خبرنگاری شغلی است که به دلیل گستردگی حیطه‌کاری و سر و کار داشتن با عوامل فیزیکی، نبودن محیط ثابت و امن و گاهی غیراستاندارد و سر و کار داشتن با افراد و محیط‌ های مختلف و متفاوت، سختی‌ و تنش‌های فراوانی را برای خبرنگار به همراه دارد و خاطرات تلخ و شیرینی نیز از خود به جای می‌گذارد.

خبرنگاران در همه احوالات کاری خود مستعد رو به رو شدن با رویدادها و حوادث غیرمنتظره هستند و به خطر افتادن جان‌شان نیز دور از ذهن نیست.

خاطرات شاد و شیرین نیز در این وادی برای خود جایی دارد که همنشین بسیار دل‌انگیزی برای دوران بازنشستگی است که خالی از لطف نیست، تا با یک استکان چای قندپهلو کنار یک پنجره در هوای ابری آن‌ها را به یادآورد و با جزئیات مرور کرد.  

تلخی‌ها و شیرینی‌ها را می‌شود امروز نیز شنید تا این بازگویی، محال‌ها، خوشرنگی‌ها، تعهدها، مسئولیت پذیری‎ها و مشقت‌های این قشر را در پرگار ذهن‌ها رسم کند.

محمود صارمی خبرنگار جمهوری اسلامی(ایرنا) در مزارشریف با شهادتش، ۱۷ مرداد را برای همیشه تاریخ به نام افسران جنگ نرم ثبت کرد و با خون خود این روز را به نام «روز خبرنگار» به رنگ عشق و تعهد نقاشی کرد.  

۱۷ مرداد مجال و بهانه‌ای برای شنیدن نجواها و ترنم‌های اصحاب رسانه استان سمنان شد تا گوشه‌ای از سختی کار آنان را بازگو کنیم.

تیتر جنجالی

علیرضا عربی- خبرنگار روزنامه پیام استان سمنان: در سال ۱۳۸۴ تازه وارد حوزه خبری شده بودم. مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت استان سمنان نشستی داشت و در این نشست گزارش عملکرد ارائه می داد.

جلسه ساعت ۱۱ شروع شده بود و من ساعت ۱۱ و نیم به جلسه رسیدم و در بدو ورودم آقای مرادی مدیر کل فرهنگ و ارشاد استان گفت: ۹۰ درصد مصوبه‌های شورای فرهنگ عمومی مربوط به دستگاه‌های اجرایی استان است که اجرایی نشده است.

از تیتر جنجالی که برای روزنامه داشتم خوشحال بودم. فردا صبح تیتر نخست روزنامه را زدیم: ۹۰ درصد مصوبه‌های شورای فرهنگ عمومی استان اجرایی نشده است.

چند ساعت بعد اعتراض‌ها، زنگ تلفن‌ها و احضاریه‌ها شروع شد.

مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان سمنان گفته بود: ۸۰ درصد مصوبات شورای فرهنگ عمومی اجرا شده است و ۲۰ درصد اجرا نشده است که ۹۰ درصد از این ۲۰ درصد اجرا نشده مربوط به دستگاه‌های اجرایی است.

از آنجا که من دیر به جلسه رسیده بودم تنها قسمت ۹۰ درصد اجرا نشدن مصوبه‌ها را شنیده بودم و ضبط هم کرده بودم.

تردد بر وفق مقررات

محمد تقی قدس - سرپرست روزنامه جمهوری اسلامی در سمنان: در آن سال‌ها من تنها خبرنگاری بودم که  عکاسی هم می‌کردم، معمولا عکس‌های سیاه و سفید از راهپیمایی‌ها می‌گرفتم و بعد از پایان مراسم راهی تهران می شدم، در تاریکخانه‌ای که در روزنامه بود عکس‌ها چاپ و یکی یا چند تایی از آن‌ها درروزنامه چاپ می‌شد.

کار دشواری داشتم، معمولا راهپیمایی‌ها موضوع عکاسی من بود و برای نمایش بهتر حضور مردم  می‌بایست بهترین عکس تهیه و ارسال می‌شد، اما برای تردد در مسیر راهپیمایی‌ها و یا مسیرهای منتهی به راهپیمایی با مشکل مواجه بودم و مامورین نیروی انتظامی اجازه تردد در مسیرهای منتهی به راهپیمایی را نمی‌دادند.

پس از مدت‌ها پیگیری، یکی از مسئولان نیروی انتظامی از من خواست تا نامه‌ای به این نیرو بنویسم و آن‌ها مشکل را برطرف کنند.

درخواست ازطرف من ارائه شد، عکس، فتوکپی شناسنامه و غیره از جمله مدارکی بود که از من خواستند و پس از چند ماه تحقیق و بررسی نهایتا یک برگه A۴  با اعتبار ۶ ماهه به من دادند که عکس من بر آن الصاق شده بود و در آن نوشته بودند:«می‌تواند در مسیرهایی که با محدودیت تردد مواجه‌اند وفق مقررات تردد نماید».

در طول سال فقط چند راهپیمایی بزرگ و سراسری نظیر روز قدس، ۱۳ آبان و یا ۲۲ بهمن برگزار می‌شد که نیاز به عکاسی من داشت و بالاخره پس از چند ماه اولین راهپیمایی برگزار شد، با شجاعت و اعتماد به نفس فراوان وارد خیابان منتهی به راهپیمایی شدم و در مقابل فرمان ایست مامور نیروی انتظامی، کاغذ A۴ ارائه شده از نیروی انتظامی را تقدیم کردم، مامور وظیفه‌شناس مربوطه قدری نگاهم کرد، نامه را خواند و گفت: در این نامه نوشته شده "وفق مقررات" و الان مقررات اینه که تردد در این مسیر ممنوعه.

و اینگونه بود که کاری را که برای انجامش ۶ ماه دوندگی کرده بودم، با یک اظهارنظر آن مامور وظیفه‌شناس  بی‌نتیجه ماند.

خلع سلاح مسوول با ترفند خبرنگاری

جعفر ضمیری - از فعالان رسانه در استان سمنان: در سال‌های دورتر که برای کار خبرنگاری، از امکانات امروزی، بهره‌ای نداشتیم و از طرفی، بطور متوسط در هفته یک سمینار یا گردهمایی برگزار می‌شد، به عنوان خبرنگار در این مراسم حضور داشتم.

یکی از مسئولان عالی رتبه استان، به عنوان سخنران مراسم در ابتدای صحبتشان گفتند: «قرار نبود امروز من صحبت کنم و آمادگی ندارم  اما خدمتتون عرض کنم»

بعد از این جمله چهل دقیقه مرتبط با موضوع سمینار صحبت کرد که برای من این بدایع گویی بسیار جالب بود و سعی کردم تقریبا همه مطالب ایشون رو خبری کنم.

در سمینار بعدی که ایشون سخنران مراسم بودند با همین جمله سخنرانی رو آغاز کرد: «قرار نبود بنده صحبت کنم و آمادگی صحبت ندارم ولی خدمتتون عرض کنم ... » در این مراسم هم نیم ساعت مرتبط با موضوع صحبت کرد.

اونجا بود که متوجه شدم این شگرد وی برای جلب مخاطب است.

نکته جالب این است که در مراسم یا گردهمایی بعدی که مخاطبان عوض می‌شد، وی با همین جمله سخنرانی رو شروع می‌کرد غافل از اینکه شاید مخاطبان متغیر باشند ولی تعداد خبرنگاران محدوده و این شگرد پیش خبرنگاران فاش می‌شود.

یک روز برای ضبط برنامه به اداره آمد، در یک فضای خصوصی در باره شگرد ایشان به خودش گفتم.

گرچه ایشان منکر این شگرد شدن ولی در سمینارهای بعدی دیگه از این جمله استفاده نکردند.

اتفاقا همین موضوع موجب رفاقت ما شد و در آن زمان که هنوز موبایل به بازار نیامده بود، همیشه تلفنی با یکدیگر در ارتباط بودیم.

بعد از دو سال ایشان با همان مسئولیت به استان دیگری رفت. من هم با همکارهایم در آن استان تماس گرفتم و این موضوع رو برایشان تعریف کردم.

آن‌ها گفتند: اتفاقا دیروز در مراسمی که ایشان گفت آمادگی سخنرانی ندارد اما یک ساعت صحبت کرد، کلی تحسینش کردم. «عجب پس شگردشونه».

دو هفته بعد، این دوست مسئول، با من تماس گرفت و کلی گله کرد و گفت: «من در سمنان شش ماه از این شگرد استفاده کردم اما شما اینجا من رو خلع سلاح کردید».

اگر ذکر زمان، نوع مسئولیت یا نام فرد مذکور امکان پذیر بود، این خاطره جذابتر می‌شد اما حفظ اسرار مسئولیت همیشگی ماست.

تلخی سیل

محمدرضا یوسف نژاد- خبرنگار ایرنا: خبرنگاری در ورای گذر زمان با هر سختی که دارد دوست داشتنی است و اگر عاشق این شغل نباشی و نتوانی با صبر و استقامت جلوی نامهربانی‌ها ایستادگی کنی به یقین روزی از پای در می آیی...

روزمرگی در کار خبر معنا ندارد و در تولید و پوشش خبر، امروزت با روزهای قبل قابل قیاس نیست و خبرنگار در فعالیت رسانه‌ای روزهای سختی و آسانی را پشت سر می‌گذارد.

سال ۹۸ سالی متفاوت برای من در حوزه خبرنگاری بود چراکه آغاز سال با اعزامم به استان گلستان برای پوشش سفر رئیس جمهوری به منظور بازدید از مناطق سیل‌زده شهرستان آق‌قلا همراه شد و لمس درد و رنج مصیبت‌زدگانی که در روزهایی که مردم دیگر نقاط کشور در سرور و برپایی جشن عید باستانی نوروز بودند برایم قابل تامل و ناراحت کننده بود.

اما خوشحالی یک خبرنگار زمانی است که خبرهایی که تهیه و منتشر می‌کند، تاثیر آن در جامعه قابل لمس باشد و به زبان عامیانه به درد مردم بخورد و در حقیت با فاصله گرفتن از خبرهای کلی و روزمره می‌توان برای بیان مشکلات آحاد جامعه مطلب نوشت.

توزیع چکمه برای فرونرفتن در گل، دادن نامه برای رئیس جمهوری، تلاش سیل‌زدگان برای دریافت غذا، زحمات بی قفه مردم برای ساخت سدهایی از خاک و نجات خانه و جان و مال و زندگیشان از خاطرات تلخی است که همیشه در خاطرم خواهد ماند.

هنوز کسانی سراغ ما را می‌گیرند

اعظم سالار- خبرنگار خبرگزاری مهر: خاطره‌نگاری همیشه یکی از بهترین راه‌های انتقال مفاهیم است مخصوصا کسانی که سینه‌شان مالا مال از گفتنی‌ها است و کافی است سنگ صبوری برایشان باشی تا برایت خاطره ببازند.

عرصه خبرنگاری لحظه به لحظه، ثانیه به ثانیه خاطرات را رقم می‌زند از زمانی که پیگیر یک سوژه، گفت و گو و یا گزارش هستی تا لحظه‌ای که منتشر می‌شود و بازتاب آن مشاهده می‌شود.

یک روز به مناسبت روز جهانی نابینایان تصمیم گرفتم گزارشی تهیه کنم ،افراد را برای مصاحبه انتخاب کردم  سراغ یک نابینا رفتم ساعت‌ها پای حرف‌هایش نشستم، گه گاهی بغضی که گلویش را می‌فشرد را متوجه می‌شدم، هر از گاهی به خاطر اینکه فضای سنگین عوض شود، سوالی از ایشان می‌پرسیدم و دوباره به حرف‌هایش گوش می‌دادم در پایان از وی خواستم یک جمله‌ای که دوست دارد را بگوید، گفت: «من از شما و تمام همکاران‌تان تشکر می‌کنم از اینکه می‌بینم هنوز کسانی هستند به سراغ ما می‌آیند و ساعت‌ها پای حرف‌های ما می‌نشینند دلگرم می‌شویم حالا چه مشکلات ما حل بشود و چه حل نشود».

جمله این فرد خیلی روی من تاثیر گذاشت. بنده همین جا به تمام همکارانم در این عرصه که بدون هیچ‌ چشم داشتی و با عشق فراوان مشغول فعالیت در این عرصه هستند باید بگویم خبرنگاری شغل نیست بله یک مسولیت سنگین است که برعهده ما گذاشته شده است و البته در خیلی از جاها می‌توان گفت توفیق است، چرا که در خیلی وقت‌ها سراغ افرادی می‌روم که نور امیدی در وجود آن‌ها روشن می‌شود، من برای تمامی همکارانم آرزوی توفیق و سربلندی دارم و پیشاپیش این روز را خدمت این قشر فرهیخته تبریک عرض می‌کنم.

بازگویی غریبانگی یک نقاش

هوشنگ حبیبی بسطامی- خبرنگار ایسنا: کار در رسانه‌ به نوعی زیستن در انبوهی از خبرها است و در حاشیه همین زیست رسانه‌ای است که هرچه اتفاق می‌افتد به نوعی رنگ و بوی خاطره هم پیدا می‌کند خصوصا اگر خبری که به بهانه آن دست به قلم شدی، از ارزش خبری شهرت و یا مجاورت برخوردار باشد.

جدا از فعالیت‌های رسانه‌ای من در حوزه مجلات هنری که تجربه تقریبا متفاوتی با فعالیت‌های ژورنالیستی و خصوصا کار در روزنامه‌ها و تا حدودی هفته‌نامه‌ها دارد اولین تجربه‌ خبری من در خارج از تحریریه رسانه، حضور در آیین تشیع مرحوم صنعتی‌زاده نقاش برجسته معاصر بود که برای پوشش آن راهی بهشت زهرا شده بودم، آن روزها در پیام هلال که بعدها روزنامه شهروند از دل آن برآمد کار می‌کردم.

استاد صنعتی را از قبل به واسطه علاقه‌ام به هنر می‌شناختم اما از فراز و نشیب‌های این مرد بزرگ چندان اطلاع نداشتم. سید علی اکبر صنعتی‌زاده نقاش پرآوازه معاصر، بزرگ شده پرورشگاه بود. پرورشگاهی که آن را حاج علی‌اکبر صنعتی زاده بنیان گذاشته بود و شیفتگی استاد به پدر معنوی‌اش چنان بود که نام و نام‌خانوادگی‌اش را نیز از او وام گرفته بود.

استاد صنعتی‌زاده که با همه وجود فقر را تجربه کرده بود بعد از تبدیل شدن به یک چهره ملی بخش مهمی از زندگی و آثارش را به همین حوزه سوق داده بود به طوری که امروزه دو موزه به نام ایشان وجود دارد که آثارش در آن به نمایش درآمدند.

مدیریت موزه صنعتی زاده تهران بر عهده هلال احمر است. ایشان تا آخرین روزهای زندگی‌اش ارتباط خود را با هلال احمر و البته رسانه‌های آن که در آن روزها من نیز در تحریریه یکی از آنها بودم قطع نکرد.

به هر روی جدا از نگارش یاداشت‌ها و مقالات در رسانه‌ها، اولین تجربه خبری من به عنوان خبرنگار به نوعی با آخرین خبر مرتبط با این نقاش پرآوازه که خاکسپاری ایشان بود، گره خورد، خاکسپاری که برخلاف انتظار من، غریبانه بود.

کودکان یتیم، سوته دلان، سرمازدگان بی‌خانمان، حکیم فردوسی، شام آخر و غیره از معروف‌ترین مجسمه‌های استاد صنعتی هستند، آیین خاکسپاری خلوت و غریبانه استاد آن روز مرا به حال و هوای آثار ماندگارش برد خصوصا اینکه اگر اشتباه نکنم در رستوران فردوسی یا خیام، شام آخر را میهمان پسرانش بودیم.

یادش جاودانه باد.

۹۸۹۱/۶۱۰۳

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.