ناگفته هایی از علاقه رهبری به روایت فتح؛

درخواست آقا برای عدم تداخل جلسه سران قوا با روایت فتح

شهریور 58 بود که سید مرتضی کار فیلمبرداری و مستندسازی اش را در جهاد آغاز کرد. با شروع جنگ به خرمشهر رفت و مستند حقیقت را ساخت. ...در عملیات والفجر ۸، مجموعه تصاویری نزدیک به صحنه و بسیار متفاوت از آنچه مردم قبلاً از جنگ دیده بودند، گرفته شد و نظر خیلی از افراد را به خودش جلب کرد. پس از آن، تلویزیون مشتاق شد تا از این جنس برنامه‌ها بیشتر ساخته شود. به ما در پخش تلویزیون، دفتری دادند و مرتضی هم که به دنبال فرصت بود تا بتواند هنر و ادبیات را برای انقلاب خرج کند، «روایت فتح» را کلید زد.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: بخش هایی از گفت و گو با مهدی همایونفر، مدیر موسسه روایت فتح که در تاریخ هجدهم فروردین ماه سال 94 در پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری منتشر شد، در زیر آمده است:

جناب‌ عالی یکی از اشخاصی بودید که در دیدار رهبر انقلاب با دست‌اندرکاران «روایت فتح» حضور داشتید. اگر مایل هستید، از اینجا شروع کنیم که اصلاً چطور شد در آن برهه‌ زمانی، رهبر انقلاب برنامه‌ای برای دیدار با عوامل «روایت فتح» ترتیب دادند؟
ما از بهار سال ۶۵ یک برنامه کلید زده بودیم به نام «روایت فتح» که به‌صورت مستمر پخش می‌شد. فکر می‌کنم در تابستان سال ۶۵ بود که از دفتر ریاست‌جمهوری با من تماس گرفتند که رئیس‌جمهور می‌خواهند با اعضای گروه دیدار کنند. آن موقع ما را که حدود بیست نفر بودیم، کسی نمی‌شناخت. یک گوشه مشغول کار خودمان بودیم و در رأس کار، مرتضی آوینی بود. تشکیلاتمان نظم خاصی نداشت و معلوم نبود منتسب به کجاییم. کار خودمان را می‌کردیم. بنابراین کسی ما را به‌صورت فردی یا اداری نمی‌شناخت که معرفی‌مان کند. کسی که با من تماس گرفت آقای حسینی‌نژاد، مسئول تبلیغات جهاد بودند. ایشان تنها کسی بودند که از وزارت جهاد وقت با ما تماس داشتند. تماس گرفتند و گفتند که دفتر ریاست‌جمهوری می‌خواهند شما را ببینند.

این را هم باید بگویم که «روایت فتح» تیتراژی نداشت و اصلاً معلوم نبود توسط چه کسی و کجا ساخته شده است. فقط نوشته‌ «روایت فتح» می‌آمد. این موضوع به روحیه‌ آوینی برمی‌گشت که می‌گفت باید در گمنامی کارمان را بکنیم و به وظیفه‌ الهی‌مان عمل کنیم. می‌گفت چطور از آن بسیجی که به عملیات می‌رود نمی‌پرسند که هستی و از کجا آمده‌ای؟ ما هم باید مثل او باشیم. کاری که برای خدا انجام بگیرد، اجر و قربش بیشتر است.

به همین دلیل، تیتراژی نداشتیم که از آن طریق کسی بفهمد چه کسی این برنامه را می‌سازد. همه‌ی این‌ها باعث شد که آن تماس را جدی نگیریم. در کمتر از یک ماه از تماس اول، دوباره تماس گرفتند که رئیس‌جمهور شخصاً می‌خواهند با شما ملاقات کنند. باز هم ما باورمان نمی‌شد. گفتیم ما اصلاً درخواست ملاقات نداده بودیم که رئیس‌جمهور پذیرفته باشند. دوباره مسئول دفتر ایشان تکرار کرد که خود ایشان شخصاً می‌خواهند با شما دیدار کنند. بالأخره به آقا، که آن زمان در کسوت ریاست‌جمهوری بودند، ارادت قلبی داشتیم. همگی مبهوت بودیم و به ‌هر حال به ساختمان ریاست‌جمهوری رفتیم.

 اگر از حال‌وهوای شهید آوینی پیش از دیدار با آقا چیزی به یاد دارید، بیان کنید.
یادم می‌آید مرتضی به من، که آن موقع مسئول گروه بودم، گفت لطف کنید در این دیدار نگویید چه کسی متن می‌نویسد و می‌خواند. به من گفت اگر نظر من را می‌خواهی، نگو چه کسی چه کاری انجام می‌دهد و اگر آقا سؤالی داشتند، جواب بده.

چه نکاتی را آقا در آن دیدار بیان کردند و محور صحبت‌هایشان چه بود؟
موقعی که خدمت آقا رفتیم، از روی کنجکاوی از مسئول دفترشان پرسیدیم آقای رئیس‌جمهور چه کاری داشتند که لطف کردند و ما را دعوت کردند؟ ایشان پاسخ دادند آقای رئیس‌جمهور گفته‌اند «من دوست دارم با بچه‌های روایت فتح دیداری داشته باشیم و این بچه‌ها را ببینم.» در آن جلسه ایشان خیلی از ما قدردانی کردند. از عجایبی که ایشان در آن جلسه فرمودند و در خاطرم مانده است و سال‌ها آوینی از آن یاد می‌کرد این بود که گفتند: «شب‌های جمعه که جلسه‌ سران سه قوه است، به اعضای جلسه می‌گویم که چون روایت فتح رأس ساعت ۹:۳۰ شروع می‌شود، یا جلسه را زودتر برگزار کنیم که با روایت فتح تداخل نداشته باشد یا بگذارید که من زودتر از جلسه خارج شوم.»

من این را دقیقاً به یاد دارم. خیلی برای ما عجیب بود که رئیس‌جمهور مملکت این‌قدر به برنامه علاقه‌مند است که دوست دارد به هر صورت به برنامه برسد و برنامه را ببیند، وگرنه ما خبری از جنگ نمی‌دادیم که ایشان ندانند. اصلاً برنامه‌ی ما خبری نبود و آقا به نوع نگاه برنامه توجه داشتند.

نکته‌ی دومی که از آن جلسه به یاد دارم این بود که آقا گفتند این قلم و صدایی که پخش می‌شود خیلی زیباست. متن‌ها را چه کسی می‌نویسد؟ از آنجایی که مرتضی خیلی تأکید داشت بر اینکه از باب اخلاص نگوییم این‌ها کار کیست، به ایشان گفتم: آقا اگر بخواهید من بچه‌ها را به شما معرفی می‌کنم، ولی صاحب صدا و نویسنده می‌خواهند معرفی نشوند. آقا هم اصراری نکردند.
 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید