• کدخبر: 1477098
  • نسخه چاپی

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در صبحگاه دوازدهم بهمن ماه، هنگامی که امام خمینی رهبر انقلاب، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، در حالی که از پنجره کوچک هواپیمای ایر فرانس به آسمان و افق ایران نگاه می کرد. و در سیما و نگاهش تبسم و آرامش موج می زد، خبرنگاری از ایشان پرسید: اکنون که بعد از سال ها به ایران باز می گردید چه احساسی دارید؟ امام پاسخ می دهد: «هیچی!» و در این چهل سال گذشته، همین گفتگو و پاسخ هیچ، مضمونی در دست مخالفان جمهوری اسلامی و انقلاب از هر طیف و گروه و دسته ای با هویت های مختلف و رنگ های متفاوت شده است.

جماران: سیدعطاءالله مهاجرانی در یادداشتی با عنوان《 نقد تحریف مدرنِ اندیشه و سلوک امام خمینی 》نوشت:

- دیباچه

ای رستخیز ناگهان......           

همسر فرزانه ام دکتر جمیله کدیور شهریور ماه امسال سفری مبارک و روح بخش به تهران و مشهد داشتند. به خانه انس مان، به روزنامه اطلاعات سر زده بودند. فرصتی دست داد. من هم از طریق تلفن تصویری با دوست با صفا جناب آقای دعایی که اربعینی از دوستی مان و سابقه ارادت من می گذرد و مدیران ارشد روزنامه اطلاعات سلامی و کلامی داشته باشم. ابراز مهر دوستان و البته دلتنگی بنده و یاد ایّامی که در گلشن صفایی داشتیم… 

جناب آقای سید محمود دعایی سی دی سخنرانی شان در یزد را برایم فرستاده اند. سخنرانی را دیدم و شنیدم. بار ها شنیدم. جان کلام ایشان دغدغه و نگرانی نسبت به تحریف شخصیت امام خمینی است. سخنان آقای دعایی مثل همیشه صمیمانه، پر مهر، پر نکته، اثر گذار و عبرت آموز بود. می خواستم یادداشت کوتاهی در این باره بنویسم. دیدم شخصیت و جاذبه امام مرا با خودش می برد و برد که برد. گفتم تو که این تجربه را داشتی و کتاب « نقد توطئه آیات شیطانی » را در تبیین و تفسیر فتوای امام در دفاع از حریم و اعتبار پیامبر اسلام و تحریف شخصیت او بیش از سی سال پیش، چهل شبانه ـ روزه نوشتی، این بار هم دریغ است که نسبت به شکوه شخصیت و جاذبه معنوی امام خمینی و تحریف سنگین شخصیت ایشان در ابعاد مختلف نظری و اندیشه و سخن و سلوک امام، مطلبی ننویسی.

سوز و صفا و تابی که در سخن آقای دعایی بود؛ مثل برقی از منزل لیلی جهید و درخشید، شعله ای سیّال در ذهنم افروخت و رهایم نکرد. شکوه شخصیت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، مثل رستاخیزی ناگهان و آتشی در بیشه اندیشه ها، در جانم افروخته شد. 

ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی منتها

ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها

- درآمد:

تحریف

تحریف را گاه جزو مغالطات منطقی به شمار آورده اند. گاه تحریف در تغییر واژه اتفاق می افتد و گاه در معنا. نوع سومی از تحریف وجود دارد که هم واژه تغییر داده می شود و هم معنا. در واقع عبارت را با چنین تغییر و تبدیل های سه گانه ای، به امری دیگر تبدیل می کنیم.

قرآن مجید با سه رویکرد و نیز واژگان و صورت بندی متفاوت، مقوله تحریف را بیان کرده است

۱- یسمعون کلام الله یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٧٥﴾

کلام خداوند را می شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش، آگاهانه تحریف می کردند!

۲- یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ﴿النساء: ٤٦﴾

سخنان را جا به جا می کنند.

۳- یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ ( المائده، ۴۱)

سخنان را از جای خود دگرگون می کنند.

مترجمان و بسیاری از مفسران به تفاوت دو صورتبندی: « عن مواضعه» و « من بعد مواضعه » توجه لازم را نداشته اند.

«عن مواضعه»، تحریف سخن بدون فاصله انجام می شده است. «من بعد مواضعه» پس از گذار زمان انجام شده است. از سیاق آیات به روشنی می توان تفاوت دوموقعیت و زمان را شناسایی کرد. چنان که تحریف سخن و شخصیت امام خمینی هم در دوران پیروزی انقلاب صورت می گرفت و نیز پس از گذار سال ها، همچنان دستگاه تحریف ساز پر تکاپوست و در کار دگرگونه و واژگونه نشان دادن شخصیت و منش و روش امام خمینی.

به عنوان نمونه، عباس میلانی در کتاب ایرانیان برجسته و متشخص، داستان واره زندگی امام خمینی را از داخل هواپیمای ایرفرانس شروع کرده است.

Abbas Milani, Eminent Persians,New York, Siracus University press,2008 vol 1, p350

در روایت داستانی میلانی تحریف های متنوعی صورت گرفته است. وقتی صادق قطب زاده پرسش خبرنگار را ترجمه می کند. می پرسد: حالا چه احساسی دارید. امام خمینی به نقطه دور دستی نگاه می کند و می گوید: هیچ!

برخی به تعبیر قرآن می دانسته اند که واژه « هیچ» در سیاق شخصیت عرفانی و ادبیات امام چه معنایی می دهد. برخی نیز مثل طعمه ای واژه را شکار کرده و امام خمینی را فردی بی احساس نسبت به ملت ایران معرفی کرده اند. واقعیت و ریشه های تحریف از کجاست؟

در صبحگاه دوازدهم بهمن ماه، هنگامی که امام خمینی رهبر انقلاب، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، در حالی که از پنجره کوچک هواپیمای ایر فرانس به آسمان و افق ایران نگاه می کرد. و در سیما و نگاهش تبسم و آرامش موج می زد، خبرنگاری از ایشان پرسید: اکنون که بعد از سال ها به ایران باز می گردید چه احساسی دارید؟ امام پاسخ می دهد: هیچی!

صدایش آرام و تبسمی هم در سیمایش پدیدارست.

این گفتگوی کوتاه توسط مرحوم حبیب الله عسکر اولادی روایت متفاوتی دارد، ایشان که جزو همراهان امام و در همان پرواز بوده اند. گفته اند: خبر نگار پرسید، شما که امروز قدرتمندترین شخصیت ایران هستید، از بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟ امام پاسخ می دهند هیچ!

در این چهل سال گذشته، همین گفتگو و پاسخ هیچ، مضمونی در دست مخالفان جمهوری اسلامی و انقلاب از هر طیف و گروه و دسته ای با هویت های مختلف و رنگ های متفاوت شده است که: ببینید، اصلا احساس ندارد! ببینید اصلا مردم ایران را به هیچ می انگارد! برخی نیز به این هیچ، هیچ بزرگ عنوان داده اند. 

بسیار خوب! واقعا این پاسخ در آن شرایط ویژه و موقعیت استثنایی چه معنا و مفهومی می تواند داشته باشد؟ مخاطب این «هیچ » کیست؟ تفسیر امام از این « هیچ » چه می تواند باشد؟ آیا برای شناخت و تفسیر و تاویل این هیچ می توانیم، شخصیت فکری و فلسفی و عرفانی و اخلاقی و انقلابی و دینی امام را نادیده بگیریم و صرفا بر همین واژه هیچ تاکید کنیم؟ آیا می توانیم به تمام سخنان او در همان روز ۱۲ بهمن در بهشت زهرا چشم ببندیم و از «هیچ » یک گفتمان برای همه تاریخ زندگی امام و انقلاب و جمهوری اسلامی بسازیم!؟چنان که عباس میلانی، مارکسیست سابق و مرثیه سرای سلطنت برباد رفته امروزه ساخته است.

چند نکته در باره « هیچ» :

یکم: امام خمینی به عنوان یک فیلسوفِ عارف و استاد اخلاق و رهبر انقلاب، وقتی می گوید: هیچ! به اصطلاح بایسته یا شایسته است این هیچ را در همان چارچوب گفتار و اندیشه و باور او بسنجیم. امام خمینی در ۲۷ سالگی نقد و تفسیری بر کتاب فصوص ابن عربی نوشته اند، آن شرح و تفسیر از هر نظر در شناخت امام می تواند متن تعیین کننده ای به حساب آید. هم از حیث معنا و محتوا و نیز از جهت صورت و خط نسخ متن و خط نستعلیق شرح که در حاشیه نوشته شده است. آن خط ممتاز و شیوه آرایه بندی صفحات نشانی از یک روح سامان یافته و منضبط است. وقتی شرح را می خوانیم، در می یابیم که امام در آن مرحله و دهه عمر خویش به چه اوج و پروازی رسیده بوده است. در واقع نمی توان سخن و سلوک امام را از موقعیت اندیشه و باور عرفانی و فلسفی او جدا کرد.

دوم: مخاطب امام در بیان واژه هیچ مردم نبودند، خودش و احساس خودش بود. یعنی من در برابر مردم هیچم. خود را به حساب نمی آورم. نه این که مردم هیچ اند و برای آنان ارزش و اعتباری قائل نیستم.

سوم: امام خمینی در سخنرانی بهشت زهرا، بیشترین احترام و اعتبار و ارزش را برای ملت ایران قائل شدند. وقتی هم که از موضع قدرت گفتند: « من توی دهن این دولت می زنم! »‌ بی درنگ اشاره و اضافه کردند که این توانایی را به دلیل این که مردم ایشان را قبول دارند یافته اند. عاطفه و احساس خود را هم نسبت به رنج ها و آلام مردم و شهیدان انقلاب بیان کردند.

چهارم: هیچ در فرهنگ عرفانی و فلسفی و ادبی ما به معنای عدم نیست! به مفهوم نحوه ای نگاه به خود است. مثلا قطره وقتی که به دریا می پیوندد، هیچ می شود. اما از سوی دیگر دریا می شود و ای بسا گوهری یگانه. سعدی سروده است:

یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که دریاست من کیستم؟

گر او هست حقا که من نیستم

چو خود را به چشم حقارت بدید

صدف در کنارش به جان پرورید

امام خمینی خود را در برابر دریای حضور مردم هیچ خواند. ساعتی پس از این کلام، او شاهد حضور دریای مردم بود. کدام حضور را در تاریخ ایران بیش از حضور مردم در استقبال امام در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷و در بدرقه پیکر او در ۱۵ خرداد ۱۳۶۸ شاهد بوده ایم؟ همان داستان قطره و دریا و گوهر یگانه ای که از دریا ارزش و اعتبار گرفت.

پنجم: نسل ما به چشم خود دید، خدایگان شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران! که خود را همه چیز می دانست و نامش در کنار نام خدا و میهن قرار می گرفت، چگونه به مفهوم حقیقی کلمه هیچ شده بود، وقتی کشور را تحویل ژنرال هایزر آمریکایی داده بود و از فرماندهان ارتش خواسته بود که : به ژنرال هایزر گوش کنند، به او اعتماد داشته باشند، از او اطاعت کنند، گفته بود: هایزر ژنرال شماست! هیچ به مفهوم واقعی و سیاسی و اجتماعی همین موقعیتی بود که شاه داشت و موقعیتی که برای ارتش ساخته بود.

هیچ امام خمینی سرچشمه بقا و اعتبار بود. هیچی خواستنی! و دست نایافتنی، نه هیچی سطحی و خاک مال شده و بی اعتبار. هیچ بودن قطره ای که به دریا می پیوندد، نه هیچ بودن ذره ای غبار که در برهوت وابستگی به آمریکا و سقوط تاریخی محو شد.

- دانش امام خمینی 

از جمله سر فصل های تحریف شخصیت امام خمینی انکار دانش اوست. تعبیر «آخوند بیسواد» یا «آخوند [...]» نقل محفل تلویزیون های فارسی در خارج از کشور و ورد زبان برخی از مهمانان آن هاست. عده ای نیز در مقاله ها یا کتاب هایشان همین مضمون را مطرح کرده اند. بدیهی است وقتی مضمونی در طول سالیان سال تکرار می شود. بسیاری از دریافت کنندگان پیام با شخصیت امام خمینی و آثار او آشنا نیستند. این داوری در ذهن آنان رسوب می کند و تبدیل به باور می شود. حتی کسانی که با زبان حوزه و مرجعیت نیز آشنایند، گویی تحریف خود را در اثر تکرار باور کرده اند.

به عنوان نمونه پس از درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی یکی از فعالان سیاسی، مقیم واشنگتن، در مقاله ای با عنوان: « خواجه مُرد!» درباره هاشمی رفسنجانی و نقش او نوشته است:

 « باید قبول کرد که امضای ایشان در تمام تحولات و نشیب و فرازها و پیچش های تاریخی چهار دهه اخیر مملکت ما نمایان است . او بحق آدمی بود که از روح اله خمینی ، یک آخوند ساده [...] – تبعیدی یک ولی فقیه یک دنده و یک [...] تاریخی ساخت.»

پیداست نویسنده که روانشناس است، اما در دام هیجانی خام و احساسی اپوزسیون پسند افتاده است. نه تاریخ حوزه علمیه و مرجعیت را می شناسد. نه از سال های طولانی تدریس آیت الله خمینی در حوزه قم و نجف با خبر است. نه به تخصص و خبرگی ایشان در قلمرو فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه و عرفان و ادبیات آگاهی دارد. نه از رابطه امام خمینی و هاشمی رفسنجانی با خبر است. به علل یا دلایلی کینه ای کهنه نسبت به انقلاب و امام دارد. در دنیای واهمه، ناسزا را در چنان واژگانی پرواز داده است.

امام خمینی کتاب شرح فصوص ابن عربی را در ۲۷ سالگی نوشته است. دستنوشته امام خمینی، نشانه ای از انضباط و هنرمندی یک روحانی جوان و دانشمند و هنرمند است. شیوه انشاء و عمق معانی و نیز خوشنویسی متن و حاشیه، نشانه شخصیتی تربیت شده و درس خوانده است.

در سال ۱۳۱۵ که حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزه علمیه قم فوت می کنند. امام خمینی در همان وقت که ۳۴ ساله بوده اند. یکی از اساتید مطرح فقه و اصول و فلسفه و عرفان حوزه بوده اند. در دعوت از آیت الله سید حسین بروجردی به قم، نقش تعیین کننده داشته اند. در طول مرجعیت عام آیت الله بروجردی نیز در واقع رابط ایشان با حکومت بوده اند. به تهران می آمده اند و در جلسه های مجلس شورای ملی به عنوان شنونده مذاکرات شرکت می کرده اند.

از سویی امام خمینی فرزند یک خانواده متشخص و اعیانی با معیار های روزگار خود بوده است، خانه پدری ایشان در خمین، خانه فردی است که مرکز توجه و کانون رفت و آمد مردم بوده است. برج دیدبانی در خانه، اصطبل بزرگ برای اسب ها در طبقه اول، اتاق های متعدد و بزرگ، بخش های بیرونی و اندرونی، همه نشانه های یک زندگی ممتاز خانواده ای متشخص است. پیداست نه امام [...] است و نه ساده!

او با داشتن اندیشه ای روشن و افق دیدی دراز مدت، برای رژیم شاه، استقرار و بقا نمی دیده است. از این رو هم با روشنگری سیاسی، تبدیل به مهمترین شخصیت حوزوی مخالف سلطنت و محمد رضا شاه می شود. به تربیت شاگردان می پردازد، دو قلمرو فلسفه و اندیشه سیاسی را با شریعت و اندیشه فقهی به عنوان زمینه اصلی کار خود انتخاب می کند. یک بار هم به این نکته اشاره کرده است. که اندیشه او تلفیق اسفار صدرالمتالهین و جواهر الکلام شیخ محمد حسن نجفی است. در دهه چهل، نظریه ولایت فقیه را در درس های خود در نجف مطرح می کند.

ایت الله دکتر مهدی حائری یزدی در گفتگوهای خود که با عنوان تاریخ شفاهی دانشگاه هارواردو منتشر شده است، به موقعیت علمی امام خمینی در حوزه قم اشاره می کند. او که متولد ۱۳۰۲ خورشیدی بوده است. به شاگردی خود در نزد امام خمینی و دانش و تسلط ایشان بر فلسفه و عرفان اشاره می کند. همراه با نهضت اسلامی مرحله به مرحله از زمان ایت الله بروجردی تا نهضت نفت، تا نهضت پانزده خرداد، تا انقلاب اسلامی حرکت می کند. وقتی به منزل یا منزلت انقلاب اسلامی می رسد. رهبری او هیچ رقیب یا منازعی ندارد. چنین شخصیتی آخوند ساده و آخوند [...] است!؟

پیداست مخالفان از شیوه سخن گفتن امام که راحت و با لهجه اهالی خمین سخن می گفت. مثل سنت مرسوم حوزه، با تکیه بر لحن و کشیدن صدا و استفاده از واژه های رسمی و نامأنوس حرف نمی زد. این شیوه از نگاه ظاهر گرایان به آخوند ساده یا دهاتی تلقی شده است.

می بایست بین مردمی بودن و عوام بودن، تفکیک و تمایز قائل شد. چنان که یرواند ابراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» به این نکته توجه داشته است:

« آیت الله خمینی را اغلب یک روحانی سنتی می دانند، ولی در واقع او از لحاظ نظریه سیاسی و استراتژی مردمگرای مذهبی خود، نو آور مهمی در ایران بود.»

( یرواند ابراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه، احمد گل محمدی- محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴ ص ۵۹۱)

پیامبر اسلام(ص) در باره مؤمن این تعبیر را دارند که: « المؤمن کیس حذر فطن» انسان با ایمان، هوشمند، دوراندیش و باریک بین و زیرک است. امام خمینی یکی از مصادیق والای این روایت پیامبر اسلام است! صدها نشانه در سخن و سلوک اجتماعی و رهبری امام می توان جستجو کرد که بر این امر گواه است.

هرچند تحریف گران شخصیت و دانش و منش امام، ماجرایشان گاه مثل کسی است که خود را به خواب زده و بیدار نمی شود. اما به تعبیر طاهره صفار زاده:

در این دیار دودی

این داوران دودی شکل

بیهوده سنگ

بیهوده گِل،

به ساحت مهتاب می زنند… 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
18 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 1477098
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.