چند روز همقدم با شهید ابراهیمی

نامه شهید و تکرار دوستت دارم فاطمه

فاطمه جان اگر نمی خندی من می خواستم تمام ورق را پرکنم از این جمله: فاطمه جان دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: انگار به او[1] الهام شده بود که دیگر برنمی گردد، قلم به دست گرفته و شروع به نوشتن کرده بود. نامه ای برای فاطمه[2] و نامه ای برای پدر و مادرش، همه آن آخرین یادگارهایی بود که از خود به جای گذاشت.

تنها دو روز از نوشتن گذشت که محمدحسن طعم شهادت را چشید و به آسمانیان پیوست. در این آخرین دست به قلم گرفتن او چنین آمده است:

«خدمت همسر عزیز و خوبم، فاطمه خانم سلام عرض می کنم و امیدوارم حالت خوب و سرحال باشی و کسالتی نداشته باشی. آری اگر از احوال اینجانب، همسر خود خواسته باشی الحمدلله سلامتی برقرار است و به دعاگویی مشغولم. فاطمه جان حالت چطور است؟ خوب هستی ان شاءالله؟ از دست من راضی هستی؟

فاطمه جان! محمد مهدی و محمدمحسن[3] چطورند؟ حالشان خوب است؟ می دانم که دو طفل شما را خیلی اذیت می کنند ولی از یک طرف آنقدر شیرین و باحال هستند که اذیت هایشان را از یاد می بری. می دانم که الان محمد محسن خیلی شیرین و خوشمزه شده و شما به جای من لذت ببر.

فاطمه جان! خیلی دوستت دارم و هر موقع که می شنیدم که کرمانشاه بمباران شده خیلی ناراحت بودم و به فکر شما و بچه ها ولی متأسفانه بنده به تلفن دسترسی نداشتم که زنگ بزنم.

فاطمه جان! اگر دلت خواست و وقت کردی نامه برایم بنویس.

فاطمه جان! شما که نزد خدا جایگاه خوبی داری، خواهشمندم دعا برای طول و عمر رهبر انقلاب و پیروزی رزمندگان اسلام کن.

فاطمه جان! اگر ان شاءالله نامه خواستی بنویسی از محمدمهدی و محمد محسن برایم بنویس که چه کار می کنند و حالشان چطور است.

فاطمه جان! خیلی باید ببخشی که سرت را درد آوردم.

فاطمه جان! اگر نمی خندی من می خواستم تمام ورق را پر کنم از این جمله فاطمه جان دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم. خداحافظ فاطمه جان[4]

 
  1. شهید محمدحسن ابراهیمی ورکیانی، مسئول تعاون قرارگاه نجف اشرف در کرمانشاه و عضو شورای فرماندهی سپاه دوم نجف که در تاریخ پنجم بهمن ماه سال 65 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
  2. بانو فاطمه حیدرهایی، همسر شهید.
  3. فرزندان شهید.
  4. برگرفته از گفت و گوی همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید