چند روزی همقدم با شهید جواد فکوری-۲

شهید فکوری چگونه حسابش را از فرماندهان ارتش شاهنشاهی جدا کرد؟

شهید جواد فکوری از آن دسته نظامیانی بود که دین را به دنیا ترجیح داده بود تا جایی که علنی فرمان های بالادستی را نادیده می گرفت و می گفت: حاضر نیستم دینم را به مقام دو روزه دنیا بفروشم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس - منصوره جاسبی: جواد(۱) (شهید فکوری) که بسیار اهل مطالعه بود، چهار پنج سال از جوانی اش را صرف مطالعه گسترده بر روی ادیان مختلف کرد و همین مطالعات باعث گرایش بسیار شدیدی نسبت به اسلام در او شد و این شناخت او از دین، محصولی چون نماز اول وقت، قرائت قران و روزه داری در فضای دور از دینداری آن روزها داشت که هر فرد متمایل به دین را دچار مشکل می کرد.

 

چرا شهید فکوری دعوت تیمسار را رد کرد؟

 آن روزها که جواد در پایگاه هوایی شیراز مشغول به خدمت بود، شخصی با نام تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه بود. یکی از روزهای ماه مبارک، تیمسار  با اینکه می دانست جواد اهل روزه داری است، حوالی ساعت ده صبح او را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت می کند اما جواد از رفتن سر باز می زند.

 

این ماجرا را برای همسرش تعریف می کند و او هم از جواد می خواهد تا با تیمسار ربیعی سر ناسازگاری نگذارد. آخر آن سال قرار بود ترفیع درجه داشته باشد و همسرش از او خواست بهانه دست تیمسار ندهد اما جواد حاضر نبود دینش را به مقام دو روزه دنیا بفروشد.

 

و تیمسار وقتی همسر آقا جواد را دید به خاطر این موضوع به او گله کرد و گفت: همسرت شب و روز مرا گذاشته و به دینش می رسد.

 

 

باشگاهی که دیگر رنگ شهید فکوری را ندید

پایگاه هوایی شیراز باشگاه افسرانی داشت که از سه رستوران که هر کدام مربوط به طبقه ای از درجه داران ارتش بود تشکیل شده بود به این صورت: باشگاه افسران، باشگاه همافرها و باشگاه درجه داران.

 

جواد عادت داشت جمعه ها برای ناهار به همراه خانواده به این باشگاه برود اما رفتاری باعث شد که آن روز، روز آخری باشد که پایش را داخل آن باشگاه گذاشت.

 

آن روز، غذای باشگاه همافران زودتر از بقیه روزها تمام شده و یکی از همافران به این دلیل به باشگاه افسران آمده بود.

 

قبل از اینکه آن همافر شروع به خوردن غذا کند، تیمسار ربیعی خود را به میز او رساند و سیلی محکمی به گوش او زد. آقا جواد و خانواده اش هنوز خوردن غذایشان به پایان نرسیده بود که او آنها را بلند کرد  و به خانه رفتند و دیگر پایش را آنجا نگذاشت.

 

جواد تحمل زورگویی و رفتارهای نامناسب بالادستی ها با نیروهایشان را نداشت.

 

دیدگاه تان را بنویسید