گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

طی گفت و گو با جماران؛

قهرمان پور: آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند که ایران صبورانه عمل می کند/ گروه «بی» تلاش می کند ترامپ را برای درگیری نظامی محدود با ایران همراه کند

ترامپ به دنبال فشار با هدف مذاکره و گرفتن امتیاز، برجام جامع تر و بهتری است که بتواند از آن در کمپین انتخاباتی خود استفاده کند و بگوید که من از اوباما بهتر بودم. خط مایک پنس، بولتن و پمپئو نیز دنبال جنگ و درگیری نظامی است. هردو طرف هم سعی می کند موارد خود را پیش ببرند. خط جنگ طلب دنبال این است که به ترامپ اصرار کند که گفت وگو با ایران ممکن نیست و هرچه سریع تر باید به یک فضای مشترک برسند. به نظرم چیزی که ممکن است ترامپ و مایک پنس را به هم نزدیک کند یک درگیری نظامی محدود اما همراه با حمایت بین المللی است.

پایگاه خبری جماران: آمریکایی ها ادعا میکنند پهپاد آنها که هفته گذشته به خاطر تجاوز به حریم هوایی ایران سرنگون شد برخلاف گفته ایران در حریم بین المللی به پرواز درآمده بود. بعد از سرنگونی پهپاد آمریکایی ها در فضای خبری و رسانه ای واکنش هایی نشان دادند و حتی می گفتند یکی از گزینه های آنها واکنش نظامی است.

با این حال دونالد ترامپ در توئیتی گفت: برای انتقام گرفتن و حمله به ۳ نقطه مختلف خاک ایران آماده بودیم اما وقتی پرسیدم که چند نفر کشته خواهند شد، ژنرال به من پاسخ داد 150 نفر و من حمله را 10 دقیقه قبل متوقف کردم. 

چند روز پس از این واقعه، آمریکا دست به تحریم جمعی دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی ایران زد و تهدید کرده که محمدجواد ظریف نیز به این لیست اضافه شود.

در باره این اتفاقات خبرنگار جماران با رحمن قهرمان پور کارشناس امور آمریکا به گفت و گو نشسته است.

در ادامه تحلیل این کارشناس مسائل بین الملل را می خوانید:

 

بگذارید گفت و گو را با سفر جان بولتون به منطقه شروع کنیم. فکر می کنید او چه هدفی از سفر به اسرائیل داشت؟

به نظر می رسد که سفر آقای بولتون در این مقطع در ادامه همان سیاستی است که آمریکایی ها نامش را «فشار حداکثری» گذاشته اند. ما به این سیاست «دیپلماسی اجبار» می گوییم. آقای ظریف هم آن را «جنگ اقتصادی» می خواند. شاید این سفر در راستای هماهنگی بیشتر بوده است. همچنین می دانیم که کنفرانس منامه و معامله قرن مطرح شده است. بولتون یکی از طرفداران سرسخت اسرائیل و به تبع آن معامله قرن است. لذا می توان حدس زد که سفر آقای بولتون به اسرائیل در راستای این دو موضوع اصلی یعنی نحوه مواجهه با ایران و مساله چگونگی پیشبرد معامله قرن در منطقه است.        

 

در آن نشست خبری جان بولتن از عبارت جعلی «خلیج عربی» استفاده می کند. فکر می کنید این حرف با چه هدفی بیان می شود؟

آنها وارد فاز تحریک ایران شده اند. مساله تروریست عنوان کردن سپاه، تحریم رهبری و (احتمالا) آقای ظریف و استفاده از نام جعلی خلیج عربی نشان می دهد که طیف تند و افراطی و برانداز که حتی در اپوزیسیون هم در اقلیت هستند به جان بولتون که با گروه های اپوزیسیون برانداز ایران ارتباط دارد یا به خود ترامپ مشورت می دهند، افتاده اند و فشار می آورند که وارد خطوط قرمز شوید، ایران را تحریک کنید و نشان دهید که از چیزی نمی ترسید. اینکه مقصود آنها از این کار چیست خیلی معلوم نیست. اما نتیجه کار در واقع تشدید تنش در روابط ایران و آمریکا و کمرنگ تر شدن گزینه مذاکره و حتی کاهش تنش است. نتیجه این اقدامات رادیکال تشدید تنش در روابط دو طرف و حتی در منطقه است. در این مسیر، ترامپ ممکن است تن به درگیری نظامی محدود، یعنی همراهی با بولتون و پمپئو، دهد

قبلا هم در گفت و گوهای قبلی مان گفته ام که در کاخ سفید دو خط و مسیر به صورت همزمان به پیش می رود؛ یکی مسیر جنگ و درگیری نظامی است که در راس آن مایک پنس قرار دارد - که مایک پنس بولتون و پمپئو را جلو انداخته - و دیگری مسیر خود دونالد ترامپ است. ترامپ به دنبال فشار با هدف مذاکره و گرفتن امتیاز، برجام جامع تر و بهتری است که بتواند از آن در کمپین انتخاباتی خود استفاده کند و بگوید که من از اوباما بهتر بودم.

خط مایک پنس، بولتن و پمپئو نیز دنبال جنگ و درگیری نظامی است. هر دو طرف هم سعی می کند موارد خود را پیش ببرند. خط جنگ طلب دنبال این است که به ترامپ اصرار کند که گفت وگو با ایران ممکن نیست و هرچه سریع تر باید به یک فضای مشترک برسند. به نظرم چیزی که ممکن است ترامپ و مایک پنس را به هم نزدیک کند یک درگیری نظامی محدود اما همراه با حمایت بین المللی است. شاید خط جنگ دنبال این است که یک اجماع حداقلی بین المللی ایجاد کنند و سپس ترامپ را قانع کنند که درگیری با ایران هزینه زیادی ندارد.

 

در ابتدای صحبت های خود به تحریم رهبری و آقای ظریف اشاره کردید. این سوال مطرح است که تحریم این اشخاص آیا نمایشی به نظر نمی رسد؟

اهمیت نمادین این تحریم ها بیشتر از اهمیت واقعی آنهاست. ترامپ می خواهد بگوید برای رسیدن به خواسته ام برای وادار کردن ایران به مذاکره هیچ خط قرمزی را به رسمیت نمی شناسم. این تحریم ها بیشتر حالت نمادین دارد و اتفاق آنچنانی نخواهد افتاد. آمریکایی ها می خواهند بگویند در عزم خود جدی هستند اما از سوی دیگر واقعیت این است که این نوع اقدامات علیه کاهش تنش یا مذاکره احتمالی است. یعنی وزنه نتیجه عملی سیاستی که ترامپ در پیش گرفته بیشتر به سمت درگیری نظامی است تا مذاکره. قاعدتا کسی که خواهان مذاکره باشد نمی آید خط قرمزهای طرف مقابل را نادیده بگیرد که معنایش در واقع بی احترامی به مقامات عالی آن کشور است. معنای این اقدامات تحریک کردن است؛ نه اینکه آمریکایی ها واقعا دنبال نتیجه گیری و مذاکره و کاهش تنش باشند.

 

شما استفاده از عبارت جعلی خلیج عربی را در راستای تحریم رهبری و ... تحلیل کردید. آیا آمریکایی ها به آن نتیجه رسیده اند که با این اقدامات کوچک و جزئی، ایران را اصطلاحا از کوره به در می برند؟

اتفاقا آنها به این نتیجه رسیده اند که ایران صبورانه تر عمل می کند. شاید آنها دنبال این هستند که به ایران فشار بیاورند تا سریع تر تصمیم خود را بگیرد. به عبارت دیگر می خواهند به افکار عمومی داخلی خود هرچه سریع تر بگویند که ایران دنبال مذاکره نیست و اگر ترامپ وارد جنگ شد مجبور به این کار بوده است. آمریکایی ها نه به فضای ایران و فضای بین المللی و نه به واکنش هایی اقدامات شان در داخل و حتی سطح بین المللی نشان داده می شود توجهی ندارند. وقتی حتی به تحلیل های گروه بحران بین المللی و ... نگاه می کنیم همه آنها به نوعی معتقدند که ترامپ به نوعی زور می گوید و دنبال مذاکره نیست و نمی تواند از طریقی که پیش گرفته است به خواسته خود برسد. می خواهم بگویم در سطح بین المللی هم با او مخالفت وجود دارد و خیلی از کارشناسان و تحلیلگران مخالفند. اما مساله ترامپ بیشتر توجیه پایگاه رأی خود اوست تا موجه سازی اقداماتش برای افکار عمومی جهان.

 

همانطور که گفتید، در کاخ سفید دو خط وجود دارد. آیا امکان جدایی بین این دو خط هست؟ ما از یک طرف مشاهده می کنیم که دم از مذاکره می زنند و از طرف دیگر دنبال تنش هستند. فکر می کنید کدام یک از این دو خط جلوتر می رود؟

حقیقت این است که این سوال بسیار اهمیت دارد اما جواب آن بسیار سخت است. تا اردیبهشت می توانستیم با قاطعیت بیشتری بگوییم که خط یک یعنی خط ترامپ تعیین کننده تر است. اما عبور ترامپ از خط قرمزها، تروریست عنوان کردن سپاه، تلاش برای به صفر رساندن صادرات نفت ایران و تحریم رهبری که از اردیبهشت به بعد انجام شده کار را سخت کرده است. به نظر می رسد که ترامپ علی رغم برداشتی که از خود دارد و خود را نابغه می داند و در این چند روز نیز با لحن تمسخرآمیزی راجع به بولتون حرف زده و گفته من در بازی اینها نمی روم و بولتون دنبال جنگ است، کارهایی که او انجام می دهد تقریبا تایید عملی خواسته های بولتون و پمپئو است. در دو ماه گذشته واقعا شرایط سخت شده است.

این نگرانی وجود دارد که ترامپ در دام تندروها بیفتد و وارد یک درگیری محدود شود. یعنی فصل مشترک آنها درگیری محدودی است که دنبال آن هستند. خط دو، یعنی پمپئو، بولتون و مایک پنس می گویند که درگیری نظامی محدود خواهد بود که به این بهانه ترامپ را وارد جنگ کنند.

 

پس چطور بعد از آنکه ایران پهپاد آمریکا را مورد هدف قرار داد، آمریکا واکنش نظامی نشان نداد؟

نکته درست و بسیار مهمی است. ادعای من با این نقض مواجه است که اگر واقعا آن ها آنقدر قدرت داشتند بعد از سرنگونی پهپادشان باید واکنش نظامی نشان می دادند. اما جوابی که من بتوانم بدهم این است که شاید آن چیزی که مانع اقدام ترامپ شد، همان مساله ای بود که او در ذهن خود داشت؛ یعنی اینکه آیا می تواند این حمله نظامی به ایران را برای هواداران خود توجیه کند یا نه. مساله او ایران، مردم ایران و کشته شدن 150 نفر نبود. به نظرم ترامپ به این جمع بندی رسید که نمی تواند این جنگ را برای هواداران خودش توجیه کند.

من چون تخصص نظامی ندارم، نمی دانم و نمی توانم با قطعیت بگویم که آیا او از نظر نظامی آماده واکنش بود یا نه.  اما مهمترین مانع بازدارندگی ترامپ شاید ناتوانی او در توجیه افکار عمومی بود. البته عزم ایران و قدرت بازدارندگی ایران نیز حتما موثر بوده است. در نتیجه اگر ترامپ روزی به این تصمیم برسد که می تواند درگیری با ایران را برای پایگاه رأی خود در داخل آمریکا توجیه کند و به خاطر این درگیری در کمپین انتخاباتی اش آسیب نمی بیند ای بسا که با درگیری نظامی محدود موافقت کند.

 

به عنوان سوال آخر؛ اجلاس منامه را چطور ارزیابی می کنید؟

در کنفرانس منامه بحث سرمایه گذاری اقتصادی یا معامله قرن مطرح است. یکی از پیشنهادات این است که بین کرانه باختری و غزه بزرگراهی احداث شود و این دو به هم وصل شوند.

در بحث کمک مالی به مهاجران فلسطینی در مصر و اردن هم بحث هایی مطرح شده است.

این کنفرانس تلاشی از طرف کوشنر و آمریکایی ها برای جلب کمک های مالی برای اجرای پروژه ی معامله قرن است. اما نکته اینجاست که به قول محمود عباس پول یک چیز است و هویت فلسطینی ها چیز دیگر. مساله فلسطینی ها با مساله هویت گره خورده است. یعنی این جزو بدیهی ترین اصول سیاست بین الملل در خاور میانه است که طرح معامله قرن آن را نادیده گرفته است.

می‌دانیم که در اوایل دهه 1990 اسرائیلی ها طرح خاور میانه جدید را پیشنهاد کردند و گفتند ما حاضریم در خاورمیانه سرمایه گذاری کنیم. آمریکایی ها هم اعلام آمادگی کردند. اما مساله فلسطین در نهایت مساله هویتی بوده است و نه مساله اقتصادی که با 50 میلیارد دلار سرمایه گذاری حل شود. چگونه می خواهید بیت المقدسی را که قرن ها با هویت مسلمان ها و فلسطینی ها گره خورده را با یک معامله اقتصادی از آن ها بگیرید و به فلسطینی ها بگویید که از آنجا بروید؟ معامله قرن بدیهیات را نادیده می گیرد. این نشان می دهد کسانی که این طرح را نوشته اند واقعا هیچ مشورتی با افراد موثر و کارشناسان خاورمیانه نکرده اند و آن را با یک ذهنیت بسیار بسته، محدود و ناآشنا به مسائل خاور میانه را نوشته اند. مثل همان بحثی است که راجع به مشورت به ترامپ مطرح کردیم. کسانی که این طرح را نوشته اند یا مثل کوشنر اطلاع نداشته اند و یا بخشی از آنها مثل بولتون از روی غرض و مرض طرح را مطرح کرده اند. لذا بعید است که کنفرانس منامه بخواهد نتیجه روشنی داشته باشد.

 

پس شما هم فکر می کنید به شکست می رسد.

درباره کنفرانس منامه که نمی توان گفت شکست یا پیروزی. باید منتظر باشیم و ببینیم که چه زمانی طرح معامله قرن را اعلام می کنند. گفته بودند آن را بعد از عید فطر اعلام می کنند. همین که تا الان اعلام نشده است نشان می دهد که موفق نبوده اند. الان هم میگویند آن را بعد از کنفرانس منامه اعلام می کنند. لذا باید منتظر باشیم و ببینیم که طرح معامله قرن را کی انجام می دهند. فلسطینی ها این اجلاس را تحریم کردند، مصری ها گفته اند که ما یک عدد شن از صحرای سینا هم نمی دهیم، اردن مخالفت کرده است و بسیاری از گروه های مردمی هم مخالف بودند. لذا حالا باید منتظر باشیم و ببینیم بعد از آن چه اتفاقی می افتد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.