جی پلاس/ به مناسبت سالروز شهادت؛

قربانی گرگان در دروازه خرمشهر

22 ساله شده بود، درست مثل خیلی از همان بچه هایی که برای نجات خرمشهر آمده بودند. بعضی کوچکتر از علیرضا بودند و بعضی بزرگتر اما هدف یکی بود، رسیدن به نقطه پیروزی و رهایی شهر. در آستانه ورود اما بعضی به خون نشستند و علیرضا یکی از همان ها بود.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: نه خودشان که تانک ها و نفربرهایشان هم به صف شده بودند. شلیک گلوله هایشان خون شهر را جاری کرده بود. خیالشان ولی خام بود. نه تنها جوانان که نوجوانان هم پا در رکاب شده بودند. اما افتاد آن اتفاقی که نباید می افتاد. «خرمشهر سقوط کرد». حالا اما هنگامه اش فرا رسیده بود. تقویم ماه های بهار 1361 را نشان می داد. جوانانی که در قامت فرماندهان جنگ، قد علم کرده بودند، طرح هایشان به ثمر نشسته بود. باید به دل ماجرا می زدند. عملیات بیت المقدس(1) اجرایی شد. خواب سنگین دشمن به کابوس تبدیل شد. از همه جای این خاک برای رهایی شهر خرمی که با خون فرش شده بود و خونین شهر نامیده بودنش آمده بودند. فرقی نداشت گیلک باشی یا ترکمن، بلوچ باشی یا لُر، ترک باشی یا کُرد. پرچم سه رنگ ایران که بالای سرت باشد، نگاهِ چپ به حتی یک وجب خاکت را هم دوام نخواهی آورد. علیرضا هم یکی از همان جوانان بود، تا آن روز بیست و دو سال از خدا عمر را به عاریت گرفته بود. می گویند دوم دی ماه 39 بود که خانواده طغرایی هلهله به پا کردند و بر طبل شادانه کوبیدند که خدا او را به آنها عنایت کرده است. حالا اما در آستانه ورود نیروهای اسلام به خونین شهر که باید دوباره خرمشهر می شد، علیرضا مورد اصابت گلوله بعثی ها قرار گرفت و نامش به عنوان تنها شهید سوم خردادی استان گلستان در دفتر شهدا جاودانه شد.

 

محمدعلی مشکور، روزگاری با علیرضا همنشینی داشت، او آن روزها را اینگونه به وصف نشسته است: 

شهید معظم علیرضا طغرایی را از کلاس اول دبیرستان در دبیرستان استرآبادی می شناسم. ایشان فردی متدین، مودب، متواضع، خوش برخورد و باهوش و دوست داشتنی بود که در بین دانش آموزان فردی برجسته از نظر سجایا اخلاقی.

قبل از انقلاب سالهای 57-56 که ایشان هم جزء دانش آموزان فعال در مبارزه با رژیم شاهی بودند که در رابطه با پخش و اطلاع رسانی یکسری کاغذهای کپی شده که در خصوص جنایات شاه و دست نشانده های او بود را در زمان زنگ تفریح که همه داخل حیاط بودند با هماهنگی قبلی با چند نفر از کلاسهای بالا به پایین پرتاب می کردیم و مدت ها بود مسئولین دبیرستان موضوع را پیگیری می کردند. چندین ماه کسی متوجه نشد کار چه کسی است. حتی زمان تعطیل کردن دبیرستان قبلاً با کلیه دبیرستان ها هماهنگ می کردیم. راس ساعت 10 صبح با برنامه ریزی قبلی دانش آموزان داخل سالن و حیاط دبیرستان و به بیرون هدایت می کردیم. در صورتی که هیچ کس نمی دانست کارگردان یا کارگردانان چه کسانی هستند. حتی ساواک توسط دانش آموزان و دبیران موضوع را با جدیت پیگیری می کرد. جالب این بود که شهید علیرضا را اگر در حین آن کارها می دیدند به گونه ای عمل می کرد که اصلاً ایشان نقشی ندارد.

ایشان در رشته تجربی درس می خواند و با جدیت به کسب علم و دانش می پرداخت. شاگردی درس خوان بود و هر ساله با معدل خوبی قبول می شد و به غیر از دروس درسی،کتاب های علمی و مذهبی مطالعه می کردند.

ایشان در دبیرستان استرآبادی دیپلم گرفت و همان زمان ها بود که موضوع انقلاب فرهنگی دانشگاه مطرح شد و دانشگاه ها تعطیل شدن و به همین خاطر آن زمان بچه ها نتوانستند وارد دانشگاه شوند.

ایشان جزء دانش آموزان نمونه از نظر انضباط و نظم و ظاهری آراسته و متین داشتند. ایشان اصلاً الگوی بارز روح تعاون بودند. با دوستان و همکلاسی های خود یک رابطه بسیار منطقی و حسنه داشت و از نظرات و پیشنهادات دیگران به نحو شایسته استفاده می کرد و نظرات و دیدگاه های خود را خیلی شفاف و مخالصانه منعکس نمی کردند.

ایشان جزو فعالان سیاسی بود و نسبت به مسائل دینی کاملا حساس و معتقد بود و نماز و روزه او هیچگاه ترک نمی شد. و همان زمان ها در نماز جماعت دبیرستان شرکت می کردند.

در آن سالهایی که ما در دبیرستان بودیم پایگاه بسیج تازه در محلات شکل گرفته بود و فعالیت های انجمن اسلامی پایگاه مقاومت در محلات انجام می شد که شهید در پایگاه ملل از نیروهای شاخص و فعال بود و در دبیرستان هم ایشان از کارهای گروهی ورزشی و اردویی استقبال می کرد.

ایشان با همکلاسی های خود حتی بچه های دبیرستان یک رابطه خوب توام با تفاهمات اخلاقی همراه بود و همه علاقه داشتند در کنار ایشان قرار بگیرند و با ایشان دوستی کنند زیرا سیمای زیبای ایشان حاکی از لطف و محبت و عشق به خدا و ولایت بود.

ایشان به مجموعه مدرسین دبیرستان یک احترام خاصی قائل بودند و دبیرهای دبیرستان هم به ایشان بخاطر آن سجایای اخلاقی بسیار علاقه مند بودند و واقعا خداترس بودند.

شهید علیرضا طغرایی فردی پرجوش و خروش و فعال بودند و همیشه دنبال حقیقت و عدالت و واقعیت ها بود و قبل از انقلاب هم که چون به گونه ای بود که هیچ کس جرات نداشت حرف بزند و تکان بخورد بنده می دیدم که چقدر دلیرانه و شجاعانه در صحنه های مختلف حاضر می شد و به دیگران روحیه می داد و سخنان امیدوار کننده می زد. هیچ وقت ضعف از خودشان نشان نمی داد و در آن زمان ها هم چندین بار ماموران ساواک که به دبیرستان ما حمله کردند مجموعه بچه ها جانانه دفاع می کردند و ایشان مشوق و خود در صحنه حضور فیزیکی داشت. ایشان از خانواده ای بسیار مذهبی و ساده زیست بودند و فردی زحمت کش که در اوقات فراغت کار می کرد. ایشان در همان زمان در سپاه پاسداران و بسیج بسیار فعال بودند و برای جمع آوری نیروها نقش کلیدی داشت.

 

در بخشی از وصیت نامه این سردار آمده است:

ای ملت مواظب آنان باشید که می‌گویند رهبری از مرجعیت جداست این همان نغمه ابرقدرت هاست. ای ملت امام را یاری کنید تا خدا شما را یاری کند کاری نکنید که قلب و روح امام از شما بدرد آید که در این صورت بدانید که به عذاب الهی در دو جهان گرفتار خواهید شد.

1. عملیات بیت‌المقدس یا الی بیت‌المقدس، بزرگترین عملیات نیروهای مسلح ایران در جنگ ایران و عراق به حساب می آید که 130 هزار نیروی رزمی ایرانی در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز، خرمشهر و دشت آزادگان، به فرماندهی امیر سپهبدعلی صیاد شیرازی، با هدف آزادسازی خرمشهر این عملیات را آغاز کردند. عملیات بیت‌المقدس سه هفته طول کشید و سرانجام در سوم خرداد خرمشهر آزاد شد.

برای آشنایی بیشتر با شهید طغرایی با shahidtoghraei.ir مراجعه کنید.

دیدگاه تان را بنویسید