جی پلاس؛

روایت موسوی تبریزی از حضور آخرین زندانی روحانی در زندان ساواک/۲۴ بهمن و ماموریتی که امام به او و آیت الله جمی واگذار کرد

آیت الله سید حسین موسوی تبریزی در خاطرات خود به آخرین روزهای حیات رژیم شاه و رهایی زندانیان اشاره کرده است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، آیت الله سید حسین موسوی تبریزی از همراهان نهضت امام خمینی (س) و  انقلاب اسلامی درباره دیدار خود با امام در همان روزهای نخست بازگشت ایشان به کشور چنین نقل خاطره کرده است:

 

‌‌این ملاقات در حالی بود که برادرم آقا سید محسن موسوی که در زندان بود و ما چهار‌‎ ‎‌روز بعد از ورود امام به ایران با سپردن وثیقه ایشان را آزاد کردیم و به همراه ایشان‌‎ ‎‌خدمت امام رفتیم که در آن جلسه شهید مطهری ما را محضر حضرت امام بردند. وقتی‌‎ ‎‌حضرت امام مطلع شد که اخوی تازه از زندان آزاد شده است تعجب کرد از اینکه یک‌‎ ‎‌روحانی تا آن زمان در زندان بوده است و در واقع ایشان آخرین روحانی بود که از زندان‌‎ ‎‌آزاد شد. علت تأخیر در آزادی اخوی این بود که در حدود دو ماه قبل از آن، ساواک به ما‌‎ ‎‌گفته بود که باید برای ایشان وکیل بگیرید و در میان وکلا نیز تنها چهار نفر بودند که‌‎ ‎‌وابسته به دستگاه و شاه نبودند و زندانیان سیاسی هم معمولاً یکی از این چهار نفر را‌‎ ‎‌انتخاب می کردند و ساواک هم با وکالت اینها مخالفت نمی کرد. این وکلا عبارت بودند از‌‎ ‎‌آقای زواره ای رئیس قبلی سازمان ثبت اسناد کشور، آقای سید محمد خامنه ای برادر‌‎ ‎‌بزرگ مقام معظم رهبری، دکتر عبدالکریم لاهیجی، داماد دکتر مصدق و آقای حاج سید‌‎ ‎‌جوادی. اخوی، آقای لاهیجی را به عنوان وکیل تسخیری خودش برگزیده بود و ما در‌‎ ‎‌طی این دو ماه مدام به دنبال آقای لاهیجی می گشتیم و هیچ کجا پیدایش نمی کردیم تا‌‎ ‎اینکه بالاخره یک روز من او را در محل کارش در بلوار کشاورز تهران یافتم و موضوع را‌‎ ‎‌با ایشان در میان گذاشتم. او نیز با قاضی دادگاه تماس گرفت و با بیان وضع موجود،‌‎ ‎‌درخواست کرد که آقا سیدمحسن لااقل با وثیقه آزاد شود که حرف ایشان پذیرفته شد و‌‎ ‎‌من در روز شانزدهم بهمن سال 57، با سپردن سند خانه ام در دادسرای ارتش، اخوی را‌‎ ‎‌آزاد کردم. جالب اینجاست که هنگام خروج از زندان قصر جمعی از ساواکی های رده بالا‌‎ ‎‌دور ما جمع شده بودند و با زبان بی زبانی می خواستند بدانند که تکلیف آنها چه می شود‌‎ ‎‌و از ما درخواست امان نامه می کردند. بعد از آزادی اخوی، من بیشتر در فکر سامان دادن‌‎ ‎‌اوضاع قم بودم و گاهی به تهران جهت زیارت حضرت امام می رفتم. در روز بیست و یکم‌‎ ‎‌بهمن که مردم قم با شکستن قانون حکومت نظامی به امر امام راهپیمایی کردند و در‌‎ ‎‌صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع کرده بودند، آخرین سخنرانی خودم را قبل از‌‎ ‎‌پیروزی انقلاب انجام دادم و همان جا اعلام کردم که ما فقط امشب به مأموران شاه مهلت‌‎ ‎‌می دهیم که اسلحه ها را تحویل بدهند و تسلیم شوند و به مردم هم گفتم: به فرمان امام،‌‎ ‎‌حکومت نظامی را بشکنید و همه به خیابان ها بریزید و توطئه های دشمن را خنثی کنید.‌‎ ‎‌آن روز جوانان مبارز و انقلابی قم قبل از فرارسیدن شب، کلانتری بخش یک را که در‌‎ ‎‌چهارراه شهدا بود، بدون درگیری به تصرف خود درآوردند. من نیز به کلانتری رفتم و با‌‎ ‎‌دادن رسید به رئیس کلانتری اسلحه های موجود در آنجا را تحویل گرفتم و چون جای‌‎ ‎‌مطمئنی در اختیار نداشتیم ناچار اسلحه ها را به منزل ما بردیم. کار تصرف و تخلیه‌‎ ‎‌اسلحه های کلانتری بخش یک تا ساعت چهار بعد از ظهر تمام شد و ما در اوایل شب در‌‎ ‎‌حدود ساعت هفت با جمعی از دوستانمان از علما و بازاری ها از جمله آقای علی آقا‌‎ ‎‌محمدی که در ستاد نماز جمعه فعالیت می کند و آقای حسین معین و آقای ابوالفضل‌‎ ‎‌قوی بنیه به سراغ شهربانی در خیابان باجک رفتیم. در آنجا نیز چون من را می شناختند‌‎ ‎‌درگیری پیش نیامد و معاون رئیس شهربانی آمد و گفت: ما مطیع شما هستیم، هر کاری‌‎ ‎‌که بگویید انجام می دهیم. بعد از ما جناب آقای یزدی هم تشریف آوردند و ما با تحویل‌‎ ‎‌گرفتن سلاحهای آنجا برگشتیم و به مردم هم گفتیم: دیگر لزومی ندارد وارد شهربانی‌‎ ‎‌بشوند. با پیروزی انقلاب من تا روز بیست و چهارم بهمن برای انجام کارهایی بین تهران و‌‎ ‎‎‌قم در رفت و آمد بودم و در روز بیست و چهارم به امر امام امت به همراه حضرت آقای‌‎ ‎‌جمی عازم آبادان شدم.

 

 

 

برشی از کتاب خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)؛ ص ۵۱۶-۵۱۷

دیدگاه تان را بنویسید