فروپاشی رژیم پهلوی از دیدگاه توسعه؛

فرشاد مومنی: مسئولیت گریزی در دوران پهلوی به اوج رسیده بود/ باید از تاریخ عبرت گرفت

«یکی از ویژگی های کشور استبداد زده مسئولیت گریزی نظام وار است. در دوران پهلوی این مسئولیت گریزی مشاهده می شد.»

لینک کوتاه کپی شد

گروه اقتصاد و درآمد: نشست مجازی موسسه دین و اقتصاد با موضوع «ریشه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سقوط رژیم پهلوی به روایت علی‌نقی عالی‌خانی» برگزار شد.

فرشاد مومنی عضو هیات علمی دانشگاه علامه و اقتصاددان در این نشست با گرامی داشت یاد شهدا و همه تلاش گرانی که قصد بهبود اوضاع کشور را داشتند گفت: یکی از ویژگی های کشور استبداد زده  مسئولیت گریزی نظام وار است. در دوران پهلوی این مسئولیت گریزی مشاهده می شد. با همه کوشش هایی که نسل من در راه کاستن از اراده و نفوذ خارجی ها دراداره کشور داشته اند و با همه احساسات انسانی عمیقی که در سراسر جهان بر علیه ظلم ها و جنایات آمریکایی ها به خصوص در این دو موج اخیر تحریم ها که تا امروز هم برقرار بوده وجود دارد باید بگوییم آمریکایی ها در ماجرای فروپاشی رژیم پهلوی که یکی از استرتژیک ترین متحدینش بود خود یک اقدام مهم انجام دادند و به جای مسئولیت گریزی، در یک فراخوان ایران شناس های برجسته آن زمان را جمع کردند و پول های درشتی هم به آنها دادند تا با پژوهش هایشان یکی از عمیق ترین کتاب ها برای شناساندن ساز و کارهای فراز و فرودهای پرشمار در تاریخ ایران منتشر شود تا جایی که آمریکایی ها بعد از انقلاب 57 در هیچ نقطه ای از جهان متحدهای این چنینی خود را از دست نداد.  بنابراین اگر قرار باشد ما عبرتی بگیریم در درجه اول باید به جای راه انداختن زنده باد و مرده باد و حسرت خوردن طریق علم را به عنوان فصل الخطاب انتخاب کنیم. همین امروز هم که ایران با انبوهی با مسائل و مشکلات بزرگ همراه است ما باید هرچه سریع تر علم را فصل الخطاب قرار دهیم. 

وی افزود: ما بارها به حکومتگران گرامی توصیه کرده ایم که هیچ تصمیم کلیدی در اقتصاد را یکباره اعلام نکنند و فضایی ایجاد کنند که نهادهای پژوهشی مستقل و با کیفیت اعتبار علمی آن سیاست ها را محک بزنند و اگر اکثریت آن نهادها بر یک سیاست صحه گذاشتند، آن را اجرایی کنند اما اگر شیوه ما این باشد که صداوسیما یکسویه بر له یک سیاست غلط و بر علیه کارشناسان دلسوز سخن بگوید یا .وزارت ارشاد به رسانه ها بگوید فقط جنبه های مثبت این سیاست را برجسته کنید یا مجموعه ی دیگری ابلاغ کند که فقط با این افراد مصاحبه کنید همان شیوه های بازتولیدکننده فقر و وابستگی به دنیای خارج را استمرار می دهد. 

این استاد دانشگاه در ادامه خاطرنشان کرد: اگر ما بخواهیم به فروپاشی رژیم پهلوی عالمانه نگاه کنیم، از دریچه تحلیل های سطح توسعه گفته می شود سه نوع نگاه به تاریخ وجود دارد. یک نوع نگاه به تاریخ به مثابه آینه عبرت است که یکی از قدیمی ترین و  فراگیرترین نگاه ها است. 

جهانگیر آموزگار با وجود علایق سلطنت طلبانه اش طبق یک منطق رفتاری می گوید یک رقابت مخرب در چارچوب استمرار مناسبات رانتی و استبدادی و فسادپرور بین حکومتگران و دستگاه های حکومتی اتفاق افتاده بود که صرف نظر از مصالح ملی می خواستند ارز و ریال بیشتری به خودشان اختصاص دهند.  علینقی عالیخان خیلی خوب این مسئله را توضیح می دهد که چگونه رانت  هایی توزیع می شد که نفعی برای اکثریت قاطع مردم نداشت و تنها اقلیتی را چاق کرد که تا زنگ خطر هم به صدا در آمد فرار کردند. وقتی که توزیع رانت بر اساس صلاحدید های شخصی بود و برنامه تحت الشعاع قرار رانت ها قرار گرفت رژیم را در معرض سقوط قرار گرفت. 

در کتاب جهانگیر آموزگار آمده است که وقتی نابرابری های وحشتناک، فسادهای گسترده و حس نفرت عمومی نسبت به حکومتگران را بعد از شوک نفتی مشاهده شد، مدیریت اقتصادی کشور به این جمع بندی رسید که به دستگاه ها بگوید برای برنامه ششم حداقل ضرور نیازهای ارزی خود را اعلام کنند و شرکت نفت خوشبینانه ترین سناریوی درآمد نفتی را در برنامه ششم توسعه ارائه دهد. می گوید شرکت نفت گزارش داد که سقف درآمد انتظاری 5 ساله 130 میلیارد دلار خواهد بود. بعد می گوید وقتی تقاضاهای ارزی دستگاه ها آمد ما دیدیم کف نیاز ارزی آنها در 5 سال 500 میلیارد دلار اعلام شده بود. برای اینکه اندازه این رقم را بفهمید  باید به این نکته توجه کنید که برای اولین بار در تاریخ ایران در سال 1348 کل عایدی ارزی ایران از یک میلیارد دلار کمی فراتر رفته بود.  آموزگار می گوید بعد از اینکه می خواستیم بدانیم این شکاف را چگونه مدیریت کنیم دیدیم از دفتر شاه نامه ای آمد که در آن شاه نوشته بود: 21 پروژه دارای اولویت از نظر  شاه. یعنی برنامه ریزی در کشور بنا بر صلاحدید فردی فاقد صلاحیت کارشناسی تغییر می کند. آموزگار می گوید نیاز ارزی 7 پروژه از آن لیست از 130 میلیارد دلار عبور کرد. حالا شما نگاه کنید وقتیکه عالیخانی راجع به شخص محوری افراطی شاه و غرور احمقانه او علی رغم فقدان صلاحیت تخصصی حرف میزند، از چه می گوید.

آموزگار می گوید خدمت شاه رسیدم گفتم جریان اینگونه است که فقط 7 پروژه از 21 پروژه توصیه شده شما می تواند از طریق درآمدها تامین شود لذا رهنمود شما چیست؟ شاه در پاسخ می گوید بروید سازمان برنامه را منحل کنید! آموزگار به شاه می گوید فرمان شما مطاع است اما ما این را چگونه توجیح کنیم؟ شاه می گوید این خیلی مسئله ی روشنی است. بگویید ما زمانی به برنامه نیاز داریم که کمبود ارز داشته باشیم. در دوران وفور ارز کشور سازمان برنامه نمی خواهد. 

مومنی بیان کرد: از همین دریچه با قید هزاران بار بلانسبت کشورما در دوره سال های 94 تا 96 با یک انبوه دلارهای آزادشده روبرو شد ولی چون اصل را بر شفافیت و علم محوری قرار نداد، پول ها دود شد و برای برخی مقامات معطوف به پرونده سازی مشکوک به فساد شد و اقتصاد ایران روند قهقرایی خودش را طی کرد. از دریچه نگاه به تاریخ می توانیم بگوییم آیا اگر این گشایش های معطوف به بازگشت به برجام رخ دهد و دوباره یک سری پول های بلوکه شده ما آزاد شود باز تصمیم گیران می خواهند روی همان مسیر قبلی پافشاری کنند و با بی برنامگی می خواهند این فرصت را هم نابود کنند یا ما می توانیم  از طریق مراجعه عالمانه به تاریخ درس بگیریم؟  اینکه ما منابع ارزی آزادشده خود را بدون برنامه و بدون مشارکت اهل نظر تخصیص دهیم و کشور را نابود کنیم، سرنوشت محتوم ما نیست چراکه ما می توانیم به صورت خردورزانه از این ذخیره ها استفاده کنیم. 

عضو هیات علمی دانشگاه علامه افزود: واقعا حق کشوری که دوره ی درآمدهای نفتی با هر بشکه 140 دلار را گذرانده، این است که قادر به پرداخت حق عضویت خود به سازمان ملل نباشد؟ چرا چنین چیزهایی پیش می آید که در نیمه اول دهه 1370 کشوری که چندده میلیارد دلار درآمد داشت، چک های چندهزاری دلاری اش در هامبورگ واخواست شد و آن اتفاقات پدید آمد؟

شهید بهشتی همیشه به ما می فرمودند که باید نسبت به دشمنان خود هم از مسیر انصاف خارج نشویم. این چه بساطی است که عده ای در این مملکت بنا کرده اند که دوستان را هم می زنند تا در مسابقه تقرب جویی برنده شوند؟ ما به گفت و گو و عبرت گیری نیاز داریم. 

مومنی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: از نقطه عطف شکست انقلاب مشروطه تا امروز هر کسی که کار جدی درباره فراز و فرودهای ضدتوسعه ای در ایران انجام داده می گوید کانون اصلی رو به انحطاط رفتن به شکل گیری مسائلی مربوط می شود که حس ملی را تضعیف می کند. مهم ترین عامل تضعیف حس ملی نابرابری های ناموجه است. ذخیره دانایی علم توسعه می گوید توزیع مصرف از توزیع درآمد عادلانه تر است و توزیع درآمد از توزیع ثروت عادلانه تر است یعنی اگر حکومتی بخواهد از مشروعیت سوزی جلوگیری کند باید اولویت را روی توزیع عادلانه ثروت قرار دهد. من از نمایندگان مجلس خواهش می کنم از مسئولان سازمان برنامه و بانک مرکزی بپرسند چرا در سند لایحه بودجه 1401 دقیقا برعکس عمل کرده اند؟ یعنی تخفیف های هنگفتی برای مالیات بر ثروت در نظر گرفته اند اما جهش های بی سابقه در مالیات مصرف و مالیات بر درآمد لحاظ کرده اند. 

یکی دیگر از عوامل تضعیف کننده حس ملی وجود فساد است. مسئولان یک گفت وگوی ملی راه بیندازند که چرا در 10 ساله گذشته یک روند خطرناک در زمینه گسترش فساد را تجریه می کنیم؟ چرا سهل گیری می شود؟ چرا ما از تاریخ درس نمی گیریم که شما به جای تمرکز گزینش شده روی افراد فاسد باید آن بستر نهادی مشوق فساد را مسدود کنید؟ چرا در حالیکه حداقل در 5 ساله اخیر 15 کتاب در زمینه شیوه های مبارزه با فساد انتشار پیدا کرده است، ما به روش علمی برخورد شخص محور را کنار نمی گذاریم و روی بستر نهادی مشوق فساد تمرکز پیدا نمی کنیم؟ 

وی در پایان سخنان خود خاطرنشان کرد: یکی دیگر از عناصر کلیدی تضعیف کننده حس ملی، سفله گزینی در مناصب است. مصدق می گوید با اینکه ما می دانیم رضا شاه از سال 1304 پادشاه شده ولی فرض می کنیم از روز ورود به تهران یعنی سوم اسفند 1299 به او حقوق پادشاهی تعلق می گرفت و فرض می کنیم خودش و خانواده اش در این دوره بالغ بر بیست سال مهمان ملت ایران بوده اند. سپس مصدق نشان می دهد اگر این فرد سالم می بود باید به طبق محاسبات مقدار مشخصی امول می داشت  درحالیکه دارایی های او چندهزار برابر مقدار محاسبه شده بود. با همین معیار باید دارایی برخی مسئولین فعلی را ارزیابی کرد. اگر اطلاع دارید اینها کاسبی شخصی دارند، بگویند استعداد خود را به کاسبی شان ببرند و مردم را از تعارض منافع خود دور کنند. 

یکی دیگر از شاخصه های تضعیف حس ملی طفره رفتن یک حکومت از امور حاکمیتی در زمینه امنیت، تغذیه، مسکن، سلامت، آموزش و ... است. چرا هیچیک از نهادهای نظارتی کلیدی ما هشدار نمی دهد که اندازه ی نسبت بودجه عمومی کشور به تولید ناخالص داخلی به حدود یک سوم دوران جنگ رسیده است و این در حالی است که نسبت بودجه نظامی به کل مخارج دولت افزایش نشان می دهد؟ 

در دوره جنگ بالاترین سطح مسئولیت شناسی حکومت نسبت به تغذیه، آموزش، سلامت و ... مردم وجود داشت. چرا به این مسائل حیاتی توجه نمی کنیم و چرا متوجه نیستیم که این خطاهای فسادزا نیروی محرکه بی انگیزه کردن و سرخورده کردن مردم و از بین رفتن حس ملی است؟ 

 

دیدگاه تان را بنویسید