نظر متفاوت خانم بازیگر درباره کدبانوگری

مرجانه گلچین با اشاره به حضورش در «شام ایرانی» گفت: یکی از سلاح‌هایی که هر خانمی باید به آن مجهز باشد کدبانوگری است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس،‌ بازیگر مطرح عرصه کمدی در برنامه رادیویی گفت: در «شام ایرانی» غذای شمالی پخته‌ام. همچنان سنگرمان را حفظ کرده‌ایم. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها تعجب می‌کنند که ما هم آشپزی می‌کنیم. ما هم به غیر از وظایف اجتماعی‌مان یک خانم هستیم و فکر می‌کنم یکی از سلاح‌هایی که هر خانمی باید به آن مجهز باشد کدبانوگری است. از 15 سالگی مادرم به صورت جدی می‌گفت که باید آشپزی کنید و بلد باشید. ما هم جدی گرفتیم.

مرجانه گلچین که در «فرش بنفشه» با منصور ضابطیان گفت‌وگو می‌کرد، افزود: نوروز امسال به ناچار تهران در منزل در کنار مادرم هستم و از او مراقبت می‌کنم. اگر سال‌های پیش بود قطعا شمال بودم. خیلی وقت است بیرون نرفته‌ام البته چون جز من و مادر کسی نیست مجبور هستم برای خرید ملزومات زندگی بیرون بیایم ولی خیلی کم بوده است. خیلی چیزها را مجبورم سفارش بدهم و جلوی در منزل تحویل بگیرم.

او در ادامه درباره اینکه چطور در روزهای قرنطینه وقت می‌گذراند، توضیح داد: برنامه‌های عقب‌مانده زیادی داشتم. کتاب‌هایی که باید می‌خواندم. هر کدام از شبکه‌ها برنامه‌های تلویزیونی جالب و زیادی دارند. در کنار آن از طریق تلفن با اقوام و دوستان در ارتباط هستم.

این بازیگر افزود: برنامه‌ریزی کرده بودیم بعد از یک سال به دید و بازدید برویم. چون گرفتاری‌ها و روزمرگی‌ها نمی‌گذارد مثل سابق اقوام را ببینیم. اما در این شرایط فعلی به ارتباط تصویری و تلفنی بسنده کردیم. خدا پدر و مادر کسی که این نرم افزارها را طراحی کرد بیامرزد. حداقل از این طریق می‌توانیم اقوام را ببینیم و سال نو را تبریک بگوییم.

گلچین در ادامه درباره کارهای تازه‌اش گفت: یک مجموعه کار کرده‌ام که فکر می‌کنم هفت یا هشت روز دیگر پخشش شروع شود. در «شام ایرانی» که در شبکه نمایش خانگی عرضه می‌شود هم حضور داشته‌ام. در این برنامه غذای شمالی پخته‌ام. همچنان سنگرمان را حفظ کرده‌ایم. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها تعجب می‌کنند که ما هم آشپزی می‌کنیم. خدا را شکر می‌کنم که حرف مادرم را جدی گرفتم و در این زمینه متکی به دیگران نیستم. 


گلچین توضیح داد: اگر زندگی را بخواهیم به دو بخش تقسیم کنیم زندگی قبل از کرونا و زندگی بعد از کرونا، به نظرم خیلی اتفاق عجیب و غریبی بود که افتاد. بیشترین درسی که به ما داد این بود که قدر یکدیگر را بدانیم. ظاهرش اینطور است که یک سرماخوردگی است و پروسه‌ای دارد و طی می‌کند و تمام می‌شود. اما الان یکی از دوستان من گرفتار شده است و شما نمی‌دانید من چقدر بی‌تاب هستم. شما به این اتفاقات کوچک، کوچک نگاه نکنید چون می‌تواند یک فاجعه بزرگ به همراه داشته باشد. پشت سرهم حرف زدن‌ها، نامهربانی‌ها زیاد شده است. نمی‌دانم چرا دنیایی شد که آدم‌ها انگار می‌خواهند هر چه ناکامی در زندگی‌شان داشته‌اند را سر طرف مقابل بریزند. یک پستی می‌گذاری یک حرفی میزنی این همه نامهربانی می‌بینی. این بیماری برایمان درس بزرگی شده است که خیلی قدر یکدیگر را بدانیم و در لحظه‌ها زندگی کنیم . لحظه‌هایی که می‌توانند طوری باشند که ما اینقدر دچار تاسف نشویم که کاش اینطور نبود. در آخر آرزوی صبر دارم برای هموطنانم و اینکه با یکدیگر مهربان باشند.

 

دیدگاه تان را بنویسید