جی پلاس؛

بعثیها برای تحریک سربازانشان علیه ایرانیها از چه حربه ای استفاده می کردند؟/چرا آنها مژده آزادی قریب الوقوع اسرا را دادند؟

منافقان در بمبگذاری دفتر نخست وزیری، شهید رجایی و باهنر را به شهادت رسانده بودند و گمان می کردند که تا یک ماه دیگر همه ایران را تصاحب کرده و مسعود رجوی رئیس جمهور می شود در همین راستا به حزب بعث هم وعده و وعیدهایی داده بودند.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی فرد در آذرماه سال ۵۹ به اسارت بعثی ها در آمد. آنها برای برانگیختن سربازان مسلمان عراقی به جنگ با ایرانی ها متوسل به حیله شده و ایرانیان را مجوس معرفی می‌ کردند. خاطره زیر از حجت الاسلام ابوترابی گویای این مطلب است:

 

چند روزی گذشت و ما را به یک پادگانی منتقل کردند، در آنجا متوجه شدم که آنها قصد دارند ما را اعدام کنند.

آخر عمری شروع کردیم به نماز خواندن و روزانه از صبح تا شب به استثنای وقت ناهار نماز می‌ خواندم. در ابتدای کار برخورد عراقی ها با من خیلی بد بود ولی پس از سه روز، کار به جایی رسید که نگهبان با احترام دو دستی برایم غذا آورد و گفت: «ما شنیده بودیم ایرانی ها مجوس‌اند! تو یا ایرانی نیستی یا عابد و زاهدی».

 

گفتم: من هم ایرانی هستم و عابد و زاهد هم نیستم».

 

بعد از گذشت پانزده روز دوباره ما را به وزارت دفاع عراق برگرداندند. در بازجویی ها و صحبت ها من به عنوان وابسته و علاقه مند به نظام جمهوری اسلامی شناخته شده بودم، به طوری که یکی از افسرهای عراقی می‌ گفت: «ابوترابی! تو برای امام خمینی حاضری حتی پدرت را بکشی». به هر حال پرونده‌ ای برای ما تنظیم شد و بعد از ۱۰ ماه مرا به استخبارات که سازمان اطلاعات و امنیت عراق بود، بردند.» 

 

حدود یک ماه در استخبارات عراق ماندند تا اینکه یک شب اسامی ۲۱ تن از اسرای خلبان و یک پاسدار و آقای ابوترابی را در لیستی نوشتند.

 

صبح خلبان ها، روز بعد آن پاسدار و روز سوم آقای ابوترابی را بردند و در پاسخ به سؤال آقای ابوترابی گفتند: «همه چیز تمام شد. شما به اردوگاه منتقل می‌ شوید و یک ماه بعد هم راهی ایران خواهید شد.

 

... رئیس جمهور و نخست وزیر شما کشته شده‌ اند و یک ماه دیگر «مسعود» رئیس جمهور ایران می‌ شود و همه شما آزاد می‌ شوید.»

 

به این ترتیب در پی شهادت «شهید رجایی و شهید باهنر » آنان را از «سلول» به اردوگاه تازه تاسیس «الانبار» منتقل کردند. وی حدود هشت ماه در این اردوگاه بود. معاون اردوگاه که یک افسر از خدا بی خبر بعثی به نام «محمودی» بود، اسرا را خیلی اذیت می‌ کرد.

 

آقای ابوترابی در ماه مبارک رمضان بدون آگاهی عراقی ها ظهرها یک ساعت برای اسرا سخنرانی می‌ کرد تا اینکه روز نوزدهم او را به زندان بردند و در روز بیست و هفتم به بغداد منتقل کردند.

 

برگرفته از مطلبی منتشر شده در روزنامه اطلاعات 

دیدگاه تان را بنویسید