم که مشکل جزئی و فردی ندارد، بلکه منشأ آن ساختاری است. به نظرم می‎ آید که باید این امر را بررسی کنیم و همان ‎طور که در سال 1368 قانون اساسی را بازنگری و اصلاح کردیم، یک بار دیگر آن را بازنگری کنیم.

 

باید بررسی شود که چه تعداد از نیروهای شایسته و کارآمد در اثر نظارت موسوم به استصوابی حذف شدند

 

به مسأله بازنگری قانون اساسی اشاره کردید. اگر بناست بازنگری در آن صورت بگیرد و اصلاح گردد، ضرورت تغییر و اصلاح کدام اصل قانون اساسی را در اولویت می دانید؟

یکی از مسائلی که به نظرم منشأ بسیاری از مشکلات است نحوه نظارت شورای نگهبان بر انتخابات است. باید بررسی شود که چه تعداد از نیروهای شایسته و کارآمد در اثر نظارت موسوم به استصوابی حذف شدند. این را می ‎توان بررسی آماری کرد. رزومه افرادی که صلاحیتشان تأیید شد را با رزومه افرادی که رد صلاحیت شدند مقایسه کنیم. در فرایند رد صلاحیت‎ ها بسیاری از نیروهای نخبه و شایسته حذف شدند و این یکی از فرصت‌ های بزرگی بود که ما از دست دادیم. به نظرم آن تغییراتی که سال 68 در قانون اساسی صورت گرفت، شرایط را بهتر نکرد. در آن اصلاح قید «مطلقه» برای ولایت ‌فقیه آمد که بیشتر منجر به نوعی تمرکزگرایی در نهادهای قدرت و برخوردهای حذفی بین نیروها شد. وقتی این گفتمان در سطح کشور و در همه نهادها رایج شد، به صورت سیستماتیک برخوردهای حذفی هم تشدید شد. به نظرم در طول این دوره آنچه رخ داد، تضعیف نهادهای انتخابی و غلبه نهادهای انتصابی است. تفکر به حاشیه راندن دموکراسی در طول این سه دهه، مهمترین چالشی است که گریبان‌ گیر ما شده است. رفته‌ رفته همین امر منجر به کاهش بی سابقه مشارکت مردم در سه انتخابات اخیر شد.

در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده و ضرورت دارد گفته بشود، آن را به عنوان حسن ختام گفت و گو بیان بفرمایید.

به نظرم خوب است در همه مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی این بازخوانی صورت بگیرد و ما از این طریق با یک مهندسی معکوس مسائل و تحولات چهل ساله را واکاوی کنیم و ببینیم چگونه از آن همگرایی اولیه به این واگرایی کنونی رسیده ‌ایم که روز به روز جریانات و شخصیت ‌های بیشتری به حاشیه رانده می‌ شوند. خوب است که با بررسی امور و بازخوانی اتفاقات بتوانیم علل و منشأ مشکلات را دریابیم تا ان ‎شاء الله مشکلات و اختلافات به حداقل ممکن خود برسد و فرصت ‎های کمتری از دست برود. همه اینها میسر نمی ‎شود مگر با فراهم کردن امکان گفت ‎و گو و تبادل ‌نظر همه جریانات و گروه‎ های سیاسی.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.