یادداشت مهدی هاشمی درباره کیانوش عیاری به مناسبت تولدش

مهدی هاشمی بازیگر درباره کیانوش عیاری نوشت: «او بسیار بی‌پرده و مانع و ملاحظه می‌اندیشد.»

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، امروز ۲۳ اردیبهشت سالروز تولد شصت و هفت سالگی کیانوش عیاری است.

 برای نوشتن درباره این کارگردان به بهانه این سالروز، هنرمندی را بهتر از مهدی هاشمی نیافتیم. همراهی نزدیک به دو دهه آن‌ها از مجموعه تلویزیونی«هزاران چشم» آغاز شد و با «روزگار قریب» و فیلم«خانه پدری» ادامه یافت. هاشمی با کوله‌باری از تجربه‌های حضورش در تئاتر و سینما، در آثار این کارگردان وجه دیگری از هنرمندی خود را به ما می‌نمایاند که حاصلش شخصیت‌های به یادماندنی، واقعی و سرشار از حس زندگی هستند. عیاری در گفت‌وگویی درباره مهدی هاشمی و این همراهی چندساله می‎گوید: «او بازیگری است که ویژگی‎های چند بعدی دارد.ایشان خودشان را به صورت کامل در اختیار کارگردان قرار می‎دهد و این کار را با یک فروتنی خیلی تحسین برانگیز می‎کند.اما به درستی به کار خودش ادامه می‌دهد. به خاطر این که به این باور رسیده که در بازیگری یکی از مهم‎ترین ملزومات درک موقعیت است.»
شما را به خواندن یادداشت مهدی هاشمی درباره کیانوش عیاری دعوت می‌کنیم.

«کارگردان فضاهای بی روتوش.چهره‌های بدون ماسک و رنگ و لعاب و گریم و صداهای به دور از ژست‌های رادیویی و دوبلوری. قهرمان فیلم‌های او (اگر قهرمانی در کار باشد) مثل ستاره‌های رایج سینما نیستند، اگر گاهی قهرمانی هستند؛هاله‌ی ستاره‌گیِ ورای انسان‎های عادی از آن‎ها گرفته شده‎است.

آدم‌ها در فیلم‌های او چهره‌هایی در زمینه اجتماع هستند که سختی‌های زندگی بر آن‌ها گذر کرده است،آنچه که ستارگان بی‌پایه و اساس و هویت سینمای بازاری و تجاری ما فاقد آن هستند.

او بسیار بی‌پرده و مانع و ملاحظه می‌اندیشد.

و اگر امکانش بود مثل امکانی که به دولتی‌سازها می‎دهند، او چهره دیگری از جنگ را ترسیم می‎کرد و واقعیت‌های جنگ را نشان می‌داد.فداکاری‌ها و در عین حال هراس و گریز از وحشت و هجوم که یادآور حمله مغول‌ها باشد. حیف که ظرفیت‌ها و توان‎‌ها و استعدادها در این فلات پر از موانع، کنار زده می‎شوند.

تا آنجا که من آقای عیاری را می‌شناسم و بارها از زبانش شنیده‎ام، ساختن فیلم‌های کارتونی که همه چیزش در اختیار کارگردان است را بسیار دوست می‎داشت تا بتواند بدون فشار و محدودیت اربابان سرمایه، در یک سلیقه کامل و مستقل قهرمانانش را خلق کند. بدون محدودیت زمان و البته آزار و اذیت ستارگان و عوامل فیلم. البته این آرزو را تا حد امکان به عمل درآورده و درست در نزدیک به چهل سال فیلم سازی‌اش سعی کرده، تصمیم گیرنده همه چیز آثارش باشد.

شاید برای همین است که فیلم‎های او مستقل هستند و کمتر شبیه فیلم‌های دیگر. کمتر در آثارش نشانی از فرمول و ساختار کلاسیکی و انجام شده و راه‌های هموار شده توسط کارگردان‎های دیگر را می‎بینیم. این مستقل بودن در هنرهای نقاشی و رمان و شعر که بر قلم و کاغذ و بوم انجام می‌شود، شاید آسان باشد اما در سینما آن هم در دنیای بی ثبات خاورمیانه‎ای ما که همه چیزدر اختیار نیست و نمی‎توان ارکستر هماهنگ را با عوامل ناهمگون اجرا کرد، بسی دشوار است. اما می‎بینیم او بارها آثار هماهنگی را از مجموعه ناهماهنگ خلق کرده‎است.

او در فیلم «روز باشکوه» اهالی شهری را به حرکت درآورده نه در قاب‌های چیده شده نقاشی‎وار بلکه سیال و روان و گذرا. نیرو حرکت درون کادرهای و قاب‎های سینمایی او تاب تحمل ایستایی و ثبات را ندارند، انگار دوست دارند کادرها و قاب‌ها را بشکنند.

آیا می‎توان او را یکی از بزرگان بی‎قانون و ضد فضاهای کلاسیکی سینما دانست که در کمتر ژانری جای می‎گیرند. او نیز مثل بزرگان دیگری چون سهراب شهید ثالث و عباس کیارستمی که ستایشگران بسیاری دارند اما به دلیل رعایت نکردن قوانین معمول سینما، تماشاگرانش اندکی دارند، هیچ قاعده و قانون دراماتیکی بر آثارش جای ندارد و اوج و فرود و هیجان و دلهره و جذابیت‌های دیگر سینمای معمول و کلاسیک را در فیلم‌های او هم نمی‎بینیم.

در همکاری چندین ساله من با این کارگردان بزرگ، وقتی در شروع فیلم‌برداری «روزگار قریب» به علت بیماری و ضعفی که بر اثر سرطان دکتر قریب داشت،خواستم خیلی واقعی حرف بزنم، صدایم به زحمت شنیده می‌شد،صدابردار گفت آقای هاشمی می‎شود کمی بلندتر صحبت کنید.آقای عیاری بی‌درنگ به شوخی و جدی (که همیشه در حال شوخی است) بلند گفت،تکنسین‎ها صحبت نکنند.او طالب به تصویر درآوردن خود واقعیت‎های زندگی است حتی اگر صدای آن زندگی شنیده نشود.

او برای رسیدن به لمس واقعیت، حتی اگر قرار باشد همه تکنیک‌های کمک کننده را زیر پا بگذارد، این کار را می‌کند.اما آیا زندگی در گذر و به چنگ نیامدنی، ثبت شدنی است؟ مستندسازها سعی می کنند، لحظه‌ها را شکار کنند اما او سعی دارد در سینمای ساختگی و زندگی بازسازی شده هم به آن برسد.او نه عکاس است مثل شهید ثالث و نه نقاش و عکاس مثل کیارستمی که این وجه از هنر در سینمای آن‌ها می چربد. برعکس او تحمل ایستایی در قاب و کادرها را ندارد. او از هر منظر و قابی می‎گریزد. او همپای زندگی دوست دارد، در سینما حرکت کند. او به دنبال جوهر سینماست که از آغاز اختراعش، نفس حرکت با آن همگام بوده، او تماما سینماگر است.

تولدشان مبارک.»

 

دیدگاه تان را بنویسید